خامنهای حنجره احمدینژاد را صهیونیستی کرد؛ احمدینژاد چه خواهد کرد؟
اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
آیتالله خامنهای از ابتدای سال ۱۳۹۰ به طور جدی در برابر جبهه مخالفان احمدینژاد قرار گرفت که خواهان عزل او بودند و هستند. اما رهبر طرح دیگری را دنبال کرد: پایین کشیدن فتیله احمدینژاد و محدود کردنش به خدمترسانی، چراغ سبز نشان دادن برای اینکه عامل داخلی همه مسائل و مشکلات او قلمداد شود، مدارا کردن تا دوره قانونی ریاست جمهوری پایان یابد، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در زمان قانونی و انتقال آرام قوه مجریه به رئیسجمهور بعدی.
احمدینژاد از هر دو طرح (مخالفان و رهبری) آگاه است. سیاست قلمرویی است که با افکار و گفتار و رفتار ساخته میشود. او نمیتواند منفعلانه به انتظار بنشیند تا دیگران سرنوشت وی را رقم زده و نابودش سازند. فاعلانه سیاستسازی میکند، اما فاعلیت او پیشبینیناپذیر و بحرانزا بوده است. در اردیبهشت ۹۰ به مدت ۱۱ روز قهر کرد و خانهنشین شد تا شاید ۲۵ میلیون رأیدهنده را- که گمان میکرد به ۳۵ میلیون افزایش یافته است- به دفاع از خود به خیابانها بکشاند. درست است که محاسبهاش نادرست بود، اما حرکت او برای اصولگرایان غیرقابل تصور بود.
اگرچه پس از آن رویداد تهاجم بیامان اصولگرایان - از جمله آیتالله مصباح یزدی- به او آغاز شد و برخی سخنرانیهایش با شعارهای تند قطع گردید، اما احمدی نژاد کوتاه نیامد. او نمیخواست «تدارکاتچی» صرف باشد. گمان میکرد که جنگ علیه «طبقه حاکمه سیاسی» سه دهه گذشته جمهوری اسلامی را با موفقیت پیش برده است، اما نمیخواست این حقیقت را باور کند که زدن آنها و بالا آوردن نسلی جدید، فاقد سابقه و مرید، برنامه ولی فقیه بود که از او برای مقصود خود استفاده کرد.
خامنهای، شاگردان و یاران آیتالله خمینی - که همطراز خودش به شمار میرفتند- را مزاحم و خطرناک مییافت. وگرنه پایین کشیدن هاشمی رفسنجانی و بالا کشیدن احمدینژاد چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ طرد آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله صانعی و آیتالله موسوی خوئینیها از قوه قضائیه و جانشین کردن امثال آیتالله شاهرودی -خصوصاً صادق لاریجانی- چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ زندانی کردن میرحسین موسوی و مهدی کروبی یا بیمهری به ناطق نوری که برای رضایت احمدینژاد صورت نگرفت.
آیتالله خامنهای نگران است که در شرایطی که کشور تحت تحریمهای فلجکننده اقتصادی قرار گرفته و بسیاری از سیاستمداران غربی پنهان نمیسازند که در انتظار آنند که فشارهای اقتصادی به شورشهای اجتماعی علیه جمهوری اسلامی بینجامد، داستان انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و اعتراضهای سیاسی پس از آن تکرار شود. اما کدام فرد یا گروه سیاسی «توان» و «اراده» چنین کنشی را دارد؟
اصلاحطلبان بارها اعلام کرده اند که برانداز نبوده و اگر رژیم امکان فعالیت را از آنها سلب کند، اقدامی صورت نخواهند داد[۱]. مستقل از این خواست و اراده ، رژیم با گرفتن همه فرصتها در واقع آنان را «ناتوان» هم کرده است. یعنی آنها اگر هم بخواهند اعتراضی سیاسی به راه بیندازند، نمیتوانند این خواست را محقق سازند. هاشمی رفسنجانی نشان داده که به بسیج اجتماعی علیه جمهوری اسلامی باور ندارد. مسئله این سیاستمدار ۷۸ ساله در حال حاضر فقط و فقط زمین زدن احمدینژاد است. اصولگرایان هم بر سر خامنهای اجماع داشته و حاضر نیستند به جمهوری اسلامی و ولی فقیه صدمهای وارد آورند. تنها گزینه حکومتی که حداقل «اراده» برهم زدن بازی سیاسی جمهوری اسلامی را دارد، محمود احمدینژاد است.
