افغانستان و ایران، روایت مهمان و میزبان از هم - 1

بی بی سی : خبر ممنوع شدن حضور مهاجران افغان در استان مازنداران و خبری که در آستانه سیزده به در مبنی بر جلوگیری از حضور افغانها در پارکی در اصفهان منتشر شد، بحث هایی زیادی را در فضای مجازی انترنت، دامن زده است.

ما از چند تن از افغانها و همچنین ایرانی ها خواستیم، تا تجربه، دید و دریافت شخصی خود از زندگی در کشور دیگری را، روایت کنند. آنچه در این صفحه می خوانید، چند روایت شخصی است.

.نفرین به آن که خواسته از هم جدایمان

رضا محمدی

شاعر و نویسنده افغان در لندن

رضا محمدی شاعر افغان که حالا در لندن زندگی می کند، سالها پیش در ایران به شهرت رسید 

 

دومین دفعه ای که از افغانستان وارد ایران می شدم. زمان طالبان بود. پدرم راهی ام کرد که زنده بمانم. تا لب مرز با من آمد و در راه مرز به من گفت که چطور سال ها پیش خود او نیز این راه را قاچاق طی کرده و قبل از او پدرش نیز قاچاقی از همین مرز رد شده بوده.

اما هر دو مطمئن بودیم که پدر بزرگ او ازین مرز بدون قاچاق گذشته است چرا که اصولا آن وقت کسی مرز را نکشیده بود و پدر بزرگ ما باید هر ساله به مشهد می آمده که در آن زمین و خانه و فامیل داشته، دختر داده و دختر گرفته بوده وقبری در حرم خریده بوده که البته کشیدن مرز هیچ گاه نگذاشت به آن قبر خریداری شده برگردد.

مسجد حاج آخوند در مرکز شهر مشهد، مسجد اجدادی ما بود و همه خانواده مادری ام در همین شهر زمین دار بودند با اینهمه باز باید من این راه را دزدکی طی می کردم. ۳۳ ساعت دشت و کوه و بیابان را در نوردیدیم .تا رسیدیم به شهری که هم از ریشه های من پر بود هم از خاطرات دوران کودکی ام.

دوم

 

دوران کودکی ام پر از مشهد بود. هنوز هم خیا بان های این شهر در خون من جریان دارند و بهترین دوستانم در آن نفس می کشند. شهری که با اولین موح مهاجرت، با قدر و قیمت خانواده ما را در آغوش گرفت و خیلی زود با ما انس گرفت.

محله ما در شمال مشهد که در اصل حاشیه شهر بود. محله افغانی ها بود. ایرانی های محله با ما قوم و خویش تر بودند تا مردم خوش پوش و خوش خوراک بالای شهر که جز به تحقیر به هر دوی ما نمی دیدند.

از محله ما صبح ها، همه ایرانی و افغانی با هم می رفتند بالای شهر که برف پارو کنند و خشت بپزند و بچینند و شب ها با هم دیگر سریال اوشین ببینیم و شاهنامه بخوانیم. راستش را بخواهید شاهنامه خوانی را فامیل های ما مرسوم کرده بود. منتها ما هیچ کدام بر هیچ کدام نه تفاخری داشتیم نه تنازعی.

فکر کنم من کلاس پنجم بودم که فهمیدم. بین ما فرقی هست. وقتی که به عنوان شاگرد اول همه شهر اجازه رفتن به مدرسه تیز هوشان را نیافتم. ما چند تا بچه زرنگ بودیم که هیج کدام اجازه نیافتیم برویم مدرسه تیز هوشان اما برای خودمان دفتر فرهنگی زدیم و جلسات کتاب خوانی گذاشتیم و خط و نقاشی یاد گرفتیم و بعد دو سال بعد بود که بچه های مدرسه ما همه جایزه های کشوری ایران را در شعر و داستان و نقاشی و خط، کسب کردند.

وقتی هم برگشتیم هم محلی ها و معلم های ایرانی ما بیشتر از ما به ما می بالیدند. از آن بچه ها جعفر حالا نماینده مجلس است، حسن، وزیر شده، دامردان نمی دانم چه شده و حسین محمدی که سرگل ادبیات داستانی است جایزه گلشیری را برد و جلسات قند پارسی را گرفت و حالا در کابل انتشارات تاک را اداره می کند و در دانشگاه ابن سینا درس می دهد.

هر روز ما از همین نقطه دور شهر، با شماری از بچه های ایرانی، با رضا بروسان و رضا ضیایی که حالا مرده اند و هادی جهان آبادی و اکبر شریفی می رفتیم دقیقا به آن طرف شهر، خیابانی بود پر از درختان سر به فلک کشیده و در آن دفتر روزنامه توس بود و ما جلسه شعر می رفتیم و باز هیچ کسی مرا غریبه نمی دیدند.

من برای شهر مشهد چندین جایزه بزرگ کشوری آورده بودم. تا اینکه امام جمعه در یک روز نحس اعلام کرد همه افغانی های اینجا حرامی اند چون ازدواجشان ثبت نشده. و به راستی ازدواج پدر و مادر هیچ کدام ما در دفاتر اسناد ثبت نشده بود.

از همان روز، بگیر و ببند شروع شد. در مشهد، فرمانده پلیسی پیدا شد به نام کریم غول، که در قطار فولاد زره ود یو سفید سال هاست وارد افسانه های دیوان و بدان افغان ها شده است. آنقدر شعر که بر علیه او گفته شد بر علیه برژنف هم شاعران افغانستان نگفتند.

