دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۷ - ۱۹ ژانویه ۲۰۰۹
خاطرات تلخ را دوره نکن
خیلی از مسایل در گذر زمان حل میشوند. بعضی از ما دلمان میخواهد به گذشتهها برگردیم اما بعضی دیگر هرگز دوست ندارند گذشتههای تلخشان را تکرار کنند. در هر دو صورت، هیچ کس نمیتواند فیلم زندگی خود را به عقب برگرداند. گذشتهها گذشته و دیگر برنمیگردد. با گذشت زمان، خیلی از بحرانهایی که در زندگی داشتهاید پشت سر گذاشتهاید، دورانهای سختی مانند دوری از عزیزان، بحران اقتصادی و ورشکستگی، بیماری خانواده و فرزند و روزهایی که مثلا مجبور بودهاید دایم از این بیمارستان به بیمارستانی دیگر بروید. گذر زمان، خیلی از مسایل را حل میکند. شاید تا به حال برایتان اتفاق افتاده باشد که با مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته، آهی بکشید و به یکدیگر بگویید گذشتهها را باید فراموش کرد. ولی آیا واقعا مفهوم «گذشتهها گذشته» این است که باید آن را فراموش کنیم؟ اصولا آیا امکان به فراموشی سپردن گذشتههایمان وجود دارد؟ گذشته زندگی ما جزو زندگیمان است. اگر بتوانیم آن را به فراموشی بسپاریم، آیا درست عمل کردهایم؟
از نگاه دیگر و با اینکه «گذشتهها گذشته»؛ خیلی از مردم هنوز در گذشته خود زندگی میکنند یا دیگران آنقدر در گذشتههای آنها کنکاش میکنند که وادار میشوند همواره آن تلخیها را مرور کنند. واقعا چهطور باید با گذشتهها رابطه برقرار کرد؟ داستان این هفته ما که با همراهمی بدری سادات بهرامی (روانشناس) و دکتر سعید شریعت (روانپزشک) است، در همین رابطه است.
قصه از کجا شروع شد؟
10 سال از آن روزهای تلخ و عذابآوری که ورشکست شده بودم و در شرایط اقتصادی بسیار بدی به سر میبردم، میگذرد. در تمام این سالها با تلاش شبانهروزی و تحمل سختیهای فراوان توانستم دوباره اوضاع زندگیام را سامان دهم. به لطف خدا اکنون شرایط خوبی دارم و پسرم 12 ساله شده است. او هرگز به یاد نمیآورد که وقتی 2 ساله بود مادرش مرا به دلیل ورشکسته شدن تنها گذاشت و به خانه پدرش رفت. البته با بهبود اوضاع زندگیام توانستم همه چیز را به جای اول برگردانم و همسرم نیز به خانه برگشت. خلاصه اینکه آن گذشتههای سخت گذشت و با اینکه هیچ تمایلی ندارم رفیق نیمه راه بودن همسرم را به او یادآور شوم اما او مدام در حضور پسرم تاکید میکند مبادا دوباره از نظر مالی ریسک کنم و آن روزهای بیپولی و نداری تکرار شود. با اینکه موفق عمل کردم اما ریسکی که در جوانی به ورشکستگیام منجر شد و به قول همسرم در اثر بیعرضگی من در مدیریت کارها بود مانند یک چماق مدام بر سرم کوبیده میشود. این شیوه رفتاری او اعتماد به نفسم را کم میکند. بارها از او خواستهام گذشتهها را فراموش کند و به جای تحقیر من در حضور پسرمان، به او بگوید که پدرش با سن کمی که داشت و بدون پشتوانه مالی و انسانی دوباره دست بر زانو گذاشت و برخاست. این رفتارش باعث شده کم بیاورم و مدام در ذهنم یادآوری شود که چطور مرا تنها گذاشت. به جای لذت بردن از زندگی امروزم، دایم در حال «ای کاش، ای کاش» هستم که چه میشد میتوانستم به آن روزها برگردم و هرگز اجازه ندهم پولم را بخورند. اگر امکان داشت این آرزویم برآورده شود یا نقطه ضعفی هم دست همسرم و خانوادهاش نداشتم که بتوانند با توسل به آن، گذشته را به رخم بکشند. احساس خستگی میکنم، چهطور میتوانم از یاد همه ببرم چه گذشتهای داشتیم؟ (علی.م)
نظر کارشناس
اینکه میگویند گذشتهها گذشته، مفهوم جالبی دارد که از دو جهت قابل بررسی است. گذشته ما از این جهت گذشته که قابل دخل و تصرف نیست و دیگر نمیتوانیم کاری برایش بکنیم، اما در نگاهی دقیق و از سوی دیگر، گذشتهها نگذشته چون ما نمیتوانیم آنها را فراموش کنیم. گذشتهها در ذهن ما به عنوان درس زندگی و نکتههای عبرتآموز وجود دارند و این درسها هستند که باعث هموار شدن زندگی آینده ما خواهند شد. گذشتهها را باید در پس زمینه ذهنیتان داشته باشید و از اشتباهات آن درس بگیرید ولی بدانید که هرگز قابل برگشت نیستند. لازم است در ابتدا به این آقای محترم و همسرشان یک نکته مهم را یادآوری کنم.
