«دشمن خانگی» در جمهوری اسلامی؛ خودی‌هایی که راه دیگری رفتند

پیروز حناچی در دوره‌های مختلف معاون شهردار و معاون وزیر بوده استبی بی سی: پوریا ماهرویان
 بلافاصله پس از آنکه شورای شهر تهران پیروز حناچی را به عنوان شهردار جدید پایتخت انتخاب کرد، چند روزنامه‌نگار نزدیک به طیف محافظه‌کاران در توییتر خود از او خواستند که رابطه خود با برادرش را توضیح دهد.


اشاره آنان به پیمان حناچی بود که به گفته آنان از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق بوده است.

بالاخره وزارت کشور حکم او را به عنوان شهردار تهران بیش از دو هفته پس از انتخابش صادر کرد.

تا قبل از صدور حکم قطعی وزارت کشور، خبرهایی منتشر می‌شد که وزارت اطلاعات صلاحیت او را برای شهرداری تهران تایید نکرده است.

روز پنجشنبه اول آذر، مرتضی الویری، عضو شورای شهر تهران گفته بود که خبرهای غیر رسمی حاکی از آن است که احتمالا صلاحیت آقای حناچی تایید نمی‌شود.

آقای الویری گفت: "تنها علتی که در مورد ایشان به صورت غیر رسمی از سوی وزارت اطلاعات شنیده شده، این است که سی و چندی سال پیش یکی از برادران ایشان از کشور خارج و با مجاهدین خلق همکاری کرده است."

اما آقای الویری گفته بود چنین استدلالی برای رد آقای حناچی قابل قبول نیست، چرا که "در اوایل انقلاب برای برخی از مسئولان چنین مشکلی وجود داشت".

همانطور که آقای الویری می‌گوید خویشاوندان نزدیک تعدادی از مسئولان و سران جمهوری اسلامی عضو گروه‌ها و سازمان‌های مخالف جمهوری اسلامی بوده‌اند و حتی در در مبارزات مسلحانه نیز حضور داشته‌اند.

با این حال در بیشتر مواقع این خویشاوندی تاثیری در کارنامه آنها در جمهوری اسلامی نداشت.

عده‌ی از روحانیان طراز اول پس از انقلاب دست کم یک فرزند در گروه‌های مبارز پیش از انقلاب با گرایش چپ داشته‌اند. بخش عمده‌ای از این فرزندان به دلیل خاستگاه مذهبی‌شان جذب سازمان مجاهدین خلق شدند، بسیاری از آنان پس از تغییر ایدئولوژیک این سازمان در سال ۱۳۵۴ از آن جدا شدند، اما تعدادی از آنها در سازمان مجاهدین باقی ماندند که سرنوشت‌شان یا با خاک گره خورد یا مجبور به ترک وطن شدند.
فرزند فقیه شورای نگهباناحمد جنتی از ابتدای انقلاب تاکنون عضو شورای نگهبان بوده استاحمد جنتی، یکی از معدود کسانی است که از ابتدای انقلاب ایران تاکنون در راس مسئولیت‌های مهم بوده است و همچنان در ۹۲ سالگی همزمان در راس دو نهاد مهم یعنی شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری قرار دارد.

علی جنتی، فرزند او نیز پس از انقلاب ایران مسئولیت‌های مهمی داشته است از استانداری و معاونت سیاسی وزارت کشور گرفته تا همین اخیرا وزارت ارشاد.

عضو دیگر این خانواده حسین جنتی است که از سران سازمان مجاهدین خلق بود. با این حال موضع او در قبال جمهوری اسلامی، مانعی برای پیشرفت پدر و برادرش در مسیر قدرت در جمهوری اسلامی نشد.

حسین جنتی پس از اعلام مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ همراه با همسرش، فاطمه سروری به مبارزه و زندگی مخفی روآورد.

دو روایت از نحوه مرگ او وجود دارد. یکی دستگیری او پس از حمله نیروهای سپاه به خانه تیمی‌ که او، همسرش و پسر خردسالش در آن زندگی می‌کرده و سپس اعدام او و دیگر اینکه پس از حمله سپاه او که می‌خواسته فرار کند از پنجره ساختمان به بیرون پرت می‌شود و می‌میرد.

