تجربهی خوردن تریاک در هلند
تجربهی خوردن تریاک در هلند
وقتی به زندان افتادم با مواد انس گرفتم. مواد مخدر کمک میکرد ترسهایم از بین برود.روز جهانی مبارزه با مواد مخدر است و اینها را در چنین روزی از زبان کسی میشنوم که میگوید چهار سال است اعتیاد را ترک کرده اما هنوز پاک نیست.علی جعفری پانزده سال است در هلند زندگی میکند. میگوید در ایران فعالیت سیاسی نداشته اما به دلیل برخی افکار و کتابها بازداشت شده و روزهای سخت زندان را با تریاک گذرانده است:«اوایل که آمدم هلند مدتی ترک کردم؛ چون موقعیت مالی مناسبی نداشتم و نمیتوانستم مواد تهیه کنم. همین مجبورم کرد تا ترک کنم».علی در یکی ازشهرهای هلند کارگاه مبل سازی، پرده و کرکرهسازی دارد. بعد ازمدت کوتاهی که به اروپا آمده، با همهی خاطرات زندان و تنهاییها، موفق می شود در این کار پیشرفت کند.او میگوید: «تا مرحلهای پیش رفته بودم که در ۲۴ ساعت، ۵ ـ ۴ ساعت وقتام را میگذاشتم برای تریاک».
او چهار سال است که مواد را کنار گذاشته و میگوید نمیخواهد دیگر این بهشت بدون تریاک را از دست بدهد. این ترک کردن را مدیون «انجمن دوازده قدم» میداند که در حضور بقیهی کسانی که «بیمار اعتیاد» بودند، او را به خودش شناساند. انجمن دوازده قدم در تعدادی از شهرهای اروپایی دایر شده و در آن معتادان تجربیات خود را تقسیم میکنند و در مواقع مختلفی که حس میکنند کسی دوروبرشان نیست برای کمک به یکدیگر حاضرند.علی جعفری در روزی که دهها تُن مواد مخدر در ایران به آتش کشیده میشد و آمار و ارقام نابودی انواع مواد و دستگیری قاچاقچیان خبر روز بود، از روزهای اعتیاد و ترکش میگوید:
اصلا چه حسی برایتان داشت که نمیشد رهایش کنید؟
خلأ درونی داشتم. همیشه احساس تنهایی میکردم و هیچکسی واقعا با من همدم نبود جز تریاک، جز مواد مخدر.
مواد مخدر و تریاک چطور با آدم همدم میشود؟
با من همدم بود. هرچی من میگفتم همان کار را برایم انجام میداد.
مثلا چه کار میکرد؟
به شدت خودبین بودم. دوست داشتم همه را زیر سلطهی خودم ببرم. مواد من را زیر سلطهی خودش برده بود. ولی من فکر میکردم با همدیگر بتوانیم کاری انجام بدهیم.
توانستید با همدیگر کاری انجام دهید؟
نه! من شکست خوردم. شکست بزرگی هم خوردم.
چون شما رفتید زیر سلطهاش؟
بله! اوایل تنوع داشت. اما آرام آرام آدم تبدیل به یک معتاد معمولی میشود و بعدش هم یک معتاد دوآتشه میشود.
معتاد دو آتشه چه نوع معتادی است؟
برایش فرقی نمیکند؛ خانواده، کار، همسر، بچه. از هر دری که شما فکر کنید سعی میکند مواد به دست آورد؛ دروغ، ریا، هر جوری که شما فکرش را بکنید؛ حتا میتواند دست به جنایت بزند.
شما زدید؟
دزدی بله! من دزد مال خودم بودم، دزد کیف خودم بودم.
چطور دزد مال خودتان بودید؟
مغازهی من درآمدش ده هزارتا بود، ولی آخر ماه سه یا چهار هزارتاش کم بود. باید این مسأله را توجیه میکردم برای همسرم که چرا کم است. مجبور بودم بنشینم دروغ و داستان ببافم. این دزدی از کیف خودم میشود. یک زمانی طوری دروغ برایم واجب شده بود که خودم باورش میکردم.
بعضیها میگویند فقط تجربهی یک حس، یک تغییر و اتفاق جدید است که آدم را به سمت اعتیاد میکشاند.
اما من چنین تجربهای نداشتم. من فقط نیاز داشتم به یک چیزهای جداگانه، به یک چیزهای جدید. مواد آنها را به من داده بود.
