ماجرای دزد ژولیده!
رأی دهید
این ها بخشی از اظهارات سارق 32ساله ای است که به جرم دستبرد به کامپیوتر خودروها و با هوشیاری نیروهای کارآزموده تجسس کلانتری شفای مشهد دستگیر شده است. این جوان معتاد که مدعی است در طول دو ماه گذشته سه بار به اتهام مظنون بودن به سرقت دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات تخصصی و فنی ستوان آریایی (افسر پرونده) پاسخ داد، درباره سرگذشت خود نیز گفت: در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم، چرا که به دنبال شرارت بودم و به درس و مدرسه اهمیتی نمی دادم. پدرم وقتی دید مدام از مدرسه فرار می کنم و علاقه ای به تحصیل ندارم، از من خواست در کنار او کار کنم ولی من علاقه عجیبی به قنادی و شیرینی پزی داشتم. با آن که پدرم در زمینه حمل و نقل چوب و نئوپان فعالیت داشت اما من در مغازه قنادی پدرم به همراه برادر دیگرم مشغول کار شدم. با آن که پدرم دو زن و فرزندان زیادی دارد ولی همواره از ما حمایت می کرد و به هر طریق ممکن مخارج زندگی مان را می پرداخت، تا این که در 19سالگی عاشق دختر همسایه شدم و با وجود همه مخالفت ها با یکدیگر ازدواج کردیم ولی روزگار سیاه من از روزی آغاز شد که در مدت کوتاهی بعد از ازدواج، به مصرف قرص های مخدر دار مانند متادون روی آوردم و آرام آرام در دام اعتیاد گرفتار شدم. اوایل که در فروشگاه قنادی کار می کردم و درآمدی داشتم ماجرای اعتیادم پنهان مانده بود ولی دیگر نمی توانستم به درستی کارم را انجام بدهم. این بود که به تغییر شغل پرداختم و میوه فروشی و ساندویچ فروشی را تجربه کردم. وضعیت ظاهری ام روز به روز آشفته تر می شد و من بیشتر در منجلاب مواد افیونی فرو می رفتم. با این حال خودم را توجیه می کردم که من هر وقت اراده کنم می توانم اعتیادم را ترک کنم. در حالی که پسر دومم به دنیا آمده بود و پسر اولم به مدرسه می رفت، چندین بار تلاش کردم تا اعتیادم را ترک کنم، اما این دست و پا زدن ها کاملا بی فایده بود، چرا که این ترک کردن ها فقط چند روز دوام داشت و دوباره سر از پاتوق های مصرف مواد در می آوردم. وضعیتم از چهار سال قبل کاملا به هم ریخت به طوری که دیگر نمی توانستم هزینه های سنگین مواد مخدر را تامین کنم. آخرین بار به اجبار خانواده و بستگانم در حالی به مدت دو ماه در مرکز ترک اعتیاد بستری شدم که انواع روش ها را برای ترک مواد امتحان کرده بودم و بعد از آن به جلسات انجمن معتادان گمنام می رفتم. تا زمانی که پا به این انجمن گذاشته بودم به دنبال مواد نرفتم، ولی سه ماه بعد به قول معروف لغزش کردم و دوباره در مسیر سقوط قرار گرفتم ولی نمی خواستم خانواده ام متوجه ماجرا شوند، به همین دلیل پنهانی نزد دوستانم می رفتم و در کنار آن ها مواد مصرف می کردم. از سوی دیگر تامین هزینه های اعتیاد برایم مشکل بود، به همین دلیل به سرقت کامپیوتر خودروهای 206 روی آوردم چرا که نحوه باز کردن کاپوت خودروهای پژو206 را مانند آب خوردن آموخته بودم. آن قدر در گرداب مواد مخدر غرق بودم که هیچ وقت به خانواده ام فکر نمی کردم. همکلاسی های پسر 11 ساله ام او را مسخره می کردند که موهای پدرت ژولیده است! ولی من اهمیتی به این حرف ها نمی دادم. کامپیوترها را به مالخران می فروختم تا هزینه های اعتیادم تامین شود. سارقان حتی در زندان نیز آرامش ندارند چرا که از دیگر زندانیان خجالت می کشند اما باز هم خودشان را توجیه می کنند. من هم یکی از همین افراد بودم که تازه فهمیدم اشتباه کرده ام! وقتی به این موضوع فکر می کنم که پسرم به خاطر سرقت های من چه پاسخی برای دوستانش خواهد داشت، با همه وجودم ابراز ندامت می کنم. در واقع زمانی به خود آمدم که دیگر دیر شده بود. آن شب برای آخرین بار با همدستانم قرار گذاشتیم آخرین سرقت را انجام بدهیم و بعد من به مرکز ترک اعتیاد بروم. خلاصه در حالی که همه لوازمم را جمع کرده بودم، به یک خودروی پژو405 دستبرد زدیم اما ناگهان افسران تجسس کلانتری را بالای سرمان دیدیم و ... شایان ذکر است، در حالی تحقیقات گسترده برای کشف سرقت های دیگر اعضای این باند با دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) ادامه دارد که متهمان در بازداشت به سر می برند.