هوشنگ امیراحمدی: از احمدی نژاد خوشم می آید ؛ می خواهم کمکش کنم ۱

هوشنگ امیراحمدی: از احمدی نژاد خوشم می آید ؛ می خواهم کمکش کنم1

قرار ملاقات با هوشنگ امیر احمدی ،موسس انجمن ارتباط آمریکاییان و ایرانیان، در لابی هتل استقلال ،محل اقامتش در تهران ،گذاشته و نتیجه نیز گفت و گوی مفصلی می شود که در دو قسمت منتشر خواهد شد.در قسمت اول با امیراحمدی به مسایلی از زادگاه او و خانواده پدری اش، چگونگی ارتباطش با فدائیان جنگل سیاهکل و دلیل خروجش از ایران و رفتن به آمریکا صحبت می شود و در بخشی از قسمت و بخش دوم گفت و گو ، او به اظهار نظر در مورد گروه های سیاسی کشور می پردازد و ادعا می کند پیش از سید محمدخاتمی رییس جمهور اصلاح طلب کشورمان بحث جامعه مدنی را مطرح کرده است و همچنین از عدم شجاعت خاتمی در تصمیم گیری هایش انتقاد می کند.

 او می گوید در زمان اولین دوره انتخاباتی که خاتمی در آن شرکت کرده از نامزد رقیب او یعنی ناطق نوری حمایت کرده و هنوز هم بر صحت تصمیم خود ایمان دارد.
 
 او که مدت زیادی از ایران دور بوده، می گوید می خواسته در انتخابات ریاست جمهوری دور قبل شرکت کند، اما رد صلاحیت شده و به همین خاطر به جنتی(رییس شورای نگهبان قانون اساسی) نامه ای هم نوشته است و البته قصد دارد بازهم در این زمینه بخت آزمایی کند. به هر تقدیر گفت و گوی عصر ایران با او که بیش از دو ساعت به طول انجامید حاوی نکاتی است که خواندنش می تواند جالب باشد.  
 
  
کی و کجا متولد شدید؟

 من متولد چهارم فروردین سال 1326 هستم. در دهکده ای به نام «شیخ نشین» در بخشی به نام «شاندرمن» از شهرستان تالش از استان گیلان هستم که حاشیه ای است از بندر انزلی تا آستارا که فکر می کنم بعد از آمل بیشترین مرز دریایی را دارد. منطقه بسیار زیبایی است که در همینجا هم بگویم که فکر می کنم دولت جمهوری اسلامی کمترین کمک را به تالش کرده، یعنی اصلا کمکی نکرده است.
 
در مورد خانواده خودتان بگویید، چه کاره بودند؟

 پدر بزرگ من خان بود، تمام املاک و زمین های آن منطقه برای او بود. مردی بود که چندین زن داشت و من بیست و یکی دوتا عمو و عمه داشتم. مدرسه آنجا، حمام آنجا، امامزاده  و مسجد آنجا و... همگی را پدر بزرگ من ساخته بود. مدرسه ای که من در آن تا کلاس شش ابتدایی درس خواندم در روی زمین پدر بزرگم و با پول پدر بزرگم اداره می شد. خانواده ام در اروپا، آمریکا و ایران پخش هستند و الان هم شنیدم در آنجا نسل دیگری آمدند.
 
چند خواهر و برادر دارید؟

الان دو برادر و  سه برادر دارم. بیشتر بودیم هفت خواهر و برادر بودیم که بقیه فوت کردند.
 
آنها چه کار می کنند؟

یکی از خواهران و یکی از برادرانم در چوکا(چوب و کاغذ ایران) کار می کنند که برادرم بازنشسته شده است. یکی دیگر از خواهرانم خانه دار است و همسرش در ارتش است و بعد هم وارد سپاه شد.
 
یعنی در خانواده شما،کسی جز شما فعالیت های سیاسی انجام نمی دهد؟

خانواده امیراحمدی خیلی کم نگاه سیاسی داشت. الان البته کمی اوضاع فرق کرده، همه شان دانشگاهی شدند و نگاه سیاسی هم دارند. اما اینها یک خانواده فئودالی بودند. 
 
