خلبانی که نخواست جاسوس باشد

خلبانی که نخواست جاسوس باشد

منبع : سایت یادداشت های یک خبرنگار

https://www.oldpilot.ir/2008/08/post_270.php#more

مدت ها بود دلم می خواست در باره سازمان های جاسوسی سخن گفته و دست آن ها رو برای شما جوون های عزیز باز نمایم .. اما هر بار به این می اندیشیدم که چگونه می توانم عمق حرکات ان ها رو تجسم کرده تا دوستان باور کنند .. ؟ چون آن ها واقعآ حرفه ای به این گونه قضایا برخورد می کنند . طوری آدم رو اغفال می کنند که طرف ممکنه تا سالیان سال ندونه این فرار یا این هجرت از کجا آب می خورده ؟ نمونه آن را در مطلب خواهید خواند در ظرف مدت کوتاهی خیلی از بچه های متخصص ما کشور رو در زمان جنگ ترک گفتند .. مطمئن هستم اغلب ان ها نمی دونند که چه سازمانی تسهیلات خروج ان ها رو فراهم کرده است .. حتمآ فکر می کنند دوستان قبلی که از کشور خارج شده اند کار های آن ها رو راست و ریست کرده اند ... !!

برای اثبات نظریه خودم عرض می کنم .. چگونه وقتی ورزشگاران کشور ما برای مسابقه ورزشی می خواهند وارد امریکا شوند ، این همه سختی کشیده ، اذیت شده و بعد از  چشم نگاری و انگشت نگاری با تآخیر اجازه حضور می دهند ؟ ولی برای فردی که فراری است و خودش هم اذعان داره که در حال ترک وطن اش است به چه راحتی جذب این کشور افسانه ای می شود ؟!! از همه مهم تر حتمآ این سخن من را قبول دارید که به عنوان یک فرد غیر سیاسی که تازه آمریکا و مردمانش رو دوست داره وقتی این حرف ها رو می زنه .. پس حتمآ خبری است !! در مطلب هم اشاره کردم که من فقط سعی دارم شما جوون های عزیز رو ضمن آگاه کردن از مسایل ایام جنگ ، چهره زشت سازمان های جاسوسی رو نشون داده تا خدای ناکرده گول اش رو نخورید ..

سه همکلاسی با هوش ....

اون زمان ها یعنی پیش از انقلاب یا به عبارتی اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه که من تازه به نیروی هوایی شاهنشاهی پیوسته بودم ، رسم بود که می گفتند .. فلان گروه یا بچه های فلان دوره همگی نخبه بودند .. یا شاید بهتر باشه بگم همگی با سواد بوده و عاقبت به خیر شدند .. مثلآ در همین خط پرواز سی - ۱۳۰ خودمون شایع بود .. اغلب بچه هایی که یک دوره از ما قدیمی تر بودند ، خیلی با سواد و با هوش بودند . و افرادی مثل خدا بیامرز علی نجیب که هواپیمای آن ها رو بر فراز ارمنستان زدند از این گروه بود . البته فراموش نکنید این قضاوت ها معمولآ بعد از گذشت چندین سال مطرح می شد . در یکی از همین گروه ها سه دوست به نام های .. سیاوش ( قهرمان ماجرای ذیل ) خسرو و فرهاد ( همان خلبانی که کور شد ) با هم همدوره بودند . و همان گونه که عرض کردم اغلب بچه های گروه آن ها ، خلبان هایی شجاع ، با تجربه و ماهری شده بودند . اما دست سرنوشت و تقدیر برای هریک ماجرای متفاوتی خلق کرد . که در این پست به بیان خاطراتی از سیاوش پرداخته و در آینده ای نزدیک به شرح سرنوشت فرهاد خلبانی که مورد خشم ژنرالی قرار گرفته و از گردان جنگنده فانتوم به سی - ۱۳۰ منتقل شده و سپس کاپیتان ۷۴۷ شد ، اشاره خواهم کرد ..

آشنایی من با این گروه سه نفره ..

