پیامک های خون آلود
رأی دهید
مرد 38 ساله ای که به اتهام قتل هولناک همسر دوم خود توسط نیروهای پلیس مشهد دستگیر شده بود پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) درباره چگونگی ارتکاب جنایت پاسخ داد، با ابراز ندامت از این که نتوانسته خشم خود را کنترل کند، به تشریح سرگذشت خود پرداخت و گفت: حدود 18 سال قبل با همسر اولم ازدواج کردم و زندگی خوبی داشتم اما هنوز مدت زیادی از زندگی مشترکمان نگذشته بود که همسرم به بیماری سرطان مبتلا شد و دیگر نمی توانست از عهده وظایف خانه داری اش برآید. وقتی اوضاع را این گونه دیدم با زن مطلقه دیگری به نام «راضیه» ازدواج کردم.
آن زمان پسرم تازه به دنیا آمده بود و راضیه او را بزرگ می کرد. با وجود این درگیری و مشاجره بین من و همسر اولم آغاز شد تا حدی که او نتوانست هوویش را تحمل کند و از من طلاق گرفت. فکر می کردم روزگارم بهتر می شود چرا که راضیه زن مهربانی بود و به فرزندم محبت می کرد ولی او نیز به بیماری کلیه دچار بود و نمی توانست برخی از وظایف زندگی مشترک را به درستی انجام بدهد.
در این شرایط بود که روزی در خیابان زن غریبه ای را دیدم و تصمیم گرفتم او را به عقد موقت خودم درآورم. به همین دلیل به تعقیب آن زن جوان پرداختم و فهمیدم که در یک شیرینی فروشی کار می کند. از آن روز به بعد مدام به دنبال آن زن غریبه می رفتم تا این که بالاخره با ترفندی خاص شماره تلفن همراهش را به دست آوردم. آن روز پیامکی برای آن زن فرستادم و به او ابراز علاقه کردم اما با خود اندیشیدم اگر آن زن متوجه شود که من متاهل هستم امکان دارد به این ابراز علاقه پاسخ منفی بدهد. این بود که خودم را جوان مجردی معرفی کردم که تاکنون ازدواج نکرده است.
بعد از رد و بدل شدن چند پیامک عاشقانه، به صورت تلفنی با یکدیگر وارد گفت و گو شدیم و من برای آن که نظر او را به خود جلب کنم بسیاری از حقیقت های زندگی ام را پنهان کردم. این ارتباط ادامه داشت تا این که چند روز بعد از آن زن غریبه خواستم به یکی از پارک های مشهد برویم تا با هم گفت و گو کنیم و در صورتی که در این دیدار حضوری به تفاهم رسیدیم با یکدیگر ازدواج کنیم ولی از میان گفته های آن زن فهمیدم که درباره دروغ مجردی ام به من مشکوک شده است چرا که اصرار داشت برای این ملاقات حضوری به خانه مجردی ام بیاید.
چاره ای نداشتم و باید خواسته اش را قبول می کردم به همین دلیل نزد همسرم رفتم و به او گفتم برای چند ساعت بچه ها را به خارج از منزل ببرد تا من زن غریبه ای که قصد ازدواج با او را دارم به منزل بیاورم و با او درباره چگونگی و شرایط ازدواج صحبت کنم! همسرم که چاره ای نداشت به همراه فرزندانم از خانه بیرون رفت و من با آن زن غریبه خلوت کردم ولی هنوز نیم ساعت از این ماجرا نگذشته بود که نیروهای انتظامی به منزلم آمدند و ما را دستگیر کردند. آن جا بود که متوجه شدم همسرم این موضوع را به پلیس گزارش داده است.
هنوز پرونده من و آن زن غریبه در حال رسیدگی در دادسرا بود که شبی همان زن پیامکی برای من ارسال کرد و نوشت، مرد غریبه ای برایش پیامک می فرستد. او به من مشکوک شده بود که احتمالا شماره تلفن اش را در اختیار فرد دیگری گذاشته ام! من هم بلافاصله به راضیه مظنون شدم و او را تحت فشار گذاشتم که بگوید شماره آن زن غریبه را به چه کسی داده است! همسرم نیز بدون تامل گفت: شماره او را به برادرم دادم تا به او بفهماند که دست از سر زندگی من بردارد! وقتی ماجرا را فهمیدم داخل اتاقی رفتم و به آن زن غریبه پیامک دادم که همسرم این کار را کرده است. در حالی که مشغول پیامک بازی شبانه با او بودم ناگهان همسرم با عصبانیت وارد اتاق شد و گوشی تلفنم را به دیوار کوبید.
در این هنگام من هم کنترلم را از دست دادم و او را با ضربات چاقو کشتم و ...
حالا هم از این که به خاطر یک ارتباط خیابانی دست به جنایت زده ام بسیار پشیمانم و ...