تا کی در شیخ نشین بودید؟

من تا کلاس شش ابتدایی در همان دهکده پدربزرگم درس خواندم، بعد از کلاس شش تا 9 ، به شهرستان دیگری به نام ماسال رفتم که حدود شش کیلومتری شهرستانمان بود. کلاس 10 به رشت آمدم، در دانشگاه رضاشاه کبیر، از ده تا 12 و  دیپلمم را آنجا گرفتم و شاگرد اول استان شدم.
 
چه رشته ای می خواندید؟

آن زمان طبیعی بود و ریاضی بود و ادبیات. من طبیعی بودم.
 
در دانشگاه چه رشته ای خواندید؟

خیلی دوست داشتم که پزشک شوم، تصادفا هم نشدم. من موقع انتخاب دانشگاه همه جا پزشکی هم زده بودم. در دانشگاه تبریز هم پزشکی قبول شدم هم کشاورزی.

من پزشکی را انتخاب کردم، وارد دانشگاه که شدم هیچ وقت فراموش نمی کنم همان دو هفته اول ما را بردند سالن تشریح، همانجا حالم بهم خورد و در رفتم. دیگر همه چیز دیر شده بود. دیگر هیچ کاری نمی شد کرد، تنها چاره ای که داشتم انتخاب رشته کشاورزی بود.
 
علاقه ای هم نداشتم. اما پدرم خیلی علاقه داشت، فکر می کرد مهندس می شوم و باغ هایش را درست می کنم. اما یکبار هم که نهال برایش زدم ، خشک شد!
 
بعد از دانشگاه چه کردید؟

بعد به سپاه ترویج رفتم(دوره سربازی آن زمان) در کرج شش ماه در اموزش بودیم. من چون جزو بیست نفر اول آن دوره بودم اجازه داشتم که محل خدمتم را خودم انتخاب کنم. من لاهیجان را انتخاب کردم و به عنوان افسر ترویج آنجا رفتم  
و سرپرست سپاه ترویج مناطق لاهیجان و سیاهکل شدم.
 
وقتی که سیاهکل بودم درست سالی بود که فدائیان در جنگل سیاهکل داشتند علیه شاه فعالیت می کردند. من سرپرست سیاهکل هم بودم. آن موقع یادم هست که تیمسار اویسی به لاهیجان آمد و به ما دستور داد که با لباس در شهر تردد نکنیم. برای اینکه فکر می کرد بچه ها(فدائیان) ما را می زنند. در حالی که ما خودمان با آنها کار می کردیم. ما یک گروه انقلابی بودیم و به بچه های سیاهکل از درون بدنه ژاندارمری کمک می کردیم.
 
یعنی با آنها همراهی می کردید، فعالیت تان به شکل سازمانی بود؟

نه هیچوقت فعالیت سازمانی به آن شکل با آنها نداشتم، به عنوان کسی بودم که علاقمندی داشتم. من بین 17 سالگی تا 24-25 سالگی تمایلات شدید چپی داشتم، من همیشه می گویم "کسی که از سن 18 سالگی تا سن 20 و چند سالگی چپ و انقلابی نباشد اصلا قلب ندارد، بعد از آن اگر همانطور بماند اصلا مغز ندارد. "ما در آن سن و سال ها آرمانگرا و انقلابی هستیم و معمولا با رگ گردنشان فکر می کنیم.
 
اینکه منطقی به نظر نمی رسد، شما در یک خانواده کاملا فئودال و زمین دار بدنیا آمدید!

من همیشه با آنها(پدر و پدربزرگم) دعوا داشتم. همیشه به آنها می گفتم شما با این رعیت ها بد می کنید. پدرم به من می گفت مفت خوری می کنی و دنبال عدالت هستی!
 ولی این را هم صادقانه بگویم، خانواده ام به آن مفهوم فئودالی، خیلی بد نبودند. الان هم هنوز هم بچه های رعیت هایمان عاشق ما هستند. من همیشه اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم که رعیت ها استثمار می شوند.
 
 
 
خب چه شد که خط فکریتان عوض شد؟

من همیشه اعتقاد عجیبی به عدالت دارم. برای من هنوز هم بزرگترین مفهوم "عدالت" است. عدالت برای من یک مفهوم بسیار وسیع دارد، عدالت فقط عدالت اقتصادی نیست، عدالت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی جغرافیایی هم در تعریف عدالت از نظر من می گنجد.