تا اخرین روزهایی که من در نیروی هوایی بودم ، خسرو در گردان فرند شیپ پرواز می کرد . فکر کنم بچه آبادان بود .. اون موقع این گردان در دوشان تپه قرار داشت .. ( حالا هم فکر کنم همین طوره .. ) به لحاظ دوستی و رفت و آمد خانوادگی که با فرهاد داشتم ، با دوستان او خسرو و سیاوش هم آشنا شده بودم . البته این رو هم بگم که گردان فرند شیپ یا همون اف - ۲۷ اگر چه در مهرآباد واقع نبودند .. ولی جز زیر مجموعه پایگاه یکم ترابری محسوب می شدند . خسرو هم هر وقت از ماموریتی دیر می رسید یا بعد از " سان ست " یا همون غروب آفتاب مجبور به فرود در مهر آباد می شد ، حتمآ سری به دوستان قدیمی اش که در گردان سی - ۱۳۰ بودند می زد . تا یادم نرفته بگم که باند دوشان تپه چون فاقد چراغ روشنایی بود ، فرند شیپ ها مجبور بودند در مهرآباد فرود آمده و کروی آن با مینی بوس به دوشان تپه برگردند ! البته در مواقع اضطراری چراغ های مخصوصی موسوم به " گوزنت " در باند قرار می دادند .. همین وضعیت رو در فرودگاه جاسک هم داشتیم

 وضعیت سیاوش و فرهاد در پایگاه ........

در مورد فرهاد می دونم که بعد از فازغ التحصیل شدن با هواپیمای فانتوم می پریده است . تا این که به دلایلی که در پست های بعدی خواهم گفت به گردان سی - ۱۳۰ منتقل می شود .. اما از گذشته سیاوش چیزی نمی دونم .. اگر چه به سبب دوستی با فرهاد با هم صمیمی شده و خیلی هم به اتفاق پرواز می رفتیم . ولی هر چه فکر می کنم یادمم نمی آید .. اما حدس می زنم او مدتی با خسرو در گردان فرندشیپ پرواز می کرده است . شاید هم مثل فرهاد گردان شکاری بوده است .. به هر حال در ماهیت ماجرایی که قصد بیان آن را دارم فرقی نمی کنه .. سیاوش خیلی زود به جرگه خلبان یک ها پیوسته و پروازهایش رو به عنوان کاپیتان با هواپیمای سی - ۱۳۰ آغاز کرد . جوان شوخی بود . مخصوصآ وقتی خسرو هم از راه می رسید . واقعآ انسان های با شخصیت و مهربانی بودند . و من از مصاحبت با آن ها سیر نمی شدم . سیاوش یه کم شیطون بود .. و برعکس فرهاد که آدمی کم سخن و کم حرف بود او زیاد حرف می زد و شوخی می کرد ..

به خاطر سپردن آخرین لحظه های خداحافظی ...

من هیچ گاه اخرین دیدار ها رو یادم نمی ره .. ببخشید می خواهم حاشیه رفته و یک پارانتز بی ربط باز کنم !! در ایام نوجوانی که در ارومیه پادگان قوشچی بودیم ، سالی یک بار تابستان ها به اتفاق خانواده به مشهد می رفتیم .. در میان اقوام ما دختری بود که من خیلی دوستش داشتم . و به دلایلی هرگز رسمآ به خواستگاریش نرفتم .. یادم می آید در همون سال ها روز های آخری که قصد مراجعت به رضائیه رو داشتیم ، از او خواهش می کردم موقع خداحافظی و جدایی حالتی زیبا به خودش بگیره . و بهش می گفتم این حالت تا سال دیگه جلوی چشم من خواهد ماند .. و واقعآ هم می ماند . شاید باور نکنید من چهره اغلب دوستانم رو در چارچوب آخرین دیدار به یاد می آورم !! به همین دلیل هیچ وقت چهره خندان سیاوش رو که همه دوستان صمیمی او رو " سیا " صدا می زدند فراموش نمی کنم . و آن دقیقآ مربوط به زمان جنگ می باشد . انگار همین دیروز بود ...

آخرین دیداری که از سیاوش به خاطر دارم ....

فکر می کنم اوایل جنگ بود .. یادمه تازه به خط پرواز رسیده بودم . قرار بود آماده شماره دو پرواز بعداز ظهر باشم . هنوز دقایقی از ورودم به دفتر نگذشته بود که دیدم سر و صدای زیادی از بیرون خط پرواز به گوش می رسه !! خیلی تعجب کرده و به اتفاق چند تا از بچه ها سراسیمه به بیرون دویدیم .. آخه سابقه نداشت صداهای متفرقه آن هم به صورت انبوه شنیده شود !! وقتی بیرون رسیدم ، جمعیت غیر نظامی انبوهی رو دیدم که مثل مور و ملخ در حال وارد شدن به رمپ پرواز هستند ! دقیقآ مانند روز نخست جنگ ... راستش رو بخواهید یک لحظه فکر کردم کودتا شده است ! آخه بقدری تبلیغات مسموم در این راستا از سوی دشمنان مخصوصآ منافقین می شد که شب ها هم خواب کودتا و این داستان ها رو می دیدم ! تا این که یکی از بچه ها که اخبار رو شنیده بود گفت کردستان شلوغ شده و پادگان ها در حال سقوطه و آقای خمینی ( ره ) دستور داده پادگان ها رو پر کنید ..همه جور آدم دیده می شد .. هیچ یک از آقایون دژبان جرآت برخورد با آن ها رو نداشتد . در همین لحظه دیدم سیاوش از پنجره هواپیمای ۵۱۴ که جلوی خط پرواز پارک شده بود داره به من دست تکان می دهد . چهره سبزه سیاوش و روشنی مایل به سفیدی هواپیمای ۵۱۴ هیچ گاه از خاطرم نمی ره ...