آیتالله خامنهای در حال مرتفع کردن این نگرانی است. در سخنرانی ۱۹ مهرماه ۹۱ بجنورد گفت که در فتنه ۸۸ مهدی کروبی و میرحسین موسوی با اعتراض خود این فرصت را برای دشمنان فراهم آوردند تا علیه جمهوری اسلامی اقدام کنند. آنان میبایست با صدور اعلامیه از آن اعتراضها اعلام بیزاری میکردند تا فتنه بخوابد، اما نکردند و آتشافروزی کردند. پس از یادآوری این نکته، گوشزد کرد که قانون اساسی وظایف تک تک قوا را روشن کرده است. لذا نباید «تقصیرها» را به گردن یکدیگر انداخت، همه «خطاها» و «اشتباهات» صورت گرفته «قابل جبران است».[۲]
در سخنرانی ۲۴ مهرماه ۹۱، به صراحت بیشتری وارد این موضوع شد و گفت که نقشه و توطئه دشمن در سال ۷۸ و ۸۸ این بود که «ثبات سیاسی» کشور را «از داخل به هم بریزند». انتخابات خرداد ۹۲ نزدیک است و دشمن درصدد تکرار همان توطئه است. به مسئولین قدرنشناس میتازد که در این دام افتادهاند:
«در واقع خطابم به کسانى است که میخواهند قدرنشناسى کنند در مقابل این ثباتى که وجود دارد؛ آن کسانى که با حرکات خود، با اعمال نادرست خود، با کجتابىهاى خود سعى میکنند این ثبات و آرامش را، این استقرار را، این طمأنینه و ثبات را در کشور به هم بزنند. البته مسئولین کشور، با تدبیر، حواسشان هست؛ من هم تأکید میکنم؛ هم به مسئولین قوه مجریه، هم به مسئولین قوه مقننه، هم به مسئولین قوه قضائیه، که مراقب باشند بدخواهان و دشمنان با توطئه خود نتوانند این آرامشى را که در سطح کشور وجود دارد به هم بزنند.»
مخاطب اصلی این سخن چه کسی جز احمدینژاد میتواند باشد؟ خامنهای در ادامه میگوید: «تا قبل از انتخابات و در خود انتخابات، باید همت همه مسئولین این باشد که آرامش سیاسى کشور را حفظ کنند؛ نگذارند فضاى سیاسى کشور، جنجالى و متلاطم شود».
چه کسی جز احمدینژاد جنجال برپا کرده و فضای سیاسی را متلاطم میسازد؟ آن گاه به گونه صریحتری روشن میکند که نگرانیاش معطوف به مردم نیست که «مومن»، «حق گرا»، «هوشیار»، «بصیر» و در نظر گیرنده «مصالح کشور» هستند. بلکه:
«سفارش ما بیشتر به مسئولین است، به سیاستمداران است، به مدیران گوناگون است؛ مراقب باشند دشمن نتواند این آرامش و استقرار و طمأنینهاى را که به فضل الهى در کشور وجود دارد و دشمن سعى کرده این را به هم بزند و نتوانسته، به هم بزند؛ سعى کنند این آرامش و استقرار را حفظ کنند؛ نگذارند تلاطم به وجود بیاید. گاهى یک حرف، گاهى یک عمل نسنجیده، گاهى یک اقدام نابجا، موجب تلاطم در محیط سیاسى میشود؛ باید خیلى مراقب باشند...متأسفانه بعضى از تریبوندارهاى داخل هم بر طبق میل دشمن- نمیگوییم عمداً؛ غفلتاً - حرف میزنند».[۳]
دقت در این سخنان نشان میدهد که خامنهای به حربه همیشگی خود متوسل شده است. جنجالکنندگان و متلاطمسازان مطابق میل دشمن حرف میزنند. صدای دشمن است که از حلقوم آنان خارج میشود. هدف چند سال گذشته او «بصیرت» بخشی بوده است. خواص(زمامداران حاکم) را به با بصیرتها و فاقدان بصیرت تقسیم کرده است. در همان روز (۲۴ مهر ۹۱) در سخنرانی دیگری خطاب به بسیجیان کوشید تا «بصیرت» را معنا کند. به سراغ تعاریف انتزاعی نمیرود، بلکه به صورت انضمامی مقصود خود را بیان میکند تا همه دریابند که کجا را نشانه رفته است. میگوید:
«شیطان اکبر آمریکاست، شیطان اکبر صهیونیسم است... گاهى هست که یک نفرى در لباس خودى است، اما حنجره او سخن دشمن را تکرار میکند! خب، او را باید نصیحت کرد؛ اگر با نصیحت عمل نکرد، انسان با او باید حد و مرز تعریف کند: خط فاصل. جدا میشویم. اگر بناست شما با همان احساساتى که رژیم صهیونیستى نسبت به جمهورى اسلامى دارد - ولو با یک ادبیات دیگرى - بخواهى در مقابل جمهورى اسلامى بایستى و حرف بزنى، خب با رژیم صهیونیستى چه فرقى دارى؟ اگر با همان منطقى که آمریکا در مقابل جمهورى اسلامى عمل میکند، شما بخواهى با آن منطق با جمهورى اسلامى تعامل کنى، خب شما با آمریکا فرقى ندارى...یک عدهاى با دشمن هم معامله دوست میکنند، فریاد دشمن را هم نمیشناسند، چون از حنجره دیگرى در مىآید؛ یک عده هم از این طرف، هرکسى که اندک اختلاف سلیقهاى با آنها دارد، به حساب دشمن میگذارند! بصیرت، آن خط وسط است؛ آن خط درست است.»
