ایران وایر می نویسد : تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهره ها گره خورده است، هر یک خشتی گذاشته اند تا سقفی پدیدار شده، خشت هایی که گاه به قیمت زندگی و جان شان تمام شده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریده اند. در این میان، زنان ایرانی در این گذار طولانی، نویسنده برگ های بسیاری از کتاب تاریخ دویست سال اخیر ما بوده اند.
تاثیر مهم آنها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعی شان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژه های علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و ... یک لیست پر و پیمان فراهم کرده است. مجموعه ای که از امروز ایران وایر منتشر می کند، یک مقدمه است. افرادى که اسمشان در این فهرست آمده، نماینده میلیون ها زن ایرانى هستند که هر روز در ایران و کشورهاى دیگر بر زندگى خانواده و اجتماع خود تاثیر مى گذارند.
شش سال بعد از شکست روسیه از ژاپن در مسکو بدنیا آمد و در دانشگاه ادبیات مسکو زبان اروپایی آموخت، رسالهاش را درباره آناتول فرانس نوشت تا به عنوان نخستین زن ایرانی تبار که مدرک دکترا میگیرد و به مقام استادی میرسد، نامش در تاریخ نانوشته و کمتر خوانده شده زنان ایرانی ثبت شود: « فاطمه سیاح.»
سیمین دانشور معروفترین دانشجویش همه زندگی وقتی به اسم دکتر فاطمه سیاح میرسید، با احترام نامش را میبرد و بارها گفته بود اگر تشویقهای خانم دکتر فاطمه سیاح استادش در دانشگاه تهران نبود، شاید او همان دوران جوانی داستاننویسی را رها میکرد و به سراغ رشتههای دیگری میرفت. همان وقت که سیاح، نخستین داستان سیمین که داستان کوتاهی یا عنوان "آن شب عروسی" بود را خواند، با ته لهجه روسی اش گفت:« سیمین خانم این راه را ادامه بده، تو نویسنده خوبی خواهی شد.»
درباره فاطمه سیاح اطلاعات زیادی در دسترس نیست. آن قدر میدانیم که او نخستین استاد زن دانشگاه است. کمتر کسی است که بداند او نخستین زنی است که به یک ماموریت سیاسی خارج از ایران رفته یا یکی از زنان پیشرو در جنبش برابریخواهی زنان ایران بوده است؛ جنبشی که 16 سال بعد از مرگ فاطمه سیاح سرانجام توانست حق رای و ورود به مجلس و کابینه را برای زنان کسب کند.
فاطمه رضازاده محلاتی که به اسم فاطمه سیاح میشناسیم؛ نوه محمد رضا محلاتی و برادرزاده میرزا محمد علی محلاتی است که در تاریخ به اسم حاج سیاح معروف است. او از پدری ایرانی و مادری روس تبار در سال ۱۲۸۱ در شهر مسکو جایی که پدرش به مدت ۴۵ سال تدریس زبانهای شرقی میکرد متولد شد . دوران کودکی او همزمان با انقلابهای روسیه و تغییر شیوه حکومتی این کشور بود. اما تحصیلات متوسطه و عالی خود را در این شهر ادامه داد و توانست وارد دانشکده ادبیات مسکو شود و در رشته ادبیات اروپایی دکترایش را بگیرد و در همین دانشگاه کرسی استادی بگیرد. سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت و با پسرعمویش حمید سیاح ازدواج کرد. ازدواجی که مدت کمی دوام آورد و به جدایی منجر شد. تنها یادگاری این ازدواج نام خانوادگی بود که تا روی سنگ گور سادهاش در ابنبابویه با او همراه شد. جمالزاده در نامهای علت این جدایی را چنین از قول فاطمه سیاح نقل میکند:« از فاطمه خانم پرسیدم چرا از حمید عموزادهتان جدا شدید و مجرد زندگی میکنید؟ گفت: جناب جمالزاده من شرم داشتم با کسی زندگی کنم که بیسوادتر از من است. آزادی را نباید با هیچی عوض کرد. من حالا میتوانم احساس کنم که چه اندازه راحت و آسوده هستم تا آن مدتی که احساس میکردم یک فرمانده و آقا بالا سر داشتم.»
سیاح چند ماه بعد از پایان زندگی مشترک با کمک همسر سابقش به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و معاونت اداره تعلیمات زنان را به او سپردند. این اتفاق در آستانه کشف حجاب افتاد. سیاح یکی از استادانی بود که در مراسم رسمی کشف حجاب که در دانشرای عالی برگزار شد، حضور داشت. آن روزگار، هنوز بنای دانشگاه تهران در اراضی جلالیه حاج کاظم اتحادیه به پایان نرسیده بود و با آن که در دارالمعلمات زنان اجازه تحصیل داشتند اما سرنوشت تحصیلشان در دانشگاه معلوم نبود. خود سیاح با وجود تسلط کامل به چهار زبان فرانسه، آلمانی، روسی و انگلیسی وقتی به دانشرای عالی دعوت شد با مخالفتهای زیادی روبه رو شد. مخالفتهایی که به دلیل توانایی بالای او در تدریس سرانجام به نتیجهای نرسید و او جزو معلمهای دانشرای عالی معلمین تهران قرار گرفت و در محیط مردانه آن به تدریس زبان روسی پرداخت.
