چرا در انگلیس دوره ویکتوریا همجنسگرا نبود (یا ایران امروز)؟

چیزی که در زمان تحصیل به شدت مضطربم می‌کرد، زمانی بود که باید می‌ایستادم و برای دیگران تحقیق خود را شرح می‌دادم. اولین باری که این کار را کردم در میان جمع دانشجویان هم‌کلاسی بود که فکر می‌کردم هم حمایت کنند و هم رفتارشان دوستانه باشد.
 
وقتی تمام شد و در حالی که قلبم به شدت می‌زد و دهانم خشک شده بود، پرسیدم: خوب، کسی سوالی دارد؟ اولین سوالی که از من شد این بود: «اگر مسئله حضور همجنسگرایان را در نظر بگیریم، آیا می‌شود گفت تئوری داروین در مورد رفتار انسانی جوابگو نیست؟»
 
پرسشی منطقی بود. همجنسگرایان نمی‌توانند تولید مثل کرده و ژن‌های خود را منتقل کنند. پس اگر این طور است، چرا به لحاظ زیستی، «منقرض» نشده‌اند؟ این پرسشی است که روانشناسان حوزه فرگشت (تکامل) به وفور درباره آن تحقیق کرده و مطلب نوشته‌اند.
برای من ولی متاسفانه چون موضوع تحقیقم این نبود، به هیچ وجه برای پاسخ دادن به چنین پرسشی آمادگی نداشتم. در آن لحظه فکر کردم هیچ بحث منطقی که بتواند نکته‌ای را برساند، در ذهنم نیست.
 
در نتیجه نخستین چیز احمقانه‌ای که به ذهنم رسید را به زبان آوردم: «من فکر می‌کنم به لحاظ شناختی که از مردان همجنسگرا دارم، همه‌شان پدرها و همسرهای خوبی می‌توانند باشند. شاید در زمان گذشته، مردان همجنسگرا با زنان ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شدند».
آقایی که از من این سوال را کرده بود و خیلی هم خوش‌رو و زیبا بود، لبخندی زد که باعث شد کمی آرام شوم و در ادامه گفت: «بله، خیلی از دوستان من که زن هستند می‌گویند اگر من با یک زن ازدواج می‌کردم، شوهر خیلی خوبی می‌شدم».
 
چند سال بعد و در جریان یکی از جلسات سخنرانی «آندریاس دو بلاک» فیلسوف بلژیکی، متوجه شدم جوابی که دادم، خیلی هم پرت نبوده است. عشق‌ورزی میان همجنسگرایان میان انسان‌ها و دیگر گونه‌ها، تاریخی طولانی دارد. مسئله خاص جوامع انسانی این است که همیشه تنوع فرهنگی وجود داشته است؛ این که همجنسگرایان چطور بودند، با کی بودند و این که آیا جامعه آن را قبول داشته یا نه، تا حد زیادی وابسته به زمان‌های مختلف و جوامع مختلف است.
 
اما یک حقیقت تاریخی هست که تا همین تازگی، کسانی که همجنسگرا بودند، با جنس مخالف ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شدند. ساده‌ترین دلیل که چرا این تعداد از همجنسگرا هنوز امروز دیده می‌شود، این است که در گذشته، مانعی برای تولید مثل آن‌ها وجود نداشت.
 
این ایده که طبقه‌ای از افراد بشر را به نام «همجنسگرا» می‌شود جدا کرد و گفت این‌ها علاقه‌ای به تولید مثل ندارند، نزدیک به ۲۰۰ سال پیش در اروپا ابداع شد. حتی «اسکار وایلد» (خالق آثاری چون «تصویر دوریان گری» و «بادبزن خانم ویندرمه‌یر») که به اتهام «لواط» محکوم شد و در ۱۸۹۵ به زندان افتاد، خود را همجنسگرا نمی‌نامید.
 
این را به این دلیل می‌گویم که اسکار وایلد ازدواج کرده و دو پسر داشت. طبق فرهنگ واژه‌های آکسفورد، واژه «همجنسگرا» نزدیک به ۱۰۰ سال پیش و ۱۲ سال پس از مرگ اسکار وایلد وارد دایره لغات شد. اگر واژه‌ای برای آن وجود نداشته، سخت بتوان کسی را پیدا کرد که خود را با آن عنوان قبول داشته باشد. حتی کسی مانند اسکار وایلد. اما از طرف دیگر نخستین شواهد پیداش واژه‌ای به نام «لواط» به سال ۱۲۹۷ باز می‌گردد.
 