در اینجا دوباره به فردی که لباس خودی برتن کرده، «اما حنجره او سخن دشمن را تکرار میکند» میتازد. سیاست برخورد با چنین فردی را هم روشن میسازد. گام اول- نصیحت. گام دوم- مرزبندی با او. گام سوم- آمریکایی- صهیونیستی کردن فردی که در برابر جمهوری اسلامی میایستد و حرف میزند. اگر مخاطب این سخنان و سیاست احمدینژاد باشد، باید تهدید خامنهای را جدی بگیرد، ایستادن همانا و صهیونیست شدن همان.
آیتالله خامنهای سپس مطالباتاش از انتخابات ۹۲ را بر میشمارد: الف- مشارکت عظیم مردم در انتخابات. ب- فردی انتخاب شود که «با صلاح و صرفه انقلاب و کشور باشد». ج- حادثه انتخابات گذشته تکرار نشود:
«انتخابات براى کشور مایه آبروست، مایه افتخار است. همه مراقب باشند که انتخابات مایه بىآبرویى براى کشور نشود؛ آن طورى که در سال ۸۸ یک عدهاى سعى کردند انتخابات را مظهر اختلافات وانمود کنند، جنجال سیاسىِ طبیعىِ انتخابات را تبدیل کنند به یک فتنه؛ که البته ملت ایران در مقابلش ایستاد و هر وقت هم شبیه آن اتفاق بیفتد، ملت در مقابل آن خواهد ایستاد.»[۴]
این هم اخطار دیگری به اوست- یا هرکس دیگر- که اگر به خیال بازتولید اعتراضهای پس از انتخابات ۸۸ باشد، به همان سرنوشت گرفتار خواهد شد.
همه این نکات در خراسان شمالی در عرض یک هفته ایراد گردید. مصاحبه مطبوعاتی ۳ ساعته احمدینژاد قبل از آن صورت گرفته بود و خامنهای بدین ترتیب نه تنها مواضع خود را بیان کرد، بلکه به روشنی واکنش جمهوری اسلامی(یعنی خودش) را به ادامه مشی احمدینژاد بیان کرد.
احمدی نژاد درست پنج روز بعد (۲۹ مهرماه ۹۱) طی نامه علنی به رئیس قوه قضائیه خواستار بازدید از زندان اوین شد. درخواست او در ۳۰ مهرماه ۹۱ طی نامه «خیلی محرمانه» صادق لاریجانی رد شد. احمدینژاد در اول آبانماه ۹۱ طی نامه سرگشاده تندی دوباره به میدان نبرد با قوه قضائیه و «دفاع از حقوق ملت» وارد شد. نامه احمدینژاد مصداق همان چیزی بود که خامنهای صدای صهیونیستی- آمریکایی خوانده بود که از حنجره فردی که لباس خودی برتن کرده خارج میشود. رئیس قوه قضائیه هم پاسخ تندی به نامه احمدینژاد داد. شب قبل از صدور نامه احمدینژاد به صادق لاریجانی، حداد عادل -مشاور ارشد خامنهای- به همراه تعدادی از نمایندگان مجلس با احمدینژاد دیدار کرده بودند. او به آنها وعده داده بود تا از حاشیهسازی خودداری کند، ولی روز بعد نامه خود را منتشر کرد.[۵]
اقدامات احمدینژاد مخالفان او را تحریک کرد تا پرسش از رئیسجمهور در مجلس را - مطابق آییننامه اصلاح شده- در دستور کار قرار دهند. گروهی از نمایندگان مجلس که به دیدار خصوصی احمدینژاد رفتند، خبر آوردند که او اعلام آمادگی کرده تا در جلسه مجلس «ناگفتهها» را بر زبان آورد.
