یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶ - ۰۲ مارچ ۲۰۰۸
شمهای دیگر از فجایع گسترده در یکی دیگر از مراکز نگهداری دختران بهزیستی زنجان
1: بعد از انتشار خبر ماجرای داغگذاری بر بدن سه کودک در «مرکز نگهداری کودکان مهر بهزیستی زنجان» در شمارهی 268هفتهنامهی بهار زنجان - بیست و دوم تیر ماه سال جاری - و سکوت و بیتفاوتی مسؤولان در قبال آن که به ناچار منجر به انعکاس خبری وسیع آن در شبکهی جهانی اینترنت و رسانههای خارجی و مطبوعات سراسری شد، بنا به دلایلی قصد نداشتم به انتشار برخی از فجایعی که در دیگر واحدهای وابسته به بهزیستی استان زنجان روی داده و به مراتب اسفناکتر از فاجعهی داغگذاری مذکور است بپردازم؛ زیرا انتشار اینگونه اخبار موجب جریحهدار شدن احساسات مردم سراسر جهان به ویژه مردم رقیقالقلب ایران و از سوی دیگر موجب پیدایش جو منفی نسبت به هزاران مددکار و مربی و نیروهایی میشود که در سراسر کشور در سازمان بهزیستی عاشقانه به ارائهی خدمت به مددجویان مشغولند و جا دارد که از خدمات ارزندهی آنان قدردانی شود.
2: اما با کمال تأسف در شمارهی 2338روزنامهی جامجم، مورخ 2/5/1387 خواندم که در خصوص پیگیری ماجرای داغگذاری آورده است: «موبایلها مثل همیشه خاموشند، در دسترس نیستند. موبایلها با زنگ اول روی بوق اشغال میروند، مدیران ارشد، ما را به روابط عمومیها پاس میدهند و روابط عمومی سازمان بهزیستی هم به بوق اشغال...، به شش نفر از مدیران ارشد التماس میکنیم دربارهی حادثه نظر دهند، اما کسی حاضر به پاسخگویی نیست. هیچ یک از مسؤولان تمایل ندارند در بارهی ضعف سازمان بهزیستی در گزینش کارکنان و نظارت بر مراکز نگهداری کودکانش حرفی بزنند. تا دست آخر یکی از مدیران که نمیخواهد به هیچوجه نامش فاش شود، میگوید: چرا قصد دارید قضیه را به ضعف نظارت بهزیستی به مراکز نگهداریاش نسبت دهید. شاید شکنجهی بچهها کار کسانی بیرون از بهزیستی باشد...! به او میگویم: فرض کنیم آدم بد قصهها که نمیدانیم کیست، روزی از پنجرهی مرکز نگهداری بچهها تو آمده و داغ روی تن آنها گذاشته است. فرض کنیم او اصلا از پرسنل مرکز نبوده، اما اگر برای فرزند خودتان در خانه چنین حادثهای پیش بیاید، آیا میتوان شما را از اتهام ناتوانی در نگهداری از کودکان مبرا کرد؟»3: پس همانطوری که ملاحظه میشود برخی از مدیران سازمان بهزیستی، این سازمان را با مراکز سیاسی و امنیتی عوضی گرفتهاند و بر اساس تئوری توهم توطئه، به جای پذیرفتن سهلانگاری در انتخاب نیروهای سازمان، میخواهند با اینگونه خیالپردازیهای مالیخولیایی خود را از زیر بار فشار سنگین افکار عمومی و وجدان درونی نجات دهند، غافل از این که اساس و زیربنای اصلاح، پذیرش اشتباه و سهلانگاری است و نباید در چنین مواردی به مصداق «الغریق یتشبث بکل حشیش؛ غریق به هر خس و خاشاکی چنگ میزند»، به اینگونه خیالبافیها متشبث شد؛ زیرا برخورد صادقانه با واقعیتها قدم اول در شناخت آنها و حرکت به سوی اصلاح نابسامانیهاست.4: فلذا تصمیم گرفتم که در آستانهی تشرف به حرمین شریفین و زیارت خانهی خدا، درخواست برخی دیگر از آسیبدیدگان مراکز وابسته به بهزیستی زنجان را اجابت کنم و تا جایی که اخلاق عمومی اجازه میدهد، بخشی از ظلمهایی را که بر آنان رفته است به اطلاع افکار عمومی برسانم تا شاید از یکسو دین خود را به این عزیزانی که مظلوم واقع شدهاند ادا کنم و از سوی دیگر شاید انعکاس اینگونه مسائل در افکار عمومی برخی از غافلان را از خواب غفلت بیدار کند و این نکته را دریابند که مدیریت، علم، تخصص، تجربه، توان و ... لازم دارد. امام صادق(ع) فرمود: «ما ابالی الی من ائتمنت خائنا او مضیعاً؛ برای من فرقی ندارد که کار را به آدم خائن بسپارم یا به آدم ناشی و خراب کنندهی امور.»