وقتی در زندان خواستید این خلأ را پر کنید، احتیاج داشتید و فکر کردید که مواد به شما کمک میکند، چطور به این نتیجه رسیدید و در نهایت آن را تجربه کردید؟شما خواستید یا دوستان و همبندها و سایرین آن را به شما دادند؟
من عقیده ندارم که دوست ناباب و این حرفهای کلیشهای میتواند آدم را معتاد کند. در زندان بعد از مدتی که گذشت، دلم میخواست آفتاب صبح زندان را نبینم. نگاه کردم به همنوعهایم؛ دیدم آنها دارند این کار را میکنند. البته در زندان از تریاک فقط میتوانید به صورت خوردنی استفاده کنید. من شیرهی تریاک را تهیه میکردم و میخوردم که مرحلهی قویتریست نسبت به کشیدن آن.
یعنی شما قبل از اینکه بکشید اول تریاک را خوردید؟
بله! دیگر فرق نمیکرد. وقتی به شما ۴۵ یا ۶۰ سال زندان بدهند برایتان دیگر فرق نمیکند. بیمار میشوید و می خواهید روزها بگذرد. هر جوری که باشد. من هیچوقت این بیماریام را نمیتوانم از دست بدهم. ولی میتوانم یک جایی نگهاش دارم.
پس هنوز معتاد هستید؟
من یک معتاد در حال بهبود هستم. یعنی مواد استفاده نمیکنم. هر روز به خودم میگویم اسمم هست علی و معتادی هستم در حال بهبودی. این را میگویم به خاطر اینکه یادم نرود از کدام جهنمدرهای برگشتهام. الان در بهشت هستم.
شما که از آن جهنمدره برگشتهاید، بهشت بدون مواد چه جوری هست؟ چطور روزهایش را میگذرانید؟
بهشت بدون مواد را هرکسی تجربه کند فکر کنم رهایش نمیکند. من تجربه کردم و رها نخواهم کرد این بهبودی را.
ولی شما چندبار تجربه کردید این بهشت را و دوباره برگشتید!
آن موقع نمیدانستم که من یک بیمار هستم. فکر میکردم یک انگل هستم. چون توی مغز من کرده بودند که هر کسی معتاد است لات و انگل و سربار اجتماع است. ولی امروزه میدانم یک معتاد یک بیمار است.
در هلند مواد را از کجا بهدست میآوردید؟
خیلی آسان.
از ایرانی یا از هلندی؟
از هلندی که نه ... راستش کسی را دیدم. بعد سؤال کردم شما هم ایرانی هستید. گفت بله. یواش یواش مشروب خوردیم و گفت فلانی را هم من میشناسم که طرف این کاره بود.
پس از جمع ایرانیها میتوانید مواد مخدر پیدا کنید؟
معمولا تریاک را شما فقط توی جمع ایرانیها میتوانید پیدا کنید.
قویتر از تریاک هم چیزی استفاده کردید؟
نه! غرق شیرهی تریاک بودم.
یک معتاد چطور میتواند به یک معتاد دیگر کمک کند؟
من پیش دکتر رفتم، بیمارستان هم خوابیدم، ولی نتوانستم ترک کنم. ترککردن البته آسان است، ولی در ترک ماندن مشکل است. من نمیتوانستم توی ترک بمانم؛ ولی وقتی انجمن دوازده قدم را پیدا کردم توانستم در ترک ماندن را تجربه کنم. اولین باری که رفتم بین اعضای این انجمن، شاید خیلی پرت و پلا صحبت کردم، ولی همه گوش کردند. وقتی آنها گوش کردند حس به خصوصی پیدا کردم و توانستم پایبند آنجا بشوم.
شما کدام مرحلهی دوازده قدم هستید؟
دوازده قدم تمامی ندارد. شاید یکی ـ دوبار هم دور زده باشم. به خاطر اینکه من تا آخر عمرم باید دراین انجمن باشم. خودم را پیدا کردم. هفتهای یکی ـ دوبار میروم به این جلسات و با دوستانم صحبت میکنم.
شما در انجمن فقط حرف میزنید و با هم هستید و این قضیه به بهبود و از بین رفتن بیماریتان کمک میکند؟
سعی میکنیم حرفهای یکدیگر را گوش کنیم. شنوندهی خوبی باشیم و تقسیم میکنیم با هم. چی را تقسیم میکنیم؟ تجربهها را. کسی مثل من یک روز ناراحت است، درد دارد، افکارش خراب است. تلفن را برمیدارد و خیلی صادقانه به دوستش زنگ میزند و میگوید من الان حالم خراب است، ناراحتم. با هم صحبت میکنند. همین که باهم در ارتباط هستند حالش بهتر میشود.
چند وقت است در حال طی کردن دورهی بهبود هستید؟
چهار سال است که مواد را ترک کرده ام. پاک نیستم؛ فقط از مواد عاری هستم.
منظورتان ازپاک نبودن چیست؟
پاکبودن صداقت خاصی میخواهد. من تلاش میکنم آن صداقت را پیدا کنم در زندگیام؛ زندگی عاری از مواد مخدر.
گفتوگو با علی جعفری را از اینجا بشنوید.