جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸
وکیل مضروب آلمانی یک هفته در انفرادی اوین
آندرآس موزر وکلیل و سیاستمدار آلمانی یک هفته در سلول انفرادی اوین زندانی بود. او از پشت دیوارهای بلند اوین گزارش میدهد
یک وکیل آلمانی که در تظاهرات بهارستان مجروح شده و ۷ روز در اوین زندانی بوده است، خاطرات خود را در اختیار اشپیگل آنلاین قرار داد. در این خاطرات، صحنههائی از سرکوب خیابانی و سردرگمی خانوادههای دستگیرشدگان ترسیم شده است.
وکیل آلمانی که خاطرات خود را از تظاهرات مردم، سرکوب نیروهای ویژه و بیخوابی و فشار در سلول انفرادی اوین منتشر کرده، "آندرآس موزر" نام دارد. برپایهی گزارش اشپیگل آنلاین، موزر، که در عین حال از سیاستمداران حزب سوسیال دموکرات نیز هست، در سالهای گذشته به دلیل علاقهی شخصی، به بیشتر مناطق بحرانی جهان مثل سوریه، لبنان، فلسطین واسرائیل سفر کرده است.
آندرآس موزر، مدتی پیش به صورت تصادفی در قطار با محمد مصطفائی، وکیل ایرانی که برای گذراندن تعطیلات به آلمان آمده بود آشنا شد. وی که قبلا نیز یکبار به ایران سفر کرده بود، پس از انتخابات ریاستجمهوری و نخستین تظاهرات اعتراضی عظیم مردم علاقمند شد که به ایران برود و شاهد عینی ماجراهائی باشد که از شبکههای تلویزیونی میدید. موزر روز ۲۲ ژوئن (اول تیر) به تهران پرواز کرد. دوستانش قول دادند که اگر ظرف ۴۸ ساعت خبری از او نشنیدند، موضوع را با سفارت آلمان در تهران در میان بگذارند.
وکیل آلمانی، در فرودگاه بینالمللی تهران موفق به دریافت سه هفته ویزای توریستی شد. او خبرها را دنبال میکرد و شاهد تبی بود که زیر پوست شهر جریان داشت. روز سوم تیر، موزر هتل خود را در خیابان سعدی به قصد گردشی در شهر ترک کرد و از قضا به میدان بهارستان رسید که محل تظاهرات گروهی از مردم و حملهی پلیس بود. وکیل آلمانی، در آنجا مورد هجوم نیروهای ویژه قرار گرفت و پس از دریافت ضربات متعدد باتوم، توانست فرار کند و خود را به هتل برساند. موزر، هنگامی که نیروهای ویژه او را زیر ضربه باتوم گرفته بودند، دائما به انگلیسی فریاد میزد که توریست است. اما ماموران اعتنائی نمیکردند.
وکیل آلمانی در خاطرات خود مینویسد: «هنگامی که من در قطار با محمد مصطفائی وکیل ایرانی آشنا شدم، او از من خواست که هروقت به تهران سفر کردم، به او تلفن بزنم. یک روز بعد از کتک خوردن در بهارستان، به او تلفن زدم و برای شب با او قرار گذاشتم. مصطفائی با اتومبیل مرسدس خود که همسر و دختر ۶ ساله اش روی صندلی عقب آن نشسته بودند، به هتلی که من در آن بودم آمد تا برای شام به جائی برویم. اما چند لحظه بعد، دو خودروی صحرائی راه را بر ما بستند، مردانی از آن پیاده شدند، ما را از اتومبیل مصطفائی بیرون کشیدند، مرا به یکی از ماشینها بردند و بین مردی با سر و صورت خونین و مرد خشن دیگری با کت و شلوار تیره نشاندند. بعد، یکی از ماموران تلفن همراه مرا گرفت و کارت و باطری آن را بیرون کشید.
وکیل آلمانی در خاطرات خود شرح میدهد که چگونه بر او چشمبند زدند، او را به اوین بردند، چند مرحله در حالی که باید صورتش را به دیوار میچسباند از او بازجوئی کردند و او را برای یک هفته در سلولی حدود ۴ متر مربع انداختند که دو لامپ سقفی آن شبانهروز روشن بود.
