بر اساس بند ۱۱ بیانیه "اصول و چارچوب همکاری احزاب، سازمانها و افراد آزادیخواه و میهنپرست" بدون ارائه سند و مدرک آنها مدعی شدند که بنا به "خواست گسترده مردم ایران این ائتلاف شاهزاده رضا پهلوی را رهبر انقلاب ملی و دوران گذار نامید.
رضا پهلوی نیز برای این "جمع خودی" با مقایسه خود با مهاتما گاندی رهبر استقلال هند که توسط یک ناسیونالیست افراطی راست گرا بنام ناتورام ویناواک گودس ترور شد, از جمع خواست که به جای "رهبر" که در بند ۱۱ بیانیه پایانی مونیخ آمده است, او را مثل مهاتما گاندی "پدر" بخوانند زیرا نسل زد او را پدر ملت ایران می خوانند و او این لقب را ترجیح می دهد تا برای همه ایرانیان "پدری" بکند (ویدئو ضمیمه). اما علیرغم استدلال و مخالفت قدیمی ترین حزب طرفدار بازگشت پادشاهی (یعنی حزب مشروطه ایران), و حتی درخواست خود رضا پهلوی که گفت کنسنسوس (consensus) یعنی اجماع در مورد رهبری او وجود ندارد (لینک ۱) گروه های جدیدالتاسیس نوبنیاد و اکثر ناشناخته و گمنام که اکثریت مطلق را در این جمع داشتند توانستند در نهایت حرف خود را به کرسی بنشانند.
رضا پهلوی گفت: "در مورد تاثیر یک فرد در نقش رهبری در یک فرایند تاریخی ـ سیاسی مهم بدون آنکه اون فرد خودش ادعای رهبری بکند و یا دیگران او را رهبر بخوانند, ولی عملا رهبری را به دست گرفت و انقلاب را پیش برد و این فرد اسمش مهاتما گاندی بود که اتفاقا بهترین لقبی که بهش میدادن بعنوان "پدر" یا باپو (به زبان گُجراتی پدر) بود. جالب اینجاست که جنرئیشن زی (نسل زد) وقتی به من پیامک می زنند و مسج (پیغام) میفرستد, با واژه "پدر" با من برخورد می کنند (کف حضار) و من این نقش "پدرانه" را بیشتر برای خودم می بینم تا "رهبر سیاسی و تشکیلاتی برای این جمع"؛ مثل یک پدر دلسوز این سرپرستی را می کنم (کف حضار).
نکته قابل توجه و تامل برانگیز در بند ۱ بیانیه است که خواهان بازگشت و استقرار دوباره (دگرباره) دولت ملی (بخوان حکومت پهلوی) بعنوان یک باور آمده است. در سراسر این بیانیه تاکید بر لزوم "تکسانی و متحد الشکل" بودن همه ایرانیان می باشد, بدون آنکه موزاییک رنگارنگ و گوناگون قومی و منطقه ای و زبانی و فرهنگی و دینی و مذهبی و ایدئولوژیکی متفاوت را نه تنها به رسمیت نمی شناسد, بلکه اساسا آن را کاملا نفی و نادیده می گیرد؛ که این با مواضع گذشته رضا پهلوی کاملا متفاوت است. به همین دلیل در مقاله " چرخش ناگهانی و هشداردهنده رضا پهلوی به "راست افراطی" به آن پرداختم. به همین دلیل در مونیخ و امروز صبح در ژنو طرفداران وی با دهُل و سرنا شعار می دادند کینگ رضا پهلوی و جاوید شاه و "ای شاه ایران برگرد به ایران" و خواهان بازگشت سلسله پهلوی به ایران بودند و شعارهای مثل "ما جمهوری نمیخواهیم, ما شاه مونو می خواهیم" و یا ایرانی "داد بزن, شاه هتو فریاد بزن" و یا "رهبر ما پهلویه هرکی نگه اجنبیه".
اینگونه رفتار تامگرایانه و انحصارطلبانه و شعارهای وحدت شکن و تفرقه برانگیز و نفی حقوق دیگران با ادعای پدری و "پدر ملت ایران" در تضاد کامل است؛ بخصوص اینکه امروز ایشان قرار است در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو سخنرانی کنند. به همین دلیل مقاله "
کنفرانس مونیخ و داستان غم انگیز جنگ دو فرقه رجوی و پهلوی" را نوشتم, چون شعار آنها نیز این است "ایران رجوی, رجوی ایران". به هر روی چه می توان گفت که با این موج افراطی راست گرا شاید کار از دست خود ایشان هم خارج شده است و بقول سعدی باید گفت: "کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد". و باز هم سعدی که در "مواعظ گنجور" می گوید: " شد غلامی به جوی کاب آرد / آب جوی آمد و غلام ببرد. دام هر بار ماهی آوردی / ماهی این بار رفت و دام ببرد"