احمد جنتی در یک مصاحبه با تلویزیون ایران می‌گوید که صحبت‌های "دلسوزانه و پدرانه" او با پسرش در قبل و بعد از انقلاب تاثیری در تغییر موضع او نداشته، چون "کاملا تحت تاثیر مسعود رجوی"، رهبر مجاهدین بوده است.

علی جنتی هم گفته است که پدرش هیچ وقت به خاطر کشته شدن حسین جنتی ابراز ناراحتی نکرد اما "حتما از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد".

علی جنتی می‌گوید که حتی نمی‌داند که برادرش کجا دفن شده، چون هیچ موقع نمی‌خواسته که بداند مزار او کجاست.

حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب در سال‌های نخستین دهه ۱۳۶۰ چند روز پیش در مصاحبه‌ای با همشهری گفت که پس از حمله به این خانه تیمی، محسن (عاصف) پسر ۴-۳ ساله حسین جنتی به پدربزرگش سپرده شد.

گفته شد که محسن که در نوجوانی به بسیج می‌پیوندد، هنگام بازرسی به دلیل تصادف کشته می‌شود.

اما آقای موسوی تبریزی درباره علت مرگ محسن جنتی می‌گوید: "متأسفانه او هم در قم در جریان حمله به بیت آیت‌الله منتظری به پشت‌بام منزل ایشان رفته بود و همراه با بقیه شعار می‌داد که چون سیم‌های برق قم به‌صورت نامنظمی نزدیک منازل بودند، دستش به آن سیم‌ها می‌گیرد، برق می‌گیرد و فوت می‌کند."
فرزند نخستین امام جمعه تهران
محمود طالقانی در اعتراض بازداشت پسرش به نشانه اعتراض از تهران خارج شدبر خلاف بسیاری دیگر از روحانیون سرشناس جمهوری اسلامی که در مقابل فرزندان‌شان که در گروه‌های مخالف حکومت جدید فعال بودند٬ ایستادند، محمود طالقانی٬ عضو شورای انقلاب در پی دستگیری فرزندانش فعالانه خواهان آزادی آنها شد.

البته مجتبی، فرزند او که پیش از انقلاب به سازمان مجاهدین خلق نزدیک شده بود٬ زمانی دستگیر شد که هنوز این سازمان وارد مخالفت علنی با جمهوری اسلامی نشده بود.

از دستگیری مجتبی طالقانی و ابوالحسن برادرش٬ روایات مختلفی نقل شده است.

مهدی٬ فرزند دیگر آقای طالقانی می‌‌گوید که مجتبی به تحریک علی‌محمد بشارتی٬ از اعضای ارشد سپاه پاسداران (بعدها در دولت دوم هاشمی رفسنجانی وزیر کشور شد) دستگیر شد. بدین گونه، علی‌محمد بشارتی قتل یکی از اعضای سازمان مجاهدین را به مجتبی طالقانی نسبت داد.

محمد غرضی٬ از اعضای ارشد سپاه (وزیر نفت و مخابرات در سال‌های بعد) به بهانه دست داشتن مجتبی طالقانی در درگیری‌های درون سازمان مجاهدین پس از تغییر ایدئولوژیک او و برادرش را روز ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ دستگیر می‌کند.

بشارتی سال‌ها بعد گفت: "آن موقع بهترین کار ممکن را من انجام دادم. به هر حال مجتبی طالقانی دست به اقداماتی زده بود که نباید او را رها می کردیم. بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین، اینها هر کسی را که از این تغییر ایدئولوژی تبعیت نمی کرد از بین می بردند."

او گفت: "به عنوان مسئول اطلاعات و تحقیقات سپاه این مطلب را به صورت مکتوب خدمت آقای غرضی، مسئول عملیات سپاه، اطلاع دادم و از ایشان خواستم که سیدمجتبی طالقانی را دستگیر کنیم. آقای غرضی با این اقدام موافقت کرد و بالاخره او را دستگیر کردیم."

