دموکرات جد و آبادته
رأی دهید
دموکرات جد و آبادتهنوشته : محمد محب علی - اسلو نروژ چند روز قبل بود یک روز بارانی سرد تابستانی شمال اروپا، خانه نشسته بودم به یاد وطن کف زمین دراز کشیده بودم تو اتاقی مانند حجره آخوندها روی میز کوتاهی به سبک میز غذا خوری ژاپنی، کتاب هام دور و برم پهن بود. صدای زنگ در بلند شد، در خو نه را اینجا هنوز قفل نمیکنیم. یکی از دوستان بود با صدای بلند دعوت کردم بیاد تو، دیگه وقت نشد کتاب هارو هم جمع کنم. راستش یه جورایی هم باکلاس بود این بینظمی. اونهمه کتاب، با عینک پلیس گران قیمتم رو میز مطالعه و بهم ریختگی غیر هندسی کتابها هیچ چیزی تو ذهن آدم الا روشنفکری را تداعی نمیکرد.دوستم به سبک ایرانی ویا الله کنان وارد شد با اینکه میدونست من تنهام. پس از سلام و احوالپرسی ایرانی مان که صد بار جملات "من خوبم!، شما خوبی؟! خانواده خوبن؟! بچه ها چیکار میکنن؟!" را تکرار کردیم، طرف بلاخره مانند یه بوئینگ ۷۷۷ به روی مبل روبروی تلویزیون نشست. خیالم راحت شد که اونجا نشسته و الان تلویزیون را براش روشن میکنم و دیگه کمتر حرف میزنه. طرف تازه از ایران اومده و از بچه های پایین کلان شهر است.هنوز یاد نگرفته اینجا اروپا است و قبل اومدن باید زنگ بزنه و هماهنگ کنه.احتمالا کسی بهش گفته که اگه زنگ بزنه یه جورایی می پیچونمش بره دنبال کارش. حتی کم حرفی و سکوت معنا دار من هم این امپراتوری سخن راندن را آرام نمیکند. بیشتر مرا در کتاب خانه زیبای شهر دیده است و زبان به تمجید از کتاب خواندن و فواید آن. به هر حال مانند استارت زدن ژیانی قراضه مرا به حرف میاورد. صحبتمان گل انداخته و شیرین کاریهایش در داخل وطن که من دیگر خارجی شده را میهراساند. دنباله گفتمان به آزادی و اندیشه زیبای دموکراسی میرسد و چنان در وصف و مدح آزادی در خارج میگوید که تو گویی من در این مدت اقامت ده ساله ام در کنج منزل نشسته بوده و این همه مواهب را ندیده ام(مسخره نمیکنم). تلفن همراهم زنگ میزند، دوست خارجی ام "اریک" است، خارجی حرف زدنم با تلفظ اسهالی حرف "ر" دوست ایرانی ام را به وجد میاورد و چنان تحسینم میکند که در آن تمجید شک میکنم که شاید مسخره ام میکند! گفتمان ما هر چند با تمامی چندشی که از سیاست دارم به سیاست میکشد و این یکی از دلایلی است که میلم برای بودن در کنار هموطنانم اندک شده است. همه کارشناس سیاسی اند و از انتخابات فرمانداری ها در هونولولو گرفته تا قحطی درماندگان شمال آفریقا(مرگ کودکان بیگناه در سیری اشباع شده من ) از کوانتم مکانیک و رابطه فرمیون ها تا بواسیر اردکی همه صاحب نظر و اندیشه و از آن مهمتر ارایه دهنده راه حل.نظر مرا نسبت به آزادی میپرسد و منتظر پاسخ من نمانده خود پاسخ میدهد " آقا!!!!! شما سالها اونجا نبودین نمیدونید چه افتضاحی شده " و چهار تا فحش نصیب محمود احمدی نژاد میکنه که عامل بوجود آمدن این سیه روزی است. فساد و روابط مرد و زن را در ایران نقد جالبی میکند.