از آنجا که انسانها عوض میشوند و رفتارهای اجتماعی، عاطفی و روانی آنها در طول مدت زمان پختهتر میشود و تغییر میکند، نباید گذشته یک آدم را مثل قفسی برای او در نظر بگیریم و او را به گذشتهاش الصاق کنیم. اینکه بگوییم این فرد ذاتا همینگونه است و مدام ناپختگی گذشتهاش را بر سر او بکوبیم، در واقع شانس تغییر و ساختن زندگی آینده را از او گرفتهایم. همسر علی آقا باید بداند با الصاق گذشته همسرش بر سینه او نه تنها شانس تغییر و بهتر شدن را از او میگیرد بلکه غیرمستقیم به فرزندش میآموزد که اگر مرتکب اشتباهی شدی، هیچ جایی برای جبران نداری و اگر هم بتوانی کاملا آن اشتباه را جبران کنی (مانند علی آقا که واقعا با پشتکار و به دور از افسردگی و درماندگی از نو شروع کرده است) دیگران تو را همواره با همان چهره بازنده و مغلوب خواهند شناخت. این خانم محترم باید بداند که انسانها در هر مقطع از زندگی با توجه به شرایط، نیازها و تجارب و موقعیتهایشان تصمیم میگیرند و عمل میکنند و انجام یک اشتباه در گذشته دلیل بر این نیست که فرد در همین ناآگاهی و بیتجربگی خواهد ماند. اگر ما افراد را همیشه با گذشتهشان بسنجیم، در حقیقت فرصت تغییر را از آنها گرفتهایم و این یک رفتار اشتباه است.
چه بهتر بود که شما در آن روزگار سخت و شرایط مالی دشوار کنار همسرتان میماندید و روحیهاش را تقویت میکردید تا سریعتر از اینها بتواند دوباره روی پایش بایستد و از عوارض ورشکستگی رها شود، اما هنوز هم دیر نشده و باید خودتان را اصلاح کنید. باید از اینکه شانس زندگی دوباره در کنار شوهر و فرزندتان را دارید خوشحال باشید. چه بسیارند مردانی که در شرایط مشابه همسر شما دچار سرخوردگی شده و به جای یافتن راهحل منطقی و روی آوردن به تلاش دوباره، از افسردگی و افتادن در دام افراد ناسالم و اعتیاد و... سر در میآورند. به او افتخار کنید و به فرزندتان آموزش دهید که نباید دنبال هر شکستی در زندگی ناامید شد و دوباره باید از نو ساخت. در این ایمیل کوتاه مشخص نمیشود داستان از چه قرار بوده. شاید بهتر باشد مشاوره بگیرید و به جبران اینکه در گذشته تنهایش گذاشتید، امروز همراهش شوید تا مبادا دوباره مرتکب اشتباهی شود و دچار بحران اقتصادی شوید.