وقتی سیا غیب اش می زند .... !

بعد از غائله کردستان ، دیگه من سیاوش رو ندیدم .. شاید مدتی بعد از آن جلای وطن کرده بود ، ولی من  همان گونه که اشاره کردم ، آخرین بار او را پشت فرمان هواپیمای ۵۱۴ که عازم سنندج بود دیدم .. بعد از آن دیگه از جناب سیاوش خان ما هیچ خبری نشد . متآسفانه در این جور مواقع به خاطر جوی که حاکم بود ، هیچ فرد دیگری هم در جمع همکاران هرگز نام سیاوش را نمی برد ! که یه وقت خدای ناکرده  زبانم لال کسی به او مظنون نشه !!  واقعآ رسم خیلی بدی بود که آدمی که هیچ کار نکرده به خاطر این که نگویند تو کاری کردی ، خفه خون بگیرد !! به عقیده من می بایستی اطلاع رسانی می شد .. تا بقیه پرسنل حواس شون  رو جمع می کردند . تا خدای ناکرده اغفال نشوند . ولی متآسفانه با پنهان کاری و حرف نزدن باعث شد دشمنان با خیالی آسوده برنامه های خودش رو اجرا کنه .. وقتی می گم دشمنان ، یعنی نماینده گان مزدور آن ها .. شاید بهتر باشه از لفظ ستون پنجم استفاده کنم .. به هر حال آن ها از روی برنامه سعی در جذب نیروهای متخصص رو داشتند !

یه اعتراف به واقعیت .... !

شده تا حالا شما از فرد یا جایی بدون این که رابطه یا تماسی داشته باشید ، همین جوری خوشتون بیاد !!؟ و توی دل تون تحسین اش کنید ؟ برای من این اتفاق افتاده بود . به این صورت که .. من همیشه مردم و کشور آمریکا رو تحسین می کردم . علتش رو نمی دونم .. شاید به خاطر حضور طولانی ام در اون جا بوده و شاید به خاطر تکنولوژی برتری که در اختیار دارند .. شاید هم نوستالوژی به خاطرات گذشته ام  سبب شده بود هیچ گاه بدی های آن را نبینم .. و از آن ها سخنی به میان نیاورم . همون جوری که تا روز پیروزی انقلاب یک بار هم مرگ بر شاه نگفتم .. ! ولی وقتی پای بیان واقعیت ها می شه .. وقتی صحبت از خیانت می شه .. وقتی بحث جنایت پیش می آید دیگه نمی شه ساکت شد و حرفی نزد ! حال چه در باره شاه باشه یا آمریکا ... چون بحث اطلاع رسونی به نسل جوون مطرحه ، باید صادق بود . و گرنه قضاوت خوبی در باره آدم نخواهند کرد . به همین دلیل تصمیم گرفتم برای نخستین بار آن چه شاهدش بودم بیان کرده و پرده از اقدامات آمریکا ، خصوصآ سازمان سیا بردارم . و به نقش مخرب آن ها در زمان جنگ اشاره نمایم ...

نقش سازمان های جاسوسی در ایام جنگ ....