پس وقتی کسی تعریفی مطابق با تئوری فرگشت داروین در مورد همجنسگرایی مطرح می‌کند، پرسش واقعی او این است: «چرا اروپایی‌ها در در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ میلادی، واژه‌ "همجنسگرا" را ابداع کردند؟» فکر کنم من پاسخی برای این پرسش داشته باشم و بله، مطابق تئوری فرگشت داروین قابل توضیح است.
 
همه چیز مرتبط با توسعه اقتصادی است. هر جامعه‌ای پس از صنعتی شدن، شاهد تغییر جدی باورها، رفتارها و ارزش‌های افراد جامعه خود می‌شود. هر عضوی روش‌های «سنتی» را کنار گذاشته و سعی می‌کند شیوه‌های «مدرن» ایجاد کند.
 
جامعه‌شناسانی که این روند تغییر فرهنگی را در چند دهه بررسی و ثبت کرده‌اند، تشابه این روند‌های تغییر را دیده‌اند. چیزی که جامعه‌شناسان بر سر آن نمی‌توانند توافق کنند، این است که دلیل این تغییرات و چرایی این که روندی وجود دارد را نمی‌دانند.
یکی از نخستین رفتارهای مدرن در جوامع این است که هرچه مردم ثروت بیشتری داشته باشند (منظور از ثروت این‌جا یعنی داشتن امنیت، غذای کافی و محل زندگی و خدمات درمانی)، خانواده کوچک‌تری هم خواهند داشت چرا که می‌خواهند زندگی آرام‌تر و جالب‌تری داشته باشند
 
شواهد زیادی (از سوی مورخان و مردم‌شناسان) وجود دارد که نشان می‌دهد جوامعی که به لحاظ اقتصادی پیشرفته نیستند، طوری رفتار می‌کنند که انگار توانایی زیستی بالایی دارند.
 
برای مثال خانواده‌های فقیر که حتی نمی‌توانند غذای بچه‌های خود را تامین کنند، بچه‌های زیادی به دنیا می‌آورند که نه تنها برای آنها نیروی کار باشند، که در سنین پیری هم از برادرها و خواهرهای خود نگهداری کنند. زنان هم سخت کار می‌کنند چرا که نقش آن‌ها به عنوان مادر یا مادربزرگ خیلی مهم است. خویشاوندی هم خیلی مهم است. مردم از فامیل و قوم خود توقع دارند به آن‌ها کمک کنند. اگر خانواده نباشد، دوستان و یا حتی غریبه‌ها در شکل فعالیت نهادهای خیریه به آن‌ها کمک می‌کنند اما هیچ نهاد دولتی که به آن‌ها کمک کند، وجود ندارد.
 
یکی از نخستین رفتارهای مدرن در جوامع این است که هرچه مردم ثروت بیشتری داشته باشند (منظور از ثروت این‌جا یعنی داشتن امنیت، غذای کافی و محل زندگی و خدمات درمانی)، خانواده کوچک‌تری هم خواهند داشت چرا که می‌خواهند زندگی آرام‌تر و جالب‌تری داشته باشند. جالب است که مشاهده کرد و دید چطور یک جامعه رفتارهای مدرن را در پیش می‌گیرد؛ هرقدر وضع بهتر باشد، درصد باروری زنان هم کم شده و پایین می‌آید. (می‌توانید با این جدول سازمان ملل، وضعیت باروری و ارتباط آن با اقتصاد هرکشوری را ببینید).
 
این رفتار در جوامع اروپایی (یا غرب) دیده شده و در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، درصد باروری پایین آمد. از آن زمان تاکنون، فرهنگ غربی تغییراتی کرده که کمتر مردم را به سمت انگیزه دادن برای توانایی زیستی هدایت می‌کند. روش‌های بزرگ کردن بچه عوض شده، بیشتر بچه‌ها به مدرسه می‌روند و کمتر وقت در خانه می‌گذرانند که بتوانند از بزرگترهایشان چیزی یاد بگیرند.
 
مادر بودن دیگر تنها وظیفه زنان نبود. زنان متمایل به کارهایی شدند که به نظرشان مهم‌تر بود و پول بیشتری هم از آن در می‌آمد. خیلی زود اشتغال زنان به کاری خارج از خانه، عادی شد. ازدواج‌ها کمتر پایدار شد و روش‌های بزرگ کردن کودک را شکننده کرد. ابداع همجنسگرایان فقط یک تغییر در این چرخه تغییرات پیچیده بود.
 