آیتالله خامنه ای دو اقدام انجام داد:
اول- جلو انداختن حدادعادل برای بازپسگیری امضاهای نمایندگان مجلس جهت طرح پرسش از رئیسجمهور. این اقدام تقریباً موفق از کار در آمد و این فرصت از احمدینژاد گرفته شد تا «ناگفتهها» را بر زبان آورد. اما گویی احمدینژاد تهدیدهای آیتالله خامنهای در خراسان شمالی را جدی نگرفته است.
دوم- آیت الله خامنه ای در سخنرانی ۱۰ آبان ماه ۹۱، تهدید را گامی دیگر پیش برده و به احمدینژاد گوشزد میکند که در صورت ادامه مشی فعلی با اتهام «خیانت به کشور» - که بالاترین جرم است- مواجه خواهد شد. او به رؤسای قوا «هشدار» داد که کشاندن اختلافات به میان مردم «مضر» است. دوباره «هشدار» داد که اختلافات «را مایه جنجال و هیاهو و استفادهى تبلیغاتى دشمن و خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیونهاى بیگانه نکنند». اختلافافکنی میان سران قوای جمهوری اسلامی «کار متعارف» انگلیس و آمریکا است که از طریق «نفوذ دادن موشهای دزد» خود انجام میدهند. «اختلاف علنى، گریبانگیرى، مچگیرى در مقابل چشم مردم» و «تحریک احساسات مردم در جهت ایجاد اختلاف» بدترین اعمال است. پس از بیان این مقدمات نوبت به صدور حکم نهایی رسید:
«از امروز تا روز انتخابات، هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده» است.[۶]
اینک توپ در زمین احمدینژاد است. آیا شکست را پذیرفته یا خطر کرده و وارد بازی مرگ و زندگی خواهد شد؟ خامنهای خطاب به او میگوید که دیگر نمیتواند ادامه این فرایند را تحمل کند و کاسه صبرش لبریز شده است. «خیانت قطعی به کشور» هراسناک است، اما شاید همین اتهام هم نجاتبخش باشد. شاید این همان چیزی باشد که احمدینژاد خواستار آن است، یعنی تبدیل نزاع بیکفایتی دولت به نزاع سیاسی با کسی که خائن به کشور قلمداد میشود. بدین ترتیب شاید به عنوان اپوزیسیون نظام و مدافع حقوق ملت قربانی شود.
برادران لاریجانی- رؤسای مجلس و قوه قضائیه- به سرعت تبعیت محض خود را از فرامین «رهبر فرزانه» اعلام کردند. اما پاسخ احمدینژاد دارای اهمیت بود.[۷]
میگوید: «مانند گذشته و برای مصالح کشور همه نامهربانیها را صبورانه تحمل خواهد کرد». اما گذشته هیچ نشانی از صبوری و تحمل او ندارد. اگر این مدعا برای پاکسازی گذشتهاش باشد، مشکلی جز جعل تاریخ ندارد، اما اگر به معنای ادامه راه گذشته باشد، معنایی جز تداوم تنشآفرینی نخواهد داشت.
میگوید: «مانند همیشه تمام هم خود را مصروف خدمتگزاری بی منت و پافشاری بر اصول و ارزشهای انقلاب و صیانت از حقوق اساسی ملت خواهد کرد». اما گذشته او نشان دهنده «صیانت از حقوق اساسی مردم» نیست. اگر این مدعا برای سابقهسازی دفاع از حقوق مردم باشد، معضلی جز جعل تاریخ ندارد، اما اگر به معنای تأکید بر تداوم مفاد نامه اول آبان ماه ۸۱ به صادق لاریجانی و ورود به قلمرو دفاع از «حقوق اساسی ملت» باشد، معنایی جز کوتاه نیامدن و ادامه جنگ قدرت نخواهد داشت.
میگوید: «مطمئن هستم که جنابعالی بر پاسداری قاطع از قانون اساسی و به ویژه از حقوق اساسی ملت و همچنین صیانت از جایگاه رفیع رئیسجمهوری منتخب ملت که بالاترین مقام رسمی کشور پس از رهبری و مجری قانون اساسی است، تأکید دارید و با هر اقدامی که اختیارات و مسئولیتهای مهم او را مخدوش نمایید، مخالفید». این مدعا نیز نشان دهنده تأکید مجدد بر مواضع محل نزاع چند سال گذشته است. او کوتاه نیامده و همچنان بر اختیارات قانونیاش- مطابق تفسیر خود از قانون اساسی- پای میفشارد.
