"اونور دنیا آدمهایی هستن که یک روز عصر ساکشون رو جمع نمیکنن برن"
رأی دهید
کسی خونه منتظرم نیست. جایی قرار نیست برم. روزی که برگشتم و کلید انداختم از خودم پرسیدم اینجا چه میکنی. جواب نداشتم. روز اول که اومدم بخاطر درس اومدم. بعد بخاطر طبال موندم و الان چیکار میکنی اینجا؟ من در کل این قاره هیچ خانوادهای ندارم. دوست قابل حساب نیست. رابطه دوستی یک معامله مدامه که اگر طرفین هردو ازش بهره نبرند به سادگی قطع میشه و منطقی هم هست. من الان در اوج دوران ضرردهی و کمنفعی برای اطرافیانم هستم و خب…
همیشه برام عجیب بود اونهایی که ساعت چهار روز جمعه کار رو دودر نمیکنن بدوند خونه، الان ساعت چهار و نیم است و من تازه رفتم قهوه بخرم. نمیخوام برم خونه کاری ندارم. البته میشه برم کتاب بخونم، میشه برم سینما، میخونه، … ولی نمیخوام. میخوام خودم رو عذاب بدم، میخوام شمشیر تنهایی که تو شکمم کردم رو بچرخونم. دردش رو تا ته ته حس کنم. چند قاره اونورتر یک خونه هست که همیشه چای گرم داره و یک میز گرد برای من و ایلیا، یک برادر هست که هروقت بهش زنگ بزنی پایه قهوه خوردن تو یک کافه است. اونور دنیا آدمهایی هستن که یک روز عصر ساکشون رو جمع نمیکنن برن، دعوات میکنن ولی ترکت نمیکنن چون من بچهشونم، خواهرشون، عموزادهشون.
و من احمق ترکشون کردم که تا ساعت هفت شب روز جمعه کار کنم، من احمق خودم رو وصل کردم به سرزمینی که حتی یادم نمیآد چرا بهش مهاجرت کردم، من احمق…..
دیدگاه خوانندگان
۴۱
karaji - کرج ، ایران
تو احمق نیستی ، بی هدف و خنثی و شاید هم از رو دست کسی تقلید کردی ، آن طرف هم اکثرا مثل تو هستند و اگه کسی ساکشو جمع نمیکنه بره به خاطر اینه که مال این حرفا نیست و شاید مثل خیلیها اراده نداره . نمیدونم شعر عقاب دکتر خانلری شاید کمکت کنه که بعید میدونم ولی زیاد ناراحت نباش به همان سادگی که مهاجرت کردی از اون ساده تر برمیگردی !
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شاید ! اما اگر در چند قاره آنطرفتر هم کسانی که برایت همیشه مهم بوده و هستند و تو هم برای شان مهم هستی یا بوده باشی, به سبکبالی پروانه هایی چند که بر دور شمع وجودت زمانی دیرین گشته وبر تو بالیده اند,-خدای ناکرده - به دیار ابدی شتافته باشند دیگر برایت فرقی نمی کند کجا هستی یا باشی همین که هستی و فکر می کنی و می نویسی و شیرینی سخن ات به شکر و نرمی گفتارت به پَر باشد کافیست ! برف بعد از برف زمستان بعد از زمستان و باد همچنان می وَزَد و ما چه حرفهای بسیاری که نمی زنیم یا بر زبان نمی اوریم ویا نمی شنویم و همچنان در انحنای کوچه ها تاریکی پیداست ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
۳۸
hossein+87+ - ایران، ایران
بسیار بسیار زیبا بود. برگرد حاجی. منم برگشتم. اونجا خوبه. ولی برای خودشون. چون خودشون اونجا رو ساختن . ماها غریبه هستیم. و همیشه خواهیم بود. با رفتن از ایران داریم صورت مساله رو پاک میکنیم. درسته همه ماها 1 جون بیشتر نداریم. خیلیا میگن به ما چه؟! ولی خیلیا هم موندن و دارن زور میزنن تا این مملکت رو بسازن. گرچه اینجا نفهم زیاده ، احمق زیاده ، بی فرهنگ و دروغگو که تا دلت بخواد ، ولی اون جمله آخر که گفتی "دعوال میکنن ولی ترکت نمیکنن" به همه ی ایی بدی ها میچربه. البته نه که زندگی تو اروپا و امریکا به همه سخت میگذره! نه . ولی به هر حال وطن ادم یه چیز دیگه س. حتی اگه خرابه باشه. اینکه بشینی سر سفره و دسترنج دیگران رو بخوری فایده نداره. باید خودت زحمت بکشی و کشورت رو بسازی. کاری که گذشته های ما انجام ندادن. نوبت من و شماست.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
۴۴
رقص پرواز - پراگ، چک
چند وقت پیش یک متنی در نشریه دانشجویی شریف در مورد آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند خواندم به طور خلاصه نوشته بود:آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند.آنهایی که مانده اند میخواهند بروند.آنهایی که رفتهاند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.آنهایی که ماندهاند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند.آنهایی که ماندهاند هم احساس تنهایی میکنند.آنها که میروند وطنفروش نیستند.آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹
۴۰
Liberte - تهران، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدتا هزارتا مثبت ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۶
۵۳
Big_Bang - درتموند، آلمان
فکر میکنم پناهنده هستی یا اینکه سالهاست به اون طرف نرفتی. لازم است یک سفر و دیداری با گذشتت داشته باشی تا که بفهمی تنهایی به معنای واقعی یعنی چی. اونوقت خواهی فهمید اینجا نه تنها تنها نیستی، بلکه وقت با کسی بودن را نداری، چون هدف داری و کار. کسی که کار و هدف داره به موفقیت میرسه و رشد میکنه لذت میبره. چون شما اینها را نداری به حداقل روی آوردی که دست و پاتو در خودت جم کنی در بغل مامانت نوازش بشی و همه تو را دوست داشته باشن و از این طریق شاد باشی و بخندی و زندگیتو هر چه زودتر تموم کنی. همی افکار را هم قبلان انطرف کردی زمانی که خواستی اینطرف بیایی. نتیجه مشکل اصلی اینطرف یا آنطرف نیست، مشکل خودت هستی که هیچی نیستی و دیگران را لازم داری. نسخه نمیپیچم ولی این مراحل زندگی را همه کم و بیش تجربه کردند، البته اکثرا توش گیر کردن و کاف کردند ولی بنده ازش بیرون زدم و نتیجه هم مثبت بوده.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۰
۵۸
shaboruz - پاریس، فرانسه
