رهیافتهای تامین امنیت؛ از گشت ارشاد و حصار کشی تا نظارت
*مجید محمدی
وظیفه پلیس یا نیروی انتظامی تامین امنیت در عین رعایت حقوق شهروندان و قانون است. اما در بعضی جوامع و کشورها وجه تامین امنیت (تا حد امنیت قبرستانی) یا اعمال سلیقه زمامداران بر رعایت قانون و حقوق شهروندان و شفافیت غلبه پیدا می کند. به همین دلیل در حوزه تامین امنیت، با دیدگاهها و رهیافتهای متفاوتی بر حسب نظام سیاسی و انگاره ایجاد امنیت توسط پلیس مواجه هستیم. در این نوشته به چهار رهیافت که در جوامع مختلف در حال اجرا هستند و به مبانی هر یک اشاره می شود.
رهیافت کلانتری محور
بر اساس این رهیافت منفعلانه، پلیس همیشه بعد از وقوع جرم به صحنه می آید و احتمالا به بازداشت مجرمان اقدام می کند. در غیر از مواردی که ماموران فرا خوانده شوند، آنها در کلانتری به سر می برند و منتظر رویدادها می مانند. پس از بازداشت مجرمان نیز آنها را به کلانتری برده و با ضرب و شتم به اقرار و اعتراف وادار می کنند چون کار این نوع پلیس پس از وقوع جرم نیز تحقیق فعالانه در مورد جرم نیست.
نیروی انتظامی ایران در غیر از طرح امنیت اجتماعی و گشتهای ارشاد، عموما بر اساس این رهیافت عمل می کند: کسی کشته می شود، سارقان سرقت می کنند، باندهای مواد مخدر به کار خود مشغولند و تجاوز جنسی صورت می گیرد؛ پس از وقوع جرم، پلیس در مواردی وارد عمل می شود و برخی از مرتکبان را بازداشت می کند. دادگاه نیز به هنگام محاکمه متهمان فقط اقرار تحت فشار آنها را در اختیار دارد و حکم خود را بدون رجوع به هیئت منصفه صادر می کند. این رهیافت چیزی به امنیت جامعه نمی افزاید بلکه فقط به کار انتقام گیری از بخشی از مجرمان، آن هم در صورتی که گیر بیفتند می آید. این نوع فعالیت پلیس خاص جوامع اقتدارگراست و مردم و جامعه هیچ نقشی در پیش گیری یا داوری در باب جرم ندارند.
رهیافت ارعاب جمعی
این رهیافت ظاهرا پیش گیرانه و فعال است اما اقتدارگراست و مبتنی بر ۱) اِعمال هر چه بیشتر ترس بر تک تک شهروندان، ۲) فرض گناهکار بودن همه (مگر آن که خلافش برای مقامات ثابت شود) و ۳) پلیس محوری. پلیس برای اعمال هرچه بیشتر ترس می تواند حضوری همه جانبه و قدرتمند در جامعه داشته باشد تا آن حد که به همه شهروندان (و نه تنها مجرمان بالقوه و بالفعل) بگوید که در صورت تخلف نمی توانید از چنگ پلیس (و نه قانون) فرار کنید. روش دیگر، بازرسی تصادفی و همگانی بالاخص به هنگام شب است تا بالاخره افراد یک یا چند بار در روشنایی و تاریکی گیر افتاده و این ایده برایشان درونی شود که ممکن است هر لحظه بازداشت شوند چه مقصر و چه بدون تقصیر.
این رهیافت در کاهش جرائم موفقیتی نداشته است، اما این احساس را به برخی شهروندان و مقامات می دهد که پلیس دارد با قدرت کارش را دنبال می کند. اجرای طرح امنیت اجتماعی یا گشت ارشاد نیروی انتظامی در ایران با این رهیافت انجام می شود. تفاوت جمهوری اسلامی با دیگر کشورها آن است که در انجام این طرحها اولا فقط جرائم معمول مورد توجه پلیس نیست، بلکه شرع و اخلاقِ ویژه روحانیت نیز جرائمی تراشیدهاند که پلیس باید بر اساس آنها جوانان را (تحت عناوینی که ربطی به تامین امنیت ندارد) تحت تعقیب قرار دهد.
نکته دیگر مسئله تحقیر در جامعه است. نیروی انتظامی نه تنها به طور فلهای و تصادفی افراد را بدون رعایت حقوقشان بازداشت می کند، بلکه کسانی را که "ارازل و اوباش" می خواند با انداختن آفتابه به گردن یا چرخاندن در محله تحقیر می کند. این رهیافت با بازرسی بدنی افراد در خیابان یا انداختن آنها به داخل ون نیروی انتظامی شخصیت آنها را خرد می کند و آنها را برای همیشه از نظام تامین امنیت متنفر می سازد.