وکیل آلمانی پس از شرح بازجوئیها توضیح میدهد که بازجویان باور نمیکردند او با همکار ایرانی خود به صورت تصادفی آشنا شده، بلکه میخواستند او اعتراف کند که در توطئهای دست داشته است. ساعت یک نیمه شب بیست و هشتم ژوئن، سرانجام مردی که خود را قاضی معرفی میکند، در سلول به سراغ وی میرود و از او میخواهد بنویسد که پدر و مادرش چه شغلی دارند، خواهرش در کجا زندگی میکند و به کدام کشورها سفر کرده است. پس از این بازجوئیها، مترجم توضیح میدهد که قاضی معتقد است دلیلی برای بازداشت وی وجود نداشته و شاید آزاد شود».
روز بعد، آندرآس موزر باز به ساختمان دیگری منتقل میشود و مردی که حدود ۳۵ ساله بهنظر میرسد، به او میگوید: «ببخشید که اینقدر طول کشید تا ما کشف کنیم که همه چیز فقط یک سوءتفاهم بوده. همهی اطلاعات شما پاک شده و در آینده مشکلی با ویزا نخواهید داشت. مردم ایران و آلمان مناسباتی تاریخی دارند. بالاخره همه ما آریائی هستیم»!
در آخرین شب بازداشت، مرد ۴۰ سالهای را که ۲ متر قد او است و ریش و موی پریشی دارد، به سلول وکیل آلمانی میفرستند. این مرد میگوید که ۱۵ سال است در اینجا زندانی است و فردا قرار است آزاد شود. او از وکیل آلمانی میپرسد که آیا میتواند وقتی آزاد شد کاری برایش انجام بدهد؟ آندرآس موزر از او میخواهد که نامش را به خاطر بسپارد و به سفارت آلمان در تهران اطلاع بدهد.
اما روز بعد، وکیل آلمانی نیز آزاد میشود. او در پایان مینویسد: «وقتی زندان را ترک کردم، با انبوه زنان و مردانی روبرو شدم که بعضی از آنها خودشان را در یک پتو پیچیده بودند. هریک از آنها نامی را بر زبان میآورد و میپرسید که آیا صاحب آن نام را دیدهام؟ آیا او را کشتهاند؟ یا هنوز زنده است».
آندرآس موزر، غروب روز ۳۰ ژوئن آزاد میشود، روز بعد به سفارت آلمان در تهران میرود و در همان روز به آلمان پرواز میکند.
WAXY - امریکا - سیاتل |
با میهمانان خود خوشرفتاری نموده و برآنها احترام بگذارید.
بازندانیان و دشمنان خود بر مبنای اصول انسانی رفتار کنید و از شکنجه آنها بپرهیزید.
هیچکس نباید برای ابراز عقیده خود زندانی شود. |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
kafar - المان - اخن |
مرگ بر روسیه فقط و بس . شانس اوردی المانی بودی و قبل از مرگ زن مصری ازاد شدی .
مرگ بر خامنه ای فرعون ایران زمین . |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
ehsasoeshgh - گوتنبرگ - سوئد |
احمدی نژاد ظالم بترس از ان روزی که دست عدالت گریبانت را بگیرد و تناب
دار را بر گردنت بیاندازد |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
chkavak - ایران - تهران |
حقش بود که اعدامش کنند چون دولتهای اروپائی تنها با منطق پول از حکومت نامشروع اسلامی حمایت می کنند و مردم ایران برایشان اهمیتی ندارند. ای کاش چند نفر از شهروندان اروپائی را حکومت اعدام می کرد مردم اروپا دولتهایشان را با تظاهرات بر علیه ملاها به زانو در می آوردند و خواستار قطع رابطه کامل با این حکومت ننگین قرون وسطایی می شدند. |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
irani1 - المان - هامبورگ |
مرگ بر فاشیسم اخوندی .که همه چیز مارا چه مادی وجه معنوی به لجن کشیدند.عربزاده های حروم لقمه.مرگ بر خامنه ای.مرگ بر اسلام.
|
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
سید مهدی - ایران - تهران |
این اقا فکر کرده ما ببو هستیم یهو بفکرش رسید بیاد ایران برای دیدن شلوغی ها ... مردیکه جاسوس ... این بابا صد در صد عضو اطلاعات خارجی المانه.... اگه میدادند دست من یه موزری ازش میساختم که باهاش بشه صد هزار تا کله رو باهاش تراشید اونم چه تراشیدنی... جاسوس احمق... حیف که ازش خوب پذیرایی نکردند قبول نیست باید برگردوننش... |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
parastoo06 - استرالیا - سیدنی |
تا توباشی و فیلت هوس هندوستان نکند! خیال کرده تو ابران حلوا خیر مبکنن!! |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
great dariush - ایران - تهران |
توجه
در راستای نا فرمانی مدنی و ضربه زدن به منافع رژیم در تاریخ 30 تیر راس ساعت 21 و هم زمان با شروع اخبار ساعت 21 برای مدت 4 دقیقه لوازم پر مصرف برقی خود را روشن بگذارید .( مانند اتو ، جاروبرقی ،.....)