کریم غول و امام جمعه، آنقدر دوستان ما را از ما گرفتند که حد ندارد. ایرانی ها ی محل ما به ما بد بین شدند و نصف افغان ها که پشت گرم تری داشتند برگشتند. از این نصف یکی هادی حسینی بود که بهترین دوست من و رقیب بزرگ من در مدرسه بود. لحظه ای که هادی سوار کامیون های کوچ اجباری می شد. همه ما گریستیم. هادی رفت که شاید هیچ وقت درس نخواند. تقدیر از او اما سال ها بعد یک پرفسور حقوق در دانشگاه هاروارد ساخت. با این همه آن سال سگ، همیشه بد ترین سال عمر من باقی ماند و واقعیتش را بخواهید باید گفت، آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد.

سوم

چند روز بعد ازین که به مشهد باز گشته بودم. کنگره شعری شد در یزد، مرا هم شاعران با خود بردند. در کنگره، چند تا کارخانه دار با فرهنگ یزدی، با من رفیق شدند. من با کاروان شاعران به مشهد بر نگشتم. در یزد ماندم. شهر نساجی و تصوف و من در هر دو داخل شدم. خیلی زود این شهر خانه تازه من شد. خانواده ام هم به همین شهر آمدند. فرماندار شهر آقای محمدی شاعربود، شهردار آقای خورشید نام هم صاحب ذوق، شهر انجمن های ادبی قدیم محافظه کار و کوچه های داستانی و باستانی. شهری کوچک که درآن بسیاری دیگر مرا می شناختند. از همان استادان یکی گفته بود:

یار افغانی ما، شاعر افغانی ما

چه خبر دارد از بی سر و سامانی ما

خانه مان را به گل اطلسی آراسته ایم

باشد آن گل بنهد پای به مهمانی ما...

و همین طور باقی شعر و ازین دست احساسات که هنوز در شهر یزد با افغان ها گرم است. من و چند دوست دیگر، در شهر انقلاب ادبی می خواستیم راه بیندازیم. کافه بزنیم و جلسات شعر مدرن درست کنیم. هیچ مردمی در زمین این قدر با بیگانه مهربان نبوده اند.

خانم دکتری بود به اسم دکتر علوی در مرکز شهر که هنوز هم هست و همیشه از افغان ها پولش را نصفه می گرفت یا هیچ نمی گرفت همیشه یک نفر هم داشت که زبان بیماران را برایش ترجمه کند.

جز او، چندین دکتر و معلم دیگر هم بودند که عین ذوق را داشتند. مثلا دکتر خرازی که دکتر خود من هم بود. وکیلی بود به اسم دکتر واردی که کلا مشاور مجانی درد و بلای مهاجرین بود و از همه اینها مهم تر، چراغ شهر، آقا رضای پهلوان نصیر بود. یکی از آن اشراف شهر که رفیق تنهایی های من بود و انیس دل همه صاحب مشکلان. و من چند شعرم را برای او گفته بودم از جمله این شعر که:

رفاقت آمد و پوشید کفش های تو را

چهارم

 

من سه بار در ایران، به خاطر افغانی بودن دستگیر شدم، دفعه اول در مشهد از مینی بوس مرا مستقیم بردند به اردوگاه سپید سنگ، دوهفته در خیمه های این اردوگاه کار اجباری استالینی ماندم، تا یکی پیدا شود مثل طوطی قصه های مولانا پیغامم را به دوستانم برساند. آقای آرین منش، که رئیس اداره فرهنگ شهر بود و خیلی مرا دوست می داشت. شخصا پیگیرآزادی ام شد بعد از من رسما برای گناه نکرده معذرت خواست و بعد برای دلجویی به من شغلی در کتابخانه داد.

دفعه دوم در یزد، رفته بودم کسی را آزاد کنم، خودم دستگیر شدم.۲۴ ساعت بعد، معاون فرماندار با ماشینش آمد دنبالم و مرا با رفیقم با هم آزاد کرد. و این بهانه ای شد که شرم چندین ساله را بشکنم و درباره درس نخواندن بچه های مهاجر، با فرماندار حرف بزنم. چقدر تاثیر کرد دیگر خدا می داند. منتها آقای فرماندار واقعا نمی دانست چنین قانونی هم هست. این را خطوط ملتهب پلک هایش داد می زدند.

دفعه سوم، در تهران بود. من غیر قانونی نبودم. در بین غیر قانونی ها بودم و این هم البته جرمی است. و این بدترین دفعه بود که حسابی از آن رئیس نامرد اردوگاه به خاطر موهای بلندم شلاق خوردم. همه بدنم کبود شده بود. وقتی آزاد شدم با سر تراشیده، پیش استاد آهی رفتم. بغلم کرد. زخم هایم را مرهم گذاشت و گفت که شب در رادیو پیام که مجری بود پدر این رئیس اردوگاه را در می آورد. من گوش نکردم چه گفت؟ منتها ایمان دارم پدر او را در آورده بود.

پنجم

در تهران، دانشجو شدم. در تمام سال های دانشگاه تنها یک نفر مرا در دانشگاه غریبه حساب کرد. یک بار در چند سال، آماری نیست که بگویم چه فضای نژاد پرستانه ای در دانشگاه بود. یکی دو تا از بچه ها هم بودند که کلا از بچگی آموخته بودند افغان ها بدند. یکی از آن ها، بهترین رفیق سال های دانشگاه من شد. و بعد در مجله سروش جوان کار گرفتم.

با وحید وزیری که به راستی هم وزیر زاده بود و علی قنواتی و جواد رسولی و دیگران یکی از بهترین مجلات ایران را در می آوردیم. یک کارگاه شعر در مجله داشتیم که صد ها نفر در آن شاعر شدند. بعد رفتم روزنامه ابرار و بعد صدا و سیما و در همه این سال ها، من افغانی بودم اما خارجی نبودم.

