جزییات تکاندهنده از یک زنکشی فجیع؛ اگر طلاق میخواهی، پس بمیر
رأی دهید
***
در عکسی که ارسال شده، زن جوانی نشسته است که سه کودک را در آغوش دارد. نامش «مژگان گشول» است. او کمتر از۱۰ روز قبل با ضربهای سهمگین به سر توسط همسرش به قتل رسیده و حالا پیکرش در گوشهای از گورستان روستایی در شمال خوزستان به خاک سپرده شده است.
منبع مطلعی که خبر کشته شدن این زن را تایید کرده است، به «ایرانوایر» میگوید: «مژگان متولد ۱۳۶۳ بود. سه فرزند پسر از او به جا مانده است که دوتا از آنها دوقلو هستند. مژگان ساکن منطقه "سالند" یا "سردشت"، یکی از بخشهای شمالی شهرستان دزفول بود. او از اعتیاد همسرش بسیار شکایت داشت و از دوماه قبل به خانه پدرش رفته بود و تصمیم قطعی برای جدایی داشت. اما یک روز قبل از قتل، مثل همیشه با وساطت ریشسفیدهای فامیل به خانه شوهرش برگشته بود.»
به گفته این منبع مطلع، در طول این سالها هربار مژگان مساله جدایی از همسرش را مطرح کرده بود، ریشسفیدان فامیل او را برای بازگشت به خانه و تحمل شرایط به خاطر فرزندانش تشویق میکردند. او هم که پناهی نداشت، ناچار به زندگی بازمیگشت: «اینبار هم بعد از دو ماه دعوا، مجبور شد شب قبل از حادثه به خانه برگردد. هرچند ما فکر میکنیم میدانست تامین جانی ندارد. خشونت زیادی از همسرش دیده بود. شب قبل از حادثه در واتساپ یک استوری گذاشت و از مادرش خواست حلالش کند.»
مژگان همراه همسرش به خانه باز میگردد و بامداد روز بعد با ضربه یک جسم سخت به سرش به قتل میرسد. منابع محلی در ابتدا آلت قتاله را یک تیشه تیز اعلام کرده بودند اما فرمانده انتظامی دزفول با تایید خبر این زنکشی گفته این زن جوان در خواب و با ضربات میله آهنی که برای لولهکشی آب از آن استفاده میشود، به قتل رسیده است.
این زنکشی اما یک بخش غمافزای دیگر هم دارد؛ کوچکترین فرزند مژگان، پیکر غرق به خون مادر را دیده و به گفته منبعی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، با گذشت چند روز، تصویر غرق در خون مادر این کودک را به شدت آزار میدهد: «فرزند کوچک مژگان مدام از خواب میپرد و گریه میکند. همسر مژگان بعد از این که او را به قتل رسانده، از منزل خارج شده و این کودک به محض بیدار شدن از خواب، با پیکر خونین مادرش مواجه شده است. حالا مدام میگوید مغز مادرم متلاشی شده بود. متاسفانه بعید میدانم کسی آن طور که باید، مراقب این بچهها باشد.»
فرمانده انتظامی شهرستان دزفول علت اقدام همسر مژگان به قتل را «اختلاف خانوادگی» عنوان کرده و گفته قاتل ساعاتی بعد دستگیر شده و قتل را هم پذیرفته است. منبع مطلعی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است اما جزییات بیشتری در اینباره بیان میکند: «دزفول یکی از شهرهای مذهبی استان خوزستان است. شرایط فرهنگی در این شهر بهگونهای است که کسی درباره جزییات اختلافات خانوادگی، به ویژه اگر منجر به قتل یا ضرب و جرح شده باشد، حرفی نمیزند. واقعیت این است که مشکل مژگان فقط اعتیاد همسرش بود اما هیچکس نه همسرش و نه خانواده و بزرگترهای فامیل این دلیل را برای جدایی او قانع کننده نمیدانستند و مدام حرف و حدیث بود که حتما موضوع رابطه با فرد دیگری در میان است که او با وجود سه فرزند خردسال، قصد جدایی دارد. اما اینها همه سوءظن بودند. مژگان قربانی سوءظن و باورهای نادرست فرهنگی شد. او با حرف افرادی که ما میگوییم بزرگان فامیل، مجبور شد علیرغم آگاهی از عدم امنیت جانی و روانی، به رابطهای بیمار و پر از خشونت باز گردد؛ مثل خیلی از زنان دیگر در ایران.»
«سمانه سوادی»، حقوقدان و فعال برابریخواه درباره همدستی فرهنگ و قانون در خشونت علیه زنان میگوید: «واقعیت این است که در برابر این پرسش که اول باید قانون را اصلاح کرد یا فرهنگ، پاسخ دقیق و مشخصی نداریم. متاسفانه زنان در پروسه طلاق و جدایی در ایران با قوانین به شدت ناکارآمدی مواجه هستند که در بسیاری مواقع دلایل آنها را برای جدایی کافی نمیداند. در همین پرونده مورد اشاره شما این که خانواده و بستگان زن اعتیاد همسرش را دلیل کافی برای جدایی نمیدانند، یک مساله مهم است. چون حتی اگر این زن موفق میشد حمایت خانوادهاش را جلب کند، قانون هم به شرطی او را در جدایی به خاطر اعتیاد محق میدانست که اعتیاد همسرش مضر و مخرب تشخیص داده میشد.»
