ورود ایران به جزایر سهگانه؛ ناگفتههای درگیری خونین در تنب بزرگ
علیرضا طاهری
در پی سفر محمود احمدی نژاد، رئیسجمهور ایران، به جزیره ابوموسی، با نزدیک به سه هزار نفر جمعیت، مسئله اختلاف تهران با امارات متحده عربی بر سر مالکیت این جزیره و دو جزیره نزدیک آن، تنبهای بزرگ و کوچک، بار دیگر در صدر مهمترین خبرهای جهان جای گرفته است.
نیروهای ایرانی چهل و یک سال پیش در آذرماه ۱۳۵۰، در عملیاتی به دقت محاسبه شده، بر این سه جزیره مسلط شدند.
من که در آن زمان معاونت سردبیری کل روزنامه اطلاعات را بر عهده داشتم، از انگشت شمار گزارشگرانی بودم که نیروهای ایرانی را در این عملیات همراهی کردند.
سفر هیجانانگیزی در پیش نداشتیم، از دست کم یک هفته پیشتر میدانستیم که ایران به زودی پس از نزدیک به ۷۰ سال استعمارگری بریتانیا بار دیگر بر سه جزیره مهم و استراتژیک ابوموسی (به روایتی با نام ایرانی گب سبزو) و تنبهای بزرگ و کوچک رسماً مسلط خواهد شد. سفری بیهیجان در پیش بود، اما تاریخی.
نیروی دریایی شاهنشاهی ایران با تشکیل ستادی ویژه در جزیره قشم در ۲۲ کیلومتری تنب بزرگ خود را آماده کرده بود تا در مراسمی تشریفاتی درفش ایران را در این سه جزیره بیهیچ درگیری و حادثهای به اهتزاز درآورد. هواپیماهای شکاری ایران بر فراز این سه جزیره در پرواز بودند.
ساعت ۶:۱۵ بامداد روز نهم آذرماه ۱۳۵۰، یک روز پیش از خروج کامل نیروهای استعمارگر بریتانیا از شرق سوئز من جمله از خلیج فارس، عملیات نیروی دریایی ایران آغاز شد و در عرض ۳۵ دقیقه پایان گرفت.
در ابوموسی، تنها جزیره مسکونی از میان سه جزیره یاد شده، شیخ رأسالخیمه، شیخ صقر، شخصاً به استقبال نیروهای ایرانی شتافت و میان آنها شیرینی پخش کرد. مراسم در تنب کوچک معروف به تنب مار نیز بیهیچ حادثهای به انجام رسید.
از ناخدا فرید خزعل، یکی از فرماندهان این عملیات، پرسیدم من در اینجا ماری نمیبینم پس چرا آن را تنب مار مینامند؟ ناخدا خزعل بخشی از جزیره را به رگبار گلوله بست و ناگهان دیدم که انگار تمام تنب کوچک به حرکت درآمد. سراسر جزیره مار بود و مار بود و مار.
در تنب بزرگ هم برپایه قرار و مدار با شیخ رأسالخیمه و نمایندگان لندن، قرار بود دست به دست شدن قدرت بیحادثه بگذرد. اما آنچنان که شهریار شفیق، پسر کوچک خواهر همزاد شاه ایران و یکی دیگر از فرماندهان عملیات بازستانی این سه جزیره به من گفت، افسر نگهبان انگلیسی در رأس الخیمه که شیفت بامدادیاش را تازه آغاز کرده بود از این قرار و مدار ابراز بیخبری میکند و به مأموران شیخنشین در تنب بزرگ دستور میدهد تا روشن شدن قضیه مقاومت کنند.
در میان مأموران در پاسگاه تنب بزرگ نیز دودستگی پدید میآید، یک دسته از تحویل قدرت با مسالمت کامل به ایرانیها هواداری میکردند و دسته دیگر از فرمان افسر نگهبان انگلیسی. در این گیرودار یک سروان ایرانی، رضا سوزنچی، همراه مهناو یکم حبیبالله کهریزی و ناوی وظیفه آیتالله خانی که احتمال درگیری دراین جزیره را در خواب هم نمیدیدند به پاسگاه نزدیک شدند. آنها حتی سلاحهای خود را آماده شلیک نساخته بودند. خروج هوادران تحویل و تحول مسالمتآمیز از پاسگاه در حالت آماده برای واگذاری سلاحهایشان به این دیدگاه سه ایرانی یاد شده قوت بیشتری میبخشید؛ دیدگاهی که به زودی با رگباری از گلوله از درون پاسگاه، بیپایه بودن آن مشخص شد.
هر سه ایرانی از پای درآمدند و مأموران هوادار تحویل و تحول مسالمتآمیز وحشتزده به درون پاسگاه بازگشتند. نیروهای ایرانی ناگزیر با هلیکوپتر در پیرامون پاسگاه پیاده شدند. ناخدا فرید خزعل و دریابان شهریار شفیق از نخستین ایرانیانی بودند که به درون پاسگاه تنب بزرگ یورش بردند و مقاومت سنگر گرفتگان در آن را در هم شکستند.
به زودی سنگرگرفتگان با دادن یک کشته همگی اسیر شدند. یکی از این اسیران که شهروندی یمنی بود میگفت همکارانش به فرمان مستقیم صدام حسین، مرد نیرومند عراق، در برابر ایرانیها مقاومت کرده بودند.
بدین سان ابوموسی و تنبهای بزرگ و کوچک پس از ۶۸ سال استعمارگری بریتانیا بار دیگر پرچم ایران را برفراز خود افراشته دیدند.
همزمان اشرف، خبرنگار- عکاس خبرگزاری تاس، خبرگزاری رسمی و دولتی روسیه شوروی آن زمان، که با ترفندهای چشمگیری خود را در شمار مسافران هلیکوپتری جای داده بود که خلبانیاش را شهریار شفیق، والاگهر آن زمان، برعهده داشت ناکام شد.
شهریار شفیق با اشارات معنیدار به سرنشینان ایرانی هلیکوپترش چنان به پرواز درآمد که در طول سفر از ابوموسی به قشم، اشرف دوربین را رها کرده و دو دستی میلهها را چسبیده بود و هرگز فرصتی نیافت تا عکسی را که در پی شکار آن بود بگیرد؛ عکس والاگهری از دربار ایران که روی کلاه ایمنیاش با حروف درشت نوشته شده بود «آی لاو تگزاس» یعنی من عاشق تگزاسم.
این والاگهر جزو نخستین کسانی بود که اگر گفته آیتالله صادق خلخالی را بپذیریم، به فرمان جمهوری اسلامی در یکی از خیابانهای پاریس در نخستین ماههای استقرار حکومت هواداران آیتالله خمینی بر ایران به گلولهاش بستند و او را کشتند.
ناخدا فرید خزعل، دیگر چهره شاخص عملیات بازستانی این سه جزیره نیز بر پایه روایات رسمی، یکی دو سال پس از همین عملیات در خانهاش در خیابان شمال سینما مولن روژ تهران خودکشی کرد. چند و چون این خودکشی هرگز روشن نشد.