آفانتازیا چیست؟ «مغز من مانند کامپیوتری کار میکند که مانیتورش خاموش است»
رأی دهید
بی بی سی: این مثل رایج ممکن است در نظر اول واقعیتی واضح و غیرقابل بحث به نظر برسد. چون برای همه ما پیشآمده که با گذاشتن سر بر بالش یا در چرتی کوتاه در اتوبوس توانستهایم ناگهان با نیروی جادویی رؤیا، سر از جاهای زیبایی دربیاوریم.
گاهی هم خود را در موقعیتهای ترسناکی یافتهایم مثل وقتی که حیوانی وحشی ما را در خواب دنبال میکند یا در انواع و اقسام سناریوهای غیرقابل فهم و عجیب قرارگرفتهایم.
بااینوجود، درصدی از مردم دنیا قادر به دیدن رؤیا آنطور که در آن ذهن افراد دیگر قادر به خلق تصاویر، داستانها، صداها و حتی بوها در خواب و گاهی در بیداری است، نیستند. رؤیا برای آنها امری ناشناخته است. دلیل آن چیست؟ آنها دچار آفانتازیا هستند.
آدام زمان، عصبشناس بریتانیایی آفانتازیا را چنین تعریف میکند: «آفانتازیا یعنی عدم وجود تصاویر ذهنی یا ناتوانی در تصویرسازی ذهنی.» تازه در دو دهه اخیر است که این اختلال مورد توجه گرفته است و بخشی از آن درنتیجه تحقیقات آدام زمان در مورد تصویر ذهنی است.
آقای زمان توضیح میدهد: «بیشتر ما وقتی کلماتی چون آشپزخانه یا درخت سیب را میشنویم، میتوانیم در ذهنمان تصویری از هردوی آنها بازسازی کنیم. کسانی که دچار آفانتازیا هستند، قادر به چنین کاری نیستند.»
پزشک ونزوئلایی، گیلرمو اسویدو هم یکی از این افراد است. ما با او مصاحبهای انجام دادیم تا بفهمیم زندگی با آفانتازیا چگونه است.
او میگوید: «مغز من مانند کامپیوتری است که مانیتور آن خاموش شده باشد و فقط میتواند فایلهای متنی را نگه دارد و فایلهای تصویری مانند جی پگ و پی ان جی یا هر فایل تصویر دیگر را رد میکند.»
آقای اسویدو به شکل تصادفی متوجه شد که او هم جز جمعیت ۴ درصدی افرادی است که به نظر متخصصان قادر به خلق تصاویر ذهنی نیستند.
آقای اسویدو از شهر سن سباستین در اسپانیا که ۶ سال است در آن کار میکند، در مکالمهای تلفنی برایمان تعریف کرد: «من دریک بیمارستان روانی کار میکردم و درنتیجه آن چیزهای زیادی در مورد عصبشناسی و بیماریها روانی یاد گرفتم تا اینکه یکبار در سال ۲۰۰۵ به مقالهای از آقای زمان برخورد کردم که درباره ذهن نابینا صحبت میکرد.»
«این مقاله توضیح میدهد افرادی که دچار آفانتازیا هستند چگونه فکر میکنند. این یعنی افرادی که میگویند نمیتوانند تصویر چیزها را تجسم کنند و در ذهنشان تصویری از چیزی ببینند. با خودم فکر کردم: مگر مردم میتوانند چنین کاری انجام بدهند و تصویرهایی در ذهنشان ببینند؟»
او ادامه میدهد: «برای من حیرت آوربود که کسانی میگویند میتوانند تصاویری در ذهنشان ببینند. با خودم فکر کردم: پس توهم واقعا وجود دارد. این چیزها استعاری نیستند.»
دکتر اسویدو ۳۱ سال از عمر ۳۵ سالهاش را با این باور گذرانده بود که وقتی کسی میگوید خوابی دیده است، منظورش این نیست که واقعاً آن را دیده است.
او میگوید: «تا اینکه کشف کردم آفانتازیا دارم. همیشه وقتی در کارتنها حباب خوابی بالای سر کاراکتری شکل میگرفت، فکر میکردم این حباب را برای این گذاشتهاند تا ما داستان را بهتر بفهمیم.»