او بعد از تشکیل کنگره هزاره فردوسی باز با وجود مخالفتهای زیاد به اعضای این کنگره پیوست و در کنار چهرههایی چون محمد علی فروغی، سعید نفیسی، ملکالشعرای بهار و رابنیدارانات تاگور یکی از قویترین مقالههای این کنگره را درباره فردوسی ارائه کرد. با تاسیس کانون بانوان در سال ۱۳۱۵ سیاح در کنار صدیقه دولت آبادی و دیگر زنان فعال در این کانون به صف زنان پیشروی در آمد که برای آزادیهای بیشتر زنان تلاش میکنند. دانش و درایت او باعث شد تا در همین سال به عنوان یکی از اعضای هیات نمایندگی ایران در هفدهمین دوره جامعه ملل باشد که در ژنو برگزار شد. او نخستین زن ایرانی بود که تا آن روز برای انجام ماموریتی سیاسی از ایران خارج شده بود.
فاطمه سیاح درست همزمان با افتتاح دانشگاه تهران به دعوت بدیع الزمان فروزانفر و دکتر حکمت به این دانشگاه آمد و نخستین زن ایرانی شد که در این دانشگاه شروع به تدریس کرد. سیاح که خود طعم تحصیل عالیه را چشیده بود، میخواست تا زنان ایرانی هم بتوانند از حق مساوی برای تحصیل برخوردار باشند و در حوزه فعالیت خود جای دختران جوانی که دوست داشتند ادامه تحصیل بدهد را روی صندلیهای دانشگاه تازه تاسیس تهران باز کرد. راهی که با مخالفتهای زیادی رو به رو شد نخستین مخالفتها از حضور او در کرسی استادی دانشگاه تهران بود. سیاح که در مسکو چندین سال درس داده بود، در دانشگاه تهران با درجه دانشیاری بر کرسی سنجش ادبیات خارجه نشست و ۵ سال با مردان شورای عالی فرهنگ مبارزه کرد تا سرانجام توانست درجه استادی خود را دریافت کند. او درست در روزهای اشغال تهران توسط نیروهای متفق توانست به عنوان استاد از در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وارد شود.
فاطمه سیاح در همان سالها در هیات مدیره انجمن فرهنگی ایران و شوروی عضو شد و در کمیته موسیقی و تئاتر و سینمای این انجمن و در تحریریه مجله پیام نو که ناشر آن انجمن بود، همکاری کرد و مقالاتی نوشت. او همچنین بارها به عنوان نماینده زنان ایران به کشورهایی چون ترکیه رفت و در کنگره های متعددی سخنرانی کرد.
حضور او در ترکیه باعث آشنایی اش با جنبش زنان ترکیه شد که چند سالی زودتر از جنبش زنان ایران تاسیس شده بود. در بازگشت از این سفر در گفتگویی اعلام کرد که مهترین دلیل پیشرفت زنان ترکیه کسب حقوق مساوی با مردان است و افزود:« اگر به زنان اجازه شرکت در امور مختلف را بدهند به خوبی قدر آن را دانسته و سعی میکنند از آن سواستفاده نکنند. بلکه ثابت کنند که زنان نیز میتوانند دوش به دوش مردان در راه تعالی و ترقی کشور و فرهنگ خود پیش روند. »
سیاح در کنار صفیه فیروز در سال 1322 حزب زنان ایران را تاسیس کرد. حزبی که بعدها به شورای زنان ایران تغییر نام داد. در مانفیست اولیه این حزب آمده بود:« زنان ومردان آزادی خواهی که سالیان دراز آرزو داشتد که زنان مثل مردان وارد امور اجتماعی و سیاسی بشوند، امروز وقت آن رسیده که کمر همت به میان بسته، در این قدم جدی با سایر آزادیخواهان همکاری کنند. مسلم است اگر زنها شریک نباشند، در دفاع از آن هم شکی نیست نمیتوانند تشریک مساعی کنند.» اهداف مهم این حزب :« بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی زنان ایران، ممنوعیت چند همسری ، مراقبت بهداشتی از مادران، افزایش استانداردهای آموزشی زنان، آموزش مراقبت از کودکان، استقرار برابری زنان و مردان و حق رای برای زنان بود. » آنها برای اهداف خود بخصوص حق رای زنان اقداماتی چون برگزاری میتینگ و خطابه و سخنرانی و رایزنی به نمایندگاه مجلس را در دستور کار خود قرار دادند. این حزب در دی ماه ۱۳۲۴ نخستین شماره مجله خود را با سردبیری فاطمه سیاح منتشر کرد. در همین سال به همراه صفیه فیروز به پاریس رفت و در کنگره زن و صلح و پاریس شرکت کرد و در این سفر با توجه به تسلطی که به زبانهای اروپایی داشت با روزنامههای متعددی گفت و گو و درباره جنبش زنان ایران صحبت کرد.
فاطمه سیاح یکی از فعالترین زنان ایرانی در عرصه مبارزه برای کسب حقوق برابر با مردان بود. او با وجود بیماری قند و ناراحتیهای جسمانی متعددی که داشت، از هر فرصتی برای معرفی چهره زن ایرانی تلاش میکرد.
کمیته مرکزی سازمان زنان ایران و جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان ایران و کنگره نویسندگان دیگر جاهایی بودند که سیاح در آن جا عضو بود.
سال 1326 بیماری قند و ناراحتی جسمیاش شدت گرفت و آبانماه همین سال برای درمان به اروپا رفت و در بازگشت پنجشنبه 6 اسفند 1326 آخرین سخنرانی خود را درباره نفوذ داستایوفسکی در ادبیات فرانسه را در تالار انجمن فرهنگی ایران و فرانسه ایراد و کرد و هفت روز بعد از پنج شنبه 13 اسفند ماه ساعت 9 صبح براثر سکته قلبی در 45 سالگی درگذشت و پیکرش در میان تشییع دانشجویان و فرهیختگان ایرانی در ابنبابویه به خاک سپرده شد.