در آن زمان من فکر می کردم که سوسیالیسم واقعاً سیستم عدالت است. بعدها وقتی که انقلاب اسلامی شد و از انقلاب حمایت کردم بازهم به این دلیل بود که عدالت اسلام مرا جلب می کرد. بنابراین همیشه برای من نه سوسیالیسم نه اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی مطرح نبوده. البته من مسلمانم و به مسلمان بودنم هم همیشه افتخار کردم، ولی به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی(این دو) جذبه شان برای من  به خاطر عدالت بود.  الان هم خودم را یک آدم "سوسیال دموکرات ملی" می دانم. کسی که به عدالت عمیقا اعتقاد دارد و ملی است.
 
در آن زمان( دوران دانشگاه وسربازی) فعالیت های دیگرتان چه بود؟

 
شما کارهای ادبی هم انجام دادید؟

بله؛ من قصه نویس بودم و با مجله فردوسی کار می کردم. من تقریبا با تمام پیشکسوتان ادبی آن روزگار آشنایی داشتم. شاملو، محمود دولت آبادی، آتشی، سپانلو، دستغیب و خصوصا غلامحسین ساعدی. با یک آقایی به نام بهرام داوری که در هنر و ادبیات کیهان آن زمان بود، به اتفاق ایشان مجله ای به نام پست ایران در آوردیم، آن موقع اجازه نمی دادند اسم های معنی داری برای مجلات انتخاب کنیم، اسمش پست ایران بود ولی مجله خوبی بود.

دوران دانشگاهی ام، دوره خیلی خوبی بود. همراه با صمد بهرنگی بودیم، آنها مجله خیلی خوبی در می آوردند به نام "دانشجو" که من طراحشان بودم و نقاشی های پشت جلدشان را من می کشیدم.
 
از کارهای آن زمان تان کدام ها را به خاطر دارید؟

داستانی بود به نام کابوس، که برای بچه های سیاهکل نوشتم. کار دیگری بود با نام با خیل فرزانگان سرخ، که باز برای سیاهکل بود. قصه دیگری بود با نام بازارچه که قصه این دستفروش های بازار رشت بود، قصه یک گوجه فروشی بود. یک قصه ای نوشتم به نام پارگاه، داستان یک زن و مرد کوهستانی است که بره شان را گرگ می زند، در حالی که خانمش حامله است و درست موقعی که گرگ بره را می برد ،زن دارد زایمان می کند و این مرد بین دوراهی مانده که گوسفند و بره  را نجات بدهد یا زن و فرزندش  را و جالب است که زنش به او می گوید باید دنبال بره بروی، چون روزی ماست. این قصه خیلی بی نظیر است، من هر وقت می خوانم تحت تاثیر قرار می گیرم ، چون اگر یک مرد تالشی آن موقع در این وضعیت قرار می گرفت واقعا دنبال گوسفندش می رفت.
 
آنچه گفتید نشانه نزدیکی فکری شما با جریان های چپ آن زمان کشور است، یعنی نزدیکی با فدائیان جنگل سیاهکل و... این چه دوره ای از زندگی شما بود؟

این سن 18 سالگی تا حدود 24 سالگی است. وقتی که دیگر از سربازی برگشتم، چهار سال در بین اقوام لر زندگی کردم، در خرم آباد و بروجرد و دورود و... بودم. بعد هم سه سال در یاسوج و بویراحمد بود.
 
در لرستان چه کار می کردید، چه شد و کی به آمریکا رفتید؟

من در کارخانه قند یاسوج بودم. سال های خیلی خوبی بود من تقریبا تا وقتی که به آمریکا بروم معاون کارخانه بودم و رییس چغندر کاری. یادم هست که یک نفر به اسم سرهنگ سالاری ، رییس ساواک کهکیلویه و بویر احمد بود، اینها یک روز به کارخانه آمدند و گفتند تمام کسانی که در کارخانه مدیر ارشد هستند باید بروند و رستاخیزی بشوند.
 
 من هم جزو بچه های سیاهکل بودم، یعنی از نظر فکری در آن جریان بودم و عضو نشدم. گفتند پس باید استعفا بدهی، من هم گفتم خب، استعفا می دهم. اول به اروپا رفتم، سه ماهی اروپا بودم، برگشتم و زندگی ام را فروختم و دیگر به طور دائمی به آمریکا رفتم.  یعنی در آن زمان باید بین رستاخیزی شدن و از ایران خارج شدن یکی را انتخاب می کردیم، که من رفتن را انتخاب کردم.
 