پایین دفتر ما، دفتر قیصر امین پور بود و اینگونه دوستی مثالی من و قیصر نیز شکل گرفت. قیصر برادر من و استاد من بود. و من شاید مدت زیادی یکی از نزدیک ترین دوستان او بودم. به خانه شاملو و همینطور خیلی از برجسته ترین روشنفکران و شاعران رفت و آمد می کردم و بعد وارد فضای خودمان بودیم.

جهان جادویی ادبیات، با جواد یونسی و محمد فرخانی و نرگس خداکرم ومحمد رفیع جنید، ما را از جهان جدا می کرد. من هیچ وقت لهجه تهرانی را یاد نگرفتم. کما که هیچ لهجه دیگری را هم. فارسی من آمیخته ای از هزار لهجه بود و برای این همیشه شناخته می شدم. جنید از من هم لهجه را سلیس تر حرف می زد هم خوش لباس تر بود. هم صاحب یک مکتب تازه در ادبیات بود. منتها ما هیچ کداممان هیچ وقت خارجی نبودیم.

بارها، در قطار در اتوبوس در خیابان مورد سوال قرار گرفتم. چه بسا خیلی وقت ها به بد ترین شکلی تحقیر شدم. اما در چنین جامعه ای چه کسی تحقیر نمی شد. هر کسی به نحوی، از طرفی تحقیر می شد. اما همه این دفعات را در مقابل دفعاتی که ستایش شدم بگذاریم دو در صد شاید بشود.

من از حاشیه مهاجر نشین شهر مشهد، وارد جمع های اعیان ایران شدم. شهردار شهر، به نام مرا می شناخت و آنقدر انسان بود که به خانه و سفره و غم و شادی رفتگران افغانش می رفت. جشنواره ای برای شناخت فرهنگ افغان ها گرفت که فکر می کرد همه چیز به خاطر شناخت کم است. آدم از چیزی که نمی شناسد می ترسد و ایرانی ها خیلی هایشان افغان ها را و افغانستان را نمی شناختند. تقصیر کتاب های درسی بود که تاریخ را با جعل به ما درس می داد یا تقصیر سیاست مدارانی که جدایمان می خواست یا تقصیر بی همتی تقدیری ما هر چی بود، بود.

آقای شهردار مهندس ملک مدنی، یکی از فرهنگسرا های تهران را برای افغان ها اختصاص داده بود که داشته های فرهنگی شان را شریک کنند و چقدر جهان ما به این جنس شهر دار ها نیازمند است.

ششم

دکتر هادی کیاسری، آمده بود افغانستان، از قدیم عاشق افغانستان بود، همه آوازهای استاد سر آهنگ را داشت. مثل او در تهران خیلی ها بودند که سر آهنگ گوش می کردند. چندان که تیتر برنامه سینمایی هفتگی یکی از چهچهه های استاد سر آهنگ شده بود.

همه این ها هم به همت همین آقای کیاسری مازندرانی شده بود. به برکت او نیم شهر کیاسر، موسیقی افغانی می شنیدند. احمد ظاهر، ناشناس، فرهاد دریا و استاد شریف غزل. منتها هادی در چنین وضعیت افغانستان فقط به خاطر سر آهنگ نیامده بود مثل خیلی های دیگر برای عکس و خبر هم نیامده بود. آمده بود رفیق های تازه پیدا کند و رفیق کهنه اش رابه ایران برگرداند.

او بعد از جسین جعفریان، که برای شناساندن افغانستان به ایرانی ها پاهایش را هم از دست داد. دومین کسی بود که بیشترین سعی را کرد. در مجله شعر، بخشی ویژه افغانستان و تاجیکستان داشت و رئیس رادیو فرهنگ که شد بخش ویژه ای برای شناساندن فرهنگ و آداب و رسوم افغان ها ساخت و برای همین می خواست من برای بار سوم به ایران بر گردم.

ما با هم چندین برنامه عرس بیدل گرفتیم و ده ها محقق و شاعر افغان را به بهانه های مختلف به شهر های مختلف ایران بردیم که حرف بزنند. چهار بار استاد شریف غزل و دو بار استاد الطاف حسین را از افغانستان به تهران آوردیم که موسیقی افغانی را معرفی کند. منتها همه این کار های بزرگ ما، به گوش فرماندار نوشهر نرسید که یکبار دیگر بخواهد مسافر زمان شود و به دوره هایی شهرش را بر گرداند که نژاد پرستان، نژاد های خاصی را از اماکن عمومی منع می کردند. زور او به حکمران مازندران نرسید که بگوید از دستور نژاد پرستانه اش خجالت می کشد. آخر در روزگار قدکوتاهی! معیار ها بر مدار صفر می چرخند.

هفتم

من، تقریبا شهر به شهر همه ایران را و بخش زیادی از افغانستان و تاجیکستان را گشته ام. این بی خبری در بین همه منطقه هست. ازبک ها از تاجیک ها بد می برند. تاجیک ها از پشتون ها، پشتون ها از ایرانی ها، ایرانی ها از یکی دیگر و خلاصه این سلسله ادامه دارد. منتها این تنها یک قیاس استقرای باطل است. چرا که خیلی وقت است علم اعلام کرده تعمیم جزء به کل با طل است. راستش را بخواهید تنها گروهی که کمتر خبر دارند چنین تصوری دارند.