(1) مسؤولان امور باید این نکته را دریابند که مدیریت افراد فاقد تخصص و توان لازم مدیریتی به تعبیر امام صادق(ع) نتیجهای همسان با مدیریت خائنان دارد که همانا تضییع امور است.5: از اینرو در این نوشتار به انعکاس بخشی از مصائبی میپردازم که بر دختران آسیبدیده در «مرکز نگهداری شکوفههای نرگس» بهزیستی زنجان وارد آمده است و از ساحت مقدس امام زمان(عج) عذرخواهی میکنم که برخی در مرکزی که به نام مقدس مادر بزرگوار آن قطب عالم امکان نامیده شده و جهان در انتظار ظهور اوست تا بنیاد ظلم براندازد و عالم را پر از عدل و داد کند، چه ظلمهایی را بر دختران مظلوم و بی پناه این مرز و بوم روا داشتهاند! البته همانطوری که در بند 4 معروض داشتم، صرفا به بخشی از اطلاعاتی که توسط همکاران هفتهنامهی بهار زنجان و جمعی از خیرین استان زنجان فراهم آمده، آن هم تا آنجا که اخلاق عمومی اجازه میدهد و کمتر احساسات مردم را جریحهدار میکند میپردازم. در این مختصر به انعکاس اظهارات سه دختر آسیبدیده و یکی از بستگان آنها اکتفا میکنم. این اظهارات بر روی نوار ضبط شده است.6: یکی از بستگان مددجویان «مرکز نگهداری شکوفههای نرگس» بهزیستی زنجان به نام «ل.الف» میگوید: «سه تن از خواهران من که فرزند طلاق میباشند، به دلیل بدسرپرستی با حکم دادگاه، تحویل «مرکز نگهداری شکوفههای نرگس» بهزیستی زنجان شدند.» وی با اشاره به بدرفتاریهایی که با این دختران شده است میگوید: «به خاطر اذیت و آزار خانم [...] یکی از خواهرانم به نام «ز. الف» فرار کرد. چون این خانم، مفصل، او را کتک میزد؛ در حدی که خون دماغ میشد و از شدت خونریزی دچار ضعف میشد. گاهی فرشها را جمع میکردند و آنها را وادار میکردند که بر روی موزائیک و موکت بخوابند و یا آنها را بدون لباس وادار میکردند که در زمستان و هوای سرد و برفی به حیاط بروند.» این خانم میگوید: «البته مدت کوتاهی خانم [...] به عنوان مسؤول آنجا بود که اوضاع خوب و وضع بچهها بهتر بود و دیگر کسی فرار نمیکرد، ولی متأسفانه از اردیبهشت سال 86 مربی جدیدی مسؤولیت آنجا را برعهده گرفت و با تغییر مدیریت، اذیت و آزارها افزایش یافت. خانم مزبور میگوید: «خواهران من «ش.الف»19 ساله و «ظ.الف»14 ساله در آنجا بودند و به خاطر اخلاق خوب خواهرانم همهی بچهها از آنها راضی بودند به طوری که «ش.الف» 19ساله، مربی بچهها شده بود و در مدرسه هم خیلی از آنها راضی بودند. « ظ.الف» هم به خاطر انضباط و اخلاق مورد تأیید همه، مخصوصاً مسؤولان خود بهزیستی بود. اما با آمدن خانم [...]، اذیت و آزارها خیلی شدّت یافت، بین بچهها درگیری ایجاد کردند به طوری که برای «ش. الف» که 17 سال داشت پرونده تشکیل دادند و وی را به کلانتری بردند! متأسفانه به پیگیریهای ما هم ترتیب اثر ندادند. میگفتند: چون اینها فرزندان بهزیستی هستند شما حق هیچ دخالتی را ندارید.» خانم «ش.