زن و زنبیل و شعر عاشقانهبه دوشش بار رگبار ترانهزمیدان های تنهایی گذارانخیابان،کوبه،کو،خانه به خانهچو چنگ چنگ زن بر سیم جادودلش خورخانه ی چنگ و چغانهبه شوق دوست در هرذره جویاننشان عشق از هر بی نشانهچو لیلایی سراپا نام مجنونچو مجنون شعله ور تا بی کرانهزبان گفته ها بیرون ز گفتارسپیدار سکوتی جاودانهغزل می باردش از چشمه ی ابرشرار آتش بزم مغانهزنی عاشق زنی دلداده ی عشقزنی شوریده در موجی روانه ...
برو بابا ام البنین تو و چه شاعری ... ... شاعر های ایرانی همیشه زنده هستند فرقی نمی کنه چه موقعه از زمان هست حتی شاعر هایی که در قید حیات هستند لعنت بر اسلام خامنه ای عوضی
فروغ فرخزاد 4 برادر و یک خواهر داشت اگر درست به یاد داشته باشم. با برادرانش اصلا خوب نبود و با پدرش که سرهنگ بود و مادرش هم میانه ای نداشت. در نامه هایش از همه انها به بدی یاد میکند. اما خیلی به خواهرش پوران نزدیک بود. من تا به حال شعری از پوران فرخزاد ندیده بودم و برایم جالب بود. به نظر می اید تقلیدی از شعر باز باران با ترانه/با گوهرهای فراوان/ میخورد بر بام خانه....میپریدم از لب جو... باشد.
معنای شعر زیباست اما با دیدن اسم قروغ نازنین سطح انتظار بالا میرود و خواهان شعری روان تر و یکدست تر میشود. خانم پوران نویسنده ای تواناست و نثر ایشان دلچسب تر است و روانتر. روح فروغ عزیز شاد.
ام البنین - ایران - تهران: هر گلی بویی داره و علف هرز هم خصوصیات و نقش خودش را در طبیعت ایفا میکند, که بدون علف هرز حشرات و کرمها و هزاران فایدههای دیگر ان که برای ما معلوم نیست, فواید خودش را دارد زیرا بدون علف هرز و خس و خاشاک اکوسیستم تعادل خود را از دست میدهد ! شما, چرا فتوایی نظر میدهید, که در تاپیک https://iranianuk.com/article.php?id=58544 ده سایت برتر سال 2010 از واژه "ارزش " استفاده کردید ! و سوال من از شما:, شما چطور " ارزش "را توجیه میکنید ? و در اینجا هم از واژه " بی محتوا " سخن میگوید !" لطفا به سوالهایم چه در اینجا و در قسمتهای دیگر جواب بدهید , از قبل مرسی
shahram khosh maram - ایران - تهران. دوست گرامی شخصیت واقعی فروغ در جاودانه ها که اگر اشتباه نکنم به قلم پوران است و کل مجموعه شعرهای فروغ را در بر دارد بیشتر خود را نشان می دهد. روحیه هنری فروغ و طبع حساسسش. باعث تنش بین او و دیگرانی که از درک حالات او عاجز بودند میشد. فروغی که برای مرگ خدمتکار آبله رو و زشتی که هیچ هواداری نداشت و تنها کسی که درکش میکرد هم او بود اشک ریخته و تنها تشیع کننده واقعی او میشود و یا چندین ماه در جذامخانه با جذامی ها روزگار می گذراند نمی تواند با نزدیکترین اعضای خانواده بد یا عناد عمدی داشته باشد. همانگونه که بتهوون در مقاطعی از همه دوستان و آشنایان بریده و بسیار پرخاشگر بد عنق و آشفته شده بود با اینکه از نظر جسمی هم نیاز به مراقبت و توجه داشت. روح بزرگ فروغ در قالب جسم کوچک و محدودش نمی گنجید این بود که از زمان و مکان خود همواره فراتر و جلوتر بود. ....