نه خوب است، نه بد
او میگوید هیچوقت رؤیا نمیبیند و به خاطر نمیآورد هیچوقت درگذشته هم خواب دیده باشد. او میگوید نمیتواند تصویر اجسام را مانند بقیه مردم در ذهنش تخیل کند.
«اگر کسی به شما بگوید یک سیب را تصور کن، حتماً چشمتان را میبندید و میتوانید سیب را تجسم کنید. چون نورونهای مغز شما، تصویر سیب را ذخیره کردهاند و حالا آن را فعال میکنند. حتی اگر سیبی جلوی شما نباشد. من نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم.»
«من میدانم سیب چیست و چه شکل و رنگی دارد. اما اگر جلویم نباشد، نمیتوانم شکل تصویری آن را در ذهنم تجسم کنم.»
او در ادامه توضیح میدهد: «حالا میفهمم وقتی در کودکی و در مدرسه از ما خواستند خانواده خود را نقاشی کنیم، چرا نقاشی من پر از آدمکهای چوبی بود که هیچ جزییاتی نداشتند.»
آیا ممکن است کسی که خواب نمیبیند، دچار کابوس شود؟
دکتر اسویدو جواب میدهد: «خوب، من وقتی نمیتوانم بخوابم و شب سختی دارم، آن را بهعنوان کابوس در نظر میگیرم. منظورم شبهایی است که نمیتوانید درست استراحت کنید و خوب بخوابید. اما یادم نمیآید تصویرهایی دیده باشم که از آنها ترسیده باشم.»
او میگوید: «تا مدتها فکر میکردم رؤیاهایم را به یاد نمیآورم اما حالا میدانم که اصلاً رؤیا نمیبینم.»
بیهیچ تخیلات جنسی و صداهای درونی
آیا کسی که رؤیا و کابوسی ندارد میتواند تخیلات جنسی داشته باشد؟ آنطور که دکتر اسویدو میگوید، نه.
او میگوید: «من فتیشهای خودم را دارم و این علایق را بر اساس چیزهایی که دیدهام و تجربه کردهام، کشف کردهام. اگر کسی برای من از کاری که انجام داده یا دوست دارد انجام بدهد تعریف کند، من نمیتوانم آن را ذهنم تصور کنم.»
به همین دلیل آقای اسویدو میگوید او رؤیای خیس (احتلام) که معمولاً نشانه بلوغ جنسی پسران شناخته میشود را تجربه نکرده است.
میگوید: «من هرگز از این رؤیاها ندیدهام. در مدرسه و دانشگاه دوستانم دربارهاش حرف میزدند و من فکر میکردم داستان بافی میکنند. البته چیزی نمیگفتم. دلم نمیخواست فکر کنند آدم عجیبوغریبی هستم.»
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. اسویدو میگوید او هیچ صدای درونی هم نمیشوند. به این معنی که نمیتواند گفتگوی درونی معنیداری با خودش داشته باشد.
او میگوید: «من میتوانم به ایدهها فکر کنم اما نمیتوانم درون خودم درباره آنها حرف بزنم. بلکه باید با کلام و به شکل شفاهی آنها را بیان کنم. تصوراینکه کسی بتواند در ذهنش تصویرهایی ببیند یا صداهایی بشنود، به نظرم آزاردهنده است.»
جنبههای مثبت
دکتر اسویدو فکر نمیکند آفانتازیا باعث شده او فردی غیرعادی باشد اما قبول دارد از وقتی متوجه شده آن شده، بهتر میتواند رفتارهای خودش را درک کند.
«من از همان اول متوجه بودم که سلیقهام در مد و لباس عجیب و غیرعادی است اما حالا میدانم که سلیقهام عجیب نیست بلکه مسئله اینجاست که من نمیتوانم در ذهنم تصور کنم یک پیراهن با یک شلوار بخصوص و فلان کفش به من میآید و باهم خوب جور میشوند یا نه.»
او قبول دارد که هیچوقت نمیتواند دستیار لباس یا طراح داخلی موفقی شود.
پروفسور زمان با تحقیقاتی که انجام داده است به این نتیجه رسیده که آفانتازیا، آیکیو و هوش افراد را تحت تأثیر قرار نمیدهد.
