بی اعتنایی وزارتخانه پرقدرت به بخشنامه دولت

بی اعتنایی وزارتخانه پرقدرت به بخشنامه دولت

در حالی که وزارت نیرو مدام از مردم می خواهد ولو با خاموش کردن یک لامپ اضافی ، در مصرف برق صرفه جویی کنند تا بحران فعلی پشت سر گذاشته شود، برخی دستگاه های دولتی بدون توجه به وضعیت موجود و خاموشی های گسترده ، همچنان در مسیر اسراف گری در مصرف انرژی برق هستند . 

تصاویری که مشاهده می کنید مربوط به بخشی از مرکز شهر تهران است و آنچنان که می بینید در این تصاویر بخشی از شهر به دلیل قطع برق در خاموشی به سر می برد و در این شرایط نور افشانی و درخشندگی یک برج ، در بخشی که برق آن قطع نشده است خود نمایی می کند.
  
به گزارش خبرنگار عصرایران درحالی که در روز 26 خرداد ۱۳۸۷دستگاه‌های دولتی طی بخشنامه ای به اجتناب از اسراف در مصرف انرژی به ویژه آب و برق توصیه شده اند ،وزارت نفت به این شکل ضمن نادیده گرفتن بخشنامه ، همچنان اصرار دارد نمای بیرونی ساختمان مرکزی خود را در تقاطع حافظ - طالقانی نورافشانی کند هر چند که همسایگان این برج معروف دولتی ، در خاموشی مطلق به سر ببرند و با ناراحتی به این دهن کجی آشکار به حقوق خود بنگرند .
 
البته چنین موضوعی متاسفانه در بسیاری از دستگاه های دولتی و عمومی دیگر نیز مشهود است و برج وزارت نفت مشتی است نمونه خروار.
گفتنی است این تصاویر حدود ساعت 21 - خارج از ساعات اداری- گرفته شده است!
 
 عصرایران با تقبیح مصرف غیر ضروری برق در شرایطی که بسیاری از شهروندان به دلیل قطع برق با مشکلات عدیده ای مواجه اند آماده انعکاس پاسخ احتمالی مسوولان وزارت نفت است.
 
بامنطق - استرالیا - آدلاید
آی من حال میکنم اینا پدره ملت رو دارن در میارن کسی هم جرات نفس کشیدن نداره!! آی حال میکنم!! اما غصه نخورید آرزوی 70 میلیون اگه نابودی نسل این مزدورها باشه مطمئن باشید میشه. لازم نیست به خودتون تکون بدین، همین دعا کنید بسه.برو دعا کن سرت گرم باشه نفهمی برق رفته!! برو قربونش
جمعه 28 تیر 1387

vaghebin - فنلاند - تامپره
یک پادشاهی بود به وزیرش گفت وزیر این مردم چرا به ما اعتراض نمیکنن خسته شدیم چه باید کرد وزیر گفت در هر دروازه یک ( البته اینجا حرف بدی هست ولی از کلمه چماق استفاده میکنم) چماق بدست میزاریم هر کس خواست بره یا بیاد باید یک چماق تو سرش بخوره چند وقتی گذشت باز اعتراضی نشد شاه با لباس مبدل رفت بین مردم شاید اعتراضی بشنوه به مردم گفت من از طرف شاه اومدم حرفی.اعتراض.چیزی ندارید مردم گفتند سلام مارو به شاه برسون بگو تعداد چماقدارها را زیاد کنه مردم زیاد تو صف الاف نشن این موضوع منو یاد مردم ایران میندازه
جمعه 28 تیر 1387

majeed_banned - ایران - شیراز
بامنطق - استرالیا - آدلاید پدر ملت در نیومده که تو از اونور حال کنی بپا اینقد خوشحالیو ..... و حال میکنی یه یکی باهات ..... آره تصدقش !
جمعه 28 تیر 1387

barbud_daneshmand - بلژیک - گنت
vaghebin - فنلاند - تامپره توحه توحه حتما بخوانید حتما بخوانید حتما بخوانید حتما بخوانید حتما بخوانید دوست عزیز با نقل این داستان بنده را بیاد ماجرایی انداختیداز اوائل سال57 که بنده 25 ساله بودم در سفری با ترن از تهران به کرمان با پیرمردی خوش مشرب در یک کوپه بودیم من و 2تن از دوستان انقلابی بودیم و ان پیر فرزانه (شاهی)با هم بحث میکردیم و در دلمان او را نادان میدانستیم(همانگونه که در مورد پدر ومادر و سایر اشخاص مسن که مخالف امام ان زمان ما بودند فکر میکردیم)بهر روی در ان24 ساعتی که با هم بودیم زیاد بحث کردیم اما در ساعات پایانی سفر ایشان این حکایت را برای ما بازگو کرد:او گفت روزگاری مردم بر علیه پادشاهشان شوریدند و گفتند تو دزدی..سرانجام شاه دستور داد نمایندگان مردم به دیدنش بیایند و انها امدند شاه دستور داد که درب خزانه را باز کردند تا انها تماشا کنند سرانجام از انها پرسید چه دیدید؟ گفتند:خمره هایی دیدیم مملو از مسکوکات زر و سیم .شاه پرسید:ایا خمره خالی دیدید؟گفتند:خیر شاه گفت:30سال پیش که من شاه شدم این خزانه خالی بود اما اکنون پر میباشد من دیگر نیازی ندارم.اگر میخواهید من میروم اما بدانید اگر من بمانم بعد از این به شما میدهم زیرا دیگر نیاز ندارم. اما اگر من بروم شخصی جانشین من میشود که او بمانند 30سال پیش من میباشد واو هم میخواهد خزانه اش را پر کند. حال تصمیم با شماست .ایا منی که از این ببعد میخواهم به مردم بدهم بمانم یا ادمی گشنه ؟؟؟؟؟؟؟نمایندگان با مردم مشورت کردند و با اتفاق ارا گفتند:همین شاه بماند.پیر مرد به ما گفت سخنرانی شاه را شنیدید که گفت:من صدای انقلاب شما ملت را شنیدم در گذشته اشتباهاتی شده اما قول میدهم که بعد از این قانونکاملا رعایت شود ....و....و...(چون دوستان ان سخنرانی را شنیده اند نیازی به تکرار نیست)بهر روی ما ان روز حرفها را شنیدیم اما احمقانه فریب خمینی گجستک را خوردیم.امروز که به پشت سرم نگاه میکنم احساس میکنم که در تاریکی میدویدم!!!!!!! ما به فرزندانمان مدیونیم روزی دخترم از من پرسید کجاست ان ایرانی که شما از شاه گرفتید که به ما تحویل دهید؟؟؟؟؟؟؟جوابی برایش نداشتم همانطور که برای شماها هم ندارم.با تقاضای بخشایش از شما فرزندانم.ایا ما را میبخشید ؟؟ما میخواستیم بهتر شود اما گند زدیم.بدرود عزیزان.
جمعه 28 تیر 1387

بامنطق - استرالیا - آدلاید
majeed_banned - ایران - شیراز ما که تعارف نداریم من پدرم در اومد تو این ایران که پاشدم اومدم اینجا. ولی تو اگه هنوز پدرت در نیومده شاید خیلی پوست کلفتی!!!! درضمن من مواظبم که یه نفر با من آره و .... ولی دلم به حال تو میسوزه که باید مواظب باشی یه دولت باهات آره و .....
شنبه 29 تیر 1387

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.