دقیقا چه سالی از ایران خارج شدید؟

اوایل سال 54 بود، من از اینجا مستقیم به دالاس رفتم. در آمریکا شروع به انگلیسی یاد گرفتن کردم. در همان 5-6 ماه اول شاگرد اول شدم. دانشگاه مرا مجانی پذیرفت و یک فوق لیسانس در مدیرت صنعتی گرفتم. سال 76(میلادی) تمام کردم. بعد رفتم به دانشگاه کرنل، که جزو هشت دانشگاه برتر دنیا است. در آنجا وارد دوره دکتری شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم(در دوره دکتری) انقلاب تقریبا شروع شده بود. سال دوم دانشگاه بودم که انقلاب پیروز شد.
 
اولین بار بعد از تثبیت انقلاب، کی به ایران برگشتید؟

سال 86(میلادی) به ایران برگشتم. با دعوت آقای مهندس مهدی چمران، که الان رییس شورای شهر است. سه بار در سه کنفرانس بازسازی، در سه سال پشت سرهم به ایران آمدم. بعد از آن با دعوت کنفرانس های دفاع مقدس چندبار آمدم. بعد هم به دعوت وزارت امور خارجه چندباری به ایران آمدم.
 
از بین جریان های سیاسی فعلی کشور، شما به کدامیک بیشتر نزدیک هستد؟

این را اول بگویم که اصلا جناحی نیستم. من هرگز با هیچ جناحی نه در گذشته و نه در حال فعالیت کرده ام. من ویژگی های فکری ام جوری است که با جزء به جزء خیلی از جناح های سیاسی کشور نزدیک هستم.

مثلا من قبل از آقای خاتمی بحث جامعه مدنی را در کشور باز کردم، ولی در عین حال یادم است که در دوره اول انتخابات آقای خاتمی، من طرفدار آقای ناطق بودم. در حالی که بحث جامعه مدنی را من به کشور آوردم.

از احمدی نژاد خوشم می آید چون آدم خیلی شجاعی است، از کروبی هم به همین معنا. از آقای خاتمی هم خیلی خوشم می آید آدم خیلی وارسته و دموکراتی است، اما شجاعت لازم را خیلی وقت ها به خرج نداد.

من اعتقاد دارم که هر کدام از این افراد یک سری چیزها دارند. آدمها مثل پکیج می مانند، خیلی چزها در آنها هست. متاسفانه در کشور ما همه چیز را سیاه و سفید می کنند، اما واقعیت این است که آدمها خاکستری هستند. وقتی که آقای احمدی نژاد به طرف روستاها و مناطق رفت، من خیلی این را دوست دارم. به خودش هم گفتم که من خیلی دوست دارم به تو کمک کنم.
ادامه دارد
با یک عده ای از بچه ها روزنامه باران را در می آوردیم.
mastaaneh - ایران - مشهد
یه سئوال؟ چرا فکر می کنین «اعتراض» و امثالهم باید فحش بشنون؟ خانوما آقایون؟ مگه منو شما با این همه هارتو پورتمون چه گلی‌ به سر اون مملکت زدیم که اونا نزدن؟یا اونا چه بدی کردن که «ما» نکردیم؟ مگه تا بحال جز این بوده که ساکت نشستیمو گذاشتیم هر کسی‌ هر بلایی خواست سرمون بیاره؟ لا اقلش این بود که ماهم صدامون در میومد٬ مثل همینا٬..که نیومد! شدیم اکثریت خاموش!!! البته با یه عالمه ادعا!!! اگه ما از خودمون ایدئولوژی داشتیم که برامون قابل احترام بود، چرا هیچ وقت ازش دفاع نکردیم؟ چرا همیشه سازش کردیم؟ بابا ما سالهاست که به این اقلیت باختیم، خودتونم میدونین، وگرنه «اینجا» بهم نمیپریدیم... کدومتون پشت مبارزا وایستادین تا حقمون/-تون رو بگیرین؟ همتون به موقش دودوتا چارتا کردینو رفتین تو سوراخ! حالا چپ و راست به اینا فحش میدین که چی؟ هان؟ که چی؟...جالبه هاا! فرهنگ غرب و دموکراسی روتون تآثیر گذاشته؟ پس چرا تحمل یه جمله اینا رو ندارید اونوقت دیدن وضعیت ایران اینقدددررررررررررر واستون راحته؟! ما بی نظیریم ... نه؟
شنبه 5 مرداد 1387