دلیل دیگری که طرفداران تئوری داروین باید به مدرن‌سازی علاقه نشان دهند، این است که مانند دیگر تغییرات فرهنگی، چرخه‌ای مبتنی بر همان فرگشت داروینی است. ما فرهنگ خود را از آن اعضای جامعه که پیش از ما زندگی کرده‌اند به ارث می‌بریم؛ همان طور که ژن‌ها را از پدر و مادر خود به ارث برده‌ایم. همان طور هم که ژن خود را به نسل بعد منتقل می‌کنیم، فرهنگ خود را هم دست به دست می‌کنیم.
 
به زبان دیگر، فرهنگ هم مثل ژن‌ها یا جمعیت، دچار فرگشت می‌شود. فرگشت همان طور که داروین گفته بود، برای فرهنگ روی می‌دهد. تغییر فرهنگی از تغییر ژن‌ها خیلی سریع‌تر است ولی اگر بخواهیم آن را تجزیه و تحلیل کرده و بفهمیم، باید به تغییر ژنتیک نگاه بیندازیم. ما باید نیروهایی که به فرهنگ برای تغییر به سمتی خاص فشار می‌آورند را بشناسیم.
 
به نظر منطقی می‌رسد که توسعه اقتصادی باعث در پیش گرفتن ایده‌های مدرن توسط مردم باشد. اما چرا و چطور روی می‌دهد؟ نظر رایجی در میان جامعه‌شناسان (از جمله رونالد اینگلهارت) هست که خیلی به تئوری داروین متکی نیست و می‌گوید مردم پس از بهتر شدن وضعیت و احساس امنیت کردن، باورها و ارزش‌های خود را تغییر می‌دهند. دیگر لازم نیست فقط نگران بقا و زنده ماندن باشند و در نتیجه روی دیگر کارهایی که در زندگی خود می‌توانند بکنند، متمرکز می‌شوند. کارهای متفاوت‌تری کرده و نسبت به این که بقیه کارهای متفاوت بکنند، مدارای بهتری هم خواهند داشت. برای مثال اینکه اگر خواستید، در طبقه همجنسگرا قرار گیرید.
 
اما برای طرفداران تئوری داروین چنین دلیل تغییر فرهنگی معنی ندارد. چطور خانواده‌ای همجنسگرا با خانواده کم‌جمعیت و رفتار مدرن، می‌تواند نتیجه بروز ثروت و آسایش باشد؟ ما از نسلی به این جا رسیده‌ایم که وقتی وضع‌شان خوب بود، صاحب بچه‌های بیشتری می‌شدند نه این که اگر وضع‌شان بهتر می‌شود، بچه کمتری هم به دنیا بیاورند.
 
یک ایده منطبق با تئوری داروین این است که این تغییر با بروز تفاوت در شبکه اجتماعی مردم روی داده است. وقتی یک جامعه شاهد گسترش اقتصادی است، تمامی افراد جامعه انسانی شاهد تحول هستند. مردم صاحب شغل شده و مدرسه‌ها راه افتاده و با پیشرفت فناوری سفر و جوامع هم گسترش می‌یابد. تا پیش از گسترش اقتصادی، مردم فقط با خانواده خود «زندگی» نمی‌کردند، یک خانواده با هم «کار» می‌کردند و از هم یاد می‌گرفتند. ارتباط با خانواده از راه تولد، ازدواج و یا هر دو فقط اهمیت اجرایی ندارد، به لحاظ اجتماعی هم مهم است.
در جوامع مدرن، مردم از تعلق به گروه‌های زیادی با خبر هستند. ما در یک شغل عضو خانواده همکاران هستیم، یا همشاگردی‌ها در یک مدرسه، یا طرفداران یک تیم فوتبال و دیگر موارد. اما این یک روش به طور کامل تازه برای انسان‌ها است. در تقریبا می‌شود گفت تمامی تاریخ فرگشت بشر، عضویت در یک خانواده، مهم‌ترین عامل هویتی برای هر شخص محسوب می‌شد. مردم تحت تاثیر افراد خانواده خود بودند و با اشتراک در «حفظ و بقای خانواده» با هم متحد و هم‌نظر بودند.
 
