رهروان مهر و کین 10 : تعلیق روابط با فرمان رضاشاه
رضا شاه در دیدار با کمال اتاتورک، رییس جمهوری ترکیه
علیرضا طاهری
روابط واشینگتن، تهران؛ از آغاز تا امروز -بخش دهم
آلمانی ها روز بروز جای پای استوارتری در ایران می یافتند. درحالی که همزمان، آمریکایی ها از قلمرو این سرزمین کهن، پای پس می کشیدند. رویدادهای تصادفی و گاه ناچیز به این پای پس کشیدن شتاب بیشتری می بخشید. در این میان، به دو رویداد جداگانه شاخص برمی خوریم که همراهی ایران زیر فرمان رضا شاه با آمریکاییان شهره به خیرخواهی و ضدیت با استعمار و استثمارگرایی ِ قدرت های بزرگ را در شاهراه مهر، دشوار ساخت.
رویداد نخست با تخلفی رانندگی در پیوند بود: سرعت بیش از حد مجاز خودروی نماینده دیپلماتیک ایران در آمریکا.
پاییز سال ۱۳۱۴، غفار جلال علاء (جلال السلطنه) وزیر مختار دربار پهلوی در آمریکا، در اِلکتُن (۱)، روستایی در ایالت مریلند (۲) بازداشت شد.
اتهام : سرعت بیش از حد مجاز
غفار جلال علاء در ارائه مدارکی حاکی از مصونیت دیپلماتیکش به مامور راهنمایی و رانندگی درنگ نکرد. او، در توضیح به مامور آمریکایی، خود را «مینیستر» (۳) به معنای «وزیر» می خواند، اما توجه ندارد که مامور معذور این واژه را، به یکی دیگر از معناهایش، «کشیش»، تعبیر می کند، و با خود می گوید: کشیش و روحانی هم، اگر سرعت مجاز را در نظر نگیرند، باید جریمه شوند.! مامور یاد شده، سرانجام، هنگامی فرمان به رهایی او عالیجناب وزیر مختار می دهد که جریمه تخلفش را از او تمام و کمال گرفته است. ساعت ها بعد، اندک اندک، روشن می شود که این عالیجناب «مینیستر» در واقع «وزیر مختار» دولت شاهنشاهی ایران است. از همین رو، «کُردل هال» (۴)، وزیر خارجه آمریکا با غفار جلال علاء دیدار می کند و در ضمن پوزش خواهی از آنچه روی داده است، به نماینده شاه مقتدر پهلوی محترمانه یادآور می شود: مصونیت دیپلماتیک معنایش این نیست که عالیجناب وزیر مختار، مجاز به تخلف رانندگیست.
*آمریکای نورسیده چه گونه به خود جرات می دهد که به ایران سرفراز باستانی و کهن اهانت کند؟
گزارش وزیر مختار نقره داغ شده به تهران، رضا شاه را سخت برآشفت. بخصوص که، از سر عمد یا از سر سهو، عبارت انگلیسی «پلیس ترپ» (۵) را که یعنی نقطه کنترل آمد و شد خودروها، واژه به واژه ، به «دام پلیس راهنمایی» ترجمه کردند و به «عرض ملوکانه» رساندند و جلوه دادند که پلیس آمریکا بر سر راه نماینده رضا شاه، «دام» گسترده است تا به آبروی ایران و ایرانی آسیب بزند. جوهر گزارش عالیجناب وزیر مختار این بود که چه گونه کشور تازه به دوران رسیده یی مانند آمریکا، به خود اجازه داده است به نماینده سرزمین باستانی و بیمانند ایران این چنین اهانت کند؟
دومین دست انداز در پیشروی دوشادوش ایران و آمریکا در شاهراه مهر، اندکی پس از تخلف خبرساز عالیجناب وزیر مختار دربار پهلوی در ینگه دنیا پدید آمد.
شماری از مطبوعات آمریکا، ناگهان، گزارش های انتقادی آتشینی درباره ایران و فرمانروایی خودکامه رضا شاه بر آن ، منتشر کردند.
آتش خشم شاه یکه تاز از رفتار پلیس آمریکا با غفار جلال علاء(جلال السلطنه ) فرو ننشسته بود که مطبوعات آمریکا تلی از هیمه خشک بر آن افزودند.
