چرایی علاقه تمامیتخواهان به بحث سبک زندگی
رأی دهید
مجید محمدی ( جامعه شناس )
یکی دو سالی است که بحث سبک زندگی به موضوعی جالب توجه برای مقامات جمهوری اسلامی و دستگاههای تبلیغاتی رژیم تبدیل شده است. مقامات آموزش و پرورش در پی تدریس درسی تحت عنوان سبک زندگی در مدارس هستند و این موضوع در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ذکر شده است. (مهر ۲۶ آبان ۱۳۹۱) از سبک زندگی ائمهٔ شیعه و روحانیون سخن گفته میشود و در باب اینکه چگونه میتوان سبک زندگی اسلامی را بسط و توسعه داد بحث میشود.
اقتدارگریان و تمامیتخواهان گویی به گنج معرفتی تازهای برای پیشبرد تمامیتخواهی خود دست یافته و از این امر هیجان زدهاند. استفادهٔ تمامیتخواهان از این تعبیر کسانی را که تحولات اسلامگرایی را دنبال کردهاند به یاد استفادهٔ اسلامگرایان از تعابیری مثل آزادی، برابری، شوری، هویت، فرهنگ، دانشگاه، علوم اجتماعی، جامعه و دولت (البته همه با قید اسلامی یعنی در اختیار و خدمت و بر اساس قرائت اسلامگرایان) میافتند که همهٔ آنها به گونهای استفاده میشدند تا قدرت مطلقهٔ اسلامگرایان تثبیت شده و تداوم پیدا کند.
رهبر جمهوری اسلامی نیز در سفر مهر ماه خود به خراسان این موضوع را به بخش قابل توجهی از سخنرانی خود تبدیل کرد: «بخش حقیقی و نرم افزاری تمدن اسلامی یعنی سبک و شیوه زندگی ... سبک زندگی به همه مسائلی بر میگردد که متن زندگی انسان را شکل میدهند.» (۲۳ مهر ۱۳۹۱)
اما منتقدان سیاستهای تمامیتخواهانهٔ جمهوری اسلامی دو دهه پیش در اوایل دههٔ هفتاد از بحث سبک زندگی برای اشاره به تنوع سبکهای زندگی در جامعه و نادرستی تحمیل سبک زندگی روحانیت بر کلیت جامعه سخن میگفتند. در ادبیات این بحث در متون علوم اجتماعی نیز تنوع و تکثر سبکهای زندگی موقعیتی ویژه دارد.
چرا علیرغم این پس زمینهٔ علمی و مباحث منتقدان، مقامات جمهوری اسلامی و بالاخص رهبر جمهوری اسلامی به این موضوع علاقهمند شدهاند؟ آنها چه تصوری از این موضوع و بحث دارند؟ و با چه هدفی به سراغ این بحث رفتهاند؟
سبک زندگی به روایت جمهوری اسلامی
بر اساس تمامیتخواهی بنیادینی که در ایدئولوژی اسلامگرایی وجود دارد، اسلامگرایان مدعیاند که طرح کامل و جامعی برای زندگی افراد تا حد کوچکترین جزئیات دارند. آنها این گرایش و خواست خود را البته به وحی و اسلام نسبت میدهند و با همین دیدگاه نه تنها به هنر اسلامی و قضای اسلامی و شهر اسلامی بلکه به الکترونیک و فیزیک و طب اسلامی فتوا میدهند. زندگی تکتک آدمیان از اموری است که اسلامگرایان برای دستکاری در آن و نوشتن نسخه برای آن لهله میزنند.
عنوان سبک زندگی برای اسلامگرایان راهی برای همین نسخهنویسیهاست. آیتالله خامنهای این گرایش خود و دیگر اسلامگرایان را در بیانی که از سبک زندگی ارائه میدهد نمودار ساخته است: «در بحث سبک و فرهنگ زندگی، اسلام عزیز همه نیازهای انسان را برآورده میسازد و دانشوران حوزه و دانشگاه باید علاوه بر تلاش در فقه و حقوق، در بحث اخلاق اسلامی و عقل و سلوک عملی اسلام نیز کارهای متراکم و با کیفیت انجام دهند تا نتایج این تلاشها مبنای برنامه ریزی و تعالیم نسلها قرار گیرد.» (همانجا)
بهانهٔ تازهای برای ناسزاگویی
اسلامگرایی بیش از اثبات خود بر نفی دیگری یا دیگران استوار است. نفرت از غرب (تنها به دلیل داشتن قدرت و گرفتن فرصت از کسب قدرت توسط اسلامگرایان) از پایههای جدی این ایدئولوژی است و نیازی به هیچ دلیل خاصی یا ذکر رفتار خاصی در میان غربیان ندارد.
اسلامگرایان برای غرب یک باطن میسازند که همهٔ آنچه را اسلامگرایان دوست نمیدارند در خود جمع کرده است: «پوسته فرهنگ غربی پیشرفت ظاهری است اما، باطن آن "سبک زندگیِ مادیِ شهوت آلودِ گناهآفرین هویتزدایِ ضد معنویت" است.» (همانجا) این سوء برداشت یا توهم بزرگ که غرب یک باطن با مشخصات مذکور دارد برای ابدی کردن نفرت و عدم بازنگری در این دیدگاه خیر و شر سازانه از مردم دنیاست.