در هیچ شهر ایران نبوده که پس از شعر خوانی من، برایم دست نزنند. من هم چه بسا به قصد سعی می کردم لهجه افغانی را که بلد نبودم بگیرم و این لهجه خیلی وقت بین شاعران جوان مد بود. من در جشنواره شعر شب های شهریور اول شدم. حسن فرهنگی که دبیر جشنواره بود قبل از برنامه به من تبریک گفت. وقت اعلام نتایج اسم مرا دوم خواندند. حسن گفت: مدیرشان گفته، بد می شود یک افغانی اول شود. منتها همه دو هزار نفر سالن خاوران چندین دقیقه برای من دست زدند.

حالا آن مدیر را من معیار بگیرم یا حسن و آن دو هزار نفر مشتاق بی تعصب را. راستش آنقدر که در منطقه ما اشتراکات فرهنگی و ذوقی و حسی و تاریخی به هم گره خورده در هیچ جای جهان نظیر ندارد.

ما ملتی یگانه که چون دانه های تسبیحی از هم گسیخته ایم.حتما روزی دوباره نخمان را پیدا می کنیم. ازبک ها در اصل تاجیک ها را دوست دارند، چرا که نیم تاریخشان اینطرف است. تاجیک ها افغان ها را که خواننده هایشان را هر روز دعوت می کنند و پشتون ها ایرانی ها را که جزوی از حافظه تاریخیشان هست و ایرانی ها .. اصلا مگر من همه این مردم را دیده ام که این طور قضاوت می کنم؟