مهدی طالقانی در پاسخ آقای بشارتی گفت: "شما در آن موقع چه کاره بودی که حکم دادی؟ قاضی بودی؟ دادستان بودی؟ مقام قضایی بودی؟ شاید عضوی از شورای مرکزی سپاه بودی! شورای مرکزی سپاه هم در آن روزها متشکل از الی‌ماشاءالله گروه‌های مختلف بود و جالب اینجاست که اکثر آنها هم نه در آن ماجرا دخیل بودند و یا حتی از آن اطلاع داشتند"

محمد غرضی هم با دفاع از دستگیری مجتبی طالقانی گفت: "انقلاب که پیروز شد بچه‌های ما مجتبی را جلوی سفارت فلسطین می‌بینند و بازداشت می‌کنند. او را منتقل کردند به سپاه پاسداران به جایی که من رئیسش بودم. ما مجتبی را آنجا نگاه داشتیم."

آقای غرضی می‌گوید در تماس‌های مکرر اعضای نهضت آزادی با مقامات نهایتا مجتبی طالقانی آزاد می‌شود و خود او نیز ۲۴ ساعت به زندان می‌رود و سپس با دستور آیت‌الله خمینی آزاد می‌شود.

محمود طالقانی در اعتراض بازداشت پسرش به نشانه اعتراض از تهران خارج می‌شود.

اکبر هاشمی رفسنجانی هم در کتاب خاطرات سال ۵۸ خود می‌نویسد: "خروج غیر منتظره آیت‌الله طالقانی از تهران و اعتراض قهرگونه وی به این حادثه و رفتن به نقطه نامعلومی که جز افراد خاص، کسی به ایشان دسترسی نداشته باشد، بهانه‌ای در دست گروههای سیاسی مخالف، به ویژه منافقین (مجاهدین خلق) و چپگراها داد که با برگزاری راهپیمایی و گردهمایی‌های متعدد، بر شدت برخورد با نیروهای انقلابی و ایجاد تنش و التهاب در جامعه بیفزایند. امام (آیت‌الله خمینی) بلافاصله دستور بررسی مسأله را دادند، و حاج احمد آقا (خمینی) برای دلجویی از آقای طالقانی از قم عازم تهران شد."

محمود طالقانی در شهریور ۱۳۵۸ و نزدیک به دو سال پیش از ورود سازمان مجاهدین به فاز مبارزه مسلحانه درگذشت. مجتبی طالقانی٬کوچکترین فرزندش از همسر اولش کمی پس از درگذشت پدر از ایران خارج شد و اکنون در فرانسه زندگی‌ می‌کند.
پسران حاکم شرعمحمدی گیلانی (راست) در کنار اسدالله لاجوردییکی از روایت‌‌های مشهور در سال‌های نخستین پس از انقلاب دستگیری٬ محاکمه و اعدام مخالفان جمهوری اسلامی به دست خویشاوندان نزدیک‌شان بود که در نظام تازه مسئولیت داشتند.

از مشهورترین این روایت‌ها٬ حکم محمد محمدی گیلانی، از مقامات عالی‌رتبه قضایی در اوایل دهه ۱۳۶۰ برای اعدام دو یا سه پسرش بود.

این روایت بعدها زیر سوال زیر رفت و گفته شد که هیچکدام از فرزندان او اعدام نشدند و پسران آقای محمدی گیلانی در رخدادهای دیگری جان باختند.

با این حال برخی از مسئولان جمهوری اسلامی صحت آن را تلویحا تایید کرده‌اند.

از جمله محمود احمدی نژاد٬ رئیس جمهور پیشین ایران هنگام اعطای نشان به آقای محمدی گیلانی در سال ۱۳۸۸ گفت: "کسانی می‌توانند در مسیر درست حرکت کنند که در گام نخست عدالت را در مورد خودشان اجرا کنند و آیت‌الله گیلانی اجرای عدالت را از خودشان شروع کردند."

حسین شریعتمداری٬ مدیرمسئول روزنامه کیهان هم در مقاله‌ای در سال ۱۳۹۱ با انتقاد از دفاع آقای هاشمی رفسنجانی از مهدی٬ پسرش که محکوم به زندان شده بود٬ نوشت : " آیا دستگیری فرزند حضرت آیت‌الله محمدی گیلانی که از قضا با دخالت خود ایشان صورت پذیرفت و اعدام وی را در پی داشت، اقدامی علیه شخصیت آن بزرگوار بود؟"

روزنامه جمهوری اسلامی ادعای آقای شریعتمداری را تکذیب کرد و نوشت: "یکی از سه پسر آیت‌الله محمدی گیلانی در درگیری با ماموران کشته شد، و دو پسر دیگر ایشان در حال فرار به سوی مرز ترکیه، در اطراف ارومیه با واژگون شدن خودرویشان و از ترس اینکه مبادا توسط ماموران دستگیر شوند، با خوردن سیانور خودکشی کردند."