من حالم خوبه کار خوبی دارم دلتنگیه دائمی رو به زندگی تو ایران ترجیح میدم پدرم رو چند سال قبل از دست دادم و خبر فوتش رو شنیدم و به تازگی مادرم رو از دست دادم که این یکی دیگه خنجر دائمی تو قلبته این غم مادر زخمی تو بدنت می شونه که نه میکشتت نه شفا پیدا می کنی با این زخم باید بسوزی و بسازی و دم نزنی علاقه ای به برگشت ندارم ولی بعد فوت مادرم کنار قبرش یک قبر برای خودم خریدم دوست ندارم تو اروپا جنازمو بعد پنج سال در بیارن استخونامو بندازن تو زباله یکی دیگرو جام دفن کنن ! نمی خوام دربدر بشم ! :(
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
۵۶
نام خانوادگی - فرانکفورت، آلمان
[::رقص پرواز - پراگ، چک::]. بیگ_بنگ - درتموند، آلمان. حرفهاتون کاملا درسته دوستان اگر کسی بی هدف بیاد زده میشه . همه فکر میکنن اینجا فرش قرمز پهن شده براشون نه عزیزم اینجا هم اگر تلاش نکنی کارت پیش نمیره ولی بعضیا فراموش میکنن چرا اومدن و چرا از اونجا فرار کردن.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدها هزار مثبت . دمت گرم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شعری هم فی البداهه برای این موضوع :" الا ای آنکه در دنیای دیگر- برو خوش باش مَکُن دل را مُکَدر - اگر تنها تو یک دل شاد سازی- بدان از هر چه دنیاست بی نیازی- وگر یک دل ز تو غمگین و نالان - بتو هم می رسد بد صدهزاران- نمی خواهم کسی را من دهم پند - که خود هستم به صدها پند نیازمند- کسی گر مانده در دنیا تو دیدی ? - "ز کیخسرو به خسرو کی رسیدی" - به زور ِ بازو نه با زور فکرت - بکن کارو همین باشد به ذکرت- تن پُرزور چون فرسوده گردد - گذشتت عمر مگر آسوده گردد?! - و اما فکرت یک فرد هُشیار - بیفزود و شود هر روز بسیار - تنش رویش بُوَد همچون جوانان - اگر پیر شد نباشد شکل پیران - و همچون جسم ِ خود آسوده دارد - بدن را بذر اندیشه بکارد - نمی دانی چه بودی یا چه هستی?! - ولی در لابلای خود شکستی - امیدت گر میان غربت کوه - بِرَفت و توشدی غمخوار اندوه - ولیکن غیر از رنگ سیاهی - همیشه هست یک راه و چاهی ! - کسی از یاد تو هم گر کند یاد- بکن شادَش که تا باشی تو دلشاد ! "
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
۳۷
ensanam arezoost - خارگ، ایران
حالا این حس ناسیونالیستی بود یا یک احساس پاک عاطفی، هر چی که هست با عقل و منطق و زندگی در هزاره سوم و قرن ارتباطات جور در نمیاد، بهتره که واقعگرا باشیم و خیلی تو فکر مرز و دیوار کشیدن به دور خودمان نباشیم. نیک اندیش باشیم تا از زندگی و محیط و اطرافیان و هرآنچه که هست لذت ببریم و به خود و غیر خود انرژی مثبت دهیم. به قول سهراب هر کجا که هستم باشم آسمان مال من است....
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۵
مترلینگ - منچستر، انگلستان
خوب باید ببینیم کسی که اینهمه اینجا سختشه چرا بر نمیگرده؟چون باز هم دودوتا چهارتا میکنه میبینه اینجا لابد بهتره و الا هیچ ادم عاقلی اینهمه رنج برای خودش نمیخره من اگه یه روزی اینهمه دل تنگ بشم یه ساعت هم معطل نمیکنم چون اینجا زندگی دارم کار دارم و هر چند وقت میرم به کسایی که ایران دارم سر میزنم تنها سختی اینجا برام دوریه ولی بزرگترین حسن اینجا نداشتن دغدغه های تو ایرانه زمانی اروم میشم که وقتی برای کار اداری تو ایران میرم و یا جایی کارم گیره روزی هزاربار شکر میکنم که اینور هستم نمیشه همه چیز رو با هم بخواهی میسر نیست مگراینکه اوضاع مملکت با استاندارد های جهان برابر بشه
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴
۴۳
arkadash - نیکوزیا، قبرس
دوستان توجه کنند که با مراجعه به وبلاگ مورد نظر میبینیک نویسنده یک خانوم است و سایت ایرانیان یوکی با گذاشتن این عکس همه رو گمراه کرده...با دونستن اینکه نویسنده خانومه مطمئنم به طور کل نظرتون تغییر میکنه...طرف دوست داره توی وبلاگش غر غر کنه....فردا پس فردا هم صد و هشتاد درجه نظرش عوض میشه...می گین نه. شیش ماه دیگه به وبلاگش سر بزنید....خلاصه هممون سرکار بودیم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۰
۴۳
arkadash - نیکوزیا، قبرس
دوستان توجه کنند که با مراجعه به وبلاگ مورد نظر میبینیک نویسنده یک خانوم است و سایت ایرانیان یوکی با گذاشتن این عکس همه رو گمراه کرده...با دونستن اینکه نویسنده خانومه مطمئنم به طور کل نظرتون تغییر میکنه...طرف دوست داره توی وبلاگش غر غر کنه....فردا پس فردا هم صد و هشتاد درجه نظرش عوض میشه...می گین نه. شیش ماه دیگه به وبلاگش سر بزنید....خلاصه هممون سرکار بودیم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۰
۴۵
مترلینگ - منچستر، انگلستان
خوب باید ببینیم کسی که اینهمه اینجا سختشه چرا بر نمیگرده؟چون باز هم دودوتا چهارتا میکنه میبینه اینجا لابد بهتره و الا هیچ ادم عاقلی اینهمه رنج برای خودش نمیخره من اگه یه روزی اینهمه دل تنگ بشم یه ساعت هم معطل نمیکنم چون اینجا زندگی دارم کار دارم و هر چند وقت میرم به کسایی که ایران دارم سر میزنم تنها سختی اینجا برام دوریه ولی بزرگترین حسن اینجا نداشتن دغدغه های تو ایرانه زمانی اروم میشم که وقتی برای کار اداری تو ایران میرم و یا جایی کارم گیره روزی هزاربار شکر میکنم که اینور هستم نمیشه همه چیز رو با هم بخواهی میسر نیست مگراینکه اوضاع مملکت با استاندارد های جهان برابر بشه
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴
۳۷
ensanam arezoost - خارگ، ایران
حالا این حس ناسیونالیستی بود یا یک احساس پاک عاطفی، هر چی که هست با عقل و منطق و زندگی در هزاره سوم و قرن ارتباطات جور در نمیاد، بهتره که واقعگرا باشیم و خیلی تو فکر مرز و دیوار کشیدن به دور خودمان نباشیم. نیک اندیش باشیم تا از زندگی و محیط و اطرافیان و هرآنچه که هست لذت ببریم و به خود و غیر خود انرژی مثبت دهیم. به قول سهراب هر کجا که هستم باشم آسمان مال من است....