نتیجهای که از این ابدی سازی دوگانگی و تنفر حاصل میشود شکاف پرناشدنی میان اسلامگرایان و غیر آنهاست و نیز تجویز عدم مبادله و یادگیری از دیگران به اسم پرهیز از تقلید از غرب: «پرهیز کامل از تقلید از سبک و سلوک زندگی در تمدن غربی.» (همانجا)
شوخی تلخ سبک زندگی جمهوری اسلامی
و اما در جامعهشناسی، سبک زندگی با چهار مولفه تعریف میشود:
۱. فردیت. واحد تعریف سبک زندگی، فرد است و نه جامعه یا حکومت. سبک زندگی مجرایی است برای بیان درکی که فرد از خویش دارد و خلق نمادهایی که هویت وی را باز مینمایاند. از این جهت مقامات جمهوری اسلامی و دستگاههای تبلیغاتی آن شیپور را از سر گشاد آن مینوازند. آنها میخواهند یک سبک زندگی اسلامی برای کلیت جامعه تعریف و بعد تحمیل کنند (به عنوان امری خودی و ضد غربی) اما سبک زندگی از فرد شروع میشود و اگر آن را بتوان بر گروهی اطلاق کرد ناشی از به هم پیوستن کسانی است که سبک زندگی مشابهی دارند.
۲. اختیار که جوهرهٔ سبگ زندگیای است که افراد برای خود بر میسازند و بعد آن تجربه را با اتکا بدان به دیگری منتقل میکنند؛ سبک زندگی تحمیلی در این چارچوب ارزش شنیده شدن ندارد چه برسد به نسخهبرداری توسط دیگران. با سانسور، فیلترینگ، پارازیت نظارت استصوابی و گزینش ایدئولوژیک سبک زندگی ساخته نمیشود، دروغ و تقلب و ریاکاری ساخته میشود؛
۳. توانایی. فرد بدون توانایی خلق سبک زندگی ویژهٔ خود نمیتواند از این موضوع سخن بگوید. دولت و جامعهای که بخش عمدهٔ این توانایی را از فرد سلب میکند دیگر نمیتواند از سبک زندگی برای کلیت جامعه سخن بگوید. در جامعهای که یک فرد یا گروه ارادهٔ خود را حتی در پوشش و تفریح و سرگرمی و خبر و دوست داشتن و روابط انسانی بر دیگران تحمیل میکنند بحث مقامات و دستگاههای تبلیغاتی از سبک زندگی بیشتر به یک شوخی تلخ میماند.
۴. تنوع. نتیجهٔ جاری شدن فردیت، اختیار و بروز تواناییهای افراد، تنوع و تکثر است. نمیشود در جامعهای بحث از سبک زندگی مطرح باشد اما فقط یک سبک زندگی ترویج تبلیغ شود. بر همین اساس آنچه مقامات جمهوری اسلامی و دستگاههای آن از سبک زندگی مراد میکنند روش زندگی روحانیت اسلامگرای شیعه به عنوان یک گروه اجتماعی کوچک است که امروز قدرت را در ایران به دست دارد.
سبک زندگی روحانیت به منزلهٔ اسلام
سبک زندگی آخرین تعبیری است که اسلامگرایان میخواهند مهر تمامیتگرایی خویش را بر آن بزنند. تلاش آنها برای این کار از زمانی آغاز شد که آزادیگرایان ایرانی تلاش کردند نشان دهند آنچه به عنوان اسلام در حوزهٔ عمل در جامعهٔ ایران عرضه میشود تنها سبک زندگی روحانیت شیعه است که اسلامگرایان به تحمیل آن در کل جامعه پرداختهاند. اندرونی- بیرونی است که به سیاست تفکیک جنسیتی انجامیده است؛ حجاب اجباری از خانوادهٔ روحانیون آغاز شد و بعد به کلیت جامعه رسید؛ مداحی و روضهخوانی نخست اوقات فراغت روحانیون را پر میکرد و بعد به بخشی تفکیکناپذیر از برنامههای رادیو تلویزیون دولتی تبدیل شد؛ مرگباوری و سلطهٔ عزاداری بر فرهنگ عمومی میراث سبک زندگی روحانیت است تا آن حد که کف زدن و رقصیدن و موسیقی شاد و جشن برای همه حرام شد.
منتقدان حکومت و اسلامگرایان این توازی را نشان دادند و در مقابل، مقامات و ایدئولوگهای نظام در واکنش، تلاش کردند «سبک زندگی» را از آن خود کنند تا تمامیتطلبی آنها پنهان بماند. اما انحصار رسانهای در داخل کشور، دسترسی به منابع نفتی و تهدید و سرکوب نمیتواند حکومت را تا آن حد قدرتمند سازد که واژهها و تعابیر را در انحصار خویش درآورد. این عناصر قدرت البته توهم زا هستند. برای دیدن تنوع سبکهای زندگی در ایران باید به دورن خانهها رفت.