از لنین تا لامبورگینی: طراح متولد شوروی پشت ابَرخودروهای نمادین
رأی دهید
در زمستان سال ۱۹۹۱، گرجستانِ تازه استقلالیافته به جنگ داخلی کشیده شده بود و سلیپانوفِ آن زمان هفتساله از نزدیک شاهد این جنگ بود.
وقتی جنگ شدت بیشتری پیدا کرد، پدربزرگ سلیپانوف به آپارتمانشان آمد و به پدر سلیپانوف گفت: «باید وسایل را جمع کنیم و برویم.» سلیپانوف به یاد میآورد که وقتی با خانوادهاش سوار بر خودرو در حال فرار از مرکز شهربودند، «میتوانستیم کمانه کردن گلولهها را به در و دیوار خیابانها ببینیم».
آپارتمان پدربزرگ و مادربزرگش در شمال تفلیس نسبتاً جای امنی بود و سلیپانوف در گشتوگذار بچگانهاش در این خانه یک مجله قدیمی خودرو پیدا کرد. در حال ورق زدن عکس یک خودرو مسابقهای توجهش را جلب کرد؛ یک فِراری قرمز با شماره ۲۷ روی دماغهاش.
عشقی که سلیپانوف به هواپیماهای جنگی شوروی داشت، پس از مشاهده جنگ از نزدیک از بین رفته بود: «از همه چیز خیلی ناراحت بودم و اصلاً از دیدن نظامیان در حال نبرد خوشحال نبودم.» فراری چیزی متفاوت را نشان میداد.
از آن لحظه به بعد، تمام هوش و حواس سلیپانوف متوجه خودروها میشود، اما در آن زمان در گرجستان هیجانانگیزترین خودرو موجود در خیابانها «لادا نیوا»ی ساخت شوروی بود.
پس از اینکه خانواده در اوایل دهه ۱۹۹۰ به روسیه نقل مکان کردند، والدین سلیپانوف یک کسبوکار واردات مواد غذایی و سپس یک شرکت فروش محصولات دریایی بستهبندیشده راهاندازی کردند. خانواده بهاندازه کافی صرفهجویی کردند تا موفق شدند سلیپانوف را در سال ۲۰۰۱ به ایالات متحده بفرستند؛ جایی که او در مدرسه طراحی ArtCenter در کالیفرنیا تحصیل کرد.
پس از فارغالتحصیلی، سلیپانوف شغلی در گروه فولکسواگن در آلمان به دست آورد و در آنجا بود که مهارتهای خودش را تقویت کرد، اما بهطور فزایندهای از محدودیتهای طراحی شرکتی هم سرخورده شد.
پس از آن بود که یک فرصت طلایی برای او پیش آمد.
سلیپانوف از رئیس خود خواست به جای طراحی داخلی، طرحی برای نمای بیرونی ارائه کند و این اجازه هرچند با بیمیلی به اوداده شد. وقتی رئیس فولکسواگن پوشه طرحها به دستش رسید، «آن را از سمت اشتباه باز کرد».
طرح سلیپانوف از یک لامبورگینی به شکل یک گُوِه که «انگار میخواهد دهکدهات را به آتش بکشد»، اولین طرحی بود که مدیر اجرایی دید و خوشش آمد.
سلیپانوف به مقر لامبورگینی در سانتاگاتای ایتالیا فرستاده شد تا به تیم ایتالیاییای بپیوندد که روی خودرویی کار میکردند به نام هوراکان.
در یکی از حضورهای اخیر در پادکست، سلیپانوف هنگام بازگو کردن لحظهای که بهعنوان یک طراح کمدرآمد وارد شهر شمالی ایتالیا شد، او بهوضوح احساساتی میشودو چنین به یاد میآورد:
«تمام چیزی که میتوانستم بخرم، یک کاسه موزارلا بود و یک کارتن کوچک شراب قرمز». او درحالیکه در خیابان نشسته بود و شیر پنیر روی صورتش میچکید، به یاد میآورد: «به زمین دست کشیدم و با خودم گفتم، لعنتی، موفق شدم، به آرزوم رسیدم، بزرگان از این جادهها عبور کردهاند، مثل اینکه قرار است من هم کار جالبی انجام بدهم.»
اما این مرد گرجی کمحرف میگوید که او و تیم لامبورگینی خیلی زود، با پیتزا و نوشیدنی و عشق به فرهنگ ایتالیا، با هم صمیمی شدند: «آنها حتی در برخی موارد مرا به یاد گذشته گرجی خودم میانداختند؛ بهترین آدمها، عالی.»
بخش زیادی از طرح اولیه سلیپانوف برای هوراکان در مدل نهایی تولیدشده حفظ شد و خودرو با فروش دهها هزار دستگاه به موفقیت رسید.
بوگاتی شیرونی که سلیپانوف طراحی کرده بود، بهعنوان «نهاییترین خودرو. تمام.» توصیف شده است. همه ۵۰۰ بوگاتی شیرون تولیدشده، که هرکدام بیش از سه میلیون دلار قیمت داشتند، از زمان عرضه فروخته شدهاند.
ویدیوئی که نشان میدهد یک شیرون رکورد سرعت جهانی را شکسته، تاکنون نزدیک به ۱۰۰ میلیون بازدید داشته است.
پس از چنین حرفه درخشانی، آینده سلیپانوف میتوانست مسیری هموار باشد، با طراحی ابرخودرهای برتر برای شرکتهای بزرگ با جیبهای پرپول؛ اما او راهی پرخطرتر را انتخاب کرد.
۱۵ دستگاه اول نیلو هرکدام ۳.۷ میلیون دلار به فروش خواهد رسید؛ قیمتی که نشان میدهد سلیپانوف ممکن است همهچیز خود را برای راهاندازی این ابرخودرو روی میز گذاشته باشد.
هم ساشا و هم برادرش دیمیتری، آهنگساز موفق، این باور را فراگرفتهاند که «زمان محدود است و اگر میخواهید به چیزی برسید، نمیتوانید روزتان را بدون تعیین هدف و رسیدن به چیزی معنادار بگذرانید».
ساشا سلیپانوف میگوید: «تلف کردن یک روز بزرگترین جنایتی است که میتوانید علیه خودتان مرتکب شوید.»