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شعری هم فی البداهه برای این موضوع :" الا ای آنکه در دنیای دیگر- برو خوش باش مَکُن دل را مُکَدر - اگر تنها تو یک دل شاد سازی- بدان از هر چه دنیاست بی نیازی- وگر یک دل ز تو غمگین و نالان - بتو هم می رسد بد صدهزاران- نمی خواهم کسی را من دهم پند - که خود هستم به صدها پند نیازمند- کسی گر مانده در دنیا تو دیدی ? - "ز کیخسرو به خسرو کی رسیدی" - به زور ِ بازو نه با زور فکرت - بکن کارو همین باشد به ذکرت- تن پُرزور چون فرسوده گردد - گذشتت عمر مگر آسوده گردد?! - و اما فکرت یک فرد هُشیار - بیفزود و شود هر روز بسیار - تنش رویش بُوَد همچون جوانان - اگر پیر شد نباشد شکل پیران - و همچون جسم ِ خود آسوده دارد - بدن را بذر اندیشه بکارد - نمی دانی چه بودی یا چه هستی?! - ولی در لابلای خود شکستی - امیدت گر میان غربت کوه - بِرَفت و توشدی غمخوار اندوه - ولیکن غیر از رنگ سیاهی - همیشه هست یک راه و چاهی ! - کسی از یاد تو هم گر کند یاد- بکن شادَش که تا باشی تو دلشاد ! "
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدها هزار مثبت . دمت گرم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲
۵۶
نام خانوادگی - فرانکفورت، آلمان
[::رقص پرواز - پراگ، چک::]. بیگ_بنگ - درتموند، آلمان. حرفهاتون کاملا درسته دوستان اگر کسی بی هدف بیاد زده میشه . همه فکر میکنن اینجا فرش قرمز پهن شده براشون نه عزیزم اینجا هم اگر تلاش نکنی کارت پیش نمیره ولی بعضیا فراموش میکنن چرا اومدن و چرا از اونجا فرار کردن.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲
۵۸
shaboruz - پاریس، فرانسه
من حالم خوبه کار خوبی دارم دلتنگیه دائمی رو به زندگی تو ایران ترجیح میدم پدرم رو چند سال قبل از دست دادم و خبر فوتش رو شنیدم و به تازگی مادرم رو از دست دادم که این یکی دیگه خنجر دائمی تو قلبته این غم مادر زخمی تو بدنت می شونه که نه میکشتت نه شفا پیدا می کنی با این زخم باید بسوزی و بسازی و دم نزنی علاقه ای به برگشت ندارم ولی بعد فوت مادرم کنار قبرش یک قبر برای خودم خریدم دوست ندارم تو اروپا جنازمو بعد پنج سال در بیارن استخونامو بندازن تو زباله یکی دیگرو جام دفن کنن ! نمی خوام دربدر بشم ! :(
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
۵۳
Big_Bang - درتموند، آلمان
فکر میکنم پناهنده هستی یا اینکه سالهاست به اون طرف نرفتی. لازم است یک سفر و دیداری با گذشتت داشته باشی تا که بفهمی تنهایی به معنای واقعی یعنی چی. اونوقت خواهی فهمید اینجا نه تنها تنها نیستی، بلکه وقت با کسی بودن را نداری، چون هدف داری و کار. کسی که کار و هدف داره به موفقیت میرسه و رشد میکنه لذت میبره. چون شما اینها را نداری به حداقل روی آوردی که دست و پاتو در خودت جم کنی در بغل مامانت نوازش بشی و همه تو را دوست داشته باشن و از این طریق شاد باشی و بخندی و زندگیتو هر چه زودتر تموم کنی. همی افکار را هم قبلان انطرف کردی زمانی که خواستی اینطرف بیایی. نتیجه مشکل اصلی اینطرف یا آنطرف نیست، مشکل خودت هستی که هیچی نیستی و دیگران را لازم داری. نسخه نمیپیچم ولی این مراحل زندگی را همه کم و بیش تجربه کردند، البته اکثرا توش گیر کردن و کاف کردند ولی بنده ازش بیرون زدم و نتیجه هم مثبت بوده.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۰
۴۰
Liberte - تهران، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدتا هزارتا مثبت ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۶
۴۴
رقص پرواز - پراگ، چک
چند وقت پیش یک متنی در نشریه دانشجویی شریف در مورد آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند خواندم به طور خلاصه نوشته بود:آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند.آنهایی که مانده اند میخواهند بروند.آنهایی که رفتهاند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.آنهایی که ماندهاند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند.آنهایی که ماندهاند هم احساس تنهایی میکنند.آنها که میروند وطنفروش نیستند.آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹
۳۸
hossein+87+ - ایران، ایران