همه مردم می دونند کشور های غربی و در رآس آن ها آمریکا در زمان جنگ با حمایت از رژیم صدام حسین و پشتیبانی نظامی سعی در مقابله با کشور عزیز ما رو داشت . و در این راستا از هیچ اقدامی فرو گذاری نکرده بود .. اما وقتی با دفاع جانانه رزمندگان ایرانی به ویژه پرسنل نیروی هوایی از گردان های پروازی گرفته تا پدافند همیشه قهرمان مواجه شد ، از راه های دیگری برای ضربه زدن وارد شد . فراموش نکنید که آن چه من قصد بیان آن را دارم ، صرفآ مشاهدات خودم است . و به عنوان یک آدم غیر سیاسی که ته دل هم علاقه مند به این کشور بودم این مطالب رو شرح می دهم .. به عبارتی سخنان ام از روی حب و بغض و عداوت نیست . و صادقانه روایت می کنم .. خوب یادمه در یک مقطعی که نیروی هوایی واقعآ کولاک به پا کرده بود ، صدام با صرف هزینه های کلان هواپیماهای  " سوپر اتاندارد " خریداری کرده بود . و با تبلیغات زیاد سعی داشت نفس خلبان های ایرانی رو بگیره .. اما در نخستین روز درگیری ، دو فروند تامکت ، چهار فروند از آن ها رو منهدم کرد ! طوری که صدام مانع از پرواز آن ها در نبرد های هوایی شد ! این مسایل آمریکا رو وادار به واکنش کرد ...!

هزینه کلان برای جذب نیرو های متخصص ....

همان طور که در بالا اشاره کردم بعد از برتری های پرسنل نیروی هوایی در نبرد های نفس گیر هوایی ، سازمان های جاسوسی آمریکا دست به کار شده و تصمیم گرفت با صرف هزینه های کلان نیروی های متخصص و خلبان های ماهر رو اغفال کرده و از کشور فراری دهد .. آن ها خوب می دانستند با شدت یافتن تحریم های هوایی و جلوگیری از ورود قطعات یدکی  ، این نیروی های متخصص هستند که با تجربه ای که دارند سعی در خنثی نمودن تحریم ها خواهند کرد . ( کما این که دیدیم واقعآ بچه های متخصص تا حالا صنعت هوانوردی ما رو سر پا نگاه داشته اند ) . به همین دلیل خیلی ماهرانه با آن ها از طریق عوامل خود ارتباط برقرار کرده و باعث خروج تدریجی آن ها شدند . در این جا لازم می دونم به این نکته اشاره کنم که اغلب کسانی که در زمان جنگ فراری شدند ، شاید خودشون هم نفهمیدند که با حمایت  سازمان های جاسوسی کشور رو ترک می کنند !

شعبه هیدرولیک سی - ۱۳۰ ، نخستین طعمه ....

همه بچه های خط پرواز شاهد بودند که در زمان جنگ ، نخستین بار یکی از پرسنل متخصص شعبه هیدرولیک گردان نگهداری سی - ۱۳۰ فراری شد . و همان طور که گفتم هیچ کس در باره این موضوع  هرگز صحبتی نکرد ..  هنوز چند ماهی نگذشته بود که دومین نفر از همان شعبه فراری شد !! باز هم سکوت .. و تنها در خلوت بعضی ها در این باره حرف می زدند ... و هنوز چند ماهی از فرار دومین نفر نگذشته بود که سومین نفر هم گریخت !!  این جا بود که پچ پچ ها آغاز شد . هر کسی یک چیز می گفت .. بعضی ها می گفتند نفر اول رفته آمریکا و سپس کار بقیه همکارش رو ردیف کرده است !! دیگری می گفت .. خبر رسیده آن ها در استرالیا هستند و پول خوبی بهشون می دهند !! خلاصه هر کس چیزی می گفت .. دریغ از یک اطلاع رسانی صحیح . تا این که نفر چهارم هم فراری شد !! دیگه کار به جایی رسیده بود وقتی یکی از بچه های متخصص درخواست مرخصی می کرد ، همه با او ماچ و بوسه کرده و  التماس دعا برای خروج داشتند !!

چرا متخصصان شعبه هیدرولیک ...... !!؟

به هر حال یادم نیست در کل چند نفر فرار کردند .. ولی تا پنج شش نفر رو من شاهد بودم !! فکر می کنید یک شعبه فنی هواپیما چند تا متخصص سطح بالا و فوق تخصص  دارد که چهار پنج نفر از آن با تخصص  های بالا فرار کنند !؟ می دانید برای تربیت یک متخصص لول هفت یا نه چقدر هزینه شده است ؟ یکی از آن ها به نام " هوشمند " با من در آمریکا همدوره بود . جوانی  قد بلند تحصیل کرده و با شخصیت  .. که همین خصوصیات سبب شده بود با هم سلام و علیکی داشته باشیم .. و بعد از این که به ایران امدیم هر از گاهی که هواپیما مشکل هیدرولیک پیدا می کرد ، او را می دیدم که در مقام بازرس با عده ای جوان برای تعمیر می آمد .. که یک روز شنیدم او هم رفته است !!  تعجب می کنم چرا از سوی نهاد های مربوطه پیش گیری نشد ؟ چرا جریان به این با اهمیتی سرسری تلقی شده و اجازه دادند هر چند وقت یکی از کشور خارج بشه ؟

حساسیت شعبه هیدرولیک هواپیما ...