vira - ایران - تهران
چه واژه های اشنایی ٬ عدالت . زیبا ترین واژه ممکن صمد بهرنگی ! همیشه از خوندن ماهی سیاه کوچولو غصه ام میشد . بار ها و بارها خوندمش ٬ با یک حس ناخوداگاه که میگفت شاید اینبار قصه جور دیگه ای تموم شه - ولی همیشه یک جور بود ٬ تلخ و سیاه ... سیاهکل ... فرهاد خدا بیامرز ....
شنبه 5 مرداد 1387

koresh - انگلیس - لندن
مردک وطن فروش دبوانه نوچه رزیم اخوندی با کراوات . این نوچه مزد بگیر در خیلی از قراردادهای نفت و گاز خودش و دوستانش دست دارند.
شنبه 5 مرداد 1387

bri407 - ایران - اصفهان
معلوم بود که جیره خوار حکومتی! پاچه خوار
شنبه 5 مرداد 1387

parviz1 - انگلستان - کترینگ
هر کسی بخواهد با ملا کار کنه بایدمورد تائید ملاها باشه وفرقی با بقیه مزدورها یا احمدی نژاد یا خاتمی یا هر ... دیگری ندارده!!دولت اسهالی از ریشه خراب است.وقتی خمینی خشت اول را با دروغ . پی ریزی کرد و ملا علی . هم با جنایت و ریختن خون جوانان دانشجو و کارگر و ملت ایران همه جور تجاوز بحقوق ملت ادامه مسیر دادحال چه معنی دارد که افرادی با عنوانهای مختلف و با کراوات بیایند مثل اینکه ملت رنگ کراوات را ندیده یا اینکه عین الله باقرزاده وارد ده شده است و میخواهد با پدر بزرگ اربابش خودی نشان بدهد!!!!! اگر میفهمیدی خود را نمیفروختی!!!افسوس که این ملاها همه را بازی دادند و هنوز هم با این مسخره بازیها فکر میکنند ملت را میتوانند خام کنند.خجالت بکشید و گورتان را گم کنید.
شنبه 5 مرداد 1387

eteraaz_2 - ایران - تهران
خاک بر سرت که بدین عرب افتخار میکنی.کسی که از دین عرب طرفداری میکنه برای من کودن است میخواد پرفسور باشه.منظور ایرانی هست .
شنبه 5 مرداد 1387

arash_sh - ایران - شیراز
koresh - انگلیس - لندن خنده دار بود اینم شد مزدور مزد بگیر من نمی دونم از نظر شما همه مزد بگیر و مزدور رژیم هستن برو بابا کاسه کوزتو جمع کن
شنبه 5 مرداد 1387

koresh - انگلیس - لندن
vira - ایران - تهران داری خوب پیش میری این امیر احمدی پاچه خوار بره تو تو ی نوچه ها لایقتر از اعتراض و فاتح برای جانشینی هستی
شنبه 5 مرداد 1387

mehrankamali - ایران - بابلسر جان من
خاککککککککک بر .... چه قد حرفه ایه میدونه چه جوری باید حرف بزنه که لو نره
شنبه 5 مرداد 1387

sarab22 - المان - دوسلدورف
اقای امیر احمدی شما چه دمکراتی هستین که رژیم فساد و دیکتاتوره اخوندی را که دستش الوده بخون انقلابیون و روشنفکر و ازادیخواه وحکومتی که بجز شکنجه و اعدام و سنگسار دستوره کارش بوده تائید کنید اصلان شما کی هستین .فقره فحشا و نابسامانی اقتصادی را هدیه همین حکومت به ملت مظلوم ایران بوده و هست.2- شما که ادعا میکنی فعالیت سیاسی داشتی در کدام کنفدراسیون خارج کشور بودید که نه دیدمتان نه دوستان شمارو میشناسد .شما هم دسته کمی از اخوندا ندارید .مهدی صدیق
شنبه 5 مرداد 1387

sasan4 - ایران - تهران
همانا که هوشنگی.
شنبه 5 مرداد 1387

lisa - امریکا - امریکا
این مردک یک مزدور وطن فروشه. یکی از لابی های جمهوری اسلامی ست دوستان عزیز برای اینکه با مفهوم لابی و کار لابی ها و این جانور مزدور(هوشنگ امیراحمدی ) و خیانت هایی که به ایران ٬ ایرانیان می کنه بهتر اشنا شوید به سایت اقای حسن داعی که یک ایرانی مبارز و وطن پرست ست مراجعه کنید.
شنبه 5 مرداد 1387

