دردسرهای یک جایزه شگفتانگیز
دردسرهای یک جایزه شگفتانگیز
قلبش تندتند میزد. چشمانش از شوق میدرخشید. مثل برق فلاش دوربینهایی که از هر سو او را احاطه کرده بودند. پرواز دیگر یک رویا نبود. او هم از آسمان سهمی داشت. مانند همه آن چهلنفری که با هواپیماهای شخصی و تفریحیشان برجها و آسمانخراشهای تهران را زیر پا میگذارند و میان ابرها و پرندهها اوج میگیرند. حالا او هم میتواند بپرد. برنده خوششانسی که سوئیچ طلایی هواپیمای تفریحی را در دست دارد. مدل جابیرو، هواپیمای دونفره.رویای 40میلیون شرکتکننده پیر و جوان که همگی برای به دست آوردن آن سه تا سهتا کارتهای تلفن خریدهاند، امروز همه آنها میخواهند جای او باشند. مالک جابیرو،هواپیمای تفریحی 120 میلیون تومانی با هر فلاش دوربین و با هر پیام تبریکی قلبش تندتر میزند و چشمانش از شوق میدرخشند. وقتی تیزر تبلیغاتی جابیروی سفید را از شبکههای تلویزیونی میدید و وقتی در پی رویاهایش کارت 36 هزار تومانی جشنواره را میخرید هرگز تصور نمیکرد برنده خوششانسی که در تیزر کنار هواپیما ایستاده او باشد، اما حالا آن برنده خوششانسی او بود که تا یک هفته، یکماه، شاید هم دو ماه دیگر میتوانست بپرد. اما بال برای او کافی نبود. پریدن هزینههایی داشت. موسسه هزینه رویای برندهاش را پرداخت میکرد؟«فکر نمیکنم موسسه برگزارکننده این مسابقه هم این هزینهها را به عهده بگیرد. فقط هزینه آموزش فرد برنده را تقبل میکند و این هزینهها برای او رایگان خواهد بود و البته بخش پرهزینه هواپیمای تفریحی هم همین است. چون آموزش و یادگیری پرواز با آن بین 6 تا 7 میلیون تومان هزینه دارد و بقیه هزینهها مانند هزینههای نگهداری و سوخت بسیار کمتر از این مقدار است.»اینها گفتههای کریمی یکی از مسوولان اجرایی یکی از شرکتهایی است که هواپیمای اختصاصی را به عنوان جایزه قرعهکشی برای خریدارانش اعلام کرده است. او میگوید جایزه نباید همیشه عادی باشد. باید به رویای مشتریان هم بها داد.او میافزاید: «برخلاف تصور عامه، هواپیمای تفریحی هزینه آنچنانی ندارد و برای پرواز آن یک فضای 100متری! کافی است و مالک هواپیما حتی میتواند از حیاط منزلش نیز پرواز کند. او در حالی این موضوع را میگوید که نمیداند برنده خوششانس آنها چندان هم خوششانس نیست. چون او خانه ویلایی ندارد و در یک آپارتمان 80 متری زندگی میکند.دوربینها که خاموش میشوند آدمهای دور و برش که میروند، او میماند و هواپیمایی که تمام رویای اوست. چندبار براندازش میکند و در سیستمهای داخل آن دقیقتر میشود. همه چیز ساده به نظر میرسد و او همچنان از اشتیاق لبخند میزند. مثل تمام آشنایان و اقوام که این اتفاق را یک رویداد شگفتانگیز میدانند و در حالی که تبریک میگویند و به او لبخند میزنند به خوشبختی بزرگش غبطه میخورند. آنها کنجکاوند که او با این هواپیما چه خواهد کرد. بالاخره میفروشد؟ یا نگه میدارد؟