مورد آقای اسویدو این مسئله را ثابت میکند چون او نهتنها دریکی از مشکلترین رشتههای دانشگاهی یعنی پزشکی تحصیلکرده بلکه مانند یک دایره المعارف سیار است که میتوانید با او در مورد هر موضوعی از سیاست، تاریخ، اقتصاد، موسیقی و سینما صحبت کنید.
آقای زمان میگوید: «کسانی که آفانتازیا دارند اغلب در حوزه علم و تکنولوژی کار میکنند. میشود گفت آنها در مفاهیم انتزاعی قابلیتهای خوبی دارند.»
آقای اسویدو میگوید فکر میکند آفانتازیا به او در پیشرفت حرفهای کمک کرده است.
او توضیح میدهد: «ازآنجاییکه من نمیتوانم به شکل تصویری حرفهایی که بیماران میزنند را تجسم کنم، باید بهجایش از آنها سؤالهای زیادی بپرسم تا آنها به شکل دقیقی برایم توضیح بدهند چه احساسی دارند.»
«مثلاً بیماری با سرگیجه به مطب میآید. مردم خیلی چیزها را سرگیجه مینامند که درواقع سرگیجه نیستند. برای همین من سؤالهایی با جزییات بیشتر از آنها میپرسم. فرضاً میپرسم: آیا حس میکنی چیزی داخل سرت است که به آن فشار میآورد؟ آیا حس شوکه شدن داری؟ آیا حس میکنی همهچیز دوروبرت میچرخد؟ واقعاً شبیه پلیسی میشوم که بازپرسی میکند و سؤالهای دقیقی مطرح میکنم.»
به نظر پروفسور زمان یکی از جنبههای منفی آفانتازیا این است که افراد در به یادآوردن گذشته خود و چهره دیگران ضعیف هستند و ارتباطی بین این عارضه و اوتیسم مشاهده شده است.
دکتر اسیویدو میگوید برنامهریزی برای سفر یا برای یک شام برایش بسیار دشوار است چون نمیتواند موقعیت را تجسم کند. اما او حالا برای مواجهشدن با این موقعیتها مجموعهای از ترفندها پیداکرده است.
او توضیح میدهد: «مثلاً اگر کسی از من بپرسد میخواهم چه چیزی بخورم، یکراست جواب میدهم مکدونالد. من در اسپانیا زندگی میکنم و غذا در اینجا خیلی اهمیت دارد. معمولاً در جواب من میگویند: مکدونالد؟ دیوانه شدهای! بعد آنها یک رستوران پیشنهاد میدهند و بهاینترتیب مشکل حل میشود.»
«مسئله این نیست که من به غذا علاقه ندارم اما چون خاطرهای از مزهها و بوها در ذهنم باقی نمیماند، بعداً برایم سخت است تشخیص بدهم چه چیزی را دوست دارم.»
دکتر اسویدو جنبه دیگری از آفانتازیا در زندگیاش را هم توضیح میدهد که اوایل به نظرش نکته مثبتی بود اما حالا مانند شمشیری دو لبه عمل میکند: برای او گذر از ناراحتی مرگ دیگران یا رابطههای بههمخورده آسان است.
میگوید: «من در سوگ مرگ افراد عذاب نمیکشم. بهمحض اینکه کسی را در زندگی واقعی نبینم، ناراحتی و رنجی از آن نمیبرم و فقط وقتی به یاد آن فرد میافتم که عکسی از او ببینم. من خیلی گرفتار خاطرات نیستم و در زمان حال زندگی میکنم.»
زندگی در زمان حال و نه درگذشته چه ایرادی دارد؟
«مسئله این است که من نمیتوانم رابطهام را با کسانی که بهطور فیزیکی به آنها نزدیک هستم، به شکل معنیداری ادامه بدهم. معمولاً درجایی که زندگی میکنم، دایره کوچکی از دوستان دارم که آنها را میبینم اما وقتی بهجایی دیگر میروم یا شغلم را تغییر میدهم، آن رابطههای قبلی از بین میروند.»