.... او عاشق انسانها در هر سطح مرام و عقیده به شرط آزادگی بود اما اختلاف نظرش را فدای این عشق نمیکرد چرا که بیشتر از آن عاشق آزادگی انسانها بود شاید بندهای اسارتی که به دست و یای اطرافیانش از آداب و رسوم خاک خورده و یا مقرارت خشک و دیسیلینی باعث کنتاکت او با آنها میشد. چرا که توقعش از آنها به خاطر هم ریشه بودن هم خون بودن چه بسا بیشتر از دیگران بوده . از سویی او چنان جسور و شیدا بود و احساس نزدیکی با خدا داشت که او را هم دوستانه و در بسیاری از مواقع از سر آزردگی مورد شکوه و مجادله قرار میداد و به همین نسبت هم از خلق بی صبر شکوه گر شاکی و حیران صبر خدایی. کسی که به درجه ای از درک برسد که ساعت مرگ خود و زمانش را بداند قطعا به مقام رفیعی رسیده و درکی خارج از انتظار ما از هستی برده است.
iranazadiran - ایران - تهران: خیلی از توضیح شما دوست گرامی سپاسگذارم و خیلی دوست دارم که در این مورد بحثی با هم داشته باشیم که برای من غنیمت هست. من شعرهای زیادی از فروغ خوانده ام از بعضی از انها خوشم امده است. شعرهایی که برایم جالب بوده بیشتر از کتاب اسیر هست. من اول شعرها را میخوانم, بعد زندگینامه های مختلف و اثار باقیمانده از انها, نظرات دوستان و نزدیکان و نقدها را مرور میکنم و بعد دوباره شعرها را میخوانم. این روش کلی من در مورد شعراست. سعی میکنم جوگیر نشوم و با خودم روراست باشم و ببینم کدام جنبه ها را دوست دارم, کدامها را دوست ندارم. من شعرها را چند بار میخوانم. معنا برایم مهم هست و بعد به ترکیب واژه ها توجه میکنم. سعی میکنم حالات روحی ان شخص و محیط اطرافش را در لحظه سرودن در نظر بگیرم و خیلی روی این قسمت وسواس دارم. این روش من هست که البته در طول زمان ,بسته به وقت و حس و حالم. اتفاق می افتد. این مقدمه ای بود که بیشتر با روش من اشنا شوید.
قسمت دوم: من مستقیم میروم روی مطالب شما. کاملا موافقم که مجموعه شعرهای فروغ طبع حساس او را نشان میدهد. من این توجیه را قبول نمیکنم که همه اطرافیانش از درکش عاجز بودند. بیشتر نوجوانان و جوانان میگویند که اطرافیان و خانواده انها را درک نمیکنند. کلا من نگاه مقدس نه تنها به فروغ, بلکه به هیچ شاعر دیگری ندارم. فروغ فوق العاده احساسی بود , خیلی زود عصبانی میشد و زود هم افسرده میشد. خانم سیمین بهبهانی که همیشه از فروغ حمایت میکند هم گفته که فروغ خصیصه ذاتیش یک جور پرخاشگری بوده تا انجا خود سیمین از او رنجید و دیگر به جلسات ماهانه شعر نرفت. من معتقد نیستم که فروغ با نزدیکانش بدی و عناد عمدی داشته بلکه معتقدم که شخصیت فروغ یک شخصیت ناارام و طوفانی بود که دائم بین خروش و افسردگی حرکت میکرد. البته همین باعث شد که اثار خوبی پدید اید ولی خودش و خانواده و دوستانش هم اسیب دیدند. شخصیت فروغ اصلا پایدار نبود و به نظر من دائم بین دوست داشتن احساسی محض و عشق زیاد از یکطرف و تنفر فوق العاده شدید و یاس و افسردگی از طرفی دیگر در نوسان بود.