پیدا کردن مشتری برای یک هواپیمای تفریحی به این راحتی نیست، چون اغلب متقاضیان آن خود به شرکتهای سازنده سفارش میدهند و کمتر کسی را میبینی که هواپیمای دست دومی از داخل کشور خریداری کند. مهدی احراری کارشناس هواپیماهای سبک تفریحی با بیان این مطلب میگوید نگهداری این هواپیماها هم هزینه بالایی دارد. بهگونهای که تنها قشرهای مرفه اجتماعی اقتصادی میتوانند از پس هزینههایش برآیند. پارکینگ هر هواپیمای خصوصی در فرودگاههای خصوصی یا دولتی بهطور متوسط بین 150 تا 160 هزار تومان هزینه دارد و هزینههای سوخت آن برای هر یک ساعت به 12 هزار تومان میرسد. او میافزاید: البته تعمیرات و تنظیم سیستمهای هواپیماها هم هزینههایی دارد که این هزینهها بسته به مدل آن متفاوت است. بنابراین مالکان این هواپیماها اغلب 200 تا 300 هزار تومان در ماه برای این هزینهها پرداخت میکنند. با این همه برنده خوششانس به این زودیها قصد فروش هواپیمایش را ندارد چرا که میخواست پرواز را تجربه کند.به پیشنهاد یکی از آشنایان، هواپیمایش را به پارکینگ فرودگاهی خصوصی که 150 کیلومتر از منزلش فاصله داشت، انتقال میدهد و در همان محل به یادگیری دورههای خلبانی میپردازد. او هر روز صبح لباس مرتب میپوشد و چند دقیقهای جلوی آینه ژست میگیرد . سعی میکند خود را بیتفاوت و خونسرد نشان دهد و هنگام برخورد با مربی پرواز و دیگر کارکنان فرودگاه لبخندی آرام از سر غرور بر لب میآورد و در صحبتهای مربی و طریقه عملکرد سیستمهای پرواز هواپیما دقیقتر میشود. به نظرش دورههای آموزش مثل یک رویا میماند چون او هر روز به جای رفتن به اداره و سر و کله زدن با اربابرجوعهای ناراضی که مدام از وضعیت بیمههایشان و سیاستهای سازمان شکایت دارند و داد و بیداد راه میاندازند به فرودگاه میآید و ضمن آموزش ساعاتی را همراه مربی به پرواز و دور زدن در آسمان تهران میگذراند. البته دوستانی هم پیدا کرده است که از نظر موقعیت اجتماعی و اقتصادی کاملا با همکارانش فرق میکنند.یک متخصص قلب و عروق، مدیرعامل یک کارخانه مواد غذایی و چند نفر دیگر که همگی روسای شرکتهای بزرگ تجاری و صنعتی هستند و او روزهای آخر هفته در فرودگاه میبیندشان و دقایقی را هم به گپ و گفتوگو میپردازند.حالا او میداند که فلان مدیرعامل چند واحد کارخانه دارد و فلان تاجر کجای تهران با چه امکاناتی زندگی میکند، اما آیا کسی میداند که او چگونه به این موقعیت پرتاب شده است؟ نه آنها تنها ظاهر قضیه را میبینند و برایشان اهمیتی ندارد که او چگونه به تفریحگاه خصوصیشان راه پیدا کرده است. بیشتر این مردم عادی هستند که رویای مثل او بودن را در سر میپرورانند و از اینکه جای او نبودهاند و نتوانستهاند برنده چنین جایزهای باشند سرخورده میشوند.اینها را محمد مهدیرحمتی، جامعهشناس میگوید او که شرایط اقتصادی را عامل این رفتارها میداند ، میافزاید: زمانی که شرایط اقتصادی مورد انتظار و مطلوب افراد جامعه نبوده و آنها به این نتیجه برسند یا احساس کنند که فرصتهای مشروع اقتصادی پاسخگوی دستیابی آنها به تقاضاها و نیازهای مادیشان نیست به شرکت در مسابقات موسسات و شرکتها گرایش پیدا میکنند و این یک روی سکه است.