بسیار بسیار زیبا بود. برگرد حاجی. منم برگشتم. اونجا خوبه. ولی برای خودشون. چون خودشون اونجا رو ساختن . ماها غریبه هستیم. و همیشه خواهیم بود. با رفتن از ایران داریم صورت مساله رو پاک میکنیم. درسته همه ماها 1 جون بیشتر نداریم. خیلیا میگن به ما چه؟! ولی خیلیا هم موندن و دارن زور میزنن تا این مملکت رو بسازن. گرچه اینجا نفهم زیاده ، احمق زیاده ، بی فرهنگ و دروغگو که تا دلت بخواد ، ولی اون جمله آخر که گفتی "دعوال میکنن ولی ترکت نمیکنن" به همه ی ایی بدی ها میچربه. البته نه که زندگی تو اروپا و امریکا به همه سخت میگذره! نه . ولی به هر حال وطن ادم یه چیز دیگه س. حتی اگه خرابه باشه. اینکه بشینی سر سفره و دسترنج دیگران رو بخوری فایده نداره. باید خودت زحمت بکشی و کشورت رو بسازی. کاری که گذشته های ما انجام ندادن. نوبت من و شماست.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شاید ! اما اگر در چند قاره آنطرفتر هم کسانی که برایت همیشه مهم بوده و هستند و تو هم برای شان مهم هستی یا بوده باشی, به سبکبالی پروانه هایی چند که بر دور شمع وجودت زمانی دیرین گشته وبر تو بالیده اند,-خدای ناکرده - به دیار ابدی شتافته باشند دیگر برایت فرقی نمی کند کجا هستی یا باشی همین که هستی و فکر می کنی و می نویسی و شیرینی سخن ات به شکر و نرمی گفتارت به پَر باشد کافیست ! برف بعد از برف زمستان بعد از زمستان و باد همچنان می وَزَد و ما چه حرفهای بسیاری که نمی زنیم یا بر زبان نمی اوریم ویا نمی شنویم و همچنان در انحنای کوچه ها تاریکی پیداست ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
۴۱
karaji - کرج ، ایران
تو احمق نیستی ، بی هدف و خنثی و شاید هم از رو دست کسی تقلید کردی ، آن طرف هم اکثرا مثل تو هستند و اگه کسی ساکشو جمع نمیکنه بره به خاطر اینه که مال این حرفا نیست و شاید مثل خیلیها اراده نداره . نمیدونم شعر عقاب دکتر خانلری شاید کمکت کنه که بعید میدونم ولی زیاد ناراحت نباش به همان سادگی که مهاجرت کردی از اون ساده تر برمیگردی !
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
۴۱
karaji - کرج ، ایران
تو احمق نیستی ، بی هدف و خنثی و شاید هم از رو دست کسی تقلید کردی ، آن طرف هم اکثرا مثل تو هستند و اگه کسی ساکشو جمع نمیکنه بره به خاطر اینه که مال این حرفا نیست و شاید مثل خیلیها اراده نداره . نمیدونم شعر عقاب دکتر خانلری شاید کمکت کنه که بعید میدونم ولی زیاد ناراحت نباش به همان سادگی که مهاجرت کردی از اون ساده تر برمیگردی !
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شاید ! اما اگر در چند قاره آنطرفتر هم کسانی که برایت همیشه مهم بوده و هستند و تو هم برای شان مهم هستی یا بوده باشی, به سبکبالی پروانه هایی چند که بر دور شمع وجودت زمانی دیرین گشته وبر تو بالیده اند,-خدای ناکرده - به دیار ابدی شتافته باشند دیگر برایت فرقی نمی کند کجا هستی یا باشی همین که هستی و فکر می کنی و می نویسی و شیرینی سخن ات به شکر و نرمی گفتارت به پَر باشد کافیست ! برف بعد از برف زمستان بعد از زمستان و باد همچنان می وَزَد و ما چه حرفهای بسیاری که نمی زنیم یا بر زبان نمی اوریم ویا نمی شنویم و همچنان در انحنای کوچه ها تاریکی پیداست ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
۳۸
hossein+87+ - ایران، ایران
بسیار بسیار زیبا بود. برگرد حاجی. منم برگشتم. اونجا خوبه. ولی برای خودشون. چون خودشون اونجا رو ساختن . ماها غریبه هستیم. و همیشه خواهیم بود. با رفتن از ایران داریم صورت مساله رو پاک میکنیم. درسته همه ماها 1 جون بیشتر نداریم. خیلیا میگن به ما چه؟! ولی خیلیا هم موندن و دارن زور میزنن تا این مملکت رو بسازن. گرچه اینجا نفهم زیاده ، احمق زیاده ، بی فرهنگ و دروغگو که تا دلت بخواد ، ولی اون جمله آخر که گفتی "دعوال میکنن ولی ترکت نمیکنن" به همه ی ایی بدی ها میچربه. البته نه که زندگی تو اروپا و امریکا به همه سخت میگذره! نه . ولی به هر حال وطن ادم یه چیز دیگه س. حتی اگه خرابه باشه. اینکه بشینی سر سفره و دسترنج دیگران رو بخوری فایده نداره. باید خودت زحمت بکشی و کشورت رو بسازی. کاری که گذشته های ما انجام ندادن. نوبت من و شماست.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
۴۴
رقص پرواز - پراگ، چک
چند وقت پیش یک متنی در نشریه دانشجویی شریف در مورد آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند خواندم به طور خلاصه نوشته بود:آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند.آنهایی که مانده اند میخواهند بروند.آنهایی که رفتهاند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.آنهایی که ماندهاند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند.آنهایی که ماندهاند هم احساس تنهایی میکنند.آنها که میروند وطنفروش نیستند.آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹
۴۰
Liberte - تهران، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدتا هزارتا مثبت ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۶
۵۳
Big_Bang - درتموند، آلمان