در سال ۱۳۹۳ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه‌ خود برای درگذشت آقای محمدی گیلانی نوشت که او "از انقلاب نیز در سنگر قضا، عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری و دیگر نهادهای نظام به تکلیف انقلابی خود عمل نموده حتی در این راه با صدور احکام درباره افراد نزدیک خود نیز در اجرای احکام الهی و شرعی دریغ نکردند."
فرزند نماینده رهبر ایران در سپاهحسن لاهوتی (راست) همراه با آیت‌الله خمینی از پاریس به تهران آمدتصویر مشهور پایین آمدن آیت‌الله خمینی از پله‌های هواپیمای ارفرانس در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بارها در طول چهار دهه گذشته رتوش شد و چندی نفری از میان افرادی که همراه او بودند به تدریج حذف شدند.

یکی از نخستین کسانی که از این عکس حذف شد٬ حسن لاهوتی اشکوری بود٬ کسی که حکم تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را آقای خمینی به نام او نوشت.

او در سال ۱۳۶۰ نماینده مجلس بود که وحید پسرش که نزدیک به سازمان مجاهدین خلق بود دستگیر شد.

در گزارش دادستانی تهران آمده است که ماموران دادستانی به دستور اسدالله لاجوردی، دادستان وقت تهران به خانه آقای لاهوتی‌ می‌روند. بنا بر این گزارش در منزل او دو قبضه سلاح گرم٬ مدارک طبقه بندی شده مجلس٬ مهر سپاه و اعلامیه‌های مسعود رجوی و کتاب و جزوات مربوط به مجاهدین پیدا می‌کنند و پس از تماس با آقای لاجوردی به دستور او٬ وسایل او ضبط می‌شود و پس از مهر و موم خانه او٬ آقای لاهوتی را با خود به زندان اوین می‌برند.

اکبر هاشمی رفسنجانی که دو دخترش با دو پسر آقای لاهوتی ازدواج کرده‌اند، در خاطرات سال ۶۰ می‌نویسد: "عفت (همسرش)‌ تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب برده‌اند. بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفته‌اند. تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت آقای لاهوتی اتهامی نداشته‌اند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بی‌اثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد."

خانواده آقای لاهوتی حدود سه دهه پس از مرگ او گفتند که در پزشکی قانونی در معده او اثر سم استریکنین پیدا کردند.

وحید لاهوتی پس از دستگیری و اعتراف به ساختمان پلاسکو برده می‌شود که ظاهرا قرار بوده آنجا کسی را ببیند، گزارش رسمی دادستانی می‌گوید او آنجا سعی کرده فرار کند و وقتی موفق نمی‌شود خود را از بالای ساختمان به بیرون پرت می‌کند.

اما فائزه هاشمی، همسر برادر وحید لاهوتی در مصاحبه‌ای با شهروند امروز می‌گوید: "آنچه ما می‌دانیم این است که مرگ وحید در اثر ضربه‌ای به سر او بوده است ولی بقیه ماجرا چندان روشن نیست. شاید یک سال بعد از حادثه به ساختمان پلاسکو رفتم و از بسیاری از مغازه‌دارها در این باره پرسیدم. به اتفاق همه وقوع چنین حادثه‌ای را رد کردند."

دادستانی قصد داشت جسد حسن لاهوتی را تحویل ندهد و سپس می‌خواست مانع برگزاری مراسم تشییع جنازه شود. آقای هاشمی رفسنجانی می‎نویسد: "اداره جلسه را به عهده آقای خوئینی‌ها نایب رئیس گذاشتم. به دفترم آمدم. درباره کیفیت دفن آقای لاهوتی مشورت‌هایی شد. قرار شد روابط عمومی مجلس اعلان کند. دادستانی می‌خواست بدون اطلاع به قبرستان ببرد، موافقت نکردم."

به گفته آقای هاشمی خانواده آقای لاهوتی به خاطر نارضایتی شدید از جریان مرگ و قضایای بعد از آن، حاضر نشد اعلان فاتحه کند.