زمان حمله به میوه و شیرینی روی میز لختی آرام میگیرد و مرا ام پی فور(mp ۴ ) خود قلمداد کرده و از من میخواهد نظرم را نسبت به آزادی در غرب با توجه به اقامت چندین ساله ام ارزیابی کنم. میدانم که گوش نمیکند و فقط دنبال گذراندن وقت خود و تلف کردن وقت من است.پاسخ من به سوال هم سخت و هم آسانش چنان این جوان را آشفت که فکر نکنم تا سالهای سال بدنبال گفتمانی دیگر با من باشد.به راستی چرا او و بسیاری از مردمان ما از تعریف من از آزادی مشکل پیدا میکنند؟! چرا هراسناک میگردند وقتی که ایشان را با معنای ناب دموکراسی و آزادی آشنا میکنم؟ چرا دیگر تا مرا میبینند روی بر میگردانند؟ مگر چه دروغی در گفته من راجع به آزادی نهفته است؟ مگر نه این است که از ستمهای حاکمان استبدادی به ستوه آمده ایم و خواهان دولتهای آزادیم؟ برای هموطنی و هموطنانی که معنای آزادی را درک درستی ندارند آیا گفته های من به مثابه توهین است؟ چه مرزی برای توهین و آزادی قائلیم؟ پرسش های بیشمار من و هم اندیشان خامم از تمامی آزاد اندیشان وطنی ام که بسیاری از آنها بی پاسخ ماند، مرا و هم اندیشان مرا موجودآتی بدبین و عزلت نشین نموده است. اینکه حتی از جانب مدافعین آزادی نیز مورد هجوم قرار بگیریم گاهی چنان احساس گناه میکنیم که به گفته مولای روم"ای زبان تـــــــــــــــو بس زیانی بر وَری / چون تویی گــــــــویا چه گویم من ترا".اینکه صحبت های من مصداق توهین است یا حقیقت را نمیتوان به این سادگی تشخیص داد، چه بسا جامعه ای از این صحبت ها رنجیده گردد و حساب خود را با ما غربت نشینان غرب زده (به زعم حاکمان) و غربنشینان جمهوری اسلامی زده (به دید سایر هموطنان ساکن غرب) یک سره کند. برفم (اینجا بیشتر اوقات سال برفی سپید خاک سیاه را فرا گرفته) به دهان که اگر منظورم توهین باشد، حتما که اشتباه میکنم و دچار سوء برداشت شده ام. بلی و در غرب آزاد نیز باید زبان را به کام بگیرم تا نیازاریم و سبزی سر را دچار خزان نکنم.دوست عزیزم از اینکه آزرده شدی مرا ببخش، گل خوردم و غلط کردم که شما را معنای آزادی آموختم. آزادی همان است که شما میگوید و ۷۰ میلیون ایرانی گرامی دیگر. درست است که ما ۷۰ میلیون نوع آزادی داریم اما دوست من فقط در یک صورت است که این آزادی ها با هم تلاقی نمیکنند و جنگ در نمیگرد و آن وجود آزادی مورد نظر من است. تعریف من از آزادی چنان ساده بود که تو را به اشتباه انداخت و منظور من را توهین برداشت کردید.رنجش شما از این گفته من که آزادی مصداق این مثال من است که " شما من را به منزل خویش دعوت نموده و ناهار مفصلی با هم خورده ایم و من سر سفره با خواهر شما چشم در چشم میگردم و بعد از ناهار خواهر شما مرا به اتاق خویش میخواند(تا عکسهای بچگی اش را نشانم بدهد!) و در را میبندد و شما هنگام خروج ما از اتاق فقط لبخند میزنی" را درک نمیکنم.بلی دوستم آزادی گاه چنان ساده است که تو از آن گریزانی، آزادی مینی جوب پوشاندن به خواهر مذهبی من و نگاه کردن به پر و پاچه اش از سوی شما نیست. آزادی پوشاندن خواهرت (که دوستدار پوشش غربی است ) و بستن چشم من بسان اسبی نمیباشد. و این چنین دوستی آزرده شد، در ذهنش مرا دیوانه میپندارد و من در دنیای واقعی خویش او را علی رغم همه ادعای آزاد اندیشی اش موجودی ابتدایی. دوست عزیزم اگر کسی تعریف دیگری از آجرهای زیربنایی آزادی برای شما نموده است سخت اشتباه نموده و یا غرض ورز است.