همه می دانند هیدرولیک یکی از بخش های حساس هواپیماهاست . فرقی نمی کنه چه شکاری باشه یا سی - ۱۳۰ .. کلی سیستم با آن کار می کنه  از فرامین کنترل هواپیما گرفته تا سیستم ارابه های فرود .. و با کوچکترین نقص در این سیستم ، هواپیما زمین گیر می شود . به عبارتی جز ایراد هایی نیست که خلبان اهمیت نداده و بگه حالا با این اشکال یک سورتی پرواز می کنم ... خیر به کلی هواپیما می خوابه ! و به همین دلیل خیلی راحت دشمن قصد فلج کردن ما رو داشت . اما آن ها نمی دونستند ، اگه یک نفر هم باقی بمونه ، بقیه رو راه می اندازه .. و یک سرباز معمولی بعد از مدتی تبدیل به یک متخصص درجه یک می شود ! و واقعآ هم با این جدیت و تلاش بچه های جدیدی  ، ما یک روز هم به خاطر کمبود متخصص هیدرولیک نخوابیدیم ..  اما این بحث پیش می آید آیا همه با علم به این موضوع از کشور خارج شدند ؟ من بعید می دونم .. و مطمئن هستم خیلی از آن ها فکر می کردند همکار یا دوست آن ها باعث جذب شون شده است . و گرنه نمی رفتند ....

فرار خلبانان به خارج از کشور .....  

باز هم تکرار می کنم  عده زیادی از دوستان و همکاران ما که به خارج از کشور رفتند ، هرگز فکر نمی کردند پشت این قضیه سازمان های جاسوسی آمریکا دست دارند .. از طرفی خیلی ها هم به دلیل این که عقاید آن ها با نظام جمهوری اسلامی سنخیت نداشت ، کشور را ترک کردند .. ولی آن ها تا آخرین روزی که در کشور حضور داشتند ، مرد و مردانه در راه خدمت به مردم کوتاهی نکردند .. و هرگز کلامی مبنی بر دلسردی بقیه به زبان نیاوردند .. داستان این افراد با بقیه فرق می کنه .. من خیلی از آن ها را می شناختم که تا روز قبلش با هم پرواز بودیم و فردا می شنیدم که به امریکا گریخته اند .. مثل سرگرد داود فرد منش ، حسن رضوی ، شاهرخی ، علی زرین کلام  و خیلی های دیگه ... این افراد نه هواپیما با خودشون بردند ، نه اطلاعاتی به دشمن دادند .. و تا روز اخر هم در خدمت مردم بودند .. اما بعضی ها از پایگاه ما با برنامه رفتند .. مثل اون خلبان فرند شیب ای که به با هواپیما به عراق گریخت .. یا چرا راه دور برویم همین سرهنگ بهزاد معزی معروف که با برنامه رفت ..

خلبانان شکاری که گریختند ...

دقیقآ نمی دانم چند نفر از خلبانان هواپیماهای شکاری ما گول وعده های دروغین این گونه سازمان های جاسوسی آمریکا رو خورده و با هواپیما از کشور گریختند .. فقط یک نکته رو کاملآ مطمئن هستم که ان ها هرگز رنگ آرامش و خوشی رو نخواهند دید .. چون اولآ نفس خیانت به کشور و مردمان خوب آن ، چیزی نیست که به راحتی از ذهن آدم پاک شده و به فراموشی سپرده شود .. ضمن این که خود همون سازمان هم به این گونه افراد هرگز اطمینان نکرده و هم چو موش آزمایشگاهی با آن ها بر خورد می نمایند .. بارها عرض کردم که در  زمان جنگ ویتنام که من در پایگاه های امریکایی دوره می دیدم ، یادمه که سخت ترین ماموریت ها رو اول به خلبانانی غیر آمریکایی محول می کردند .. تا بعد از این که مطمئن می شدند مشکلی نیست ، خلبان امریکایی اعزام می شد .. من حتی شنیدم خیلی از این آقایون اقدام به خودکشی کرده چون این ننگ رو نمی توانستند تحمل کنند .. ببخشید دوستان خیلی از قضیه سیاوش دور شدم .. فقط قصدم آگاهی بیشتر شما عزیزان بود ..