در این گزارش های ضد بنیادگذار دودمان پهلوی، از پیشینه رضا شاه، با تحقیر و اهانت، البته به زعم هواداران او، یاد شده بود
این رضا شاه بزرگی که با مشت آهنین و حربه خفقان و سرکوبی بر ایران فرمان می راند، مهتر بچه یی بیش نبوده و در اصطبل سفارتخانه بریتانیا خدمت می کرده است.... و انگلیس ها بر پایه همین خدمات او ، به سلطنتش رسانده اند و لاجرم، رضا شاه چیزی بیش از بازیچه دست سیاستگذاران لندن نیست.
در گزارش های مشابه ، دیگر مطبوعات آمریکا رضا شاه را در جایی یهودی زاده، در جایی زرتشتی و آتش پرست (گبر) و در جایی، به عنوان کسی معرفی می کردند که در نهان، به مسیحیت گرویده است.
آتشفشان خشم رضا شاه، به غرش در آمد. در اعتراض به این گزارش های مطبوعات آمریکا، درباره بزرگ دودمان سلطنتی پهلوی، نامه شدیداللحنی از تهران به واشینگتن فرستاده شد. تهران دراین نامه رسمی ، خواستار توقف انتشار چنین گزارش هایی و نیز پوزش خواهی دولت آمریکا شده بود.
پاسخ وزارت خارجه آمریکا به این اعتراض، قاطع و ای بسا عاری از ظریف کاری های دیپلماتیک بود:
"نخست این که مطبوعات و رسانه های گروهی در آمریکا از حق آزادی بیان برخوردارند و دولت نمی تواند آن ها را سانسور کند.
دوم، و ای بسا تلختر برای دربار پهلوی، وزارت خارجه آمریکا تاکید کرده بود که توصیف رضاشاه به عنوان یکی از «مردان خودساخته» در کشوری که بسیاری از مردمانش بلطف روابط، نه به حکم ضوابط، به جایگاه والا می رسند، نه تنها اهانت به آن شخصیت نیست که قلمفرسایی در بزرگداشت و ستایش اوست."
*با فرمان رضاشاه روابط ایران و آمریکا به حالت تعلیق در می آید
رضا شاه روز بیست و هفتم بهمن ماه ۱۳۱۴ فرمان تعلیق روابط ایران و آمریکا را صادرکرد. فرمانی که از نیمه فروردین ۱۳۱۵ به کار بسته شد. غفار جلال علاء(علاءالسلطنه) وزیر مختار ایران در آمریکا را به تهران فرا خواندند.
در همراهی ایران و آمریکا در شاهراه مهر وقفه افتاد. وقفه یی که دو سال بدرازا کشید، بی آن که مسیر این دو به سوی کین منحرف شود.
سرانجام، در سال ۱۳۱۷، فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا، نماینده یی ویژه به تهران فرستاد تا با پوزش خواهی، زمینه را برای پایان دادن به این وقفه در همراهی واشینگتن و تهران به سوی مهر فراهم آورد.
این نماینده ویژه پرزیدنت روزولت، ماموریتش را با کامیابی انجام داد. وقفه از میان رفت. تهران «محمد شایسته» را به وزیر مختاری دربار پهلوی منصوب و روانه واشینگتن کرد. با این حال روابط این دو پایتخت ِ دو سرزمین نو و کهن، سرد و خالی از پویایی بر جای ماند. تا سرانجام، آتش خان و مان سوز جنگ جهانی دوم دامان ایران را نیز، برغم اعلان بیطرفیش، گرفت.
*مشک بسایید، عود بسوزید! آلمانی ها با دامن دامن امید، به ایران می آیند
آتش جنگ جهانی دوم زبانه می کشد. ماشین جنگی ویرانگر آلمان نازی با فرماندهی آدولف هیتلر به راه افتاده است.... به راه کین..... پیش به سوی استبدادی نوین!