الف» میگوید: «با اینکه چشم من ناراحت بود و باید به پزشک مراجعه میکردم، اجازه نمیدادند و حتی هروقت خواهرم مراجعه میکرد، که مرا نزد پزشک ببرد اجازه نمیدادند و میگفتند به شما ربطی ندارد.» همین خانم میگوید: «در تابستانها ما را در هوای داغ ظهر برای تنبیه به حیاط میبردند و وادار میکردند که به آفتاب نگاه کنیم که همین موضوع موجب ضعیف شدن چشم من شده است.» وی میافزاید: «بچههای کوچک را در تابستان و زمستان برای تنبیه در توالتهای حیاط و زیرزمین زندانی میکردند و بعضا ما را مجبور به لیسیدن توالت میکردند.»خانم «ل.الف» میگوید: «البته مسؤولان قبلی بچهها را به نزد چشم پزشک و ... میبردند و این کارها را انجام میدادند، ولی از وقتی که خانم[...] مسؤول شد از این کارها ممانعت میکرد و میگفت: مگر چه خبر است که اینها فکر میکنند، همیشه باید به نزد پزشک بروند؟!» وی میافزاید: «در حالی که بعضا دختران در ایام [...] به شدت درد میکشیدند از دادن دارو به آنها جلوگیری میکردند و حتی از برگزاری کلاسهای فوقالعادهی ریاضی و ... که توسط عدهای از خیرین تشکیل میشد، ممانعت میکردند.» خانم«ل.الف» میگوید: «در اواخر سال قبل به شدت اوضاع افتضاح شد. بچهها را در زیرزمین و توالت زندانی میکردند و اجازه نمیدادند که من با خواهرانم صحبت کنم، همچنین بچهها را وادار میکردند که توالتها را لیس بزنند! تا اینکه صبرم تمام شد و من شخصاً به آقای [...] و آقای سیدّیفرد که آن موقع سرپرست بودند و الآن رئیس مرکز استان شدهاند و آقای [...] و خانم [...] نامه نوشتم، نه تنها ترتیب اثر ندادند، بلکه آقای [...] گفت: من خودم دستور دادهام که «ش» را به زیرزمین بیاندازند و به او غذا ندهند تا ادب و آدم شود.»وی میافزاید: «من و مادرم از تهران به زنجان آمدیم و به مرکز مراجعه کردیم تا آنها را ترخیص کنیم و با خود ببریم که اجازه ندادند آنها را با خود ببریم، تا اینکه یکروز بعد از این که ما از زنجان به تهران آمدیم شنیدیم که اثاثیهی این دو دختر جوان را در آن سنین بحرانی به وسط خیابان پرت کردهاند. همسایهها با دیدن آنها گریه کرده بودند و میگفتند: مگر اینها صاحب ندارند؟ البته باز ما کار خواهرانمان را پیگیری میکردیم، ولی بقیهی بچهها کسی را نداشتند که پیگیری کنند.» خانم «ل.الف» ادامه میدهد: «همانطوری که گفتم اثاثیهی این دو خواهر را به خیابان ریختند تا اینکه خانم عطایی از اورژانس اجتماعی آمده و آنها را برده بود. حتی خانم عطایی هم که متوجه اذیت و آزار به دختران شده بودند با آقای سیدیفرد، سرپرست بهزیستی زنجان، صحبت کرده بودند که چرا اینها را به خانهی سلامت فرستادهاند. خانم عطایی به آقای سیدیفرد گفته بودند که اینها دختران خوب و سالمی هستند. حدود دو ماه هم در آنجا مانده بودند که من و مادرم رفتیم و آنها را با خودمان بردیم. من خودم هم برای آقای سیدیفرد نامه بردم، ولی ایشان به جای رسیدگی به من گفتند: ما خودمان دستور دادهایم که اینها را تنبیه کنند! من به پای ایشان افتادم و کفش او را بوسیدم و التماس کردم که این بچهها را نجات دهید، این بچهها را دارند میکشند». وی ادامه میدهد: «سابقاً کسی نمیدانست که اینها بچههای بهزیستی هستند، ولی از وقتی که اینها آمدهاند، خانم [...] به مدرسه میرفت و به همشاگردیهای بچهها میگفت: اینها بچههای خانهی سلامتاند! اینها آدمهای درست و حسابی نیستند که شما با اینها دوست هستید»!