در چنین محیط اجتماعی، طبیعی بود که جوامع محلی حدودی از نُرم‌هایی را نگه دارند که وفاداری به فامیل فراتر از منافع و خواسته‌های فردی باشد. از یک عضو جوان خانواده انتظار می‌رفت با یکی از فامیل ازدواج کند. اگر یک زن حتی در جریان به دنیا آوردن بچه قبلی خود تا پای مرگ پیش رفته باشد، باز از او انتظار می‌رفت که بچه به دنیا بیاورد. در زمان‌های سختی و دشواری از جوانان انتظار می‌رفت در امر سیر کردن شکم بچه‌های کوچک خانواده، کمک کنند. تصادفی بچه‌دار شدن و بچه را در معرض فقر قرار دادن، گناه بزرگی است. مردم علایق و خواسته‌هایی داشتند ولی نیاز بود تحت کنترل باشد. این دلیلش این بود که هدف زندگی، دستاوردهای فردی نبود، که هدف به جای گذاشتن نسلی بقاپذیر مانند دیگر حیوانات بود. همان طور که تئوری داروین می‌گوید.
 
توسعه اقتصادی باعث بروز فرصت‌هایی برای گروه‌های اجتماعی نوین می‌شود که برای به دست آوردن وقت و توجه خانواده، با آن رقابت می‌کنند. نتیجه این می‌شود که نُرم گسترش خانواده، تضعیف می‌شود. این تغییر درجا نیست البته چون مردم به تدریج نرم‌های خود را تغییر داده و هنوز برخی از آن‌چه از کودکی خود در آن بزرگ شده‌اند را با خود دارند. اولین واکنش افزایش ثروت و امنیت اقتصادی این است که سریع جامعه به سمت افزایش جمعیت می‌رود ولی خیلی زود هم شاهد تغییر می‌شود. امروزه فقط در چند کشور آن هم در قاره آفریقا، هنوز داشتن خانواده پرجمعیت دیده می‌شود.
 
تغییر در راه است و البته روی می‌دهد. تغییر فرگشتی است و چند نسل طول خواهد کشید تا اجرا شود.
حتی در غرب که صنعتی شدن در قرن ۱۸ شروع شد، هنوز فرهنگ به سرعت در حال تغییر است و هنوز بر سر «ارزش‌های خانوادگی» و اعتقاد به همجنسگرایی، مخالفت وجود دارد. ایالات متحده آمریکا برای مثال در این قضیه به طور کامل دو پاره شده است چرا که بیشتر جمعیت آمریکا مهاجرانی از کشورهایی مانند مکزیک آمده‌اند که توسعه اقتصادی نسبت به اروپا، خیلی تازه‌تر است و نسل به جا مانده از اروپا خیلی پیش‌تر، شاهد توسعه اقتصادی بوده است.
 
در حال حاضر در غرب این نگرانی وجود دارد که ملتهای دیگر کشورها در پیوستن و قبول مفهومی با بنیاد غربی به نام حقوق اساسی بشر، هم‌پا نیستند و خیلی کند حرکت می‌کنند. این چنین افرادی که از مزایای گسترش اقتصادی برخوردار هستند، می‌پرسند چرا دیگر مردم از ایده‌هایی چون «حقوق زنان» و «حقوق همجنسگرایان» حمایت نمی‌کنند؟ برخی از این‌ها حتی هنوز نمی‌پذیرند که در جامعه و یا کشور خودشان، همجنسگرا وجود دارد. حتی برخی مردم فکر می‌کنند اشکالی ندارد بچه‌های خود را بفرستند که در یک کارخانه کار کنند!
 
همه این‌ها وقتی از زاویه تغییر فرگشتی به آن نگاه کنید، معنا پیدا می‌کند. برای غرب کمی طول کشید تا واژه همجنسگرا را ابداع کرده و حتی خیلی بیشتر طول کشید تا ازدواج همجنسگرایان را بپذیرد. این غیرمنطقی است که از دیگر فرهنگ‌ها انتظار داشت به همان سرعتی که غرب به آن رسیده، این‌ها هم به آن نقطه برسند.
فرگشت اجتماعی در برخی کشورها به احتمال زیاد همراه با محدودیت خانواده، شروع شده است. آیا راهی هست که بتوان فهمید مراحل مدرنیزه شدن چطور است؟ یک راهش این است که سال کاهش باروری در کشوری را در تناسب با مردم کشوری قرار داد که مردمش ایده غربی همجنسگرایی را پذیرفته‌اند. این امکان را داریم، چرا که چند سال پیش نظرسنجی جهانی از مردم درباره همجنسگرایی انجام شد و نتایجش این طور شد:
قبول همجنسگرایی به مراتب نسبت به کشوری مثل ایران که هنوز تغییر اجتماعی آن تازه است، بیشتر است. شاید برای همین است که رییس جمهوری سابق ایران گفته بود او و خیلی از مردم باور ندارند که افرادی به عنوان همجنسگرا وجود داشته باشند. مردم بریتانیا در دوره ویکتوریا هم به وجود همجنسگرایان اعتقاد نداشتند.
*«لزلی نیوسان»، نویسنده این مقاله کارشناس روانشناسی و محقق فرگشت داروینی بر روی رفتار اجتماعی است.
 