رهیافت حصار کشی
در جوامعی که آنها را به اصطلاح "حصار کشی شده" می خوانند مردم منطقه محصور، امنیت خویش را بر عهده می گیرند. در این جوامع غیر از اعضا (ساکنان) کسی نمی تواند رفت و آمد کند و ماموران امنیت منطقه نیز توسط مردم جامعه محصور استخدام می شوند. میزان امنیت در جوامع محصور شده بالاست اما به هزینه بسته کردن آن. بستن درهای یک جامعه بر روی دیگران ممکن است مجرمانی را دور از منطقه نگاه دارد، اما جامعه را از مزایای بسیاری خدمات و فعالیتها محروم نگاه می دارد. جوامع محصور معمولا نمی توانند فعالیتهای تجاری را به خود جذب کنند و بسیار کوچک می مانند. همچنین این جوامع از تکثر و تنوع لازم که سرمایه اجتماعی را بالا می برد محروم می مانند.
رهیافت بازدارنده
این رهیافت نیز پیشگیرانه و فعال است، اما مبتنی بر سه اصل بنیادین بسیار متفاوت با مبانی رهیافت ارعاب اجتماعی، یعنی: ۱) شفافیت، ۲) جامعه محوری و ۳) برائت شهروندان. به همین دلیل پلیس در این رهیافت نه در مرکز خویش می نشیند و منتظر می ماند و نه به طور تصادفی افراد را در خیابان متوقف می کند یا آنها و اتومبیلشان را جستجو می کند. همچنین پلیس اقدامات خود را بر اساس پنهانکاری و عدم اعلام قبلی یا غافلگیر کردن شهروندان انجام نمی دهد. در این رهیافت بر خلاف رهیافت ارعاب جمعی، اصل این نیست که همه شهروندان گناهکارند مگر آن که خلافش ثابت شود.
بر اساس این رهیافت، پلیس در همکاری تنگاتنگ با جامعه است. پلیس ادامه دغدغههای جامعه است و این دغدغهها را به طور نهادینه اما قانونی دنبال می کند. از همین جهت جامعه در فرایند بازدارندگی حضور دارد. به عنوان نمونه در شهرهایی مثل بوستون و های پوینت (کارولینای شمالی) که این روش در محلاتی با مشکل نرخ بالای جرم و جنایت به اجرا در آمده (و اکنون در ایالات ایلینوی و واشینگتن نیز اجرا می شود) پلیس در جلساتی هم با مردم محلات و هم با مجرمان سابقه دار مشکلات را مطرح کرده و اخطارهای لازم را عرضه می کند. در این رهیافت هم متخلفان بالقوه و هم پلیس در کنش و واکنش با یکدیگر چهره انسانی یکدیگر را تماشا و درک می کنند و به کنترل متقابل می پردازند. بر این اساس نه پلیس به خشونت و قساوت روی می آورد و نه متخلفان احساس می کنند که بدون نظارت اجتماعی می توانند از زیر با مسئولیت تخلف خود بگریزند. این روش موجب کاهش جرائم تا حدود ۵۰ درصد شده است.
این روش تنها در جوامع دمکراتیک که مردم در مناطق خویش متکفل اداره بخش قابل توجهی از امور مربوط به خویش از جمله اداره پلیس هستند، قابل اجراست. بدون اعتماد متقابل پلیس و مردم و بدون دست بالای شهروندان نسبت به پلیس (از مجرای دادن دستمزد به آنها در هر شهر و روستا با پرداخت مالیات) این رهیافت قابل اجرا نیست.
بر اساس این رهیافت هیچ نیازی به حضور همیشگی پلیس در مناطقی که احتمال وقوع جرم در آنها پایین است وجود ندارد. کار پلیس اصولا ایجاد ارعاب نیست و لازم نیست مردم هر روز ماموران را ببینند. همچنین پلیس با دادن خدماتی مثل کمک به روشن شدن اتومبیلهای در راه مانده، کمک به افرادی که به کمک نیاز دارند، آموزش به کودکان و گذاشتن تاثیر مثبت (مثل هدیه دادن کلاه ایمنی برای دوچرخه سواری) و مانند آنها اعتماد شهروندان را جلب می کند.
*مجید محمدی، جامعه شناس ایرانی ساکن آمریکا است