میگوید اراده ملی، حاکمیت ملی و مردمسالاری را میتوان به انتخابات ریاست جمهوری تحویل کرد. اگر انتخابات «پرشور و با حداکثر مشارکت مردم» میخواهید، ضروری است از تضعیف رئیسجمهور به عنوان نماد اراده مردم «به جد پرهیز گردد».
در خصوص این نزاع چند نکته قابل تأمل است:
یکم- احمدینژاد شعار رهبران جنبش سبز(موسوی و کروبی) و اصلاحطلبان به رهبری محمد خاتمی را از دست آنها در آورده است. همه آنها بر اجرای فصل سوم قانون اساسی( فصل حقوق ملت) تأکید کرده و میکنند. تنفر شدید و احساس انتقامگیری نمیگذارد تا هاشمی رفسنجانی، احمدینژاد اصلاحشده را پذیرا شود.اما اگر آینده نشان داد که احمدینژاد واقعاً تغییر کرده است، دیگران با او چه برخوردی خواهند داشت؟ احمدینژاد ابلیس ذاتاً اصلاحناپذیر است یا مدعای «اصلاحپذیری جمهوری اسلامی» اصلاحطلبان احمدینژاد را هم در بر میگیرد؟
دوم- دفاع احمدینژاد از جایگاه و اختیارات رئیسجمهور- در برابر قدرت مطلقه ولی فقیه- به سود فرایند مردمسالاری است، به شرط آن که رئیسجمهوری معتقد به دموکراسی و حقوق بشر بر سر کار آید و مانند احمدینژاد بایستد. نقد احمدینژاد، نقد همه خرابکاریهای اوست، نه نقد ایستادگی او در برابر رهبری.
سوم- زمامداری ۱۰ ساله آیتالله خمینی «سنت» باقی گذارد که جانشین او نیز مجبور شد تا حدود زیادی در آن چارچوب حرکت کند. دوران هشت ساله ریاست جمهوری احمدینژاد هم سنتی برجای مینهد و رئیسجمهور بعدی را با انتظارات خاصی مواجه میسازد. این انتظارات نقشهای ویژهای را از رئیسجمهور بعدی طلب خواهد کرد.
چهارم- جمهوری اسلامی فاقد مکانیسم بیطرفانه حل منازعه بالاییهاست. در چارچوب همین نظام امکان ساختن چنین سازوکاری وجود داشت و دارد. ولی زمامداری به شیوه سلطانی این راه را مسدود کرده است. وقتی چنین سازوکاری وجود نداشته باشد، منازعات با سرکوب و حذف حل و فصل خواهند شد. احمدینژاد گفته است که پس از ۳ سفر خارجی، سفرهای استانی را آغاز خواهد کرد. خامنهای اگر نخواهد از راه حل عدم کفایت سیاسی توسط مجلس استفاده کند، چه کارهای دیگری میتواند انجام دهد؟ سخنرانیهای استانی او را لباس شخصیها میتوانند به راحتی بر هم زنند. هواپیمای او میتواند سقوط کند. سکته احمدینژاد هم یک راه حل دیگر است.[۸]
پنجم- برخی بر این باورند که نزاع خامنهای- احمدینژاد، نوعی بازی جدید خامنهای برای اپوزیسیونسازی است. اپوزیسیون واقعی را سرکوب و برای بالابردن مشارکت مردم در انتخابات اپوزیسیونسازی سلطانی میکند. «اپوزیسیون سلطانی» مانند «مجلس سلطانی» است.
جدی نگرفتن جنگ زمامداران جمهوری اسلامی بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی، حاصل توهمات ایدئولوژیک است. ایستادن آیتالله منتظری در برابر آیتالله خمینی و خامنهای جدی جدی بود، نه خیمه شببازی. ایستادن میرحسین موسوی در برابر خامنهای هم جدی بود و هست. این نزاع ها، «فرصتساز» است. نزاع «بالایی»ها برای «پایینی»ها فضای تنفس پدید میآورد. نزاع «بالایی»ها برای مخالفان «امکان» فعالیت ایجاد میکند. استفاده یا عدم استفاده از این فرصتها به توانایی و ناتوانی مخالفان بستگی دارد، نه رژیم سرکوبگر.