حسن لاهوتی از حامیان ابوالحسن بنی صدر در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران بود. او از جمله معدود نمایندگانی بود که در جریان جلسه رای عدم کفایت سیاسی به آقای بنی صدر به نشانه اعتراض از صحن مجلس خارج شد.
پسر امام جمعه سابق ارومیهغلامرضا حسنی در انظار عمومی همیشه با سلاح ظاهر می‌شددر میان امامان جمعه شهرهای ایران (به جز تهران) در پس از انقلاب شاید مشهورترین فرد، غلامرضا حسنی باشد. کسی که نطق‌های آتشینش علیه اصلاحات و آزادی بیان دستمایه طنزپردازان بود. اما او فصل دیگری در زندگی‌اش داشت که او را در میان این فهرست جا داده است.

غلامرضا حسنی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی نماینده ارومیه در مجلس ایران بود و با حکم آیت‌الله خمینی امام جمعه این شهر و نماینده رهبر ایران در استان آذربایجان غربی بود، عملا همه‌کاره ارومیه و شهرهای اطراف محسوب می‌شد. او در بیشتر مواقع مسلح بود و تا پایان عمر خود را فردی مبارز و انقلابی می‎دانست.

رشید یکی از پسران او، راه برخلاف پدر را پیش گرفت.

آقای حسنی درباره او گفته بود: "او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آنها شد، به طوری که مسئولیت شاخه آذربایجان غربی بر عهده او بود. خیلی با او صحبت کردم تا در راهش تجدید نظر کند، ولی نکرد."

با این حال می‌گفت که یادش نمی‌آید پس از انشعاب چریک‌های فدایی، پسرش عضو کدام گروه شد. "به هر حال من احساس خطر کردم. تصمیم گرفتم جلوی فعالیت‌های او را بگیرم. نخست چند بار تذکر و تهدید انجام گرفت ولی فایده‌ نکرد."

او تعریف کرده که محل اختفای پسرش را پیدا می‌کند، به کمیته اطلاع‌ می‌دهد که چند فرد مسلح بفرستند، خودش هم محافظش را همراه می‌کند و به آنها می‌گوید اگر مقاومت کرد و یا خواست فرار کند، با گلوله بزنندش. پس از تحویل به کمیته برای محاکمه به تبریز فرستاده می‌شود و بلافاصله اعدام می‌شود.

آقای حسنی گفته بود که از خبر اعدام او ناراحت نشده چون "به وظیفه خود" عمل کرده بود و اگر فرزند دیگری از او نیز علیه انقلاب و رهبری فعالیت می‌کرد، همان کاری را می‌کرد که با رشید کرد.

آقای حسنی سال‌های بعد در مصاحبه‌ای گفت: "رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتی مرتکب نشده بود، یا کسی را نکشته بود تنها جرمش این بود که گرایش شدید کمونیستی داشت و این هرگز منجر به اعدام کسی نمی‌شود. حداکثر این است که باید به حبس ابد محکوم می‌شد."

غلامرضا حسنی در سال ۱۳۹۲ به علت کهولت سن و بیماری از امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه در آذربایجان غربی کنار گذاشته شد و پنج سال بعد در ۹۱ سالگی درگذشت.
شوهر خواهر آیت ‎الله خامنه‌ایروزنامه اطلاعات، ۱۵ تیر ۱۳۵۹البته در میان خویشاوندان مسئولان جمهوری اسلامی که مخالف نظام بودند، کسانی هم بودند که پس از سال‌ها توانستند به ایران برگردند و با محکومیت سنگینی هم روبه‌رو نشوند.

یکی از مشهورترین آنها علی مرادخانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی است. او شاگرد آیت‎الله خمینی و شوهر خواهر آیت‌الله خامنه‌ای است. شیخ علی تهرانی از روحانیان مبارز پیش از انقلاب بود که بارها زندانی و تبعید شد.

پس از انقلاب عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و از مقامات قضایی بود، اما اختلاف او با محمد حسین بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای در آستانه نخستین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ بالا گرفت و نهایتا به مخالفت او با جمهوری اسلامی انجامید.