ایران و آمریکا، در دو سوی این کارزار خونین و مرگبار، در ظاهر، تماشاگرانی بیطرفند. در باطن، رضا شاه و همراهانش، آدولف هیتلر را با چشم ستایش می نگرند. اما آمریکاییان کوچکترین مهری برای نازی ها ندارند. از دریچه چشم آنان، نازی ها، ره آوردی جز استبداد و ضدیت با مردمسالاری ندارند. در حالی که آمریکا خود را پیام آور آزادی و پیام آور احترام به حقوق بشر می داند. آمریکا دوران استعمارگران پیر را بسر آمده می بیند و کشور دیگری را که می خواهد به صف این استعمارگران کهنه کار بپیوندد، بر نمی تابد.
پیش از رسیدن شعله های آتش جنگ جهانی دوم به ایران، بر شمار کارشناسان آلمانی در ایران روز به روز افزوده می شود.
بسیاری از ایرانیان، آلمان را فرشته نجاتی می دانند که برای رهایی آنان از چنگال خرس بزرگ (روسیه تزاری) و اکنون اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی، و انگلیس ابلیس (بریتانیای کبیر)، فرستاده شده است.
هیتلر در دامن زدن به آتش آلماندوستی ایرانیان، بی کار نمی نشیند. برای نخستین بار، بخش فارسی رادیو آلمان براه می افتد.
بسیاری از ایرانیان، با اشتیاق پای رادیوها جمع می شوند، سراپا گوش به گفته های آتشین «بهرام شاهرخ» گوینده ایرانی ِ زرتشتی ِ بخش فارسی رادیو برلین.
در برنامه های تبلیغاتی این رادیوی فارسی زبان، ایرانیان و آلمانی ها، برادران و خواهران تنی ِ نژاده یی هستند که دست ستمگران آنان را از یک دیگر جدا کرده است. بگفته این رادیو، اکنون، زمان آن رسیده است که این خواهران و برادران تنی برای بخشیدن سیمایی نوین به "جهان آلوده به یهودیان"، دست به دست هم دهند.
همزمان ، ماموران مخفی و جاسوسان آلمانی در ایران به تکاپو می افتند. با سران قبایل و عشایر تماس می گیرند. از نقاط حساس ایران عکاسی و نقشه برداری می کنند. زمینه را برای منفجر کردن ذخائر نفتی ایران، در روز ضرورت، آماده می سازند.
نیروهای متفقین که زیر ضربات کوبنده متحدین، برهبری آلمان نازی پرپر می زنند، از رضا شاه پی در پی می خواهند که آلمانی ها را از ایران براند.
درخواستی که ناشنیده گرفته می شود، بر پایه این استدلال که ایران در این جنگ رسما، اعلان «بیطرفی» داده است، و بیرون راندن آلمانی ها، مغایر این «بیطرفی» خواهد بود.
هزاران فرسنگ دور از ایران، در آن سوی دریاها، آمریکا نیز در جنگ جهانی دوم بیطرف مانده است. آمریکایی ها زادگاهشان را سرزمین انصاف و بیطرفی می دانند. سرزمینی که درهای آن به روی همه آزادیخواهان جهان گشوده است.
سرزمینی که در آن حتی بیگانگان نیز آزادانه می توانند اندیشه های خود را با دیگران در میان بگذارند. این بیگانگان، گاه چنان در آمریکا می درخشند که بسیاری از یاد می برند که آنان آمریکایی نیستند.
*چارلی چاپلین انگلیسی آرمان های آمریکایی را فریاد می کند
چارلی چاپلین یکی ازهمین غیر آمریکاییانی است که در جهان نو می درخشد. «چارلز اسپنسر چاپلین» (۶)، فرزند خانواده یی تنگدست که در یکی از محله های فقیرنشین لندن دیده به جهان می گشاید.
چارلی چاپلین با فیلم های صامتش، جهانیان را به خنده، بیشتر به خنده های تلخ می کشد و یا با نیش واقعیت قلقلکشان می دهد.
در گیرو دار همین محبوبیت و در گرماگرم جنگ دوم جهانی است که چارلی چاپلین، نخستین فیلم واقعاً با گفتار خود را می سازد. فیلمی به نام «دیکتاتور برزرگ» که از سال ۱۹۳۷ یا ۱۳۱۷، نوشتن فیلمنامه اش را آغاز می کند و یک سال بعد به پایان می برد.