یک صحبت هم با علی آقا دارم. گذشتهها گذشته اما خاطرات آن، خصوصا بر اساس بار عاطفی و روانی که در زندگی ما به جا گذاشتهاند، در ذهن افراد خواهد ماند و ما باید از آنها درس بگیریم و آینده را به صورتی بهتر بسازیم نه اینکه با آن خاطرهها دورمان قابی بکشیم و خود را محصور کنیم. شما هم سعی کنید از تجربیات خود برای اتخاذ تصمیم درست در زندگی امروز، چه در زمینه کار و چه زندگی خانوادگی استفاده کنید. اگر قرار باشد تصمیمی بر مبنای ناپختگی بگیرید و یا رفتاری مشابه آنچه در گذشته به غلط انجام دادهاید دوباره تکرار کنید، دیگران گذشته را به یادتان میآورند و قصدشان این است که شما را متوجه اشتباهاتتان در آن ایام کنند، نه اینکه قصد آزار شما را داشته باشند. اگر اصلاح رفتار و کردارتان نیازمند فراگیری مهارتهای خاصی است، بهتر است همین امروز برای آموزش و فراگیری آن مهارتها اقدام کنید. اگر هم نیازمند اطلاعات بیشتر در زمینه مسایل اقتصادی و کاریتان هستید باز هم میتوانید از منابع آگاه آن را کسب کنید. با خودتان روراست باشید. آیا واقعا اتفاق افتاده که دوباره و دوباره یک اشتباه را مرتکب شوید؟ اگر چنین است، باید علت آن را کشف کنید و درمان نمایید. گاهی عدم فراگیری مهارتهای خاص و گاهی تیپ خاص شخصیتی افراد عامل این مساله هستند. اگر شما همچنان به اشتباهات گذشته ادامه دهید دیگران خواهند گفت: «تو هنوز همان آدمی هستی که چنین و چنان بودی» و به این صورت گذشته را بر سرتان میکوبند. اگر کسی در گذر زمان حرکت رو به جلو داشته باشد، میتواند از گذشته و اشتباهاتش فاصله بگیرد و به آینده موفق خود که بر پایه تجربیات گذشته بنا نهاده است، امیدوار باشد.فراموشی نعمت خداست!به این خواننده گرامی توصیه میکنم این یادداشت را با تامل بخوانند. اگر شما یک روز غول چراغ جادو را پیدا میکردید، چه چیزی از او میخواستید؟ آیا میخواستید شما را پولدارترین فرد روی زمین کند، آنقدر قدرتمند شوید که توانایی انجام هر کاری را داشته باشید یا شاید هم میخواستید کاری کند که باهوشترین انسان شوید یا حافظهتان آنقدر قوی شود تا هر چیزی را که یاد میگیرید، هیچوقت فراموش نکنید؟ هر کدام از این آرزوها را که انتخاب میکردید، این احتمال وجود داشت که پس از مدتی از آن پشیمان شوید، اما از یک چیز مطمئنم و آن اینکه با انتخاب گزینه قویترین حافظه بدون تردید پس از مدتی علاوه بر پشیمانی، از زندگی سیر میشدید! بله، به درستی، فراموشی، نعمت خداست! اینکه ما با گذشت زمان میتوانیم اتفاقات بد، آنچه از دست دادهایم، فقدان عزیزان و سایر ناملایمات زندگیمان را فراموش کنیم، نعمت بزرگی است.
اما احتمالا شما هم افرادی را دیدهاید که بدجوری با گذشته خود درگیرند. پیوسته به این فکر میکنند که چرا این اتفاق افتاد و آن اتفاق نیفتاد، چرا این کار را کردم یا آن کار را نکردم، این را گفتم یا آن را نگفتم و.... پس این نعمت فراموشی چرا در اینجا به کمکمان نمیآید و خاطرات بد را پاک نمیکند؟ آیا گفتن این جمله حکیمانه که «گذشتهها گذشته و باید به فکر آینده بود» کمکی میکند؟ احتمالا نه؛ چرا که این افراد تاکنون بارها این حرفها را شنیدهاند ولی مشکلشان همچنان باقی است. پس چه میشود کرد؟ آیا راهی وجود دارد که بتوان ذهن را از این خاطرات رها ساخت؟ آیا میتوان کاری کرد که افراد به جای غصه خوردن، گذشته خود را به عنوان کتابی از خاطرات بنگرند که باید از اشتباهات و ناکامیهایش درس گرفت؟ برای اینکه به این آرمان رویایی نزدیک شویم اول باید به این سوال جواب داد که علت ایجادکننده مشکل چیست و آیا میتوان آن را برطرف کرد؟ بدیهی است که انتظار داشته باشیم با برطرف شدن علت، مشکل از بین برود. پیچیدگی انسان باعث میشود که برای این معما تنها به دنبال یک پاسخ نباشیم. علل متعددی ممکن است باعث این مساله شوند. برای مثال، مشخص شده موقعی که غمگین هستیم افکار منفی ما بیشتر میشود و بیشتر به چیزهای منفی فکر میکنیم. یا موقعی که مضطربایم افکار نگرانکننده بیشتری به سراغمان میآید. بیماریهای دیگری مانند وسواس و برخی از اختلالات شخصیت هم ممکن است با افکار ناراحت کننده و یا اشتغالات ذهنی خاص همراه باشند. البته نمیخواهم بگویم که هر کسی دچار این افکار ناراحت کننده باشد بیمار است، بلکه ممکن است در شرایط دیگری که تحت استرس قرار میگیریم هم به وضعیت مشابهی دچار شویم. پس شاید برخی اقدامات مانند کاهش استرس (اگر ممکن باشد)، استفاده از روشهای تن آرامی (ریلاکسیشن) و ایجاد مشغولیتهای جایگزین مانند ورزش بتواند کمک کننده باشد و مثل همیشه اگر مشکل در حدی ناتوان کننده یا شدید باشد که باعث اختلال واضح در زندگی فرد شود یا ساعتهای زیادی فرد را به خود مشغول نگه دارد، حتما نیاز به بررسی بیشتر و احتمالا درمان دارد.