محمود مرادخانی، فرزند شیخ علی تهرانی نقش پدرش را در ارتقای جایگاه آیت‎الله خامنه‌ای در انقلاب ایران بسیار مهم می‎داند. به گفته او حتی اجازه سهم امام گرفتن آیت‌الله علی خامنه‌ای را نیز پدرش از آیت‎الله خمینی برای او گرفـته بود.

ظاهرا محل اختلاف شیخ علی تهرانی با این سه نفر بر سر کاندیداهای مورد نظرشان برای ریاست جمهوری بود. آقای تهرانی از بنی‌صدر حمایت می‌کرد و اعضای حزب جمهوری اسلامی از جلال الدین فارسی. او از نخستین کسانی بود که ایرانی‌الاصل نبودن آقای فارسی را مطرح و پیگیری کرد که نهایتا به کنار گذاشته شدن او از انتخابات ریاست جمهوری انجامید و این کمک بزرگی به پیروزی آقای بنی‌صدر در انتخابات کرد.
شیخ علی تهرانی می‌گفت از میان آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه‌ای، دست کم دو نفر با امیر انتظام همکاری داشتندموضوع دستگیری و محکومیت عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت موقت نیز موضوع دیگری بود که به اختلاف میان و او سران حزب جمهوری اسلامی انجامید.

آقای تهرانی معتقد بود که عده‌ای از سران حزب جمهوری اسلامی با آقای امیر انتظام در ارتباط بودند و خواهان این بود که امیر‌انتظام محاکمه علنی شود.

علی تهرانی یک روز پس از انتصاب آقای خامنه‌ای به امامت جمعه تهران در ۲۵ دی ۵۸ در نامه‌ای تند به آیت‌الله خمینی نوشت: "با فردی که امام جمعه تهران کرده‌اید (آقای خامنه ای)، برای دوستان، جاه طلبی او روشن است، نه معلومات در خور ذکری دارد و نه سابقه تقوایی مستحکم و با وجود علما و فضلای بسیاری در تهران که مسلم از این کار ناراحت می‌شوند، صلاح است تجدید نظر نمایند و با افراد بی‌نظر مشورت نمایید نه با افراد جاه طلب و دست اندرکار."

در واکنش آقای خامنه‌ای در مصاحبه با روزنامه کیهان گفت: "در این زمینه من خودم را بزرگتر از آن می‌دانم که به این اتهامات واهی پاسخی بگویم و اصولاً دلیلی نمی‌بینم که به این گونه حرفها پاسخ بگویم. اما حالا که شما اصرار می کنید باید در پاسخ عرض کنم که علی تهرانی متأسفانه دستخوش توطئه شده است، زیرا ایشان یک فرد ساده لوح است که افرادی با نقشه های حساب شده توطئه‌ای را طرح کردند و از ایشان به عنوان جزئی از عناصر اجرایی این توطئه استفاده کردند."

با این حال چند سال پس از انقلاب، مخالفت‌‌های شیخ علی تهرانی رو به افزایش گذاشت. نهایتا در سال ۱۳۶۳ به عراق گریخت و در آنجا تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. یک سال بعد، بدری خامنه‌ای، همسر او و خواهر آیت‌الله خامنه‌ای به همراه فرزندان‌شان به او در بغداد پیوست.

اکبر هاشمی رفسنجانی در روزنوشت ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۴ نوشته است: "آقای خامنه‏ای با ناراحتی، خبر فرار خواهرشان را با پنج فرزندش، از کشور دادند. از ترکیه اطلاع رسیده است که او اکنون در ترکیه است ولی می‏خواهد به عراق برود.."

علی تهرانی در رادیوی فارسی بغداد به تبلیغ علیه جمهوری اسلامی و مشخصا استاد سابق خود می‌پرداخت.

مخالفت‌های او با جمهوری اسلامی و مشخصا خود آقای خامنه‌ای تا سال‌ها پس از رهبری او ادامه داشت و در سال ۱۳۷۳ که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای را تایید کرد، به شدت به آن حمله کرد.

یک سال بعد او و همسرش خود را در پاسگاه مرزی تسلیم نیروهای ایرانی کردند. هر کدام از اتهامات او از جمله "محاربه" و "همکاری با دشمن هنگام جنگ" می‌توانست حکم اعدام را برای او در پی داشته باشد، اما او با تخفیف به ۲۰ سال حبس‌ خارج‌ از محل‌ سکونتش‌ محکوم شد. با این حال، شیخ علی تهرانی بیشتر این سال‌ها را خارج از حبس بوده است.