koresh - انگلیس - لندن
arash_sh - ایران - شیراز مگه شما شک داری اگه داری خوب ایرادتو پیدا کن. کسی که طرفدار انتری نزاده مزدور و لابی نیست ؟. بعدم نوچه که شاهد نوچه باشد خنده داره.شناختن نوچه و عمله رزیم فاشیست سخت نیست
یکشنبه 6 مرداد 1387

maneli - ایران - ساری
شما کراواتیها حالا که یکی مثل خودتون پیدا شده و از امت ایران و نظام برحق ولایی ما دفاع میکنه براش هزار جور قصه سر هم میکنید. کی می خواید سر عقل بیاین؟بابا امت اسلام شما رو قبول نداره. ما شما ها رو نمی خوایم.بذارین براه خودمون بریم شما هم سرتون تو آخور ارباباتون باشه.
یکشنبه 6 مرداد 1387

raha_99 - انگلیس - لندن
ابراهیم یزدی دیگر! و باز تلاش توده ایها !کی این گروه مزور دست از سر این مملکت بر می دارند و هر روز خود را به شکلی در نمی آورند ! مرد نه خیلی محترم این بار تیرت به سنگ می خورد ممکن است احمدی نژاد عیبهای بسیاری داشته باشد که بدترینش قبول کردن بست ریاست جمهوری ست اما مطوپن باش که توده ای نیست ! او معتقدی ساده لوح است که هنوز چیزهای زیادی باید بیاموزد و فقط به ظاهر امر نچسبد . ای کاش بی ریایی و آزادگی صمد بهرنگی را از لابه لای کتابهای این ابر مرد قصه نویسی ایران می آموختی .
یکشنبه 6 مرداد 1387

ziwax - ایران - فارس
این اقای امیر احمدی مزدور ازاد است یعنی اینکه براش فرق نمیکنه که چه حکومتی سر کار باشه برای او مهم این است که منافعش تامین بشه از این جور ادمها تو تاریخ زیاد هستند اینها وطن ندارند این جور افراد فقط به جیبشون تعصب دارند
یکشنبه 6 مرداد 1387

heliya - المان - هامبورگ
مهرش مثل مهر یک بچه میمون به دلش نشسته!
یکشنبه 6 مرداد 1387

sorena_7 - ایران - تهران
maneli - ایران - ساری با اسم دین وطن فروشی ممنوعه مثل خودت با کروات و بی کروات هم ، وطن فروشی ممنوعه مثل هوشنگ درنتیجه مانلی تو هم هوشنگی یا شایدم بچه هوشنگی
یکشنبه 6 مرداد 1387

korosh_sweden - سوئد - گتنبرگ
این بابا فقط برای منافعش با جمهوری اسلامی لاس مزند وا ز طرفی جاسوس دو طرفه است اصلا قیافش زار میزند امثال امینی ها که نوکراینگلیس بود واز طرفی نخست وزیر میشد و دم از انتقاد از شاه میزند که انهم نوکر امریکا بود.
یکشنبه 6 مرداد 1387

payaam - ایران - تهران
این جناب امیراحمدی ، مؤسسه ای تأسیس کرد برای پیوند بین ایرانیان و امریکائیان. اما امروز کمتر کسی نمی دونه که ایشون پل ارتباطی جمهوری اسلامی با شرکتهای نفتی غربه. این آدم زیر نام این تشکیلات غیرانتفاعی ، هر کاری برای بقای جمهوری اسلامی انجام می ده. قضاوتش با خودتون.
یکشنبه 6 مرداد 1387

archam - ایران - تهران
چیه نمیتونید حرفه حق بشنوید بیچاره ها
یکشنبه 6 مرداد 1387

vira - ایران - تهران
این همه وصله به این بنده خدا چسبوندید ٬ اخرش به یک سوال جواب ندادید : بین ایران و امریکا دشمنی باشه بهتره یا دوستی ؟ اگر دوستی بهتره پس به امیر احمدی چرا فحش میدید و وصله میچسبونید ؟ اگه دشمنی و جنگ و خونریزی بهتره ٬ پس حق با شماست . تا میتونید به هر کی حرف از دوستی ایران و امریکا زد وصله بچسبونید . فقط یک سوال دیگه : شما همونایی نیستید که میگفتید انرژی هسته ای به درد نمیخوره و ایران رو به جنگ میکشه ؟ دوباره سوال : بالاخره جنگ ایران و امریکا خوبه یا بده ؟ ببینم یک بام و دو هوا که میگن همین نیست ؟؟؟
یکشنبه 6 مرداد 1387