«دیکتاتور بزرگ» تلاش آشکاریست برای ریشخند زدن به آدولف هیتلر و هر مستبد خودکامه دیگری.... تلاش آشکاریست برای گرم و در تپش نگاه داشتن قلب آزادیخواهان در چهار گوشه جهان، اما آمریکا که درجنگ «بیطرف» مانده است، چه گونه می تواند به یک یهودی زاده مهاجر اجازه دهد بر ضد «طرفی» فریاد برآورد که ریشه همه بیدادگری ها در جهان را یهودیان می داند؟
تقریباً هیچ کس به همراهی چارلی چاپلین در راه ساختن این فیلم برنمی خیزد. همراهی با چاپلین، با توجه به اعلان بیطرفی آمریکا در جنگ، خطریست بزرگ با احتمال ورشکستگی و به خاک سیاه نشستن هر سرمایه گذاری.
چارلی چاپلین تنها می ماند. با خطر زیانی برابر با یک و نیم میلیون دلار... اما او باز نمی ایستد. هیتلر و هیتلرها را باید در زیر چرخدنده های طنر خرد کرد. این جوهر پیامی است که سران آمریکا، همزمان با اعلان استقلال کشورشان از امپراطوری بریتانیا، به جهانیان فرستادند. بسیاری از سران این کشور نوپا، همچنان خود را چنین پیام آوری می دانند. یکی از آن ها ، «فرانکلین دلانو روزولت» (۷) تکیه زده بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید واشینگتن.
بر پایه روایتی منقول از خود چارلی چاپلین، که البته سندی در تایید یا رد آن نداریم، پرزیدنت روزولت، برغم بیطرفی آمریکا در جنگ جهانی دوم، نماینده وِیژه یی را محرمانه نزد چارلی چاپلین می فرستد تا او را در ساختن «دیکتاتور بزرگ» دلگرم کند.
سرانجام، «دیکتاتور بزرگ» در اکتبر ۱۹۴۰ بر پرده سینما به نمایش در می آید.
این فیلم که نخستین فیلم واقعاً با دیالوگ چاپلین است، بگفته بسیاری از آمریکاییان، بیش از هر فیلم و اثر هنری دیگری ، نمایشگر آرمان آمریکا و آمریکاییان است.
چاپلین در «دیکتاتور بزرگ» در دو نقش اصلی متضاد با هم ظاهر می شود. دیکتاتوری که پیام آور مرگ است و ویرانی .
در یک سخنرانی که بگوش آلمانی می آید، اما ملغمه یی است از واژه ها و عباراتی برای ریشخند دیکتاتور بزرگ، فرمان ویرانی و مرگ و نابودی داده می شود.
و در نقشی متضاد، چاپلین، فرمانروایی است که آزادی و آزادگی می خواهد. از مرگ و نیستی روی برمی تابد. آغوش به روی زندگی می گشاید.
چاپلین انگلیسی است. آمریکایی نیست. اما بسیارند آمریکاییانی که معتقدند آمریکا را با شنیدن همین سخنرانی چاپلین، می توان بدرستی شناخت:
جهت نمایش ویدئو در یوتوب اینجا کلیک کنید.
جهت دانلود ویدئو اینجا کلیک کنید.
|
چارلی چاپلین: "متاسفم . اما من نمی خواهم امپراطور باشم. کار من نیست. من نمی خواهم فرمانروایی یا کسی را مغلوب کنم. من می خواهم اگر امکان داشته باشد، به همه، یهودی، غیر یهودی، سیاهپوست، سفیدپوست، یاری دهم. ما همه می خواهیم به یک دیگر یاری دهیم. انسان ها این چنین اند.
ما می خواهیم با خوشبختی یک دیگر زندگی کنیم، نه با تیره روزیِ یک دیگر.
ما نمی خواهیم از دیگران نفرت داشته باشیم. در این دنیا، جا برای همه هست. و خاک خوب، پر بار و غنی است. و می تواند خوراک همه را تامین کند. راه زندگی زیبا و آزاد می تواند باشد ولی ما راه را گم کرده ایم.