او اکنون ۹۲ سال دارد و در ایران زندگی می‌کند.
نوه آیت‌الله خمینیحسین خمینی (راست) در کنار محمود طالقانی و صادق خلخالیبزرگ‌ترین نوه پسری بنیانگذار و نخستین رهبر جمهوری اسلامی ایران، ماجرا و سرنوشتی کمابیش مشابه با برادر همسر رهبر دوم جمهوری اسلامی داشته است.

حسین خمینی، فرزند مصطفی خمینی، پسر ارشد آیت‌الله خمینی بود که در سال‌های پس از انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداخت. او نیز مانند شیخ علی تهرانی از حامیان ابوالحسن بنی‌صدر بود و در دفاع از او در زمان ریاست‌جمهوری‌‌اش در مشهد سخنرانی کرد که به درگیری میان او و نیروهای امنیتی انجامید. گفته شده که او مسلح بود و قصد داشته برای مقابله علیه ماموران اسلحه بکشد که بعد آیت‌الله خمینی دستور داده که "تحت الحفظ" به تهران منتقل شود.

در پی این ماجرا آیت‌الله خمینی در اردیبهشت ۱۳۶۰ در نامه‌ای از اومی‌خواهد که وارد "بازی‌های سیاسی" نشود:

"علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می‌کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز"

با وجود این حمایت سرسخت حسین خمینی از آقای بنی‌صدر، پس از عزل او و خروجش از ایران برخلاف بسیاری دیگر از هواداران او که یا از ایران خارج و یا دادگاهی شدند، حسین خمینی همچنان آزادانه در ایران ماند و حتی همچنان تا مدتی با مقامات جمهوری اسلامی در تماس بود. برای مثال در خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده که حسین خمینی برای دادن نامه‌ای از سوی پدربزرگ مادری‌اش در سال ۱۳۶۱ به او مراجعه کرده است.

حسین خمینی در اواسط دهه ۱۳۸۰ به خارج رفت و مستقیما علیه جمهوری اسلامی صحبت کرد و حتی گفت حاضر است رهبری مخالفان را برعهده بگیرد. گفته شد که او حتی با رهبران اپوزیسیون در خارج از کشور دیدار کرده است.

حسین خمینی در زمان دولت دوم محمد خاتمی صراحتا در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی فارسی اصل نظام جمهوری اسلامی را ناکارآمد خواند و گفت که "در عصر غیبت امام دوازدهم، نمی‌توانیم اقامه حکومت دینی و اسلامی داشته باشیم." او گفته بود که حتی بر سر نظریه ولایت فقیه با نظر پدربزرگش (آیت‌الله خمینی) اختلاف دارد که به گفته او "اختلافی اجتهادی و فکری" است.

او مشکلات جمهوری اسلامی را دو عامل بر شمرد؛ بافت دوگانه قانون اساسی ایران و مشکلات حکومت دینی در دوران غیبت و راه حل را برگزاری همه‌پرسی برای انتخاب اصل نظام دانست.

با این حال پس از بازگشت به ایران با آنکه اظهارات او می‌توانست محکومیتی سنگین داشته باشد، مشکل چندانی برایش پیش نیامد که گفته شده وساطت همسر آیت‌الله خمینی عامل اصلی آن بوده است.
خواهر معاون وزیر کشورعطریان‌فر در پی انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر شد. اما چون اعتراف تلویزیونی کرد، مدت زیادی در زندان نبودمحمد عطریان‌فر، عضو حزب کارگزاران ایران در دهه‌ شصت مشاغل مهم امنیتی از جمله ریاست حفاظت اطلاعات ژندارمری را عهده‌دار بود و در دولت اول هاشمی رفسنجانی، معاون سیاسی وزیر کشور شد. او در پی انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر شد. اما چون اعتراف کرد، مدت زیادی در زندان نبود.

از آن زمان هر بار نام محمد عطریان‌فر در نشریات نزدیک به محافظه‌کاران مطرح می‌شد، نام یک عطریان‌فر دیگر هم برده می‌شد؛ زهره، خواهرش که اکنون از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق است.