shima87 - فرانسه - پاریس
کسی که از احمقی خوشش بیاد باید بره امین اباد یک شوک بهش بزنند نرمال که این ادم یک مزدوره الان قدیم نیست مردم دارای اگاهی هستند هر کی هم که بخواد مفت حرف بزنه دستش پیش مردم باز میشه حالا می خواد هرکی باشه
دوشنبه 7 مرداد 1387

evin_209 - ترکیه - وان
Eteraaz - ایران - تهران با یک حساب سر انگشتی و خیلی راحت میتونی ببینی جمهوری اسلامی توی دل مردم چقدر جا داره و تو در کجای کار هستی. من فکر می کنم از همین الان بفکر .... مالی برای رژیم بعدی باشی. چون همی روزهاست که جمهوری اسلامی کله پا بشه ها هاها ها
سه‌شنبه 8 مرداد 1387

raha_99 - انگلیس - لندن
ویرا ایران تهران هر وقت یک ملت شدی این سوال رو بکن! اصلا مگه مردم ایران بچه قنداقی ان که یک وقت بخوان ببرنش خونه عمو و دایی یه وقت بخوان ببرن خونه کنیز وغلام خاله و عمه . یک وقت هم بسبرنش دست نامادری که هر بلایی خواست سرشون در بیاره . بیدار شو !!مردم ایران تا تی تای شونو کردن و مدتهاست که راه افتادن و تمرینهاشونو دور از چشم اغیار کردن و چیزی نمونده که روی سکوی دو قرار بگیرن تو جوش نزن ممکنه برا بچه ت ضرر داشته باشه !! آن سبو بشکست وآن بیمانه ریخت .
سه‌شنبه 8 مرداد 1387

vira - ایران - تهران
خانوم رها : میدونید که هیچ وقت یک فرد یک ملت نمیشه ( توضیح واضحات ! ) . نظر هر فرد همون وقت که { فرده } محترمه . با وجود زندگی تو اروپا هنوز چنین حق پیش پا افتاده ای رو نشناختید ؟ من به عنوان یک فرد حق دارم که سوال بپرسم و نظر بدم . شما هم همینطور . غیر از اینه ؟ در ضمن ٬خیلی خوشحالم که مردم ایران قهرمان دو هستن ! خوب ٬ که چی ؟ در ضمن شما جوش بچه منو نخورید عزیزم . با این چیزا نمی افته . سوال اخر - توضیح : بر اساس اصول ازادی های فردی هر کس حق داره هر سوالی بپرسه ـ کدام سبو بشکست و کدام پیمانه ریخت عزیزم ؟ اگه منظورتون اینه که مردم از نظر فکری پیشرفت کردن که خدا رو صد هزار بار شکر ٬ ولی شک ندارم که اون مردم پیشرفته اینایی نیستن که تو این سایت راه به راه دارن فحش بار این و اون میکنن . شما چی فکر میکنید دوست عزیز ؟
سه‌شنبه 8 مرداد 1387