ا «ل.الف» با اشاره به وضعیت برخی از دختران دیگر میگوید: «مثلاً دختری هست بهنام «ش» و دختر دیگری به اسم «م» و دختر دیگری بهنام «الف» که اجازهی مدرسه رفتن را به آنها نمیدهند.» وی میافزاید: «ظ.الف» خواهر کوچک ما بهترین دانشآموز مدرسهی حجاب شهرک کارمندان بود که به خاطر اعتراض به اینکه چرا خواهر مرا به مرکز سلامت(محل نگهداری زنان و دختران فراری) فرستادهاید مانع رفتن او به مدرسه شدهبودند»! وی در خصوص برخورد نامطلوب با افراد در این مرکز میگوید: «اینها با بیاعتنایی و بیاحترامی با من و مادرم که یک زن 50 ساله است، برخورد میکردند. مادرم پای آقای [...] افتاده بود، ولی او را بیرون کرده و اجازه نداده بودند که دخترانش را ببیند، به او گفته بودند: چون ازدواج کردهای نمیتوانی دخترانت را ببینی! در حالی که قبلاً هم میگفتند: چون ازدواج نکردهای حق نداری بچههایت را ببینی!»خانم «ش. الف»میگوید: «پولیهایی را که بستگان ما به ما میدادند از ما میگرفتند، طلاهایی را که برای ما میخریدند از ما میگرفتند.» خانم «ل.الف» میگوید: «خلاصه، خواهران مرا با این وضع بدون اینکه کوچکترین کمکی بکنند بیرون کردند. خواهرم همیشه میگفت: آه من اینها را خواهد گرفت.»وی میافزاید: «الآن هم در آنجا دختری به نام «ش» هست که دختر بسیار خوبی بود. این دختر تکواندوکار و ورزشکار بود، ولی متأسفانه به علت بدرفتاری مسؤولان با وی معتاد شده و هرچند روز یکبار با تیغ خودزنی و خودکشی میکند.» وی ادامه میدهد: «تمام اینها را من به آقای سیدیفرد گفتم، ولی متأسفانه او مرا تهدید کرد.»«ظ.الف» میگوید: «برای تنبیه و آن هم بیجا بر روی دست ما داغ میگذاشتند، بچهها را با روسری خفه میکردند و ...»خانم «ل.الف» میگوید: « خواهرم «ظ» همیشه شاگرد ممتاز بود و در مدرسهی غیرانتفاعی درس میخواند، ولی کاری کردند که اخیرا تجدید آورده است. الآن دو خواهرم در تهران نزد من زندگی میکنند و من که در تهران هستم و مجرد میباشم با دو خواهرم زندگی میکنیم و من ماهیانه 350 هزار تومان اجاره خانه میدهم. من از آقای دکتر فقیه وقت گرفتم و تقاضای کمک کردم. ایشان هم در 22 اسفند 86 دستور دادند، ولی هیچ کمکی به من نشد.» وی میگوید: «من به خاطر این ظلمهایی که شده بود و دست ما هم به جایی نمیرسید، هرگز فکر نمیکردم که روزی دستهای اینها رو و اینگونه چهرهی آنها برای مردم شناخته شود. من وقتی میدیدم که در بهزیستی اینگونه با ما و بچهها رفتار میکنند میگفتم دیگران هم مثل اینها هستند و حتی جرأت نمیکردم که به مطبوعات مراجعه کنم و فقط دردم را با خدا در میان میگذاشتم تا اینکه خداوند با عنایت خودش زمینهای را فراهم آورد و آقای بیگدلی اقدام به افشای بخشی از ظلمهایی که به بچهها شده بود کردند و موجب شدند که درد این بچهها اینگونه به گوش همه برسد. من از آقای بیگدلی میخواهم که این حمایت خودشان را از این بچههای مظلوم ادامه دهند تا شاید انشاء الله مشکلات آنها حل شود.»7: حال اینجانب به عنوان مدیرمسؤول یک نشریه و استاد دانشگاه که ملبس به لباس روحانیت نیز میباشم و با اقشار وسیعی از این انسانهای رنجدیده و مظلوم ارتباط دارم و فریادهای دادخواهی آنان را میشنوم چه باید بکنم جز تلاش برای عمل به این کلام درخشان مولایم علی(ع) که آن را از دوران کودکی آویزهی گوش خویش کردهام؟ علی(ع) خطاب به دو فرزند گرامیاش فرمود: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.» اینک از مدیران عالی کشور میپرسم که مگر چه باید بشود که به بیکفایتی کسانی که مسبب اینگونه فجایع دردناک شدهاند پی ببرند و در صدد اصلاح وضعیت موجود برآیند؟! آیا انجام اعمال سادیستی همچون داغ گذاشتن بر دست کودکان معصوم و مجبور کردن آنان به لیسیدن توالت و ... ظلم نیست؟ آیا سپردن جسم و جان کودکان معصوم به دست چنین موجوداتی مصداق بارز ظلم نیست؟! پس چرا شب با خیال راحت سر بر بالین میگذارید و از خشم خداوند قهار که در کمین ظالمان است برخود نمیلرزید؟!8: هنگامی که خلیفهی سوم، از علی(ع) خواست که با مردمی که علیه او شورش کردهاند، سخن بگوید و از آنان بخواهد که مهلتی برای اصلاحات اجتماعی و احقاق حقوق مردم قرار دهند، علی(ع) فرمود: « ما کان بالمدینه فلااجل فیه، و ما غاب، فاجله وصول امرک الیه؛ آنچه در مدینه است(یعنی کارها و اصلاحاتی که باید در مدینه انجام شود) هیچ مهلتی نمیخواهد و آنچه در خارج از مدینه است، مهلت آن همان اندازه است که دستور تو به آن جا برسد...»! یعنی نباید در اصلاح امور کوچکترین تعللی شود که در این صورت، حاکمان، مسؤول ظلمهایی خواهند بود که به علت تعلل آنان در اصلاح امور بر مردم رفته است. ای کاش، مسؤولان قبل از انتشار اینگونه اخبار در رسانههای بینالمللی به خود آیند و به اصلاح امور همت گمارند. اگر برخی از مسؤولان از خداوند متعال به اندازهی فلان رادیو و تلویزیون و رسانههای بیگانه میترسیدند، بسیاری از مشکلات زودتر حل میشد.9: از همه تأسف بارتر در خصوص این ماجرا عملکرد رسانهی ملی و برخی از مطبوعات و ... بود؛ زیرا با این که از اصل ماجرا خبرداشتند سکوت کردند و از انعکاس این فاجعهی بزرگ خودداری ورزیدند و در حالی که بسیاری از رسانهها داخلی و خارجی برخی از مطالب عمدهی خود را به این موضوع اختصاص داده بودند، رسانهی ملی سکوت کرد و روزنامهی اصولگرای(سابقا عصر و امروز صبح) که خود را «قسیم النارو الجنه» میداند همزمان با انتشار این خبر در رسانههای داخلی و خارجی صرفا به انعکاس این خبر از زنجان اکتفا کرد: « بارش باران تابستانی مردم زنجان را خوشحال کرد. بارش باران تابستانی در استان زنجان موجب خوشحالی مردم و کاهش دما و خنک شدن هوا شده است.»(کیهان)گوش باز و چشم باز و این عمیحیرتم از چشم بندی خدا10: در پایان ضمن تشکر از احساس مسؤولیت مطبوعات، خبرگزاریها، وبلاگها و دیگر رسانههای خبری که با اظهار تأسف شدید ما را در انعکاس خبر فاجعهی داغگذاری بر بدن کودکان معصوم در«مرکز نگهداری کودکان مهر» بهزیستی زنجان یاری کردند، خداوند متعال را به اسمای حسنایش میخوانم که به همهی ما توفیق دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم عنایت فرماید. تا بعد. رحمت اله ییگدلی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان و مدیرمسؤول هفتهنامهی بهار زنجانمنبع : xu4.org
محسن قوز فیش - نروژ - اسلو |
اگر این خبر درست باشه اونوقت بر هر چه ادم کودک آزار لعنت! |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
mah1 - ایران - تهران |