اد کاتمال در مقابل تصویری از انیمیشن آقای شگفتانگیز نشسته است
یکی از شعارهای معروف والت دیزنی، مؤسس یکی از بزرگترین شرکتهای تولید سرگرمی و تاجری موفق، این است: «اگر بتوانید رؤیای چیزی را ببینید، حتماً میتوانید انجامش دهید». اما او اشتباه میکرد. چون افرادی در جهان هستند که باوجود آنکه رؤیایی نمیبینند، به اهداف بزرگی میرسند.
هرچند ممکن است تناقضآمیز به نظر برسد، اما ناتوانی در تخیل الزاماً خلاقیت یک فرد را تحت تأثیر قرار نمیدهد.
شبکه آفانتازیا که سازمان بینالمللی برای آگاهی بخشی در این مورد است، اصرار دارد که: «آفانتازیا سدی درراه پیشرفت نیست و مانند مانعی تواناییهای ما را محدود نمیکند.» آنها مثالهای زیادی از افراد موفقی که دچار آفانتازیا هستند، در اختیار قرار میدهد.
مانند اد کاتمال، یکی از مؤسسان شرکت پیکسار و مدیر سابق شرکت انیمیشن دیزنی، کرگ ونتر، بیولوژیستی که برای اولین بار زنجیره ژنوم انسان را به دست آورد، بلیک راس سازنده موتور جستجو موزیلا فایرفاکس و همینطور گلن کین، از انیماتورهای شرکت دیزنی و خالق فیلم پری دریایی کوچک.
اما چه چیز موجب آفانتازیا میشود؟ آیا آفانتازیا نوعی بیماری است؟ آیا درمانی برای آن وجود دارد؟
آقای زمان میگوید: «آفانتازیا قطعاً یک بیماری نیست. اما اگر آن را صرفاً یک عارضه بنامیم هم زیادی خنثی به نظر برسد. من نمیخواهم مردم فکر کنند یک بیماری بالینی است. بلکه بیشتر ترجیح میدهم آن را یک نوع از انواع متنوع تجربه انسانی بدانیم.»
این متخصص توضیح میدهد که تحقیقات انجام شده تا امروز نشان میدهند که مردم با آفانتازیا به دنیا میآیند. البته در مواردی مشاهده شده که افراد بعد از حمله قلبی یا صدمه مغزی به آن دچار میشوند.
او میگوید: «آنچه مسلم است این است که کسانی که آفانتازیا دارند، ارتباطهای مغزی ضعیفتری در نواحی مرتبط با احساسات دارند.»
آقای زمان میگوید آنها محتوی ژنتیک این افراد را بررسی و مشاهده کردهاند و متوجه شدهاند اگر در خانواده کسی فردی آفانتازیا داشته باشد، احتمال اینکه او هم آفانتازیا داشته باشد ۱۰ برابر بیشتر میشود.
برای تشخیص آفانتازیا، معمولاً افراد پرسشنامههایی که سؤالهای آن مربوط بهشدت تصاویر ذهنی است پاسخ میدهند. این پرسشنامه، پرسشنامه شدت وضوح تصاویر ذهنی نام دارد و به زبان انگلیسی است. این همان پرسشنامهای است که دکتر اسویدو به آن جواب داد.
علاوه بر پرسشنامه، از اسکن مغز و همینطور روشهای دیگر مانند آزمایش مردمک چشم هم استفاده میشود.
دکتر زمان درباره این آزمایش توضیح میدهد: «اگر شما توان تخیل داشته باشید و از شما خواسته شود به آفتاب درخشان فکر کنید، مردمک چشمهای شما کوچک خواهند شد زیرا مردمک چشمها طوری واکنش نشان میدهند انگار در برابر جسم یا سوژه مورد نظر قرارگرفتهاند. اما این اتفاق برای کسانی که آفانتازیا دارند، نمیافتد.»
و اما در مورد اینکه درمانی برای آفانتازیا وجود دارد، دکتر زمان با صراحت میگوید: «بهسختی میتوان توانایی تجسم تصاویر را در فردی که هیچوقت آن را تجربه نکرده است، ایجاد کرد. بعضی از افراد از مواد مخدر روانگردان برای این کار استفاده کردهاند. هرچند آنها توانستند تصاویر ذهنی ببینند، اما این تصاویر دوام نداشتهاند.»