آز، روح و روان انسانها را مسموم کرده است؛ جهان را با نفرت محصور کرده است. ما را به سوی خونریزی و تیره روزی منحرف کرده است. سرعت و شتاب را پیش برده، بر آن افزوده ایم. اما درها را به روی خود بسته ایم . ماشین، که فراوانی می بخشد، ما را نیازمند رها کرده است. دانش ما، ما را ریاکار، و زیرکیمان، ما را سنگدل و نامهربان ساخته است.
ما بیش از حد می اندیشیم و کمتر احساس می کنیم. ما بیش از ماشین، نیازمند نوعدوستی و انسانیتیم. بیش از زیرکی و زرنگی، نیازمند مهربانی و نرمخویی هستیم. بدون این کیفیت ها، زندگی خشونتبار خواهد بود، و از دست رفته.
هواپیما و رادیو ما را به هم نزدیکتر کرده است. سرشت این اختراعات، برای همه ما، فریاد یگانگی سر می دهد. حتی هم اکنون، صدای من به گوش میلیون ها تن در سراسر جهان می رسد. به میلیون ها زن، مرد و حتی کودک درمانده و نومید: قربانیان نظامی حکومتی که انسان ها را به شکنجه وامی دارد. و مردمان بیگناه را به زندان می اندازد. به آنهایی که صدای مرا می شنوند، می گویم: نومید و دلسرد نباشید. تیره روزی کنونی ِ دامنگیر ِ ما، چیزی جز آزی گذرا نیست. چیزی جز تلخکامی انسانهایی نیست که از راه انسان به سوی پیشرفت می ترسند. دوران نفرت و کین ِ آدمیان خواهد گذشت. و خودکامگان خواهند مرد. و قدرتی که از مردم گرفته اند به مردم بازخواهد گشت. و چون انسانها می میرند، آزادی هرگز فدا نخواهد شد.
سربازان! خود را به درندگان سنگدل وا مَگذارید؛ به آدمیانی که از شما متنفرند و شما را به بردگی می کشانند؛ زندگانی ِ شما را به فرمان خود، خواهند گرفت، به کسانی که شما را به بیگاری می کشند، همانند چهارپایان با شما رفتار می کنند، از شما مانند لاشه دم توپ بهره می گیرند. خود را به این انسانهای غیر طبیعی وا مگذارید. آدمیانی ماشینی، با اذهانی ماشینی و قلب هایی ماشینی!
شما ماشین نیستید. شما چهارپا نیستید! شما انسانید. مهر به انسانیت در دلهای شماست. شما دچار نفرت نیستید. تنها آنهایی که دوستشان نمی دارند نفرت می ورزند.
در راه بردگی جنگ مکنید. برای آزادی پیکار کنید. شما مردم قدرت دارید، قدرت آفرینش و خوشبختی و شادکامی!
شمامردم قدرت دارید که این زندگی را آزاد و زیبا سازید. این زندگی را به ماجرایی شگفتی آور و متعالی بدل کنید. پس بنام دموکراسی، بیاید این قدرت را بکار بندیم. بیایید همه، دست به دست هم دهیم و یکپارچه شویم.
بیایید برای جهانی نوین پیکار کنیم. برای جهانی آبرومند که به انسانها فرصت کار می دهد، که به جوان آینده و به سالخورده امنیت می بخشد.
درندگان حیوان صفت با دادن چنین وعده هایی به قدرت رسیده اند. اما دروغ می گویند! آنها به این وعده ها وفا نخواهند کرد. هرگز وفا نخواهند کرد. مستبدان خود را آزاد می کنند اما مردم را به بردگی می کشند.
پس اکنون بیایید برای وفای به این وعده ها پیکار کنیم! بیایید برای آزاد ساختن جهان پیکار کنیم. مرزها را یک سو بگذاریم. آز را کنار نهیم. و نیز نفرت و کین و نا بردباری را . بیایید برای جهانی از منطق و خرد پیکار کنیم. برای جهانی که در آن، علم و پیشرفت رهنمای همه انسانها به سوی خوشبختی و شادکامی خواهد شد.
سربازان! بنام دموکراسی بیایید متحد شویم!"