فکر میکنم پناهنده هستی یا اینکه سالهاست به اون طرف نرفتی. لازم است یک سفر و دیداری با گذشتت داشته باشی تا که بفهمی تنهایی به معنای واقعی یعنی چی. اونوقت خواهی فهمید اینجا نه تنها تنها نیستی، بلکه وقت با کسی بودن را نداری، چون هدف داری و کار. کسی که کار و هدف داره به موفقیت میرسه و رشد میکنه لذت میبره. چون شما اینها را نداری به حداقل روی آوردی که دست و پاتو در خودت جم کنی در بغل مامانت نوازش بشی و همه تو را دوست داشته باشن و از این طریق شاد باشی و بخندی و زندگیتو هر چه زودتر تموم کنی. همی افکار را هم قبلان انطرف کردی زمانی که خواستی اینطرف بیایی. نتیجه مشکل اصلی اینطرف یا آنطرف نیست، مشکل خودت هستی که هیچی نیستی و دیگران را لازم داری. نسخه نمیپیچم ولی این مراحل زندگی را همه کم و بیش تجربه کردند، البته اکثرا توش گیر کردن و کاف کردند ولی بنده ازش بیرون زدم و نتیجه هم مثبت بوده.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۰
۵۸
shaboruz - پاریس، فرانسه
من حالم خوبه کار خوبی دارم دلتنگیه دائمی رو به زندگی تو ایران ترجیح میدم پدرم رو چند سال قبل از دست دادم و خبر فوتش رو شنیدم و به تازگی مادرم رو از دست دادم که این یکی دیگه خنجر دائمی تو قلبته این غم مادر زخمی تو بدنت می شونه که نه میکشتت نه شفا پیدا می کنی با این زخم باید بسوزی و بسازی و دم نزنی علاقه ای به برگشت ندارم ولی بعد فوت مادرم کنار قبرش یک قبر برای خودم خریدم دوست ندارم تو اروپا جنازمو بعد پنج سال در بیارن استخونامو بندازن تو زباله یکی دیگرو جام دفن کنن ! نمی خوام دربدر بشم ! :(
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
۵۶
نام خانوادگی - فرانکفورت، آلمان
[::رقص پرواز - پراگ، چک::]. بیگ_بنگ - درتموند، آلمان. حرفهاتون کاملا درسته دوستان اگر کسی بی هدف بیاد زده میشه . همه فکر میکنن اینجا فرش قرمز پهن شده براشون نه عزیزم اینجا هم اگر تلاش نکنی کارت پیش نمیره ولی بعضیا فراموش میکنن چرا اومدن و چرا از اونجا فرار کردن.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدها هزار مثبت . دمت گرم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شعری هم فی البداهه برای این موضوع :" الا ای آنکه در دنیای دیگر- برو خوش باش مَکُن دل را مُکَدر - اگر تنها تو یک دل شاد سازی- بدان از هر چه دنیاست بی نیازی- وگر یک دل ز تو غمگین و نالان - بتو هم می رسد بد صدهزاران- نمی خواهم کسی را من دهم پند - که خود هستم به صدها پند نیازمند- کسی گر مانده در دنیا تو دیدی ? - "ز کیخسرو به خسرو کی رسیدی" - به زور ِ بازو نه با زور فکرت - بکن کارو همین باشد به ذکرت- تن پُرزور چون فرسوده گردد - گذشتت عمر مگر آسوده گردد?! - و اما فکرت یک فرد هُشیار - بیفزود و شود هر روز بسیار - تنش رویش بُوَد همچون جوانان - اگر پیر شد نباشد شکل پیران - و همچون جسم ِ خود آسوده دارد - بدن را بذر اندیشه بکارد - نمی دانی چه بودی یا چه هستی?! - ولی در لابلای خود شکستی - امیدت گر میان غربت کوه - بِرَفت و توشدی غمخوار اندوه - ولیکن غیر از رنگ سیاهی - همیشه هست یک راه و چاهی ! - کسی از یاد تو هم گر کند یاد- بکن شادَش که تا باشی تو دلشاد ! "
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
۳۷
ensanam arezoost - خارگ، ایران
حالا این حس ناسیونالیستی بود یا یک احساس پاک عاطفی، هر چی که هست با عقل و منطق و زندگی در هزاره سوم و قرن ارتباطات جور در نمیاد، بهتره که واقعگرا باشیم و خیلی تو فکر مرز و دیوار کشیدن به دور خودمان نباشیم. نیک اندیش باشیم تا از زندگی و محیط و اطرافیان و هرآنچه که هست لذت ببریم و به خود و غیر خود انرژی مثبت دهیم. به قول سهراب هر کجا که هستم باشم آسمان مال من است....
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۵
مترلینگ - منچستر، انگلستان
خوب باید ببینیم کسی که اینهمه اینجا سختشه چرا بر نمیگرده؟چون باز هم دودوتا چهارتا میکنه میبینه اینجا لابد بهتره و الا هیچ ادم عاقلی اینهمه رنج برای خودش نمیخره من اگه یه روزی اینهمه دل تنگ بشم یه ساعت هم معطل نمیکنم چون اینجا زندگی دارم کار دارم و هر چند وقت میرم به کسایی که ایران دارم سر میزنم تنها سختی اینجا برام دوریه ولی بزرگترین حسن اینجا نداشتن دغدغه های تو ایرانه زمانی اروم میشم که وقتی برای کار اداری تو ایران میرم و یا جایی کارم گیره روزی هزاربار شکر میکنم که اینور هستم نمیشه همه چیز رو با هم بخواهی میسر نیست مگراینکه اوضاع مملکت با استاندارد های جهان برابر بشه
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴
۴۳
arkadash - نیکوزیا، قبرس
دوستان توجه کنند که با مراجعه به وبلاگ مورد نظر میبینیک نویسنده یک خانوم است و سایت ایرانیان یوکی با گذاشتن این عکس همه رو گمراه کرده...با دونستن اینکه نویسنده خانومه مطمئنم به طور کل نظرتون تغییر میکنه...طرف دوست داره توی وبلاگش غر غر کنه....فردا پس فردا هم صد و هشتاد درجه نظرش عوض میشه...می گین نه. شیش ماه دیگه به وبلاگش سر بزنید....خلاصه هممون سرکار بودیم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۰
۴۴
رقص پرواز - پراگ، چک