elvis2002 - سوپد - گوته برگ |
بهترین راه : همسرت را طلاق بده تا هم از شر گذشته هم از بلای آینده خلاصی پیدا کنی. |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
blueberry64 - ایران - تهران |
elvis2002 - سوپد - گوته برگ ** دوست عزیز همیشه پیشگیری بهتر از درمان است!! اصلا ازدواج نکنید بهتر است! لووول |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
parang - سوید - سوندسوال |
elvis2002 - سوپد - گوته برگ . میشه یه وقت مشاوره بهم بدین :-)) |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
malmsteen - اکراین - کی یف |
elvis2002 - سوپد - گوته برگ. خیلیییی باحال بود. |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
زندگی زیبا - ایران - آبادان |
واقعا که |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
vaghe bin - ایران - تهران |
بابا شما چه دل پری دارین از زناتون...دلم سوخت براتون.... |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
afsaneh555 - ایران - تهران |
مگه خاطرات تلخ همه مربوط به ازدواج و زن و مردٍ بابام جان؟ |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
روز روشن - انگیس - لندن |
گربه دستش به گوشت نمی رسید می گفت بو می ده . شما بینید اصلا بهتون زن می دهند بعد فکر طلاقش باشید . راستی یادتون رفته تو ایران نیستید که هر وقت خواستید زنتون رو با یه تیپا بیرون کنید .اینجا زنو مرد با هم مساوی هستند. |
دوشنبه 23 آذر 1388 |
|
nahid amid - فرانسه - پاریس |
به نظر من، کسی که رفیق نیمه راه باشه، نمیشه روش حساب کرد مخصوصا اینکه همسر و شریک زندگی ادم باشه/ حالا اگرطرف مثلا دوستت باشه راحت میتونی با او قطع رابطه کنی . ولی با همسرت یا باید خیلی گذشت داشته باشی و او را با همان زخمی که بهت زده ولی زخم بهبود یافته اما داغ و اثرش بر دلت مانده قبولش کنی و یا اینکه در نهایت از همدیگر جدا شوید. شما حتما اطلاع دارید درصد طلاقها روز به روز بالاتر و بیشتر می شود ، علتش اینکه زن و شوهر نسبت بهمدیگر گذشت ندارند و روز به روز هم در اثر اختلافات و سوءتفاهم ها نسبت بیکدیگر کینه ایی تر میشوند/ دراین بین فرزندان هستند که قربانیان اصلی محسوب می شوند/ در حال حاضر درصد ازدواج در کشورهای اورپایی بسیار پایین امده و پسر و دختر بدون هیچگونه شرایطی با یکدیکر زیر یک سقف زندگی می کنند و حتا بچه دار هم می شوند/ هر زمان هم که بقول معروف ابشان توی یک جوی نرفت براحتی یکدیگر را ترک می کنند و حتا اتفاق افتاده که بعد از جدایی دوستان خوبی برای یکدیگر می شوند!/// من این روش را بیشتر ترجیح می دهم. با ارزوی خوشبختی برای همگـــی❊ |
سهشنبه 24 آذر 1388 |
|
man45 - هلند - هلند |
من بچه بودم پدرم از دنیا رفت ومادرم جوان وزیبا بود وبه تنهایی ما را بزرگ کرد مادر م همیشه از پدرم تعریف میکرد طوری من همیشه فکر میکردم که او خوشبخت بوده ولی بعدها فهمیدم که اینطور نبود .مادرم می گوید نباید با گفتن خاطرات بد ذهن جوانان خراب کرد چون اینطوری ما شانس مثبت به زندگی نگاه کردن را از انها می گیریم. دلم برای مادرم تنگ شده....... |
چهارشنبه 25 آذر 1388 |
|