*بمباران «پرل هاربر» (۸) پای آمریکا را به جنگ جهانی می کشد
شرح عکس: با حمله ژاپنی ها به بندر «پرل هاربر» در ایالت هاوایی آمریکا، پرزیدنت روزولت به سربازان آمریکایی فرمان جنگ داد
حمله هوایی ژاپن به «پرل هاربر» بیطرفی آمریکا در جنگ جهانی دوم را با بن بست روبرو کرد. برای نخستین بار، و در پی گام کوتاه و زودگذری در جنگ جهانگیر اول، آمریکا فرصتی یافت تا برای ایفاء نقش تنها ابرقدرت جهان، گامی بلند بردارد.
پای آمریکاییان تا کنون بیطرف به جنگ جهانی دوم کشیده شد. پای در راه پیکار، دوشادوش بریتانیا و شوروی با آلمان نازی، ژاپن و ایتالیا. در آن سوی دریاها و دریاها، اما، «بیطرفی» دیگر، درمانده و سرگشته، قصه دیگری دارد. در ایران، سرزمین هزار و یکشب و شاه پریان...
شهرزاد: سرداران و شهسواران ایرانزمین با شنیدن نخستین چکاچک شمشیرها، سپر انداختند و گریختند. ملک مالک الرقاب بلاد پارس، ناگهان خود را شهریار شهر سنگستان دید.
رضا شاه ، ای بسا در دل می گریست. اما آتش غضب در چشمانش زبانه می کشید. بروایتی: فرماندهان ارتش فروپاشیده اش را با عصا زیر رگباری از ضربه گرفت و به محاکمه نظامی تهدیدشان کرد. اما او نمی دانست که متفقین شیشه عمر پادشاهیش را، پیشاپیش، بر سنگ زده اند. و گرم گفت و گو بر سر جانشین او هستند: بازگرداندن قاجار بر تخت طاووس...برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران بریاست محمد علی فروغی، سیاستمدار مغضوب دربار پهلوی که پس از سال ها خانه نشینی، بدرخواست خود رضا شاه، از کنج عزلت بدر آمده، قبای ریاست وزراء بر تن کرده بود.
شرح عکس: کُردل هال، وزیر خارجه آمریکا، به وزیر مختار رضاشاه یادآور شد که مصونیت دیپلماتیک محترم است اما به کسی اجازه سرعت بیش از حد مجاز نمی دهد.
یا وانهادن اورنگ پادشاهی به محمد رضا، ولیعهد جوان رضاشاه؟
انگلیس ها، رضا شاه را ، که به گفته شماری از تحلیلگران، برکشیده خود آنها بود، بی هیچ نشانی از مهربانی، روانه تبعیدی مرگبار کردند.
بزودی نخستین سپاهیان آمریکایی نیز به ایران آمدند. رایزنی کارشناسان متفقین، صلاح را در ادامه سلطنت دودمان پهلوی دانستند.
*تهران را برای گردهمایی سران متفقین آب و جاروب می کنند
همزمان، تهران را برای گردهمایی سران متفقین، آب و جاروب کردند. این نخستین باری بود که سران سه قدرت بزرگ جهان، از جمله رئیس جمهوری آمریکا، به ایران زمین می آمدند.
.... و چون قصه بدین جا رسید، شهرزاد لب از داستان فرو بست. دنیازاد، خواهر کهترشهرزاد، گفت: ای خواهر، طرفه حکایتی گفتی! اینک از میزبانی ملکی جوان با خداوندگاران عالم نیز شمدی بگو...
شهرزاد گفت: شب بسر آمده، سپیده می دمد. ... اگر از هلاک برهم عجایب حکایت ها ترا خواهم گفت از چم و خم راه ایرانزمین و ینگی دنیا....
در دنباله این رشته برنامه های ویژه از نخستین دیدار سران ایران و آمریکا با یک دیگر یاد خواهیم کرد.
کارگردان «رهروان مهر و کین»: کیان معنوی
l
۱. Elkton
۲. Maryland
۳. Minister
۴. Cordell Hall
۵. Police Trap
۶. Charles Spencer Chaplin
۷. Franklin Delano Roosevelt
۸. Pearl Harbour
لینکهای مرتبط :
رهروان مهر و کین 1: تاریخچهای از روابط ایران و آمریکا
رهروان مهر و کین 2: تاریخچهای از روابط ایران و آمریکا
رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین
رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکاییها
رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران
رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران
رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران
رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری
رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران