برای پسرک میدان اعدام که خسرو شکیبایی مبهوتش کرد

ایسنا : در«چاله سیلابی» یکی از «چوله»‌های آن سویِ میدانِ اعدام پسرکی به دنیا آمد که یکی از طلایه‌داران تئاتر اجتماعی ایران شد. پسرکی که اگر زنده بود، فردا ـ 3 آبان ماه ـ هفتاد ساله می‌شد.
 

نام خانوادگی‌شان استادمحمد بود و نام پسرک را محمود گذاشتند تا با این نام و فامیلی، بشود خاطره‌ای از آدم‌های قرن پنجمی.

 
به گزارش ایسنا، محمود استادمحمد در خانه‌ای به دنیا آمد که چندین و چند خانواده در آن زندگی می‌کردند؛ مردانی خشن، خسته، بداخم و بی‌خنده و زنانی مفلوک و بی‌حوصله، شلوغ و همیشه گریان.
 
و این زنان و مردان دست از سرش برنمی‌داشتند که، با هر ترفندی که بود، همیشه به خیال و خلوتش سرک می‌کشیدند و او هم چاره را در آن دید تا دست این مردمان را بگیرد و بیاوردشان به دنیای تئاتر .
 
وگرنه این پسرک که در نوجوانی فریفته صادق هدایت و نصرت رحمانی بود، دنیای ادبیات را خوش‌تر داشت. می‌خواست نویسنده بشود یا شاید شاعر ولی این زنان و مردان از یک سو و آن بیژن مفید هم از سوی دیگر رهایش نمی‌کردند.
 
بیژن مفید را به واسطه برادر کوچک‌ترش، بهمن شناخت. با بهمن و عباس نعلبندیان هم مدرسه‌ای بود و در همین سال‌های مدرسه، در همان دوره‌هایی که شاکله فکری آدمی نقش می‌گیرد و نوجوان مدرسه‌ای به دنبال مرشد و راهبری است، آشنایی با بیژن مفید که می‌خواست گروهی تئاتری شکل بدهد، مسیر زندگی‌اش را عوض کرد.
 
در محله دروازه دولاب، زیر کوچه دردار، نرسیده به خرابات، متروکه یک رختشوی خانه از بقایای بلدیه بوذرجمهوری هنوز پابرجا بود که شب‌ها خراباتیان در آن بیتوته می‌کردند و سازمان پیشاهنگی، خانه جوانان پیشاهنگ را روی همین بیدرکجا بنا کرده بود. بیژن مفید هم به همت هوشنگ کبیر، آتلیه تئاتر در همان خانه پیشاهنگی بنیان گذاشت. از سال 1344 تا سال 1349 در جذبه وجود بیژن و آتلیه تئاتر، زیباترین سال‌های زندگی‌اش را گذارند.
 
در همان دوران بود که کافه فیروز و جلال آل احمد و حسن قائمیان و اکبر مشکین و البته محمد آستیم را شناخت که این آخرین فرد، همواره استادش ماند.
 
سال 1347 برای جوانان آتلیه تئاتر سال غریبی بود. شاید فکر نمی‌کردند«شهر قصه»‌شان این گونه گل کند. او در این نمایش هم مدیر صحنه بود و هم بازی می‌کرد نقش «خر» را .
 
نمایش را به شیراز بردند و در جشن هنر مورد توجه قرار گرفت اما سرآغاز ویرانی بود که زمینه ساز فروپاشی گروه شد.
 
استادمحمد یک سال بعد نمایش«نظارت عالیه» را اجرا کرد. شش شبی که نمایش اجرا شد، روی زمین نبود.
 
دو سال بعد با انحلال آتلیه تئاتر راهی بندرعباس شد و با بچه‌های بندر، گروهی درست کرد به نام ««پتوروک» که بعد از اجرای یک نمایش با این گروه، دوباره به تهران بازگشت و گروه دیگری را با کارگران کارخانه ایران ناسیونال تشکیل داد.
 
اما چه کسی تصورش را می‌کرد که یکی از درخشان‌ترین نمایشنامه‌های اجتماعی ایران بر اساس شخصیت و توانایی‌های این گروه از کارگران نوشته شده باشد.
 
نمایشنامه «آسید کاظم» را بر مبنای یک واقعیت مستند نوشت و کشف جوهر نمایشی آن واقعه را به نصرت رحمانیِ شاعر نسبت داد.
 
حالا دیگر می‌دانست با تصویر همیشگی زنان و مردان خانه میدان اعدام چه کند، آدم‌های نمایشنامه‌های او از دل همین کوچه‌ها بودند، با همان مناسبات و همان واژگان. آنها دنیا را از دریچه نگاه خود می‌دیدند و این چنین بود که نویسنده‌یِ تازه جوانِ این نمایشنامه‌ها از نوشته‌های خودش هم می‌ترسید.
 
حتی بعدها که در خانه محله پلیس تهران از نمایشنامه «شب بیست و یکم» یاد می‌کرد، می‌گفت :« از این نمایشنامه خوفم می‌گیره». این نمایشنامه هم هراس‌انگیز بود و هم شگفت انگیز. داستان اعتیاد بود و زشتی‌های آن تا به آنجاکه به قتل می‌انجامد.
 
خسرو شکیبایی و بهروز به نژاد در این نمایش بازی می‌کردند. در تمرین‌ها هرگز تصور نمی‌کرد خسرو شکیبایی این چنین شگفت‌آور باشد اما اجرا که بر صحنه جان گرفت، خسرو او را مبهوت کرد. می‌گفت:«حضور خسرو آن چنان سرشار بود که بچه‌های دیگر دیده نمی‌شدند و آنجا بود که فهمیدم تئاتر چه شگفت‌انگیز است!»
 
پیش‌تر هم در سریال «گذر خلیل ده مرده» با خسرو شکیبایی کار کرده بود و بعد از «شب بیست و یکم» هم «دقیانوس امپراتور شهر افسوس» را با او به صحنه برد.
 
از سال 59 تا 64 را در دهلیزهای زندان قصر گذراند و نمایشنامه‌های «قصص القصر» و «آنها مامور اعدام خود هستند» را نوشت و با گروهی از بچه‌های همان جا تمرین کردند و عصرها به تئاترشهر آورده می‌شدند و در تالار چهارسو روی صحنه می‌رفتند و دوباره به زندان بازگردانده می‌شدند.
 
زندگی‌اش با بی‌قراری گره خورده بود. دل ماندن نداشت؛ یونان، اسپانیا، کانادا، آمریکا را آزمود  و  سال 1377 به ایران بازگشت.
 
اما حاصل آن مهاجرت‌ها شد نمایشنامه‌ای مثل «کافه مک ادم». همانطور که زندگی در بندرعباس سبب خلق نمایشنامه «تهرن» شده بود. آدم‌های دور و برش دست از سرش بر نمی‌داشتند. او را گزیری نبود از آن زنان و مردان.
 
زنان و مردانی که در نمایشنامه‌های «خونیان و خوزیان»،«سیری محتوم»،«چهل پله تا مرگ»،«عکس یادگاری»،«سپنج رنج و شکنج»،«دیوان تئاترال» و ... جان می‌گرفتند. تئاتر برای او یعنی دنیای همین مردم با همه تلخی‌ها و شکست‌هایشان.
 
نویسنده‌ای بود فراری از نوشتن که برایش هولناک بود و شاید از همین رو بود که پناه می‌برد به گل‌ها و در کنار باغچه لبریز از گل و گیاهش گذر زمان را حس  نمی‌کرد.
 
ساعت‌ها بر تک تک برگ‌هاشان دست می‌سایید و لابد با همین گل‌ها راز دل می‌گفت.
 
اما سحرگاه سوم آبان سال 1392 وقتی بعد از مدت‌ها مبارزه با بیماری در بیمارستان جم تهران چشم از جهان فرو بست، دوستانش می‌دانستند که دوباره بی‌قرار شده بود و کلافه بود از جست و جو برای داروهایی که در دوره تحریم آسان به دست نمی‌آمد. در پی جایی بود برای آرمیدن.
 
امسال هم دخترش مانا قصد داشت برنامه‌ای برای تولد 70 سالگی‌اش برپا کند، برنامه‌ای با رونمایی از شناخت‌نامه او که به کوشش روزبه حسینی و از سوی نشر «افراز» منتشر خواهد شد ولی کرونا هم انتشار این کتاب را به تاخیر انداخت و هم برپایی این برنامه را.
 
منبع: کتاب «ای کاش که جای آرمیدن بودی» (مجموعه نمایشنامه‌های محمود استاد محمد)، نشر:قطره.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • عذرخواهی سیامک انصاری مجری و سعید طالبی کارگردان برنامه‌ «بازمانده» از مردم
  • ته چین خوردن کاردار سفارت آلمان در تهران و صحبت در مورد وضعیت ویزا و سفیر جدید آلمان صحبت می کند
  • ورود بابک زنجانی به جنگ خامنه‌ای با روحانی بر سر جانشینی: این آرزو را به گور خواهد برد
  • پایان موشک‌های چند میلیون دلاری؟ چین موشکی از جنس بتن ساخت که از یک خودروی لوکس هم ارزان‌تر است
  • تخت جمشیدِ دیگر: تصاویر نایاب حفاری باستان‌شناس آلمانی
  • پیش‌بینی عباس عبدی از اتفاقات آینده: بعید میدونم حکومت ایران به راحتی وارد سال ۱۴۰۵ بشه
  • عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، روحانی شیعه‌ای که با ادعا درباره وفات فاطمه دختر پیامبر در ایران جنجال به پا کرد
  • زیباکلام: از همسر و فرزندانم تا رهگذران بخاطر انقلاب ۵۷ مرا سرزنش کرده و به من بد و بیراه می‌گویند
  • امید کمرون فرخزاد، پزشک و مخترع ایرانی-آمریکایی کیست؟
  • مرگ از بیخ گوش گذشت! کابین کامیون آویزان شد، امدادگران جان راننده را خریدند
  • +251پرچم شیر و خورشید ایران بر فراز سکوی نخست المپیاد جهانی به اهتزاز درآمد!
  • +182رضا امیرخانی، نویسنده مورد علاقه علی خامنه‌ای در سقوط پاراگلایدار دچار ضربه مغزی شد
  • +134برنامه جنجالی مهران غفوریان و سیامک انصاری به دلیل «توهین به نمادهای کهن و تاریخی ایران»، توقیف شد!
  • +126ترامپ مهاجران سومالیایی را «زباله» خواند و گفت «برگردند مملکت خودشان را درست کنند»
  • +122ضربه آیت‌الله سیستانی به ساختار دینی-امنیتی حکومت خامنه‌ای با یک فتوای یک جمله‌ای
  • +121مهدی پرپنچی : خامنه‌ای درست می‌گوید که اسرائیل و آمریکا دست‌خالی برگشتند
  • +116درگیری شدید بین مردم و پلیس در پیست موتورسواری شیراز - ماموران عقب نشستند
  • +107انتشار دومین سری از ویدیوهای حمله اسرائیل به اتاق های فرماندهی سپاه در جنگ ۱۲ روزه
  • +90همسر سقاب اصفهانی، معاون جدید رئیس‌جمهور در سانحه رانندگی درگذشت+ ویدیو
  • +86زیباکلام: از همسر و فرزندانم تا رهگذران بخاطر انقلاب ۵۷ مرا سرزنش کرده و به من بد و بیراه می‌گویند