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۹
غربت سرد - بروکسل، بلژیک

بسیار ساده ست..چون قبلا نمیتونستن عنوان کنن و اکثرا ازدواج میکردن ولی الان آزادتره و الزامی به ازدواج ندارند.خودم دوستی داشتم که همین کار رو کرد.اکثرا" انسان به معنای واقعی هستند.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۱
۴۱
masoud1900 - استکهلم، سوئد

این کثافت کاریا چیه دیگه
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۶
۳۲
بچه شمال - گیلان، ایران

" همجنسگرایان نمی‌توانند تولید مثل کرده و ژن‌های خود را منتقل کنند. پس اگر این طور است، چرا به لحاظ زیستی، «منقرض» نشده‌اند؟"عجب حرف مسخره ای.ادم چقدر باید بدبخت باشه زن به زیبایی و لطافتو بزاره کنار با یه سبیل گنده بخوابه!! همجنسبازی بی معنی ترین کار بشره و امیدوارم هیچ وقت جامعه ایران بهش مبتلا نشه.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۲
۳۹
سهیل ایرانی - برلین، آلمان

من فکر میکنم در زمینه همجنسگرایی دو گروه در هر جامعه ای وجود داره. گروه اول، کسانی هستند که از لحاظ بیولوژیکی همجنسگرا هستند. به نظر من در رابطه با این دسته هیچ مشکلی وجود نداره و مردم باید به آنها احترام بزارن. (البته درصد کوچکی از جامعه را تشکیل میدن). گروه دوم، افراد غیر همجنسگرایی هستند که طی فرایند معیوبی تبدیل به افراد همجنسگرا میشن. این افراد به دلیل افراط در لذت گرایی و بی بندباری در رابطه با جنس مخالف دچار نوعی دلزدگی و تنفر از جنس مخالف میشن. کاملا منطقیه که انسان پس افراط در زمینه ای به جای اینکه مشکل را در خود افراط جستجو کنه به منظور فرافکنی، مقصر اصلی را عامل افراط یعنی جنس مخالف معرفی میکنه تا خودش را تبرئه کنه. افراط در لذت گرایی منجر به تنوع گرایی میشه و تنوع در رابطه جنسی یعنی میل به همجنس. جالبه که گروه دوم اصلا خودشون هم نمیدونن که میل به همجنس در اونها ناشی از یه فرایند معیوب در لذت گرایی است.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۷
۳۹
سهیل ایرانی - برلین، آلمان
قسمت دوم- من فکر میکنم وقتی ما در معرض خطری قرار میگیریم ژن های ما در نسل های بعدی جهش های کوچکی میکنه تا آسیب را به حداقل برسونه. بین گسترش بی بند باری در روابط جنسی و افزایش همجنسگرایی در جامعه ای ارتباط معناداری وجود داره. وقتی ما در معرض آسیب های ناشی از افراط در روابط جنسی قرار داریم؛ احتمالا ژنهای ما دچار جهش هایی میشه تا آسیب را به حداقل برسونه. افزایش میل به همجنس میتونه ناشی از همین جهش ها باشه که میتونه در نسل های بعدی گروه دوم رخ بده. این فقط یه حدس از طرف من بودااا ;)
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۸
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
بنده نظر خودم را دارم و برایتان تشریح نمی کنم فقط در این تاپیک می نشینم به جنگ طرفین متخاصم - باورمندان به همجنسگرایی و باورمندان به غیر آن ! - و البته اگربه کامنتی که واقعا تاثیر گذارو گویا و نسبتا جامع بود مثبت می دهم - خوب یا بد, بنده با منفی دادن زیاد میانه ای ندارم - حالا بیایید اینجا همدیگر را مورد آماج حملات شدید !! قرار دهید موجب شادی و انبساط روح و روان ما می شوید با سپاس از همگی جنگندگان ! کامنت گذار!
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۴
۴۷
دایره مینا - کراکف، لهستان
از طرفی با برخی قسمت های این مقاله- در مورد نقش خانواده در شکل گیری همزیستی در جامعه وروشهای تعامل با سایرین - هم موافق هستم و بودم اما تاکید بیش از حد آن را بر فقط نظریه -تیوری- تکامل داروین را نمی پسندم یک مشکل غربی ها - به نظر بنده- این است که همه چیز را می خواهند دریک چهار چوب خاص - که فقط خودشان پردازنده و سازنده آن هستند یا بودند- تعریف کنند و این پذیرفتنی نیست چرا که اگر اینگونه بود منشا دنیا از اروپا میبود که می دانیم که چنین نیست
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۹
۱۰۷
biparva-jan - تهران، ایران
برای این نتونسته جواب بده که نخواسته این رو مطرح کنه که همجنسگرا شدن ممکنه ریشه فرهنگی و اجتماعی داشته باشه نه ژنتیکی. یعنی در یک جامعه خاص با فرهنگ خاص و عوامل محیطی و اجتماعی خاص کسی به جنس موافق تمایل پیدا کنه حال اگر همین شخص در یه سرزمین دیگه با عوامل فرهنگی اجتماعی و محیطی متفاوت به دنیا بیاد و رشد کنه همجنسگرا نشه.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۳
۴۰
Liberte - ارومیه، ایران
پس کلا انسان با توسعه از لحاظ انسانی رو به انحطاط می ره!
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۵
۵۳
Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان
از زمانى که بشر وجود داره، همجنسگرا هموجود داره. ما دو دسته همجنسگرا نداریم بلکه یک مدل همجنس باز داریم که در دهات هاى ایران .... و کشورهاى مثل ایران یعنى ترکیه افقانستان پاکستان سوریه عراق و بقیه کشورهاى هم کیش و هم تمدن و در کل در ٩٠٪ دهات ها داشتیم و داریم و آن هم بخاطر نداشتن رابطه جنسى با جنس مخالف است، رایج است. این امر در زندان ها هم مشاهده میشود و یک نوع هستند که همجنسگرا هستند. یعنى از روى ناچارى نرفتن به سمت هم جنس خود. این ها انسان هستند و البته از خیلى از من و شما هم بهتر هستند از نظر انسانى و انسان دوستى و احترام به وجود انسان. کسى از روى تبلیغ نمیره همجنسگرا بشه. یا هستى یا نیستى.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۵
۳۲
بچه شمال - گیلان، ایران