نام زهره عطریان‌فر با ماجرای دیگری در تاریخ ایران گره خورده؛ انفجار هفتم تیر ۱۳۶۰ در دفتر حزب جمهوری اسلامی. گفته می‌شود جواد قدیری، از اعضای ارشد مجاهدین خلق و همسر نخست زهره عطریان‌فر از طراحان این انفجار بوده است. همچنین نام او به عنوان طراح ترور علی خامنه‌ای یک روز پیش از این انفجار مطرح است.

در کنار جواد قدیری، نام‌های دیگری مطرح است که از آنها به عنوان عوامل اجرایی انفجار هفت تیر یاد شده است، از جمله زهره عطریان‌فر که پس از این انفجار از ایران فرار کرد. او در سال‌های بعد به رده‌‌های بالای سازمان مجاهدین خلق و شورای مرکزی آن راه یافت.

سال گذشته پلیس ایران گفت که با کمک اینترپل، یکی از عوامل انفجار دفتر نخست وزیری در سال ۱۳۶۰ بازداشت شده است. بعد از این خبر شایعه شد که این فرد زهره‌ عطریان‌فر بوده است. کمی بعد رئیس پلیس ایران گفت که فرد دستگیر شد خانم عطریان‌فر نبوده است.

عزت شاهی، از مبارزان علیه حکومت پهلوی که زمانی با سازمان مجاهدین خلق همکاری می‌کرد و پس از انقلاب به عضویت کمیته‌های انقلاب اسلامی پیوست در خاطرات خود می‎نویسد: "در جایی شنیدم که قبل از ترور آقای خامنه‌ای، جواد قدیری گفته بود که کار نظام در همین پنج ـ شش روز تمام است... من همان موقع به آقای خسرو تهرانی که در اطلاعات نخست وزیری بود پیغام دادم که جواد قدیری شوهر خواهر آقای عطریانفر (که در وزارت کشور است) چنین حرفی زده است. ما جای او را هم پیدا کرده‌ایم، بیایید پی‌گیری کنید که آنها این کار را نکردند. بعد خودمان حکم گرفتیم و رفتیم تا منزل او را بازرسی کنیم که دیدیم تخلیه شده است، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفاء به سر می‌برد و بعد هم شنیدیم که از کشور گریخت و پس از چندی هم عطریانفر خواهرش زهره را به صورت غیرقانونی و قاچاق نزد وی فرستاد."

زهره عطریان‌فر در حال حاضر در آلبانی یا فرانسه به سر می‌برد.
بجز افراد بالا کسانی دیگری هم در رده‌های پایین‌تر جمهوری اسلامی بودند که یکی از اعضای خانواده‌شان به مخالفت علنی با جمهوری اسلامی مشغول بودند. هر چند نسبت خانوادگی آنها چندان بحث برانگیز نشد.

در پی قتل‌های زنجیره‌ای در سال ۱۳۷۷ روزنامه صبح امروز نوشت که برادر همسر حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق است. آقای شریعتمداری این موضوع را تکذیب نکرد و گفت که در واقع سازمان مجاهدین به برادر همسرش ماموریت داده بود که او را ترور کند.

پس از آن، این موضوع چندان در رسانه‌ها مطرح نشد تا اینکه اخیرا پس از ماجرای تایید صلاحیت آقای حناچی دوباره شنیده شد. از جمله عبدالرضا داوری، از افراد نزدیک به محمود احمدی نژاد در توییتر خود پرسید "احیانا از جناب حسین شریعتمداری در مورد حضور حسین باروتی، برادر همسرشان در راس سازمان منافقین، از آیت الله جنتی و دکتر مرندی در مورد عضویت فرزندانشان در گروه رجوی هم سوال کنید."

مسعود خدابنده، عضو سابق سازمان مجاهدین که تا اواخر دهه ۱۳۷۰ در کمپ اشرف در عراق بود، می‌گوید که فردی به نام "یعقوب باروتی" مسئول تسلیحات کمپ بود و تا زمان برچیده شدن کمپ اشرف در عراق بوده اما پس از آن خبری از او در دست نیست.

آقای خدابنده به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید که احتمالا یعقوب همان حسین باروتی است اما تایید نمی‌کند که او همان کسی است که گفته می‌شود با حسین شریعمتداری نسبت داشته است.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.