قسمت سوم: برای همین میتوان در زندگی فروغ انتهای هر طیف را پیدا کرد. اینکه این خوب است یا بد, مقدس هست یا گناهکاری, نبوغ هست یا دیوانگی, به عهده شما میگذارم چون دید هر کس فرق دارد. در مورد قضیه جذامیان: فروغ اول به عنوان تایپیست و منشی به شرکت فیلم ابراهیم گلستان رفت. ابراهیم گلستان یک نابغه زمان خود بود. افکار چپی داشت ولی در عکاسی و فیلمسازی و نویسندگی هم توانا بود. دیسیپلین و نظم شدیدی داشت. اشنایی با او نقطه عطف زندگی فروغ هست و فروغ پیشرفت کرد و به احتمال زیاد تولدی دیگر نتیجه این برخورد هست. خود فروغ اصلا جذامیان را در نظر نداشت. موسسه کیهان از اقای گلستان خواست که گزارش خبری از جذامیان باباباغی تبریز تهیه کند. اقای گلستان گروهی را فرستاد که فیلم خبری تهیه کنند که موفق بود و کیهان درخواست ساخت یک فیلم مستند کرد که این بار اقای گلستان فروغ را فرستاد. بنابراین ایده به هیچ وجه مال فروغ نبود.
قسمت چهارم : من البته اینکه زنی جرات کند بین جذامیان برود را میستایم اما باید نکته دیگری را در نظر داشت: ابراهیم گلستان اولین فیلمساز ایرانی هست که جایزه بین المللی برد و این سالها قبل از فروغ بود. بزرگترین ادم سینمای انروز ایران بود و حالا این شخص فروغ را فرستاده که اولین فیلمش را با هزینه گلستان فیلم بسازد, فرصتی که همه سینماگران انروز در حسرتش بودند. من اگر جای فروغ بودم هم این فرصت را از دست نمیدادم. فروغ اولین فیلمش را اینگونه ساخت. اما کار بزرگی که فروغ کرد این بود که پسری که در ان فیلم بازی میکرد را به فرزندی قبول کرد و نامه نگاری با جذامیان را قطع نکرد. این دو چیزی از فروغ در مورد جذامیان هست که من شایسته تقدیر میدانم. در مورد اینکه گفتید او به درجه ای رفیع از درک رسید که ساعت مرگ خود را توانست پیشگویی کند: فکر میکنم منظورتان این داستان هست که در زیر میگویم. اگر منظورتان چیز دیگری هست لطفا تصحیحم کنید:
قسمت پنجم: فروغ با ابراهیم گلستان در کافه نشسته بود که زنی فالگیر امد تا برای فروغ فال قهوه بگیرد. اما وقتی به فنجان نگاه کرد گفت حالم امروز خوب نیست و فال را نگفت و رفت بیرون. فروغ روی کاغذ نوشت پرواز را به خاطر بسپار, پرنده مردنیست. سه روز بعد فروغ تصادف کرد و فوت کرد. در مورد فروغ باید بگویم که فروغ کلا ادم افسرده ای بود و در همان سالها چند خودکشی نافرجام داشت علاوه بر ان, ابراهیم گلستان چند بار او را پیش روانپزشک برد. کلا فروغ سالها منتظر مرگ بود و این از اشعارش به خوبی پیداست.
قسمت ششم: در خاتمه نتیجه گیری کنم که از نظر شعری , من از تعدادی از شعرهایش خوشم می اید و خیلیها را دوست ندارم, البته شعرهایش صادقانه هست. به نظر من از نظر شخصیتی ادمی ناپایدار بود , زود عصبانی میشد و فوق العاده حساس بود و با محیطش اصلا سر سازگاری نداشت ,از هرگونه قید و بند گریزان بود , اما یک رسالت اجتماعی احساس میکرد و برای شعر خود ارزش بسیار قائل بود, سعی میکرد متفاوت باشد, بسیار بی پروا بود. و این بی پروایی در شهرتش بسیار موثر بود. خداوند روحش را قرین رحمت کند. به هر حال خوشحالم که در این کنج دنج میشود با شما که اهل دل و ادبیات هستید تبادل نظر کرد. خوشحال میشوم به من بگویید اولین بار چطور با اشعارش اشنا شدید و از کدام شعرهایش خاطره دارید یا خوشتان امده است. سرافراز و پایدار باشید.