رحمتی تاکید میکند: با افزایش محدودیتهای اقتصادی گرایش به بخت و اقبال برای تحقق آرزوها شیوع بیشتری پیدا میکند و علت اینکه امروزه مردم بیش از هر زمانی به فالگیرها روی میآورند یا مانند این برنده هواپیما چند تا چند تا کارت میخرند تا مالک هواپیمای تفریحی شوند و مثل اقشار مرفه جامعه تفریح کنند. همین مساله است که در بعدی دیگر به کجروی و قاچاقفروشی منجر میشود. موضوعی که احمد شهیدیان کارشناس ارتباطات و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی از دیدگاهی دیگر آن را مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهد.او میگوید: امروزه تبلیغات در جامعه ایران به سمت بازارسازی میرود و متعاقب آن جوایز شرکتها و موسسات حالت قمار پیدا میکند بهگونهای که فرد یا برنده میشود یا بازنده و هیچ حد وسطی در این رابطه وجود ندارد و در چنین شرایطی خرید کالا یا استفاده از خدمات شرکت مذکور براساس میل و علاقه شخصی فرد شرکتکننده نبوده و فرد صرفا به منظور شرکت در مسابقه اقدام به خرید میکند. شهیدیان میافزاید: از آنجا که این جوایز اغلب غیرعادی بوده و خواستههایی غیرمعمول را در افراد ایجاد میکند بنابراین جامعه را به سمت مصرفگرایی سوق میدهد و در این مرحله افراد دچار اسراف میشوند بهگونهای که اگر نیاز واقعی آنها به فلان کالا دو عدد بود به دلیل دستیابی به فلان واحد ویلا در شمال یا جنوب کشور 10 عدد از آن را میخرد.این کارشناس ارتباطات تاکید میکند: در چنین شرایطی چون تعداد جوایز کم بوده و تنها یک یا دو نفر میتوانند از آن بهرهمند شوند بنابراین جامعه به سمت سرخوردگی میرود ضمن اینکه افراد مبلغ زیادی از دارایی خود را بابت خریدهای اضافی و غیرضروری از دست میدهند و تبلیغات مفهوم دروغ و فریب پیدا میکند. او معتقد است در این رابطه ایران کاملا مخالف کشورهای دیگر عمل کرده است چرا که در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم با توجه به شرایط اقتصادی آن دوران که بسیار نامساعد بود تبلیغات در کشورهای اروپای غربی و آمریکا ابتدا به سمت توسعه رفت و سپس با فراهم شدن زمینه، بازارسازی کرد و این در حالی است که در شرایط کنونی اقتصاد ایران تبلیغات به جای توسعه، بازارسازی میکنند و این مساله به مرور به بدتر شدن اوضاع و سرخوردگی جامعه میانجامد، درست مانند شرکتکنندگان جایزه شگفتانگیز هواپیمای تفریحی که تنها یک نفر با آن پرواز را تجربه کرد.برای او پرواز تجربه خوبی بود و مانند رویایی که تعبیر میشود هیجان داشت. برخلاف دیگر مالکان هواپیماهای سبک که تنها روزهای آخر هفته را به پرواز میپرداختند او تقریبا هر روز چهار تا پنج ساعت پرواز میکرد و روزانه باید 56 هزار تومان بابت سوخت میپرداخت. روزهای اول قرض میکرد، روزهای بعد لوازم خانه را فروخت و کمکم به جایی رسید که بابت پارکینگ هواپیما نیز به فرودگاه بدهکار شد.بدهیهای میلیونی، غرولند خانواده، کسی از اوضاع خبر نداشت، همه تنها هواپیما را میدیدند،همه هنوز او را خوششانس میدانستند اما مسوولان فرودگاه هر روز بابت بدهیهایش به او فشار میآوردند و فروش تنها چاره او بود. چارهای که به نتیجه نرسید و او هر روز بدهکار و بدهکارتر میشد. دیگر کنار جابیروی سفید چشمانش از شوق نمی درخشد و رویای پرواز قلبش را به تپش در نمیآورد. برنده خوششانس حالا یک بدهکار بدشانس بود که کسی هواپیمای شگفتانگیزش را نمیخرید.
|