محمد نصیری «آرزوی مرگ» کرد؛ بقیه اسطورههای ورزش ایران چه میکنند؟
رأی دهید
محمد نصیری، یکی از پرافتخارترین ورزشکاران ایران و آسیا، در گفتگویی با روزنامه ایرانورزشی از وضعیت سخت اقتصادی خود و «آرزوی مرگ هر روزه» گفته است؛ صحبتهایی که با واکنشهای گسترده روبرو شد.
آقای نصیری یکی از بزرگترین اسطورههای ورزش ایران است که در ردههای وزنی ۵۲ و ۵۶ کیلوگرم پنج مدال طلای قهرمانی جهان و سه مدال المپیک مکزیکوسیتی، مونیخ و مونترال و دو مدال طلای قهرمانی جهان را در کارنامه دارد.
نصیری گفته است: «هر روز از خدا آرزوی مرگ دارم. من با ۷۸ سال سن نباید دغدغه اجاره خانه و امرار معاش خودم و خانوادهام را داشته باشم. تنها محل درآمد و امیدی که برای بازنشستگی و حق و حقوقی که از این محل برای امرار معاش دریافت میکردم، پوچ شد و تمام. بیمهای هم که اینجا داشتم، قطع شده و هیچ راه چارهای هم ندارم.»
او گفته است که بعد از بازگشت از کانادا، به کمک شماری از مسئولان دوباره با عنوان بازگشت به کار در شرکت راهآهن استخدام شد اما چون از پس دوندگیهای فراوان نتوانسته است سوابق ورزشی خود را به عنوان سابقه کار منتقل کند، نتوانسته است، بازنشسته شود. او به دلیل کهولت سن و ناتوانی در محل کارش مجبور شده است که خود را بازخرید کند و به این دلیل بیمه او نیز قطع شده است.
البته سجاد انوشیروانی، رییس فدراسیون وزنهبرداری، در واکنش به این صحبتها گفته است که محمد نصیری از فدراسیون وزنهبرداری حکم دارد و حق و حقوق خود را دریافت میکند، اسناد مالی پرداختیهای فدراسیون به او هم موجود است. او گفته است فدراسیون در حد توانش از نصیری حمایت میکند اما حقوقش کفاف زندگیاش را نمیدهد.
وضعیت معیشتی ورزشکاران در ایران، بعد از پایان دوره ورزشیشان، اغلب دشوار بوده است. ورزشکاران برجسته دیگری که مانند او افتخارآفرین بودند، یا بعد از پایان ورزش به خارج از کشور رفتند و یا با استخدام در سازمانهای مختلف روزگار میگذرانند؛ مثل نصیری که به استخدام شرکت راهآهن درآمده بود.
صحبتهای نصیری بهانهای شد برای اینکه در این گزارش، وضعیت سایر قهرمانانی که زمانی برای ایران افتخارآفرینی کردهاند و تاریخساز شدهاند را مرور کنیم. قهرمانانی که هیچ گاه در ایران، آنچنان که باید مورد قدرشناسی قرار نگرفتهاند.
جعفر سلماسی، بازنشسته آموزش و پرورش
سلماسی در تهران در باشگاه نیرو راستی وزنه برداری را شروع کرد و کنار رسول رئیسی و محمود نامجو، پایهگذار اولین تیم ملی وزنهبرداری ایران شد.
نام سلماسی تا همیشه در تاریخ ورزش ایران ثبت شده است اما در نهایت حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش، منبع اصلی درآمدش بود. او بعد از سالهای خدمت در آموزش و پرورش، با حقوق بازنشستگی زندگی میکرد. او در سال ۱۳۷۸ در ۸۱ سالگی بر اثر بیماری دیابت در بیمارستان باهنر تهران درگذشت.
امامعلی حبیبی در باغ مرکبات جاده نظامی
سه عنوان قهرمانی در رقابتهای قهرمانی جهان، نشان طلای بازیهای آسیایی ۱۹۵۸ و همچنین پنج عنوان قهرمانی ایران، از دیگر افتخارات امامعلی حبیبی است.
او البته از جمله ورزشکارانی بود که وارد سیاست شد و در سال ۱۳۴۲، به اصرار نمایندگان انجمن شهر بابل، در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرد و به عنوان نماینده این شهر انتخاب شد. مدتی هم سودای بازیگری در سر داشت اما چندان در این حرفه دوام نیاورد.
امروز اما تمام وقتش را در باغ مرکبات بزرگی میگذراند که در جاده نظامی قائمشهر دارد. فرزندانش در خارج از ایران زندگی میکنند و خودش گهگاه برای سفر پیش آنها میرود.
عبدالله موحد، مکانیکی در آمریکا
موحد در چهار دوره مسابقات بینالمللی کشتی آزاد در سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۸ در تهران قهرمان شد اما اولین تورنمنت بینالمللی او حضور در جام معتبر تفلیس در سال ۱۹۶۲ میلادی و کسب قهرمانی این رقابتها بود.
اسطوره بزرگ کشتی ایران نخستینبار در وزن چهارم تیم ملی در رقابتهای جهانی ۱۹۶۵ منچستر به مقام قهرمانی دست یافت و مدالهای طلای این نابغه بزرگ کشتی ایران در سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ میلادی با کسب ۸ مدال طلا در رقابتهای المپیک، جهانی و بازیهای آسیایی بسیار منحصر به فرد شد. بزرگترین افتخار عبدالله موحد کسب مدال طلای المپیک ۱۹۶۸ مکزیکوسیتی بود.