توجه داشته باشید که حتما راس ساعت 21 این برنامه انجام شود تا کارایی خود را داشته باشد.
|
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
hany - ایران - یزد |
خیلی دلخراشه.آدم غم دنیا میاد رو دلش.بمیرم واسه دل پدر مادراشون... |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
pagonde - ایران - تهران |
*** کالاهای که باید تحریم کنیم و نخریم این کالاها تامین مالی صدا و سیما هسنتد***
1-شامپو صدرصحت ******10-شوینده های اتک
2-موسسه قلم چی****** 11-دمپایی نیکتا
3-چی توز****** 12-کولرگازی سامسونگ
4-تبرک ******13-تخم مرغ تلاونگ
5-مزمز ******14-قالی شویی ایران مهر
6-لینا****** 15-دستمال گلریز
7-لوازم نقاشی سنا****** 16-دستگاه ورزشی پورتن
8-قالی شویی گل ابریشم 17******-محصولات غذایی وارنا
9-لوازم خانگی الکترواستیل****** 18-پوشاک ماکسیم
19-قند و شکر لادن |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
SIAVASHOMA - انکلستان - منچستر |
https://www.goftaniha.org قاتل ندا اقا سلطان |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
abiabi - انگلستان - لندن |
خدا وکیلی خامنه ای خجالت نمیکشه . من اگر جای این مرتیکه بودم و کامنتها را میخواندم خودم میرفتم خودکشی میکردم . خامنه ای کثافت مگه نمیببینی این مردم دیگه پقر هم بارت نمیکنند پس برو گورت را گم کن |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
mahnadi - هلند - هارلم |
دوستان این یک فیلم کاملا مشخص از سگهای بی سیم بدست رژیم که بصوی مردم مستقیم شلیک کردند وجوانی که زخمی شد
این هم سندی دیگر از دروغگویی های رژیم ببینید
ننگ بر جانیان رژیم ...ها-- شما سیدمهدی -حزب الله-...کردستان ببنیداز این پس خ..ه بمیریدکه ازچه کسانی پیروی وحمایت میکنید
https://www.youtube.com/watch?v=lj0_cC4C0i8 |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
yaghout - آلمان - آلمان |
بیچاره فکر کنم تا زنده ست از هر چی ایران و ایرانیه متنفر باشه که صد البته اگر اینطور باشه حق داره. |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
immortal1977 - هلند - امرسفورت |
سید مهدی - ایران - تهران
چاقال محترم یه بارم تو بیا اینورا , ما ش.. به خدمتتون برسیم ;)
بلا نسبت ببو! شما ببو گلابی تشریف دارین ;) |
دوشنبه 29 تیر 1388 |
|
romaanaa - آمریکا - ویرچینیا |
سید مهدی تابلو مگه خمار فحشی میای نظر میدی |
سهشنبه 30 تیر 1388 |
|
green country - لوس انجلس - کالیفرنیا |
سید مهدی - ایران - تهران
لطفا با خانم بچه ها تشریف بیاورید لوس انجلس در خدمت باشیم هر چند که جرات از مملکت بیرون امدن را ندارید چون شماگدا گشنه ها ی بسیجی پول در بساط ندارید و روزانه یک پول بخورونمیر می گیرید و بردگی می کنید ان انتری هم خوب میتواند از شما سواری بگیرد چون اگر جیب شما بسیجی ها پر باشد که بردگی نمیکردید شما برده ها خودتان هم می دانید هر لحظه جانتان در خطر است نه از دست مردم بلکه از دست اربابتان کج برانید سرتان زده میشود پس.. شو و ماست ات را بخور و وقتی میایی سر کار اینقدر از این کامپیوتر واینترنت استفاده نکن ادای ادم بزرگ ها را در نیار وبرو یک فکری برای زن وبچه و ننه بابات بکن... شماها خانوادگی برده بودیدها ها ها |
سهشنبه 30 تیر 1388 |
|