رأی دهید
baba eti - استکهلم - سوئد
من متولد مشهد هستم پدرم قبل تولد من سال ۱۳۵۴ به ایران مهاجرت کرده بود من متولد ۶۰ هستم تا سال ۸۸ ایران بودم ۲۸ سال .. اما نه اقامت دادن بهم نه شناسنامه این کشور اسلامی هستش .. مجبور شدم بده ۲۸ سال کوچه اجباری کنم به اروپا اینجا اشکم در اومد وقتی‌ دیدم این کافرها از خدا بی‌ خبر چه قدر با یه مهاجر ارزش قائل هستن اینجا ۵ سال باشی‌ پاسپورت سوئدی تعلق میگیره و تمام حقوق یه شروند سوئدی داری .. با این همه بی‌ مهری که از دولت ایران دیدم ولی‌ هنوز هم خودم ایران رو دوست دارم و حس می‌کنم وطن خودم هستش ...
‌چهارشنبه 6 ارديبهشت 1391 - 23:56
Arash_Barcelona - بارسلونا - اسپانيا
من به عنوان یک ایرانی‌ از شما هموطن عزیزم معذرت می‌خواهم به خاطر این رفتار ناا شایسته که با شما و دیگر برادران افغان در ایران صورت میگیرد.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 00:38
Taraneه - کبک - کانادا
امروز فقط افغانی‌ها نیستند که دچار تبعیض هستند، تو ایران اگر اقلیت مذهبی‌ باشی‌ هم دچار خیلی‌ از این مشکلات هستی‌، مگه کم بین ترک و فارس و کرد و لٔر اختلاف انداختن، برای مردم شهرستان نشین جوک درست کردن، الان هم که با همه دنیا اختلاف داریم، تو ایران زن بودن هم جرمه، ۱ جرم نابخشودنی، اصلا این آدمای داخل حکومت ایران آدمای کوتاه فکری هستن که جز خودشون کسی‌ رو به رسمیت نمیشناسن. متاسفانه تو مذهب و طریقت اینها جائی برای صلح و دوستی‌ نیست.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 02:10
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
baba eti-استکهلم/سوید/ عزیز من خودم نوکرتم و اصلآ نگران نباش. عزیز از قدیم گفتن: مهمون چشم دیدن مهمون را نداره و صاحبخونه هر دو را. عزیز اینها خودشون مهمان این سرزمینند که با زور نشستند و من و شما صاحب ایرانیم و ایرانی الاصل. اگه افغانی اسمش بد در رفته و اگر گناهی یا خلافی کرده و ایرانی هم کمتر از اون نکرده, همش مال اینه که ما در فرهنگ غلطی جولون میزنیم که بهمون تزریق شده و ناخواسته گریبانگیرمون شده. داداش جون مطمین باش ایرانی با سواد و فهمیده هیچوقت یک افغانی را با یک سید و یا ملا عوض نمیکنه و باید بدونه که افغانی هم از همین دیار و فرهنگ هست.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 03:16
Royan - کالیفرنیا - آمریکا
چی میشه گفت, مهاجرت کلا سخته و مهاجران همیشه احساس غربت می کنند 12 سالی که من آلمان بودم با اینکه هیچ مشکلی نداشتم ولی احساس نمیکردم توی خانه خودم هستم همیشه بنظرم مهمان بودم وابسته نبودم , شاید اگر ایرانیانی هم توی افغانستان باشند مشکلات مشابهی دارند , شاید تفاوت فرهنگی هست . وطن یه چیز دیگر است./ یه دوست افغانی داشتم یه روز خانه ما مهمان بود , به من گفت رویا جون اون قوری تو بده من برنج را بکشم !!!! من گفتم ولی عزیز جان ما تو قوری چائی دم میکنم وای خدا هیچوقت یادم نمیره که با چه تعجبی به من نگاه میکرد و چه تعجبی من کرده بودم کلی سر این موضوع باهم خندیدیم معلوم شد که افعانها به دیس میگویند قوری . و حالا او هم به دوستاش میگه میدونی ایرانیها تو قوری چائی دم میکنند.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 04:03
samuk66 - لندن - انگلستان
این افغانی یا فقط دارد سر و مواد مخدر واسه ایران دارن خیلی هم آدما یه نمک نشناسی هستند.دست دولت ایران در این زمینه درد نکنه.
‌چهارشنبه 6 ارديبهشت 1391 - 23:34
mehran-b - لایدن - هلند
اینکه ، صرف نظر از بی‌ ارزش بودنش ، کاملا هم یک طرف هست . از قتل و عدم کشی ، توحش ، نفرت ، کینه ، مواد مخدر ، بی‌ امنیتی ، آدم ربایی ، فساد و مشکلات بی‌ شمار دیگر را بر نمیشمارید ؟ البته که میدانید و به صرف نیست ! این فرهنگ مظلوم نمایی همیشه را داشته و دارید . این به اصطلاح شاعر به علت بی‌ اعتمادی و حتا نفرت ما از افغانی‌ها اشاره نمیکند ، چون به خوبی‌ میداند که باید خودشان را مسبب اصلی‌ بداند . کار افاغنه در ایران هم هیچوقت بیگاری یا اجباری نبوده ، به خاطر پول بوده ! مگه افاغنه هر سال بیش از ۴ میلیارد دلار از ایران به افغانستان نمی‌فرستند ؟ شما به زندگی‌ کارگران ایرانی‌ و هندی و بنگلادشی در کشورهای ثروتمند جنوب خلیج فارس نگاه کنید و ببینید همه جا با چه سختی و حقارت ، به خاطر کار سر میکنند . متاسفانه افاغنه از ایران طلبکار بود و هستند ! تازه شما خودتون مگه چه همسایه ای‌‌ برایمان بودید ؟
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 06:18
persian_aria75 - شفیلد - انگلستان
ایران عزیزم ، مردم عزیزم ، دولت عزیزم ، دلم برایتان میسوزد ، با تمام مشکلات و سختی که خودمان داشتیم و جوانان بیکاری که از بیکاری در دام مواد مخدری شدند که این مهمانان ناخوانده در کشورشان تولید کردند و برای ایران ارمغان آوردند پذیرای میلیونها مهاجری که از روی خودخواهی و آسایش خود در کشورشان نماندند و تلاش نکردند تا کشور خود را بسارند و نسلی شوند مانند مردم ژاپن که نسلی فدای نسلی دیگر شود ، حالا بعد از این همه سال که حداقل میتوان گفت تمام مردم افغانستان برای یک بار هم که شده به ایران سفر کرده ، بجز آن پنج میلیونی که چه قانونی و چه غیر قانونی در ایران زندگی کردند و میکنند ، یک نفر پیدا بشه یک تشکر خشک و خالی بکنه از ایران و ایرانی ، . و معذرت خواهی بکنه از جرم و جنایاتی که در حق مردم ایران کردند . نمیدونم اگه ایران هم مثل سوِئد بعد از پنج سال به هر مهاجر پاسپورت ایرانی میداد الان جمعیت ایران 100 میلیون نفر بود چون تمام مردم افغانستان حداقل 5 سال در ایران زندگی کردند . فقط یک تشکر خشک و خالی هم برای دلخوشی ما بس بود ، مردم شریف افغانستان !!!!!
