جمعه ۲۵ تیر ۱۳۸۹ - ۱۶ جولای ۲۰۱۰
برای هفتمین سالگرد درگذشت حسین پناهی،تجسم مهربانی معصوم. حسین پناهی دژکوه در 6 شهریور1335 (یا به روایتی1339 در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد اما حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند.پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در 1376 منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.وی در14 مرداد 1383 و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش، شهر سوق، به خاک سپرده شد.یغما گلرویی در یادداشتی در صفحه شخصیاش در فیسبوک مرگ پناهی را بر اثر خودکشی از طریق زدن رگ دانستهاست.از دم سردم هوای درد را حس کن عزیز
تلخی این واژه های زرد را حس کن عزیز
قلبم آیینه ست شک داری بیا دستی بکش
زیر دستت ذره های گرد را حس کن عزیز
بی پناهم تو پناه من نباش اما فقط
غربت این کولی ولگرد را حس کن عزیز
سرد باش اما فقط وقتی که می سوزانیم
عمق زخم حرفهای سرد را حس کن عزیز
نیمه شب از کوچه تان آوازخوان رد می شوم
سوز شعر عاشق شبگرد را حس کن عزیز
"روحش شاد یادش گرامی"
فلرتیشیا - هلند - روتردام
|
. "من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی ز آئینه می ترسم! سلام رادوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم پس هستم اینچنین می گذرد روز و روزگارمن! من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم". صاف و بی غل و غش ساده اومد ساده زیست ساده خورد ساده پوشید ساده بازی کرد ساده هم رفت خدا رحمتش کنه. |
یکشنبه 16 مرداد 1390 |
|
romano - ایران - تهران
|
هنرمند خاصی بود چیزی داشت که بقیه نداشتند. همیشه مانند کودکی بود که در بازی آدم بزرگها به دست تقدیر افتاده. مانند دیوانهای بود که عقل ظاهری آدمها مزاحم روند بی آزار اوست. روحش شاد، ما ایرانیان حداقل از بابت هنرمندانمان مردمان خوش شانس و خوشبختی هستیم. |
یکشنبه 16 مرداد 1390 |
|
سید ابوالقاسم واعظ - اندونزی - جاکارتا
|
در سال 83 هنوز فیس بوک وجود نداشت. بنابراین صفحه شخصی نیست و پیج هواداران است. اخبارش هم هیچ سندیتی ندارد و هر کس ممکن است این صفحه را ایجاد کرده باشد. |
دوشنبه 17 مرداد 1390 |
|