لطفا اون کسایی که سنگ این رژیمه بیکفایت رو به سینه میزنن بیان جواب بدن. زود هم نگین مگه تو کشورهایه غربی از این اتفاقها نمییفته. اولا چرا میشه ولی اگه به بیرون درز کنه پدرشون رو در میارن نه مثله مسئولینه ایران بیتفاوت و کر بشن. دوما این حرف درمانه درد اون بچه ها نیست. |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
farshidkhan - ایران - بوشهر |
انسان با حیوان هم همچین کاری نمی کند0 اصلا برای ما حرفی نمی آید خدا ذلیلشان کند0 |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
ARTEMIS-SW - سوئد - مالمو |
در هر مطلبی باید چرندیات مذهبی برای تحمیق ملت باشد .نویسنده ی مهربان!!!به بی وطن هائی که پول بی زبان را به عنوان حج به شکم عربهای مفت خور عربستان می ریزند بگو حالا که ملا کثیف و ادمخوار است شما به این مراکز کمک کنید. |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
asalpor - ایران - تهران |
خدا به داد همه برسد |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
omidezendegy - ایران - مشهد |
کی دلش می یاد حتی یک حیوان مثل یک گربه ، یک سگ ، یک ماهی رو اذیت کنه و زجر بده ؟ |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
sina_jan - استرالیا - سیدنی |
جنایت و تجاوز به حقوق انسانها در حکومتهای اسلامی بیداد میکند... |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
mahkame - اتریش - وین |
وای اگر تو اینجا همچین اتفاقی بیفته؟؟؟ بدبختشون می کنن. خبرنگارا از یک طرف و مردماز طرف دیگه و سازمانهای دیگه چه ها که نمی کنن؟؟ دلم واقعا برای اون بچه ها میسوزه. واقعا یک روز آه اون بیچاره ها حال اون مسئولین رومیگیره. |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
شنگول - ایران - مشهد |
سلام نویسنده گرامی
با توجه به عمق این فجایع ای کاش حضرت عالی در خصوص نوشتن نام این مجرمین کوتاهی نمی کردید لا اقل از این به بعد این اسامی در اذاهان شاید بمونه شاید کسی بتونه کاری بکنه
بهر حال همیشه مطلع بودن در این موارد بهتر از جهال هست
من بازم عاجزانه از همه دوستان می خام بجای اینکه همش دولت رو متهم کنن یه سوزن هم بخودشون بزنن
و یادمون باشه که انسانیت از تک تک ماها شروع میشه |
چهارشنبه 27 شهریور 1387 |
|
sarab22 - المان - دوسلدورف |
اخوندا از اذیت و ازار و شگنجه و سنگسار لذت میبرند سادیسم اسلامی دارند مگر 1427 سال پیش کودک ازاری نبود؟ بود خوبش هم بود مگر با دختر بچه های 6 ساله که هنوز راه رفتن بلد نبودن همخوابی نمیکردند؟ باید کودک ازارها بهر نوع مثل اسپانیا از بیخ ببرند که دیگر این فرهنگ بچه ازاری از بین برود. این محسن فشفشه هم خوشش میاد از این کارها چونکه اربابانش اینکاره هستن. |
پنجشنبه 28 شهریور 1387 |
|
Parsiran - ایران - تهران |
من میخوام بگم مطمئن باشید مسئولین اون مرکز بزودی صاحب پست و مقامات بزرگی در کشور میشند.مثلا وزیر و وکیل و نمیدونم ازین جور مشاغل محترم و مفید ................
چون اینجوری بهتر میتونند به خدمت مردم برسند . |
پنجشنبه 28 شهریور 1387 |
|
آنتی اسلام - ایران - اهواز |
محسن قوز فیش - نروژ - اسل
تو خودت هم 1 همچین جایی بزرگ شدی بهتر از هرکس باید بدونی که اونجا چه خبره ! |
پنجشنبه 28 شهریور 1387 |
|