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 06:39
mo.miyai - اسلو - نروژ
سموک۶۶ - لندن - انگلستان عزیزم وقت کردی یه سر به روزنامه یا اینترنت بزن تو ایران ۳میلیون افغانی هست که شاید ۱۰۰۰ نفرشون خلاف کنن ولی‌ ایرانی‌‌ها تو تایلند یا سنگاپور یا تمام کشورهای جنوب شرق اسیا مگه چند نفرن که هرروز میشنوی که یا آدم کشتن یا قاچاق مواد کردن در ضمن افغانستان مواد میکاره ولی‌ قاچاق نمی‌کنه برو یه سر به زندن بزن ببین افغانی اونجا زیاد تره یا ایرانی‌ که هر روز هم در همین ایرانیان میخونیم که دارن اعدام می‌کنن ایرانی ها رو همشون هم جرمشون مواد مخدر هست درضمن ایرانی‌ هم کم نمک نشناس نداره به قول رئیس جمهورتون اب رو بریز همون جا که میسوزه عزیزم
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 10:09
shakila99 - شارجه - امارات
royan خیلی جالب بود برای ماهم از این اتفاقها زیاد افتاده که برای ما ودوستان ایرانی خاطره شده مادر بزرگ من هم یک بار برای خرید اسفناج رفت سوپر مارکت وچند دقیقه بعد با ناراحتی برگشت وگفت نمی دونم هرچی به این آقا می گم ازدواج بده میگه بروخانم شما جای مادر من هستی خجالت بکش تا اینو گفت همه منفجر شدیم از خنده بعد که متوجه شد که ازدواج چه معنی میده بنده خدا کلی خجالت کشید واصلا تو اون سوپر مارکت نرفت
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 10:24
nejaat2006 - لیدز - انگلستان
samuk66 - لندن - انگلستان. حیف اون لندن که تو زندگی میکنی. جای تو یاغچی آباد است. چون مغز تو بسیار کوچک است. چرا قضاوت بیجا میکنی. معلوم نیست تا حالا دل چند نفر را شکستی. خدا تو را ببخشد.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 10:57
azizedelam - لندن - انگلیس
متاسفانه دوستان افغان هم در ایران کم جنایت نکردند. اگر چه که من میدونم دلیلش نفرت از نژاد پرستی ایرانیان بوده. ولی‌ ببینید در اروپا هم اگر نسبت به ما نژاد پرستی می‌شه، سعی‌ می‌کنیم که به قانونشون احترام بگذریم تا فرهنگ ایران رو نشون بدیم. و ضمنا اینجا هم به ما اگر پاسپورت میدان ولی‌ در سطح بالاتر هنوز تبعیض رو میبینیم. مثلا همین علی‌ دیزایی که فقط به دلیل اینکه انگلیسی‌ نبود براش پا پوش ساختند. در هر صورت من قبول دارم که فرهنگ افغانی چیزی که ما دیدیم نیست، اما‌ای کاش همینو توئ ایران هم نشون میدادند.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 11:40
omide por jalal - لس‌انجلس - آمریکا
samuk66 - لندن - انگلستان درود بر شرفت! از افغانی‌های عزیز به خاطره خدماتِ فراوانی‌ که با پولِ ناچیز به ایران کردند سپس گذاریم ! عزیزان از دولتِ اشقلگرِ اسلامی انتظاری نداشته باشید که حقوقِ شما را رعایت کند چون اینها حقوقِ بومی‌ها را نیز پایمال کرده اند! امید است کشورِ افغانستان به کمکِ آمریکا و همتِ شما هر روز آباد تر و آباد تر شود! تا حسودان و بد خواهان شرمنده شوند!
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 10:31
pezhman - وين - اتريش
هرکس آدم خوبی‌ است برای من دوست محسوب میشود.یک افغانی شاعر و هنرمند برای من بهتر از هزار ایرانی‌ خلافکار ارزش دارد.و همچنین یک ایرانی‌ درستکار بهتر از هزار افغانی خلافکار است.نه‌ تنها این قانون برای ایرانی‌ و افغانی, بلکه برای تمام مردم جهان صادق است.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 12:34
AFGPersian - مالمو - سوئد
مرسی‌ از هم دردیه دوستان . من متولد ایرانم ولی‌ هیچوقت توی ایران با دل‌ و جرات نتونستم زندگی‌ کنم
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 12:48
mehran-b - لایدن - هلند
کاملا با نظرات samuk66 و persian_aria75 موافقم . اینها فقط مظلوم نمایی میکنند و از ایران طلبکارند . نوشته‌های این به اصطلاح شاعر رو ببینید ، میگه ایران حتا قبر پدر بزرگ وی را هم دزدیده ! ! اینم از بدبختی و بی‌ عرضگی جمهوری اسلامی است که در نبود رابطه با آمریکا این گدا استان‌های همسایه رو حلوا حلوا میکنه و نتیجه هم نمیگیره . به امید روزی که همشون به همون کشور خودشون برگردونده بشن و دست از سر ما بردارن .
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 12:56
mo.miyai - اسلو - نروژ
نمیدونم شما ایرانی‌‌ها چه را عادت کردین که همه تقصیر هارو گردن کشورای دیگه بندازین انگار شما ایرانی‌‌ها هیچ کاری نمی‌کنین و همه ایراد‌ها از مردم دنیا هست و ایرانی‌‌ها بدون ایراد که من فک می‌کنم این طرز تفکر هم نشأت میگیره از همون توهم زایی که ماشالا همتون میزنین افغانستان هم اگه مواد مخدر میکاره خوب شماها که حتما خیلی‌ باهوشین خوب نکشین و نخورین افغانستان میکاره برای استفاده دارویی شما جنبه ندارین مردم افغانستان چیکار کنن آخه
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 13:21
mo.miyai - اسلو - نروژ
