یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۳ اكتبر ۲۰۱۰
هنگامی که خدا زن را آفرید
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی،
مراقب باش که ...
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت:
...بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش....
و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم.
شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو....
گفتم: به چشم.
در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست میداشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز میگریختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمیشناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟
قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست...
به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، میدانست.
با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت
دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم...
من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی ؟!
خدا گفت: من؟!!
فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!
خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا ...
و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرفهای پیشینش را تکرار میکند ...
*باید گاهی سکوت کنیم ، شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد
منبع : سایت گوناگون
feminism - انگلستان - لندن
|
حدیث مدرن و امروزی :) سنبل الطیب خاصیتش بیشتر و بهتر از این حرفهاست یعنی قابل مقایسه نیست !! |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
leyli maman - مالزی - کوالالامپور
|
زن کتابی است که جز با مهرو محبت خوانده نمی شود :مرحوم فریدون فرخ زاد این جمله زیبا رو گفتن.وبه نظر من قشنگترین جمله در توصیف زن. |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
فلرتیشیا - هلند - روتردام
|
10 دلیل خلقت زن: . 10 – خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود. 9 – خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده. 8- خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!. 7 – خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره. …. 6 – خدا میدونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره. 5 – خدا می خواست آدم بارور و تکثیر شود ، اما خدا میدونست که آدم تحمل درد زایمان رو نداره. 4 – خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره. 3 - خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره. 2 – همونطور که در انجیل آمد ه است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند. و سرانجام دلیل شماره یک. 1 – خدا به آدم نگاه کرد و گفت : من بهتر از این هم می تونم خلق کنم …. |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
اولین سخن حوا به ادم : بمن نگاه کن ! من لختم و " لباسی " برای پوشیدن ندارم ! بدینجهت, خانمها مقصر نیستند که عاشق خرید لباس هستند ! |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
h.k - دانمارک - اودا
|
باتشکر ازخدا که زن راافرید.وگرنه باغ دنیاصفایی نداشت.بعضی رازیبایی درونی بعضی رازیبایی برون وگاهی هر دو را داده. |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
mashady - انگلیس - منچستر
|
زنان مانند ریحان سفالند / درون سو خبث و بیرون سو جمالند (نظامی گنجوی)لوووووووووول |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
مستانه شرق - آلمان - هایدلبرگ
|
leyli maman - مالزی - کوالالامپور...خیلی ممنون. چقدر خوشحال شدم از اینکه یک نفر پیدا شد که از این استاد عزیز و هنرمند واقعی مرحوم استاد فریدون فرخزاد صحبتی به میان آورد و نقل قولی کرد.هرگز آن اشعار و ترانه های زیبا و رومانتیکش از یادمان نحواهد رفت .........افسوس که آن همه شوق و عشق و آزادگی و هنر چه زود به دنیای ابدیت کوچ کرد..........مرگ بر جمهوری اسلامی.......... |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد
|
فلرتیشیا - هلند - روتردام . عزیزم راحتی ? چیزه دیگه ای اگه میخوای بگوها ! ! تعارف نکن , چای ? قهوه ? نوشابه ? . . همه چیزایی رو که باید بگی گفتی غیر از مهم ترین چیزشو ( یا مهم ترین " جاشو " ) .... ولی چه اشوب و غوغایی داره واسه خودش تو دنیا ! ! ! ! ! خلاصه اینکه شما زیاد خودشو ناراحت نکن , , |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
پریستوک - ایران - تهران
|
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست جهان بی زن اگر باشد جهان نیست البته نه مردای زن نما ( منظورم فاطی ایناس ) |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
آینه - انگلیس - لندن
|
در کل یعنی هر چی آخوند به نام خدا میگه رو نباید چشم بسته قبول کرد. من که از این متن لذت بردم ممنون |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
پریستوک - ایران - تهران
|
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست جهان بی زن اگر باشد جهان نیست البته نه مردای زن نما ( منظورم فاطی ایناس ) |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
felora - ایران - تهران
|
حرف دل مرد به زن : همه جا هستی ومن از همه جا بیخبرم! زیر باران ,روی یک شاخه گل سرخ ,در کنار غم و اندوه دلی یا در میان خوشی و بی دردی / همه جا هستی ومن از همه جا بی خبرم ! در کنار غزلی از حافظ در میان گریه, در پس نا امیدی همه جا هستی ومن از همه جا بی خبرم! در کنار همه باورهایا میان هر چه نا باوری و تردید است ,بعد از اندوه جدایی, بعد ار دلبستن و بگسستن و دلگیر شدن همه جا هستی ومن از همه جا بی خبرم! |
چهارشنبه 11 آبان 1390 |
|
leyli maman - مالزی - کوالالامپور
|
مستانه شرق-المان هایدلبرگ:خواهش می کنم خانومی.بله منم مثل شما معتقدم که مرحوم فرخزاد یکی از شجاع ترین مردان روزگار و حتی می تونم بگم یه فیلسوف بزرگ بودن ویک انسان والا که مثل یک خاری در چشم ظالم ضد ایرانی حکومت.روحش شا د. |
پنجشنبه 12 آبان 1390 |
|