raha_99 - انگلیس - لندن
ویرا ایرن تهران اول از همه تو من را دوست خود خطاب کردی من به خاطر ندارم تورا به دوستی خود انتخاب کرده باشم دوستان من شرایط بسیار ویژه ای دارند . بنا بر این هر کس در لیست دوستان اندک من نمی گنجد . ممکن است خیلی ها که مانند تو فکر میکنند به دوستی تو افتخار کنند و انسان ها آزادند در انتخاب دوست! خداوند حتی انسان را در بر گزیدن شیطان به عنوان دوست آزاد گذارده اما به او گوشزد کرده که از من گفتن است !او دوست خوبی برای تونیست . دیگر اینکه منظورم این بود که جوش نزنی چون شیر جوش برای بچه خوب نیست . دیگر اینکه می شود یک فرد یک ملت شود و آن زمانی ست که تک تک سلولهای او به ملت فکر کند و حتی یک سلول او به مصالح خود نیندیشد . آرش یک ملت بود بابک یک ملت بود و .........وکورش یک جهان بود او دیگر از قالب ملت در آمده بود و جهانی شده بود و علی هر دو جهان بود.او در قاب این جهان هم دیگر نمی گنجید. و دیگر اینکه به من لقب خانم دادی به خاطر ندارم جنسیت خود را گفته ام که از سالیان دور از بند جنسیت و کثرت در آمده و قربانیها به خاک بای روح و وحدت کرده ام . اگر آنگونه که خطابم کرده ای یک لیدی باشم افتخار میکنم که شیر زنی هستم که دست میلیونها مرد زبون و خود فروخته را از بشت بسته ام و ازطرفی از جنسیتم تنها در مسیر دلبری و راهزنی و خود فروختگی و زیر دست بودن و فرومایه گی استفاده نکرده ام و اگر از نظر جنسیت مرد باشم که روی جوانمردان وقلندران و مردان مرد را سفید کرده و تنها به زور بازو و یک تکه زایده احمقانه ننازیده ام و دنیا را به آن وسیله به آشوب و هرج ومرج نکشانده ام و اینقدر این زایده احمقانه را عزت نکرده و زندگی ام را خلاصه شده در آن ندیده ام . جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهای شیران خداست. ودیگر اینکه زندگی در اروبا باعث حق شناسی من نشد و نخواهد شد که آن از فطرت نیک و طلب من در درک حقیقت بود که آن خود حدیث مفصلی دارد که نه در حوصله این بحث ونه هیچ بحث دیگری می گنجد . گفتگو آپپن درویشی نبود و ربه با تو ماجراها داشتم!
چهار‌شنبه 9 مرداد 1387

raha_99 - انگلیبس - لندن
ویرا ایران تهران و اما در مورد جواب سوالت ! مشکل همین است که همه چیز را حاضر و آماده می خواهید این را بدان که اگر برای بدست آوردن چیزی زحمت نکشی آن را مفت هم از دست خواهی داد . همانطور که رهبرانت چون مال باد آورده به دستشان رسیده بود آن را مفت از دست دادند و آن قسمتش را که با زحمت مزدوری کسب کردند چنان چسبیده اند که حاضرند هفتاد ملیون ایرانی را فدای آن کنند . بس خودت زحمت بکش و جوابش را بیدا کن ! و اما از فحاشی کاربران گفتی انصاف بده شما به خاطر مساپل جزیی که در زمان شاه بود جویهای خون را انداختید روده هابر سر تیر چراغ برق کردید و ایرانی نجیب زاده و اشراف زاده را آواره دنیا کردید . بعد انتظار دارید که حتی آنها سوز دلشان را هم با چهار تا فحش خالی نکنند . خوب می کنند وآفرین بر آنها که جان نازنینشان را بدین وسیله از آنفارکتوس و سکته نجات می دهند . ایرانیان اصیل شیر پاک خورده اند عقده هایشان که خالی شد دوباره همان ادب ایرانی خود را حفظ خواهند گرد . دوباره تکرار می کنم جوش نزن!. شیر زاده عاقبت شیر شود و گرگ زاده عاقبت گرگ !
چهار‌شنبه 9 مرداد 1387

vira - ایران - تهران
رها جان منظورت از رهبران من چه کسانی هستند ؟ بابا سر جدت ولمون کن گذاشتیمون سرکار ؟! من نه رهبر دارم نه به حزب و گروه اعتقاد دارم نه به هر چیزی شبیه این . اولا من زمان انقلاب 6 سالم بود بنابراین انقلابو گردن من ننداز لطفا . ثانیا اول طرفتو بشناس بعد بیانیه صادر کن دوست عزیز . من کوچکترین وابستگی به رژیم فعلی ندارم عزیزم . مسلمان و مذهبی هم نیستم و از نظر من هر کسی با هر دین و مرامی که به بقیه ازار نرسونه ازاده و قابل احترام . برای من فقط ایرانه که مهمه و بس . بقیه جماعت اشراف زاده هم اینقدر فحش بدن که سیر شن ! روزی سه وعده فحش چطوره ؟ کافی هست برای سلامتشون ؟! خدا رو شکر . ما که بخیل نیستیم .
پنج‌شنبه 10 مرداد 1387

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.