دوستانه ایرانی‌ برادران و خواهران عزیز من کشور افغانستان که هر روز چند نفر می‌میرن ولی‌ در ایران که هیچ اتفاقی‌ نمیفته شما‌ها چرا سعی‌ نکردین که بمونین و کشورتون رو بسازین که همتون فرار کردین رفتین اروپا و آمریکا و خودتون بهتر میدونین که با چه کیسی قبول شدین لطفا چشم‌هاتون رو باز کنین و حرف حق بگین خواهش می‌کنم هرچند ایرانی‌‌ها هم در کشور‌های مهمان کم خلاف نمیکنن هرجا هم حرف از قاچاق مواد هست همیشه اسم ایرانی‌ و ایران میدرخشد
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 13:03
30metry tolab - لندن - انگلیس
amuk66s - لندن - انگلستان: میدیننی اگر دولت اگنلسی. بدون که تو نژاد پسرستی چوب تو آستینت می‌کنه.‌ای .. که هنوز نژاد پرستی. فامیل ماهم در سال های، جنگ روسیه و افغانستان به مشهد، آمدند. من در مشهد متولد شدم. و همی‌ فامیل ما. تو مشهد که کسی‌ نمیتنست بگه بالا چشت ابروست. یا فکر میکردن که ما هم بربری هستیم. یعنی‌ مثل خداد عزیزی. ولی‌ در کّل تو مشهد این حرفا نبود. چون دیگه همه ما رو از خودشان مدنستن. بگذریم الان ۶ یا ۷ سال می‌شه آمدم دا ر انگلیس. امسال دارم پاسپورت انگلیسی‌ خود را میگیرم.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 13:20
30metry tolab - لندن - انگلیس
یک کلام ختم کلام. آهای شماهایی که تو خارج هستین. اینقدر، میگین حق این افغانیهای، اینا قاچاقچیان. اینا دزن، اینها بی‌ناموسان. اگر تو اینقدر مردی. برو جلوی مردم آن کشور که هستی‌، این حرفا رو بزن، بگو از افغانیها بدم میاد. اون وقت میبینی‌ که چه بلائی به سرت میاد. فکر نکن که اینور خودت است. تو جرأت نعدی که بیعی‌ تو پبلیکبگی،. اگر این کشوری که توش بهت اقامت دادن. بفهمه که... بدن که اون ویزا را عزت پس می‌گیرن و میفرستنت جای بقیه هموطنت. تو ایران. گلشو نخور که شهروند اونجا شودی. خیلی‌ راحت میتوننن از تو پس بگیرن. میبینی که در این کشور‌های خارجی‌، سیاه و سفید و زرد همه با هم زندگی‌ می‌کنن. سواله من این هست. که آیا تو هنوز همان هستی‌ که قبلان بودی؟ تو میبینی‌ که در اینجا همه با هم چطور رفتار می‌کنن. خجالت نکشیدی. که شما‌ها چطور هستین. با تشکر از دوستانی که طرف ما افغانها رو گرفتید.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 15:26
Ahmed parsi - دهلی - هند
بنده قریب یک سال در مشهد بودم خدا وکیلی جز لطف و محبت جیزی دیکری را شاهد نبودم من به این معتقدم که همه جیز دست خود انسان است خواهی احترام می شوی و خواهی هم توهین شاید بعضی وقت اشخاصی افراط کنند در برخورد با مساله سطحی اما باز هم بر خود شخص برمیکردد که جرا جنین موقع بدهد هنوز هم فامیل عمو من دارند در مشهد زندکی می کنند ما که جیزی از این حرف را در ایران شاهد نبودیم
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 15:38
nejaat2006 - لیدز - انگلستان
persian_aria75 - شفیلد - انگلستان. هرچقدر که تو از میزبانت که بریتانیاست تشکر کردی، افغانها هم از ایران تشکر میکنند. شما همتون با وجود اینکه مزایا و امتیازات زیادی از دولت بریتانیا میگیرید، با اینحال همیشه از این کشور انتقاد کردید!!!!! من نمیدانم چطور هرچه نژادپرست و خودخواست بجای ایران در بریتانیا جمع شدند؟
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 16:14
nejaat2006 - لیدز - انگلستان
persian_aria75 - شفیلد - انگلستان. بینم تو رو کی به انگلیس دعوت کرده که حالا به افغانها میگی مهمان ناخوانده. بابا تو دیگه کی هستی؟ حتما تو ایران سر میدون بعنوان کارگر ساده منتظر بودی تا کسی تو رو سرکار ببره. به خاطر همینه که نه منطق داری و نه درک درست از مساتل و مشکلات دیگران. برایت متاسفم.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 16:19
nejaat2006 - لیدز - انگلستان
azizedelam - لندن - انگلیس. دوست عزیز حرف شما درست، اما از کجا میدونی که علی دیزایی خلاف نکرده؟ مگه شما با ایشون بودی که اینقدر مطمئن هستی؟
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 16:23
jirjir - لاس وگاس - امریکا
باز تا یک مطلب روی اینترنت اومد نوکرهای جمهوری اسلامی شروع به زرزر کردن بابا چه فرقی بین ایرانی وافقانی وجود داره همه ما انسانیم من یک ایرانیم وبا اینکه سالهاست از ایران دورم ولی هنوز هم ایران را دوست ذارم یادم میاد قبلا که در ایران بودم به خاطر اراجیفی که نسبت به خارجی ها میشنیدم همیشه با یک دید بسته به همه نگاه میکردم تا اینکه از ایران خارج شدم وتازه با معاشرت با خارجیان کشورهای مختلف فهمیدم چقدر اشتباه میکردم دیدم همه ادمها مثل همدیگرند وهیچ فرقی ندارند بلکه این من بودم که با کوته نظری دیواری به دور خودم کشیده بودم پس بیاییم دیوارهای خودخواهی را خراب کنیم تابتوانیم پشت ان را ببینیم چون بد جوری جلوی دید باز ما نسبت به جهان را گرفته ملاک قضاوت مان را عوض کنیم وبه یک انسان تنها به چشم انسانیت بنگریم وفراموش نکنیم این جوامع انسانی نیاز به انسان بودن دارد نه به بی خردی و بدبینی ونژاد پرستی.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 17:59
adamalaf - هاوگوسوند - نروژ