وای خدا. این منفی ها از کجا میان!!تو این سایت هم!نه مثل اینکه ها حمله کردن!
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۲
۴۵
فیزیکدان خوشحال - تهران، ایران
نظریه تکامل بین دانشمندان علم زیست شناسی مخالفینی دارد و مثل نظریه های کوانتوم و نسبیت در فیزیک نه مورد قبول همه است و نه به صورت تجربی تایید شده است.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۴
۳۹
سهیل ایرانی - برلین، آلمان
[::Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان::]. منم قبول دارم که افراد همجنسگرا (گروه اول در دسته بندی من)، کاملا قابل قبول هستن و مردم باید حقوقشون را محترم بشمرن. اما نظر شما در مورد همجنس بازان (گروه دوم در دسته بندی من) این بود که، فقر یا نبود رابطه جنسی با جنس مخالف میتونه منجر به انحراف جنسی به شکل همجنس بازی بشه؛ مثل دهات های ایران یا زندان ها؛ در مقابل، نظر من این بود که، افراط در رابطه جنسی با جنس مخالف میتونه منجر به انحرافی به شکل همجنس بازی بشه. من فکر میکنم ممکن هم نظر من درست باشه و هم نظر شما؛ یعنی افراط و تفریط در رابطه جنسی با جنس مخالف میتونه موجب انحرافی به شکل همجنس بازی در افراد غیر همجنسگرا بشه که شاید این انحراف در حالت شدیدتر به شکل پدوفیلی یا بچه بازی بروز پیدا میکنه.
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۵
۳۳
uk_hassan - مشهد، ایران

اسم هوس رو گذاشتن تمایل ذاتی به هم جنس. این تمایل ها از اول وجود بشر بوده. ولی دین گفته گناهه.حالا یه عده هی میخوان بگن این طبیعیه و باید طرف همجنس بازی کنه چون تمایل داره!همه میدونن شاید بصورت طبیعی میل به هم جنس باشه ولی نباید به هر تمایل که گفت بله!!!!
‌پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۹
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.