به گفته این حقوقدان، در قوانین ایران اعتیاد مضر اعتیادی است که تهدیدی برای خانواده به حساب بیاید؛ به عنوان مثال، اگر فردی مثلا تفریحی آخر هفتهها مواد مخدر مصرف کند یا وضع مالی خوبی داشته باشد و اعتیاد او معیشت خانوادهاش را به خطر نیاندازد، اعتیادش مضر نیست و همسر چنین فردی نمیتواند به این دلیل از او جدا شود.
سمانه سوادی میگوید: «این رفتار قانون بهشکلی تحت تاثیر و برخواسته از فرهنگ است. قانون حاکم بر جامعه هم میگوید مرد وظیفه دارد مثلا معاش، سرپناه و پوشاک خانواده را تامین کند و اگر چنین بود و معتاد هم بود، باشد. یا اگر معتاد بود و خشونت ورزی هم میکرد اما شکم اهل خانه سیر بود، باشد. ریشسفیدان فامیل هم در این موارد شبیه به بازوی سرکوب نظام مردسالار، به کمک قانون میآیند.»
مژگان تنها زنی نیست که به روشی فجیع به دست همسرش به قتل رسیده است. اردیبهشت ۱۳۹۹ خبری منتشر شد از قتل زنی به نام «مینا» که در پی درگیری با همسرش، با ضربههای کارد کشته شد. در این پرونده نیز مساله اصرار زن به جدایی از سوی همسر، دلیل قتل اعلام شده است. همسر این زن که مردی ۳۴ ساله است، در اعترافات خود گفته بود: «یک سال بود که همسرم اصرار داشت از هم جدا شویم. ما ۱۲ سال بود عاشقانه با هم زندگی میکردیم و دو دختر داشتیم. نمیدانم چرا همسرم از یک سال پیش اصرار داشت از هم جدا شویم. او میگفت دیگر نمیخواهد به این زندگی مشترک ادامه دهد.»
او مدعی شده هرگز با همسرش بدرفتاری نکرده و دلیل اصرار همسرش به جدایی را نمیدانسته است. اما در راه بازگشت از تهران، وقتی کودک دوساله آنها خواب بوده، مشاجره او و همسرش بالا گرفته و مقتول او را تهدید کرده است که خودش را خواهد کشت: «به همسرم گفتم ما بهخاطر بچهها باید شرایط را تحمل کنیم؛ حتی اگر همدیگر را دوست نداریم. همسرم مدتی بود که داروی اعصاب مصرف میکرد و عصبی بود. او به حرفهای من اعتنا نکرد. روز حادثه داشتیم از سفر برمیگشتیم. در ماشین با همسرم جروبحث کردیم. من به او گفتم طلاقش نمیدهم و اگر دوست دارد، مدتی به خانه مادرش برود و آنجا باشد تا حالش بهتر شود. همسرم فحاشی کرد. هرچه دوست داشت به من و خانوادهام گفت. من اصلا ناراحت نشدم. ناراحتی من زمانی بود که او چاقو درآورد و به من گفت خودش و من را میکشد. دخترم از صدای مشاجره ما بیدار شد و همسرم چاقو را روی بچه گرفت. من آنقدر ناراحت شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و یک ضربه به او زدم. همسرم در جا فوت کرد.»
سمانه سوادی در اینباره میگوید: «متاسفانه در فرهنگ و نظام مردسالار، عاملیت و نقشی برای زن در نظر گرفته نمیشود. زنی گفته است من به هر دلیلی در این رابطه نمیخواهم بمانم یا دیگری گفته است اعتیاد همسرم را نمیتوانم تحمل کنم و اطرافیان و حتی خود همسر میگویند اینها که دلیل نمیشود و ناخودآگاه رابطه یا مرد دیگری را به عنوان عامل چنین خواستی مطرح میکنند؛ یعنی این زن اگر همسرش را نمیخواهد، پس به یقین مرد دیگری را میخواهد. در حالی که لزوما چنین نیست. بعد بر اثر همین سوء ظن، یک انسان از بین میرود.»
این حقوقدان تاکید میکند که در این موارد، جدا کردن مرز قانون و فرهنگ دشوار میشود و خیلی ابعاد گستردهای دارد: «از یک سو فرهنگ مردسالار عاملیت و فردیت زن را به رسمیت نمیشناسد و با فرضیات و سوءظنها، زن را به ورطه خشونت میاندازد. از سوی دیگر، وقتی بر اثر این سوءظن، مردی زن، دختر یا خواهرش را میکشد، تاکید میکنم، با ظن این که رابطهای داشته است، نه حتی سندی برای اثبات موضوع، قانون به او میگوید من تو را درک میکنم! نه این که حق و مجوز این کار را به او بدهد اما قانون عموما میگوید تو از فرط غیرت دچار جنون آنی شدی و به جرایم قاتل در قامت یک مجنون یا صغیر رسیدگی میشود؛ به عنوان فردی که در آن لحظه قدرت تصمیمگیری صحیح نداشته است. این جا قوانین اگر به فرد مجرم حق ندهند اما مجازات چندانی هم برایش در نظر نمیگیرند.»
منبع مطلعی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، میگوید بعد از مرگ مژگان، هیچکس در سردشت و دزفول درباره اتفاقی که برای او افتاده است، حرف نمیزند و اظهارنظر نمیکند: «با هر کس دربارهاش سرحرف را باز میکنم، میگوید هیچ نگو، آبروی شهر میرود! یعنی نه حتی آبروی خانواده و فامیل، نگران هستند آبروی شهر نرود! من نگران آن سه کودک بینوا هستم؛ سه پسر که فردا از پدرشان برایشان قهرمان میسازند و میگویند پدرتان کسی است که نگذاشت آبروی ما برود!»