دوستان افغانی بنظرام یه کمیش هم تقصیر خودتون هست ببینید ما هم تو ایران مشکل داشتیم اما نرفتیم عراق ترکیه افغانستان یا پاکستان بلکه امدیم جائی‌ که به انسان به چشم همون انسان نگاه می‌کنه ، دولت ایران و یک تعداد ایرانی‌ که در صد زیادی هم هست افراد فقیر و نژاد پرستی‌ هستند که غیر از خودشون هیچ کس را نمیتونند ببیند البته ایرانیهایی خوب خیلی‌ بیشتره ولی‌ در کّل حرف من اینکه شما نزدیکترین مقصد را انتخاب کردید و در حالیکه باید بهترین را انتخاب میکردید من بدون تعصب حرف میزنم درست هست که کشور خودم هست ولی‌ یاد گرفتم طرف حق را بگیرم ، نمیدونم شما دوستان افغانی یا اروپا را ندیدید یا ایران را در هر صورت مقایسه کردن امکانات تسهیلات و قوانین ایران با اروپا خیلی‌ بی‌ انصافی هست چون خیلی‌ فرق بین ایناست.
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 18:47
mehran-b - لایدن - هلند
اه ، نه بابا ! افغانستان مواد مخدر میکاره برای مصارف دارویی ؟ و ایرانیان جنبه ندارند و میکشند ؟ واقعا آفرین به این فهم و استدلالت ! ! ! پس خودتان که یکی‌ از بزرگترین مصرف کنندگان در جهان هستید چی‌ ؟ افغانستان فقیر‌ترین و کم سواد‌ترین و عقب مانده‌ترین کشور دنیاست و مطمئن باش که بزودی تجزیه هم خواهد شد . اینها هم که در اروپا زندگی‌ میکنند هم جزو بدترین و عقب افتاده‌ترین اقوام مهاجر انتخاب میشن . حالا هی‌ عقده کنید و چرندیات بنویسید. ثانیا ، هر کی‌ از مهمان داری و رفتار ایرانیان ناراحته ، خیلی‌ راحت چرا بر نمی‌گرده ؟
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 19:06
sarbaz vatan - تهران - ایران
nejaat2006 - لیدز - انگلستان اگه مغز samuk66 کوچیکه تو با این جوابت نشون دادی که اصلاٌ مغز نداری .مگه انسان بودن رو جایی که آدم زندگی میکنه مشخص میکنه تو خودت فکر میکنی چون توی انگلستان زندگی میکنی آدمی اونی که تو یاغچی آباد زندگی مکنه آدم نیست تو با این حرف زدنت دل چند نفرو شکستی؟
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 20:27
persian_aria75 - شفیلد - انگلستان
vnejaat2006 - لیدز - انگلستان دوست عزیز معلومه که کسی من رو دعوت نکرده ولی آنقدر شعور دارم که برای همین امکانات از مردم و دولت انگلیس ممنون باشم ، فکر کردی همه مثل شما می باشند که نمک بخورند و نمکدان بشکنند .
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 21:08
mo.miyai - اسلو - نروژ
مهران‌ب - لایدن - هلند عزیزم من بهت هیچی‌ نمیگم چون می‌دونم مغزت .. بیشتر از این هم کشش نداره پس فقط پیشنهاد می‌کنم که کامنت دوست عزیزم adamalaf - هاوگوسوند - نروژ رو بخون چون درباره تو که همون چند درصد هستین حرف زده و موفق باشین همگی‌
‌پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391 - 22:24
erfan-iran - تهران - ایران
به نظرم ما ایرانی ها عیب و ایرادهای زیادی داریم . من خودم بشخصه چندین بار در همین سایت نظرات نامناسبی نسبت به مهاجرین افغانی مقیم ایران دادم که البته همین جا معذرت خواهی میکنم . به نظرم همه جای دنیا آدم خوب و بد پیدا میشه . هر چند واقعا ما در برابر مهاجران افغانی کم لطفی های زیادی مرتکب شدیم . منظورم دادن امکانات نبود که اغلب این افراد حتی چشم داشتی هم به این موضوع نداشتند اما رفتار و کرامت انسانی را رعایت نکردیم و نمیکنیم که جای بسی تاسف داره... برای نمونه و برای پی بردن به کرامات خودمان تنها کافی است نگاهی به ستایش های هموطنان باکمالات خودمان در پست جشن تولد هیتلر بیندازیم که چگونه برای این جانی و آدم کش هورا میکشند ! .. واقعیت این است که در بین مهاجرین افغانی انسانهای فرهیخته ایی وجود داشتند که ما هرگز با انها آشنایی نداشتیم و شرایط اجتماعی و حتی سیاست های حکومت موجب بروز بداندیشی و بدرفتاری با این عزیزان میشد . امیدوارم افغانستان هرچه زودتر سروسامان بگیره و. مردم این کشور نیز پا به پای سایر ملت ها رشد کنند..
جمعه 8 ارديبهشت 1391 - 08:48
mehran-b - لایدن - هلند
نمیتونی‌ هم چیزی بگی‌ ، جز توهین ! که اون هم نشان از سواد و تربیت و فرهنگ جایی که ازش آمدی داره ! فقط ما ایرانی‌‌ها نیستیم که از افاغنه بدمان میاد ، آمریکا و اروپا هم به این نتیجه رسیده که باید زودتر خارج بشن چون ارزش ندارید ! حالا هی‌ عقده کنید و دری وری بنویسید .
جمعه 8 ارديبهشت 1391 - 08:26
mo.miyai - اسلو - نروژ
همین قدر که بهت گفتم بسته چون بیشتر از این ارزش نداری درضمن فک کنم تو داری تربیت ...تو نشون میدی حالا اگه اروپا و آمریکا افغا نیها رو بندازه بیرون شما چرا کیس میدین تا قبول بشین با این که کیس هم میدین بازم جواب نمیگیرین تو هم لطفا آب رو بریز همون جا که میسوزه عزیزم....واقعا متاسفم براتون البته آدم خوب ایرانی‌ هم کم نیستن ولی یه تعداد .........
جمعه 8 ارديبهشت 1391 - 10:26
azizedelam - لندن - انگلیس
احمد پارسی‌ - دهلی - هند خدا خیرت بده که بی‌ طرف قضاوت میکنی‌.
جمعه 8 ارديبهشت 1391 - 14:02
oghab - هلسينكي - فنلاند
baba eti - استکهلم - سوئد. اولا که سازمان ملل شما هارابه سوئد یا دیگر نقاط اروپا انتقال داد بطور قانونی . به مراتب روند بورکراسی اسانتر است تا غیر قانونی مثل امدن به ایران .در ضمن ایران کشور مهاجر پذیر نیست مثل اسرائیل .کل خلیج. اذربایجان.ووو .نهایتا ان جنایاتی که بعضی از شماها درایران کردید . هیچ جا قابل چشم پوشی نیست .
جمعه 8 ارديبهشت 1391 - 20:53
sepherdad - سیدنی - استرالیا
بابا اتی - استکهلم - سوئد. کاره زشتی کردی رفتی‌ توی سرزمینی که کافرهای از خدا بی‌ خبر زندگی میکنن!;))
شنبه 9 ارديبهشت 1391 - 01:39
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.