و ناگهان سیاوش برگشت ..... !!‌

آخر های جنگ بود که با کمال تعجب دیدیم جناب سیاوش خان برگشته است !! یعنی چه ؟ مگه می شود خلبانی از اوایل جنگ به امریکا فرار کنه .. و بعد به طور ناگهانی سر و کله اش پیدا بشه !!؟‌ باز هم همون پچ پچ ها ..  بازهم همون سخنان در گوشی.. فلانی شنیدی سیا برگشته ؟ نه بابا .. جدی می گی !!؟؟؟ حتمآ کاسه ای زیز نیم کاسه پنهانه ... خلاصه هر کس چیزی در این باره می گفت .. اغلب این کار رو ترفند خود نظام دانسته و مدعی بودند برای عبرت سایر خلبانان به سیا گفته اند یک مدت برو امریکا بعد بیا توبه کن .. ولی این امر به عقل جور در نمی امد .. مگه می شه ؟ اون هم در زمان جنگ .. مگه رژیم با کسی شوخی داره که دست به این بچه بازی ها بزنه .. ؟  خلاصه هر کس یه چیزی می گفت و سیا خان هم راست راست راه می رفت .. با همون لبخند همیشگی و با همون لباس پرواز .. اگه مانده بود حتمآ سرهنگ می شد .. ولی او سرگرد مانده بود .. !

وقتی سیاوش افشاء کرد ....

تا این که یک روز صبح که به اداره امدیم .. گفتند همه باید بریم سالن کنفرانس عملیات .. هیچ کس نمی دونست جریان چیه .. البته قبلآ چند بار به این گستردگی همه رو احضار کرده بودند .. یک بار قبل از انقلاب بود .. که همه بچه های انقلابی هو کشیده و سرفه کردند ... و اجازه ندادند ژنرال های شاهنشاهی موعظه کنند .. یک بار بعد از پیروزی انقلاب  ..  اما حالا برای چی ؟ خلاصه شک و تردید ما زیاد طول نکشید و دقایقی بعد به اتفاق همکارانم در سالن بزرگ پایگاه بودیم .. بعد از سخنرانی های متعددی که توسط بعضی افراد صورت گرفت ، این بار نوبت به سیا بود که بالای سن رفته و مثل همیشه با پوزخندی که به لب داشت خیلی عادی حرف هایش رو آغاز کرد .. او صادقانه عنوان کرد که به او چه وعده هایی داده بودند .. و او متآسفانه باور کرده و گول رابطین سازمان های امنیتی آمریکا رو خورده و زمانی چشم باز کرد که در امریکاست و باید اسرار نظامی رو افشا کند ..!!

خلبانی که وسوسه شده بود ....

سیا به همه حضار و همکاران اش تعریف کرد که چگونه از سوی نزدیک ترین دوستش به او پیشنهاد پرواز در یکی از خطوط آمریکا داده شد .. و چگونه او این سخن رو به شوخی گرفته تا این که اون دوست خائن هر روز تماس خود را به او بیشتر کرده و از مزیت های پرواز در آمریکا حرف زده ... کم کم خلبان جوان ما وسوسه شده و شروع به سوالات گوناگون می کنه .. از این به بعد بوده که برای عوامل مزدور سازمان های جاسوسی مسلم شده که او شکسته شده و حال باید به وسوسه های او پاسخ داد .. ان ها از روی برنامه هر روز به بخشی از سوالات این افسر فلک زده پاسخ می دهند .. و به قول قدیمی ها در باغ سبز به او نشان می دهند .. تا جایی که شب ها در خواب هم می دیده که در کابین امریکن ایرلاین نشسته و داره مقصد خودش رو به زبان انگلیسی برای مسافران بیان می کنه ... او حتی یک بار از همین یاران دل سوز پرسیده بود ، در مقابل از من چه می خواهند .. و ان ها گفته بودند .. هیچی .. چون پروازت خوب است تو را برگزیده اند .. !!

حضور خفت بار در آمریکا ............

او در حالی که شرمسار به نظر می رسید .. وقتی نوبت به تقاضای بی شرمانه سازمان سیا رسید ، در حالی که بغض گلویش رو گرفته بود ، آرام آرام توضیح داد که .. ابتدا من را به یک کمپی برده که شرایط مناسبی نداشت .. شخص رابط  همیشه به او متذکر می شده که از شرایط آرمانی خوبی بهره مند خواهی شد به شرطی که با سازمان ما همکاری کنی .. و این جا بود که تازه دوزاری ام افتاد که وارد چه باتلاقی شده ام .. آن ها به بهانه های گوناگون من را به ویلاهای شیک خلبانان آمریکایی برده و با نشان دادن آن ، از من می خواستند با آن ها همکاری نزدیکی داشته باشم .. من احمق فکر می کردم همکاری نزدیک یعنی پرواز برای آن ها .. ام خیلی زود متوجه شدم آن ها به دنبال چه اطلاعاتی هستند . و این جا بود که سعی کردم آن ها رو فریب داده و اطلاعات غلط به آن ها بدهم .. ولی نمی دونستم ان ها روش های زیادی برای به حرف در آوردن من دارند ..