به راستی به غیر از مردمانی از شمال کلان شهر چند در صد مردم ما به این اساسی ترن مفهوم آزادی و این پایین ترن حد آن نیز پایبندیم. آزادی شیرین است و گوارا، رسانه های آزادی که حتی فیلم های پورنو نیز پخش مینمایند، پاشیدن خانواده ها از هم فقط به صرف دوست نداشتن یکی از طرفین خانواده، نداشتن زندانی عقیده و کاهش فساد همه و همه از جنبه های آزادی است. بزرگترین جنبه منفی آزادی به شیوه بیشینه ای یکی انگاشتن رای شادروان دکتر حسابی با روستایی بی سواد و یا معتادی کارتن خواب در شمال غربی جنوب شرق کشور است. شاید بزرگترین نقصان و ایرادی که بتوان بر دموکراسی بر شیوه رای بیشینه مردم گرفت نخبه گریز بودن آن است.شاید باور نکنید که در همین کشورهای غربی نیز سیاست مداران آدمهای کلاش و پدر سوخته ای هستند که مهمترین ویژگی آنها شهرت طلبی، قدرت طلبی و پول مداری است. اما تفاوت اساسی آنها با حاکمان کشورهای در پیتی در موقت الحکومه بودن این شیادان است، ایشان چماق رسانه ها را در هر لحظه فراروی خویش مینگرند و میدانند که ذره ای دزدی و فساد دودمان آنها و حزبشان را بر باد میدهد.مهمترین رکن و اساسی ترین پایگاه دفاع از آزادی در خارج را شاید بتوان همین چماق خوش تراشی دانست که گاه شیطنت نیز میکند. از این جایگاه است که باطل بودن تجمع مقابل سفارتین دانمارک و نروژ هنگام کشیدن تصاویری و یا ساختن فیلمی از مقدسین مسلمانان آشکار میشود. مسولین این سفارت ها از کارمندان دولتی هستند که رییس و بزرگان آن چنان سگی گوش به فرمان ندای صاحبان خویش اند که از گلوی رسانه ها خارج میگردد.عمرا که با تجمع همه امت اسلامی مقابل همه سفارت های غربی نیز بتوان رویه حاکم بر رسانه های ایشان را اندکی تغیر داد. از این دست است ماجرای چاپ آیات ش. از سلمان رشدی. کتابی که اگر نبود بلوای ایت الله، در پیشخوان کتاب فروشی ها با ۹۰ % تخفیف نیز فروش کامل چاپ اول آن ممکن نبود که به جد مزخرف رمانی است از حیث نوشتار.دوست عزیزم از من مرنج که حقیقتی تلخ را با قند پارسی نیز نتوان اندکی شیرین نمود. آزادی مطلوب شما نیازمند سربازانی جان بر کف است که از بکارت خواهر و دختر خویش عبور کرده اند. اگر تو را قدرت و توانایی در اختیار گرفتن بکارت خواهرت است برای من نیز حق سرپرستی و قیومیت بر خویشتن خویش را بپذیر.دوستم بلافاصله پس از تعریفم از آزادی شما را پرسیدم: آیا شما دموکراتی؟ و شما آشفته و با رگهایی برجسته بر گردن فریاد زدی دموکرات جد و آبادته مرتیکه!! و اگر نبود دانستن این نکته از سوی شما که هر روز ۲ ساعت ورزش سنگین میکنم با من گلاویز نیز میشدی.دوست عزیز نه من، نه پدرم و نه جد و آبادم نیز دموکرات نیستند و برای همین است که روشنفکران وطنی ام را می آزارم تا زودتر نسخه ای بپیچند برای اندیشه بیمار من، پدر و برادران غیر دموکراتم!
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|