این یک جمله ی خطرناک است اما بگذارید بگویم که : باور می کنید بسیاری از زوج های امروزی در جهان در ذهنشان با کس دیگری زندگی می کنند؟
این پست خانم شمس الملوک فتح ایمانی مسن ترین وبلاگ نویس ایرانی را بخوانید!
فریاد بی صدا
بچه بی تابی می کرد، مادر او را در آغوش گرفت وبه آرامی در گهواره گذاشت و برایش لالایی گفت. با لالایی گرم مادر کودک به خواب رفت و گهواره با حرکت ملایمی کم کم ایستاد. مادر رفت تا لباسهای کودک را بشوید ، آب تمیز می خواست خانه آنها چاه آب داشت وچرخ چاه رویش بود حالا یک مادر جوان با عشق پشت چرخ چاه قرار گرفت ، با دلو از چاه آب می کشید و در لگن می ریخت و زیر لب زمزمه می کرد : کودک نازک تن من لباسش با ید با آب زلال شسته شود .
تمام لباسهای کودک را شست و روی شاخه های درخت پهن کرد سپس لباس زیبا وتمیز ی پوشید تا به استقبال همسرش رود غذا را آماده و سفره گسترد .کودک شش ماهه هنوز خواب بود ، پدر رسید و به آرامی گونه اش رابوسید . نهار خوردند اما مرد نپرسید چه کسی برایت از چاه آب کشید؟ و نپرسید بیا این کودک کوچک چگونه این کارها را انجام دادی ؟
مرد بسرعت رفته بود و زن گفته هایش بدون شنیدن باقی مانده بود !
زن در این اندیشه بود که چرا شویش با این عجله رفت!
او ماه بعد پاسخ سوالش را یافت ، او فهمید که شویش که پسرخاله عزیزش بود همسر جدیدی اختیار کرده است وهمسر دومش در انتظار فرزند ی از همسر اوست !
از این همه بی مهری شوهر دلش گرفت و در حالیکه دلش پر غم بود بی صدا فریاد می زد و آتش دل را با اشکهای
سوزان فرو می نشاند در دل احساس بدی داشت
من با آنچه در واقعیت اتفاق افتاده و می افتد کاری ندارم بلکه می خواهم بگویم یا بدانم یا بپرسم آنچه در ذهن ها می گذرد و کسی جرات نمی کند درباره اش حرف بزند چیست؟ دیشب بی بی سی فارسی یک برنامه با موضوع خیلی خوب اما با یک اجرای خیلی ضعیف درباره ی پدیده ی چند همسری پخش کرد! البته واضح است که منظورش از چند همسری چند زنی بود نه چند شوهری!
اول بگویم که گرفتن چند زن فقط و فقط ریشه در لذت جویی و تنوع طلبی دارد و هر دلیل دیگری برایش بیاورند مزخرف است. استثناهایی هم ممکن است برای بچه باشد که باز هم لذت و تنوع حتما اضلاع دیگرش خواهند بود. بهتر است کسانی که با گرفتن زن های متعدد موافقند از لذت جویی و تنوع طلبی دفاع کنند نه از خیر خواهی و...
چند وقت پیش یک پیر پسر به من گفت که آدم ها همین که سر سفره ی عقد بله را می گویند ذهنشان می رود پیش تمام گزینه هایی که می توانستند با آنها ازدواج کنند و نکردند. یعنی احتمالات خود به خود شروع می کند پدر ذهن شان را درمی آورد. تمام پرخاش ها اختلافات بعد از ازدواج ریشه در این غده ی سرطانی احتمالات دارد اما هیچ کس جرات گفتن این حرف ها را ندارد و من هم که می گویم به خاطر مجرد بودنم چنین جراتی دارم.
حقیقت این است که آنچه در ذهن اتفاق می افتد با آنچه در عینیت رخ می دهد تفاوت های زیادی دارد و نمی خواهم بگویم که جامعه ی سعادتمند جامعه ای است که بتواند رویاها و واقعیت های ذهن مردمش را به هم نزدیک کند! چرا؟ چون که رویاها همیشه از واقعیت فاصله می گیرند و چه بسا اگر وضعیت جوامع امروزی به گونه ای دیگر بود در رویای انسان ها جامعه ی سعادتمند و خوشبخت جامعه ای بود درست مثل جوامعی که امروز هست!
گرفتن زن دوم یک اتفاق عینی است اما داشتن روابط آزاد یک اتفاق ذهنی است که به زبان آوردنش کار هرکسی نیست! در این مورد آدمها مجبور نیستند راست بگویند و می توانند آنها را در صندوقچه ی خصوصی ذهنشان پنهان کنند و در ظاهر لطمه ای هم به بنیاد خانواده نمی زند! اما در ظاهر نمی زند! در باطن می زند و بنده می خواهم به شما عرض کنم که بیشتر از گرفتن زن دوم و سوم و چهارم هم لطمه می زند. علتش هم این است که وقتی اتفاقی در عالم واقع می افتد تکلیف همگان با آن روشن است در نتیجه ساز و کارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ، خود را با آن یا هماهنگ می کنند و یا برای سرکوب و تغییرش بسیج می شوند.
اما در مورد چیزی که در ذهن اتفاق می افتد اینگونه نیست و نتیجه این می شود که در عین تاثیرگذاری آن ذهنیت ها در جامعه ، ساز و کارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ، ابزاری برای تعامل و یا برخورد با آنها را ندارند و فلج می شوند! یعنی کسی که در ذهن خود یک زندگی با روابط آزاد دارد اما در میان اطرافیان ، خود را یک آدم متعهد و پایبند به خانواده و اخلاق گرا و کوفت و زهره مار جلوه داده است نه تنها به جامعه ی اطراف خود این اجازه را نمی دهد تا ساز و کارهایش را بر اساس خواسته ها و رویاهای او تنظیم یا برخورد کند بلکه آن جامعه را مجبور می کند بر اساس عمل دور از رویای او ساخته شود. چنین آدمی مثل جنگجویی می ماند که با یک عده بی دفاع طرف شده و تا زمانی که دست به اقدامی عینی و عملی نزده همچنان این حالت را حفظ خواهد کرد. آدمها از کجا بدانند در ذهن اطرافیانشان چه می گذرد که نسبت به آن عکس العمل نشان دهند و در ابعاد وسیعتر جامعه را نیز وادار به عکس العمل کنند؟
اما گویا مشکلات کسانی که با تجدید فراش نمی توانند کنار بیایند درست از زمانی شروع می شود که این موضوع ذهنی عینی شود غافل از این که مشکلات آنها پیش از عینی شدن ماجرا به مراتب سخت تر بدتر بوده است.
شاید بهتر باشد بگوییم مشکلات جامعه بیشتر بوده نه مشکلات آنها چرا که این همه ذهنیتی که اکنون خارج از چارچوب خانواده در حال رفع نیازهای اساسی خود هستند بالاخره روزی به جهان عینی نزدیک می شود و همین است که خواهیم دید بنیاد های سست خانواده در آینده ای نه چندان دور فرو خواهد ریخت.
آیا شما نشانه های این فروپاشی بزرگ را نمی بینید؟
منبع: وبلاگ درخت بدون سایه ( نوشته های بهزاد افشار)