چند وقت پیش یک متنی در نشریه دانشجویی شریف در مورد آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند خواندم به طور خلاصه نوشته بود:آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند.آنهایی که مانده اند میخواهند بروند.آنهایی که رفتهاند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.آنهایی که ماندهاند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند.آنهایی که ماندهاند هم احساس تنهایی میکنند.آنها که میروند وطنفروش نیستند.آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹
۳۸
hossein+87+ - ایران، ایران
بسیار بسیار زیبا بود. برگرد حاجی. منم برگشتم. اونجا خوبه. ولی برای خودشون. چون خودشون اونجا رو ساختن . ماها غریبه هستیم. و همیشه خواهیم بود. با رفتن از ایران داریم صورت مساله رو پاک میکنیم. درسته همه ماها 1 جون بیشتر نداریم. خیلیا میگن به ما چه؟! ولی خیلیا هم موندن و دارن زور میزنن تا این مملکت رو بسازن. گرچه اینجا نفهم زیاده ، احمق زیاده ، بی فرهنگ و دروغگو که تا دلت بخواد ، ولی اون جمله آخر که گفتی "دعوال میکنن ولی ترکت نمیکنن" به همه ی ایی بدی ها میچربه. البته نه که زندگی تو اروپا و امریکا به همه سخت میگذره! نه . ولی به هر حال وطن ادم یه چیز دیگه س. حتی اگه خرابه باشه. اینکه بشینی سر سفره و دسترنج دیگران رو بخوری فایده نداره. باید خودت زحمت بکشی و کشورت رو بسازی. کاری که گذشته های ما انجام ندادن. نوبت من و شماست.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
۵۶
نام خانوادگی - فرانکفورت، آلمان
[::رقص پرواز - پراگ، چک::]. بیگ_بنگ - درتموند، آلمان. حرفهاتون کاملا درسته دوستان اگر کسی بی هدف بیاد زده میشه . همه فکر میکنن اینجا فرش قرمز پهن شده براشون نه عزیزم اینجا هم اگر تلاش نکنی کارت پیش نمیره ولی بعضیا فراموش میکنن چرا اومدن و چرا از اونجا فرار کردن.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲
۵۳
Big_Bang - درتموند، آلمان
فکر میکنم پناهنده هستی یا اینکه سالهاست به اون طرف نرفتی. لازم است یک سفر و دیداری با گذشتت داشته باشی تا که بفهمی تنهایی به معنای واقعی یعنی چی. اونوقت خواهی فهمید اینجا نه تنها تنها نیستی، بلکه وقت با کسی بودن را نداری، چون هدف داری و کار. کسی که کار و هدف داره به موفقیت میرسه و رشد میکنه لذت میبره. چون شما اینها را نداری به حداقل روی آوردی که دست و پاتو در خودت جم کنی در بغل مامانت نوازش بشی و همه تو را دوست داشته باشن و از این طریق شاد باشی و بخندی و زندگیتو هر چه زودتر تموم کنی. همی افکار را هم قبلان انطرف کردی زمانی که خواستی اینطرف بیایی. نتیجه مشکل اصلی اینطرف یا آنطرف نیست، مشکل خودت هستی که هیچی نیستی و دیگران را لازم داری. نسخه نمیپیچم ولی این مراحل زندگی را همه کم و بیش تجربه کردند، البته اکثرا توش گیر کردن و کاف کردند ولی بنده ازش بیرون زدم و نتیجه هم مثبت بوده.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۰
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شاید ! اما اگر در چند قاره آنطرفتر هم کسانی که برایت همیشه مهم بوده و هستند و تو هم برای شان مهم هستی یا بوده باشی, به سبکبالی پروانه هایی چند که بر دور شمع وجودت زمانی دیرین گشته وبر تو بالیده اند,-خدای ناکرده - به دیار ابدی شتافته باشند دیگر برایت فرقی نمی کند کجا هستی یا باشی همین که هستی و فکر می کنی و می نویسی و شیرینی سخن ات به شکر و نرمی گفتارت به پَر باشد کافیست ! برف بعد از برف زمستان بعد از زمستان و باد همچنان می وَزَد و ما چه حرفهای بسیاری که نمی زنیم یا بر زبان نمی اوریم ویا نمی شنویم و همچنان در انحنای کوچه ها تاریکی پیداست ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
۵۸
shaboruz - پاریس، فرانسه
من حالم خوبه کار خوبی دارم دلتنگیه دائمی رو به زندگی تو ایران ترجیح میدم پدرم رو چند سال قبل از دست دادم و خبر فوتش رو شنیدم و به تازگی مادرم رو از دست دادم که این یکی دیگه خنجر دائمی تو قلبته این غم مادر زخمی تو بدنت می شونه که نه میکشتت نه شفا پیدا می کنی با این زخم باید بسوزی و بسازی و دم نزنی علاقه ای به برگشت ندارم ولی بعد فوت مادرم کنار قبرش یک قبر برای خودم خریدم دوست ندارم تو اروپا جنازمو بعد پنج سال در بیارن استخونامو بندازن تو زباله یکی دیگرو جام دفن کنن ! نمی خوام دربدر بشم ! :(
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
۴۱
karaji - کرج ، ایران
تو احمق نیستی ، بی هدف و خنثی و شاید هم از رو دست کسی تقلید کردی ، آن طرف هم اکثرا مثل تو هستند و اگه کسی ساکشو جمع نمیکنه بره به خاطر اینه که مال این حرفا نیست و شاید مثل خیلیها اراده نداره . نمیدونم شعر عقاب دکتر خانلری شاید کمکت کنه که بعید میدونم ولی زیاد ناراحت نباش به همان سادگی که مهاجرت کردی از اون ساده تر برمیگردی !