فرار به کمک همکاران ایرانی ......... !

وقتی سیا مشغول صحبت بود ، برعکس اغلب جلسات سخنرانی که بعضی ها می خوابند ، این بار همه سرپا گوش بوده و با اشتیاق به حرف های یکی از همکاران خود گوش می دادند .. مخصوصآ که قبل از آن با اعلام به قتل رسیدن یکی از خلبانان این پایگاه  به نام سرگرد میم که به خارج گریخته و با سازمان های جاسوسی غرب همکاری می کرده و در نهایت جان خود را در این راه به باد داده بود ، همه را سراپا گوش نگاه داشته بود .. و سیاوش هم با استفاده از این اشتیاق ماجرای فرار خود را که با همکاری یکی از هموطنان ایرانی صورت گرفته بود ، تشریح می کرد . او گفت که چگونه با هزار ترفند به مکزیک گریخته و از ان جا به اروپا امده و خود را به یکی از سفارت خانه های کشورمون معرفی کرده و بعد از مدتی آن ها ترتیب مراجعت وی را به کشور فراهم آورده بودند .. بعد از اتمام سخنرانی سیاوش مدتی به عنوان افسر ناظر آشپزخانه در نهار خوری پایگاه خدمت می کرد .. ولی هرگز به او اجازه پرواز با سی - ۱۳۰ رو ندادند و دیگه من او را ندیدم .. که چرا رفت و چرا برگشت .. ؟

تآثیر سخنرانی سیا در بین همکاران ..........

بعد از ماجراهایی که سیا تعریف کرد ، دیگه من مورد جدیدی از فرار همکاران رو به خاطر نمی آورم .. اما همیشه از خود پرسیده ام چرا نهاد های مسئول هیچ اقدامی برای ریشه کنی این حرکت مذبوحانه انجام ندادند .. ؟ آن ها به جای بررسی مسایل جاسوسی ، بیشتر به دنبال حرکت های بی ارزش مثل جمع آوری ویدئو از منازل سازمانی ، یا هتک حرمت پرسنل به ویژه خلبانان بودند .. در یک مورد من شنیدم افسر خلبانی را در پایگاه دزفول در میدان صبحگاه شلاق زدند !! و خیلی مسایل این چنینی باعث شده بود از وظیفه اصلی خود دور شده و دشمن راحت روی سرمایه های این ملت کار کرده و آن ها رو ترغیب به فرار نماید .. شاید هم ان ها حواس شون بوده و این تعداد از دستشون در رفته بود ! خدا می داند .. ولی واقعآ برای ما خیلی درد آور بود وقتی می شنیدیم خلبانی با هواپیما از کشور فرار کرده است ! و می دونستیم به همین راحتی نمی شه جای یک متخصص  خوب یا یک خلبان رو پر کنیم .. و کشور از این بابت ضربه خواهد خورد .. امیدوارم در شرایط فعلی بیشتر هوای سرمایه های این مرز و بوم رو داشته باشیم و با احترامی که در خور شخصیت ان هاست برخورد کنیم

 با تشکر و احترام :