آسیبدیدگی او در المپیک ۱۹۷۲ به قهرمانیاش پایان داد. موحد اما بعد از خداحافظی با دنیای قهرمانی برای تحصیل به آمریکا رفت. تازه به آمریکا رسیده بود که در ایران انقلاب شد، از او خواستند به کشور بازگردد اما او در حال گذراندن تز دکترایش بود و نتوانست به ایران برگردد.
این اتفاق باعث شد که از محل تدریسش در تهران اخراج شود و همزمان از دانشگاه جرج واشنگن هم اخراج شد. گرچه او دلیل این اخراج را نمیداند اما گویا این موضوع بیارتباط با گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران نبود.
موحد وقتی نتوانست تحصیلاتش را تکمیل کند، تصمیم گرفت به کلی مسیر زندگیاش را تغییر دهد. یک دوره مکانیکی ماشین گذراند و او که همیشه دانشجوی ممتازی بود در آزمون عملی مکانیکی هم با نمره ۹۹ از ۱۰۰ قبول شد و مدرکش را گرفت. از آن به بعد از راه مکانیکی امرار معاش میکرد.
او در مصاحبهای با ورزش سه گفت: «آدم نباید با یک شکست فوری مایوس شود. من اصلا مکانیک نبودم، اما وقتی به آمریکا رفتم، مکانیکی کردم و زندگیام هم خیلی خوب شد. برای اینکه من اراده کردم تا زندگیام را درست کردم. هر کسی اراده کند و زحمت بکشد، اگر نقص طبیعی نداشته باشد، میتواند به هدفش برسد. من نقصی نداشتم و فقط مشکلم فقر اجتماعی بود. تصمیم گرفتن و پیگیری کردن عواملی است که آدم را به موفقیت میرساند.»
محمود نامجو، مستأجری تا ۶۵ سالگی
او با کسب سه مدال طلا، یک مدال نقره و دو مدال برنز در مسابقات قهرمانی جهان وزنهبرداری و همچنین یک نشان نقره و یک برنز بازیهای المپیک و یک مدال طلا و یک برنز بازیهای آسیایی یکی از وزنهبرداران پرافتخار ایران است. همه اینها البته جدا از عناوین قهرمانی او در مسابقات داخلی ایران در رشتههای کشتی و زیبایی اندام است.
او تا چهل و یک سالگی وزنه زد. طوری که در آخرین رقابتهای جهانی خود در سال ۱۹۵۷ در سیزدهمین دوره رقابتهای جهانی شرکت کرد و به عنوان مسنترین وزنهبردار آن دوره موفق شد مدال برنز را کسب کند.
نامجو در اوایل جوانیاش در یک کارگاه مبلسازی در تهران مشغول به کار شد و در سال ۱۳۲۳ به استخدام آتشنشانی تهران درآمد. در سال ۱۳۵۶ با ۳۳ سال خدمت بازنشسته شد. به رغم گنجینه طلایی از افتخارات اما تازه در ۶۵ سالگی صاحبخانه شد. هرچند که مدت زیادی نتوانست از این آرامش لذت ببرد و در سال ۱۳۶۸ پس از تحمل سه سال بیماری سرطان لوزالمعده درگذشت.
ناصر گیوهچی، کارمند ژاندارمری
گیوهچی که کارمند ژاندارمری بود، در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد و پس از آن سرمربیگری تیم ملی نیروهای مسلح را به عهده گرفت. شم مربیگری گیوهچی عالی بود و وقتی رضا سوختهسرایی در پادگان کرمان بود، گیوهچی با حمایت رییس وقت هیات کشتی ارتش، او را به تهران آورد و این کشتیگیر نیز در مدتی کوتاه، دوبنده تیم ملی را پوشید.
ورزشکاران امروز، مستأجران فردا؟
محمد نصیری از نسلی میآید که نه وضعیت کار جوانان با مشکلات امروز مواجه بود و نه شرایط تأمین مسکن به دشواری حالا. با این حال او نه حقوق بازنشستگی دارد و نه خانهای که با داشتنش از دغدغه اجاره خانه رها باشد. اگر جملاتی مشابه صحبتهای نصیری را از ورزشکاران دیگری مثل عبدالله موحد یا محمود نامجو نشنیدیم هم به خاطر این بود که آنها بدون هیچ حمایتی، از راه دیگری امرار معاش کردند و گرچه با مشکلات متعددی مواجه بودند اما آن را مطرح نکردهاند.
ستارههای ورزشی نسل امروز اگر نخواهند با «نزدیکی» به حکومت و استفاده از شهرتشان امتیازاتی «ویژه» کسب کنند، با بحرانهایی به مراتب بیشتر از نسلهای قبل مواجهاند. اغلب آنان نه دنبال تحصیل میروند و نه حرفه و تخصص دیگری جز ورزش دارند.
تازه اگر هم قرار به استخدام آنها در سازمان یا نهادی باشد، آنها را با خیل جوانانی مقایسه میکنند که در همان زمینه تخصص دارند اما بیکار ماندهاند. همین میشود که خبر استخدام حسن یزدانی، کشتیگیر مدالآور ایران، در یکی از بانکها هم با انتقادهای زیادی مواجه میشود. یا وقتی زهره کودایی را به پاس درخشش در دروازه تیم ملی فوتبال زنان در روابطعمومی بیمارستان چشمپزشکی استخدام میشود، با این سوال مواجه میشود که آیا میتواند در محل کارش حاضر باشد یا نه؟
در واقع نبود ساز و کار درست برای حمایت از ورزشکاران، موضوع تازهای نیست و گویا تصمیمی هم برای رسیدگی به آن وجود ندارد. صحبتهای محمد نصیری شاید زنگ خطری باشد برای نسلی از ورزشکاران که مسوولان ورزش جمهوری اسلامی هیچ برنامهای برای حمایت از آنها ندارند.