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
۴۳
arkadash - نیکوزیا، قبرس
دوستان توجه کنند که با مراجعه به وبلاگ مورد نظر میبینیک نویسنده یک خانوم است و سایت ایرانیان یوکی با گذاشتن این عکس همه رو گمراه کرده...با دونستن اینکه نویسنده خانومه مطمئنم به طور کل نظرتون تغییر میکنه...طرف دوست داره توی وبلاگش غر غر کنه....فردا پس فردا هم صد و هشتاد درجه نظرش عوض میشه...می گین نه. شیش ماه دیگه به وبلاگش سر بزنید....خلاصه هممون سرکار بودیم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۰
۴۵
مترلینگ - منچستر، انگلستان
خوب باید ببینیم کسی که اینهمه اینجا سختشه چرا بر نمیگرده؟چون باز هم دودوتا چهارتا میکنه میبینه اینجا لابد بهتره و الا هیچ ادم عاقلی اینهمه رنج برای خودش نمیخره من اگه یه روزی اینهمه دل تنگ بشم یه ساعت هم معطل نمیکنم چون اینجا زندگی دارم کار دارم و هر چند وقت میرم به کسایی که ایران دارم سر میزنم تنها سختی اینجا برام دوریه ولی بزرگترین حسن اینجا نداشتن دغدغه های تو ایرانه زمانی اروم میشم که وقتی برای کار اداری تو ایران میرم و یا جایی کارم گیره روزی هزاربار شکر میکنم که اینور هستم نمیشه همه چیز رو با هم بخواهی میسر نیست مگراینکه اوضاع مملکت با استاندارد های جهان برابر بشه
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴
۴۰
Liberte - تهران، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدتا هزارتا مثبت ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۶
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شعری هم فی البداهه برای این موضوع :" الا ای آنکه در دنیای دیگر- برو خوش باش مَکُن دل را مُکَدر - اگر تنها تو یک دل شاد سازی- بدان از هر چه دنیاست بی نیازی- وگر یک دل ز تو غمگین و نالان - بتو هم می رسد بد صدهزاران- نمی خواهم کسی را من دهم پند - که خود هستم به صدها پند نیازمند- کسی گر مانده در دنیا تو دیدی ? - "ز کیخسرو به خسرو کی رسیدی" - به زور ِ بازو نه با زور فکرت - بکن کارو همین باشد به ذکرت- تن پُرزور چون فرسوده گردد - گذشتت عمر مگر آسوده گردد?! - و اما فکرت یک فرد هُشیار - بیفزود و شود هر روز بسیار - تنش رویش بُوَد همچون جوانان - اگر پیر شد نباشد شکل پیران - و همچون جسم ِ خود آسوده دارد - بدن را بذر اندیشه بکارد - نمی دانی چه بودی یا چه هستی?! - ولی در لابلای خود شکستی - امیدت گر میان غربت کوه - بِرَفت و توشدی غمخوار اندوه - ولیکن غیر از رنگ سیاهی - همیشه هست یک راه و چاهی ! - کسی از یاد تو هم گر کند یاد- بکن شادَش که تا باشی تو دلشاد ! "
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
۳۷
ensanam arezoost - خارگ، ایران
حالا این حس ناسیونالیستی بود یا یک احساس پاک عاطفی، هر چی که هست با عقل و منطق و زندگی در هزاره سوم و قرن ارتباطات جور در نمیاد، بهتره که واقعگرا باشیم و خیلی تو فکر مرز و دیوار کشیدن به دور خودمان نباشیم. نیک اندیش باشیم تا از زندگی و محیط و اطرافیان و هرآنچه که هست لذت ببریم و به خود و غیر خود انرژی مثبت دهیم. به قول سهراب هر کجا که هستم باشم آسمان مال من است....
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدها هزار مثبت . دمت گرم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲
۴۳
باور عمیق - قم، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدها هزار مثبت . دمت گرم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲
۳۷
ensanam arezoost - خارگ، ایران
حالا این حس ناسیونالیستی بود یا یک احساس پاک عاطفی، هر چی که هست با عقل و منطق و زندگی در هزاره سوم و قرن ارتباطات جور در نمیاد، بهتره که واقعگرا باشیم و خیلی تو فکر مرز و دیوار کشیدن به دور خودمان نباشیم. نیک اندیش باشیم تا از زندگی و محیط و اطرافیان و هرآنچه که هست لذت ببریم و به خود و غیر خود انرژی مثبت دهیم. به قول سهراب هر کجا که هستم باشم آسمان مال من است....
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۴
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شعری هم فی البداهه برای این موضوع :" الا ای آنکه در دنیای دیگر- برو خوش باش مَکُن دل را مُکَدر - اگر تنها تو یک دل شاد سازی- بدان از هر چه دنیاست بی نیازی- وگر یک دل ز تو غمگین و نالان - بتو هم می رسد بد صدهزاران- نمی خواهم کسی را من دهم پند - که خود هستم به صدها پند نیازمند- کسی گر مانده در دنیا تو دیدی ? - "ز کیخسرو به خسرو کی رسیدی" - به زور ِ بازو نه با زور فکرت - بکن کارو همین باشد به ذکرت- تن پُرزور چون فرسوده گردد - گذشتت عمر مگر آسوده گردد?! - و اما فکرت یک فرد هُشیار - بیفزود و شود هر روز بسیار - تنش رویش بُوَد همچون جوانان - اگر پیر شد نباشد شکل پیران - و همچون جسم ِ خود آسوده دارد - بدن را بذر اندیشه بکارد - نمی دانی چه بودی یا چه هستی?! - ولی در لابلای خود شکستی - امیدت گر میان غربت کوه - بِرَفت و توشدی غمخوار اندوه - ولیکن غیر از رنگ سیاهی - همیشه هست یک راه و چاهی ! - کسی از یاد تو هم گر کند یاد- بکن شادَش که تا باشی تو دلشاد ! "
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
۴۰
Liberte - تهران، ایران
[::hossein+87+ - ایران، ایران::]. صدتا هزارتا مثبت ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۶
۴۵
مترلینگ - منچستر، انگلستان
خوب باید ببینیم کسی که اینهمه اینجا سختشه چرا بر نمیگرده؟چون باز هم دودوتا چهارتا میکنه میبینه اینجا لابد بهتره و الا هیچ ادم عاقلی اینهمه رنج برای خودش نمیخره من اگه یه روزی اینهمه دل تنگ بشم یه ساعت هم معطل نمیکنم چون اینجا زندگی دارم کار دارم و هر چند وقت میرم به کسایی که ایران دارم سر میزنم تنها سختی اینجا برام دوریه ولی بزرگترین حسن اینجا نداشتن دغدغه های تو ایرانه زمانی اروم میشم که وقتی برای کار اداری تو ایران میرم و یا جایی کارم گیره روزی هزاربار شکر میکنم که اینور هستم نمیشه همه چیز رو با هم بخواهی میسر نیست مگراینکه اوضاع مملکت با استاندارد های جهان برابر بشه
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴
۴۳
arkadash - نیکوزیا، قبرس
دوستان توجه کنند که با مراجعه به وبلاگ مورد نظر میبینیک نویسنده یک خانوم است و سایت ایرانیان یوکی با گذاشتن این عکس همه رو گمراه کرده...با دونستن اینکه نویسنده خانومه مطمئنم به طور کل نظرتون تغییر میکنه...طرف دوست داره توی وبلاگش غر غر کنه....فردا پس فردا هم صد و هشتاد درجه نظرش عوض میشه...می گین نه. شیش ماه دیگه به وبلاگش سر بزنید....خلاصه هممون سرکار بودیم
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۰
۴۱
karaji - کرج ، ایران
تو احمق نیستی ، بی هدف و خنثی و شاید هم از رو دست کسی تقلید کردی ، آن طرف هم اکثرا مثل تو هستند و اگه کسی ساکشو جمع نمیکنه بره به خاطر اینه که مال این حرفا نیست و شاید مثل خیلیها اراده نداره . نمیدونم شعر عقاب دکتر خانلری شاید کمکت کنه که بعید میدونم ولی زیاد ناراحت نباش به همان سادگی که مهاجرت کردی از اون ساده تر برمیگردی !