بهروز مدرسی

omid_aria - انگلستان - لیدز
برو بابا چترت و پرت می گه
شنبه 26 مرداد 1387

parviz1 - انگلستان - کترینگ
آقای مدرسی بزرگترین خیانت را شما بچه های نیروی هوایی به شاهنشاه کردین در صورتیکه شاهنشاه ایران را بزرگ ارتش داران میخواندند!!!!!!قدرتمندترین ارتش خاورمیانه را با بهترین متخصصان و بالا ترین هزینه ها تربیت کرده بود و احترامیکه بمقام نیروهای سه گانه داده بود را نمیتوان کتمان کرد!!!!!نیروی هوایی ایران که سنبل نیروهای دیگر بود خود را با خیانت به ملت و شاه با نمک نشناسی کردن و و باور کردن دروغهای خمینی ملا ترجیح دادندا!!!!!!آیا خواسته ملت ایران این بود که بقول شما با شلاق در میدان صبحگاه پادگان هر بیسواد لاابالی بجان خلبان افتاده و هر بیناموسی به خلبانان بی احترامی کنند!!وعده های خمینی این بود!!! آیا برای این مقام به شاه شاه پشت کردید؟!ایران قبل از سلطنت پهلوی حتا پیاده نظام درست و حسابی نداشت چه رسد نیروی هوایی و یا خلبان و یا متخصص و یا....هر چیزی که نشانی از قدرت و نظام باشد!!!ببینید در چه شرایطی خاندان پهلوی کشور را تحویل گرفته بوددو در چه شرایطی خمینی با وعده های پوچ ایران را گرفت و چه بلایی سر کشور و ملت آورده!!!با 5 تومان هر جوانی میتوانست به نیروی هوایی رفته و با هواپیماهای گلایدر پرواز را تجربه کند اما امروز کراک و انواع افیون را این دولت جایگزین تجربه های زیبای پرواز و ترقی ملت کرده تا ملاها و بهتر مشغول جنایت و دزدی و وطن فروشی و .....باشند .باشد تا روزیکه در دادگاهای ملی پاسخگو باشند.
شنبه 26 مرداد 1387

barbud_daneshmand - بلژیک - گنت
دوست عزیز مگر فراموش کرده اید که خمینی گفت: ما تخصص نمیخواهیم.
در ضمن این اقا نگفتند خودشان الان کجا هستند؟؟
شنبه 26 مرداد 1387

I was born to be free - کانادا - تورنتو
اقای احمقی نژاد میدونه چه جوری جلوی فرار متخصصین رو بگیره
شنبه 26 مرداد 1387

صدای من - ایران - تهران
واقعا متأثرشدم.نه برای آنکه فرار کرد بلکه برای آن کسی که تو کشورش ماند و به مردمش خیانت کرد. من همیشه عاشق سگهایی بودم که دمشان را برای صاحبشان تکان میدادن ولی سگ را هر کاری کنی سگه.
شنبه 26 مرداد 1387

shirazi - آمریکا - کالیفرنیا
اصل مطلب، 10% نوشته بالاست و 90% بقیه ،تبلیغ و یا مطالب جنبی است به گونه ای که من به صحت همان 10% هم مشکوک شدم. اگرچه میدانم چنین چیزی بعید نیست ،ولی سابقه آقای مدرسی ،که نشان می دهد ایشان انسان صادقی نیست، و 90% حاشیه برای 10% باعث شد من به صحت این نوشته مشکوک شوم.
شنبه 26 مرداد 1387

ariobarzan - انگلستان - اکسفورد
اره جون ننه ات. رفت امریکا. این دو تا سوال رو جواب بده. اول اینکه چرا این خلبانان ومتخصصین دقیقا همزمان با کودتای ناتمام نوژه ناپدید میشدند دوم اینکه چرا این بابا درست چند ماه قبل از اعدام های سراسری زندانیان سرو کله اش پیدا شد.
شنبه 26 مرداد 1387

mlowes - امریکا - ایران
از نوشته های اقای مدرسی خوشم میاد چون قلم ساده ای داره. اما در این هم که خود فروخته است شکی ندارم. این اقا اصلا متوجه نیست که چی میگه. مثلا در جایی عنوان میکنه که ...( همون جوری که تا روز پیروزی انقلاب یک بار هم مرگ بر شاه نگفتم .. ! ولی وقتی پای بیان واقعیت ها می شه .. وقتی صحبت از خیانت می شه .. وقتی بحث جنایت پیش می آید دیگه نمی شه ساکت شد و حرفی نزد !) خیلی با نمکه. امیدوارم که دیگه صبر نکنه تا حکومت عوض بشه بعدا از خیانت های اخوندها صحبت کنه. چون ممکنه که اونقدر عمر نکنه. یا در جای دیگه میگه که اگر فقط یکی از متخصص ها هم میموند میتونست یک سرباز را به متخصص تبدیل کنه. انگار داره راجع به بستنی فروشی صحبت میکنه. باز هم تکرار میکنم اینها در طول 25 سال نتونستن مدل پیکان را عوض کنند بعد از این ادعاها میکنند. به نظر من تفاوتی نمیکنه که ادم برای وزارت اطلاعات جاسوسی کنه یا یک کشور خارجی. هر دوش بده.
شنبه 26 مرداد 1387

paniz2689 - کانادا - تورنتو
parviz1 - انگلستان - کترینگ گل گفتی
شنبه 26 مرداد 1387

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.