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
۵۸
shaboruz - پاریس، فرانسه
من حالم خوبه کار خوبی دارم دلتنگیه دائمی رو به زندگی تو ایران ترجیح میدم پدرم رو چند سال قبل از دست دادم و خبر فوتش رو شنیدم و به تازگی مادرم رو از دست دادم که این یکی دیگه خنجر دائمی تو قلبته این غم مادر زخمی تو بدنت می شونه که نه میکشتت نه شفا پیدا می کنی با این زخم باید بسوزی و بسازی و دم نزنی علاقه ای به برگشت ندارم ولی بعد فوت مادرم کنار قبرش یک قبر برای خودم خریدم دوست ندارم تو اروپا جنازمو بعد پنج سال در بیارن استخونامو بندازن تو زباله یکی دیگرو جام دفن کنن ! نمی خوام دربدر بشم ! :(
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷
۴۸
دایره مینا - پوزنان، لهستان
شاید ! اما اگر در چند قاره آنطرفتر هم کسانی که برایت همیشه مهم بوده و هستند و تو هم برای شان مهم هستی یا بوده باشی, به سبکبالی پروانه هایی چند که بر دور شمع وجودت زمانی دیرین گشته وبر تو بالیده اند,-خدای ناکرده - به دیار ابدی شتافته باشند دیگر برایت فرقی نمی کند کجا هستی یا باشی همین که هستی و فکر می کنی و می نویسی و شیرینی سخن ات به شکر و نرمی گفتارت به پَر باشد کافیست ! برف بعد از برف زمستان بعد از زمستان و باد همچنان می وَزَد و ما چه حرفهای بسیاری که نمی زنیم یا بر زبان نمی اوریم ویا نمی شنویم و همچنان در انحنای کوچه ها تاریکی پیداست ..
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
۵۳
Big_Bang - درتموند، آلمان
فکر میکنم پناهنده هستی یا اینکه سالهاست به اون طرف نرفتی. لازم است یک سفر و دیداری با گذشتت داشته باشی تا که بفهمی تنهایی به معنای واقعی یعنی چی. اونوقت خواهی فهمید اینجا نه تنها تنها نیستی، بلکه وقت با کسی بودن را نداری، چون هدف داری و کار. کسی که کار و هدف داره به موفقیت میرسه و رشد میکنه لذت میبره. چون شما اینها را نداری به حداقل روی آوردی که دست و پاتو در خودت جم کنی در بغل مامانت نوازش بشی و همه تو را دوست داشته باشن و از این طریق شاد باشی و بخندی و زندگیتو هر چه زودتر تموم کنی. همی افکار را هم قبلان انطرف کردی زمانی که خواستی اینطرف بیایی. نتیجه مشکل اصلی اینطرف یا آنطرف نیست، مشکل خودت هستی که هیچی نیستی و دیگران را لازم داری. نسخه نمیپیچم ولی این مراحل زندگی را همه کم و بیش تجربه کردند، البته اکثرا توش گیر کردن و کاف کردند ولی بنده ازش بیرون زدم و نتیجه هم مثبت بوده.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۰
۵۶
نام خانوادگی - فرانکفورت، آلمان
[::رقص پرواز - پراگ، چک::]. بیگ_بنگ - درتموند، آلمان. حرفهاتون کاملا درسته دوستان اگر کسی بی هدف بیاد زده میشه . همه فکر میکنن اینجا فرش قرمز پهن شده براشون نه عزیزم اینجا هم اگر تلاش نکنی کارت پیش نمیره ولی بعضیا فراموش میکنن چرا اومدن و چرا از اونجا فرار کردن.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲
۳۸
hossein+87+ - ایران، ایران
بسیار بسیار زیبا بود. برگرد حاجی. منم برگشتم. اونجا خوبه. ولی برای خودشون. چون خودشون اونجا رو ساختن . ماها غریبه هستیم. و همیشه خواهیم بود. با رفتن از ایران داریم صورت مساله رو پاک میکنیم. درسته همه ماها 1 جون بیشتر نداریم. خیلیا میگن به ما چه؟! ولی خیلیا هم موندن و دارن زور میزنن تا این مملکت رو بسازن. گرچه اینجا نفهم زیاده ، احمق زیاده ، بی فرهنگ و دروغگو که تا دلت بخواد ، ولی اون جمله آخر که گفتی "دعوال میکنن ولی ترکت نمیکنن" به همه ی ایی بدی ها میچربه. البته نه که زندگی تو اروپا و امریکا به همه سخت میگذره! نه . ولی به هر حال وطن ادم یه چیز دیگه س. حتی اگه خرابه باشه. اینکه بشینی سر سفره و دسترنج دیگران رو بخوری فایده نداره. باید خودت زحمت بکشی و کشورت رو بسازی. کاری که گذشته های ما انجام ندادن. نوبت من و شماست.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۹
۴۴
رقص پرواز - پراگ، چک
چند وقت پیش یک متنی در نشریه دانشجویی شریف در مورد آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند خواندم به طور خلاصه نوشته بود:آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند.آنهایی که مانده اند میخواهند بروند.آنهایی که رفتهاند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.آنهایی که ماندهاند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که ماندهاند در یک چیز مشترکند:آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند.آنهایی که ماندهاند هم احساس تنهایی میکنند.آنها که میروند وطنفروش نیستند.آنهایی که میمانند عقب مانده نیستند.آنهایی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.آنهایی که میمانند، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند.آنهایی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود. و آنهایی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