جشن خشونت

جشن خشونت

بیژن روحانی

قلع‌وقمع دار و دسته "اراذل و اوباش" در تهران توسط پلیس. می‌شود تاریخ را از زیر تصاویر برداشت. تصاویری که برملا کننده تبدیل خشونت به یک بازی و نمایش همگانی هستند.

حمله شبانه مردان نقابدار، به خانه "لات و لوت"‌های تهران، بیرون کشیدن آنها از خانه زیر رگبار مشت و لگد ، تحقیر کردن، با آفتابه‌ای برگردن دور محله گرداندن و غیره.

تصاویر را شاید بسیاری دیده باشند. اما می‌شود تصاویر را به قصد خواندن علامت‌ها و متن‌های درونش دوباره خواند و صداهایی را که از وسط تهران به گوش می‌رسد دوباره شنید.

تحلیل‌های سیاسیمثل هر حرکت اجتماعی، بسیاری از اقدام جدید پلیس تهران برداشت‌هایی سیاسی کردند. تفسیرهایی که می‌تواند درست یا نادرست باشد. پس از حمله به تجمع کارگران، معلمان و سپس آغاز برخورد گسترده با آن چه که "بدحجابی" خوانده می‌شود و انتشار یکی دو فیلم در اینترنت که نشان دهنده چگونگی دستگیری زنان و دختران بود، پلیس زیر فشار این انتقادها قرار گرفت که به جای برقراری امنیت و مبارزه با تبهکاران یا آنان که به اصطلاح در ایران "اراذل و اوباش" نامیده می‌شوند گریبان زنان و دختران را گرفته و با آنها خشونت ورزی می‌کند.

درست در همین هنگام، یعنی زمانی که برخی منتقدان، نیروی انتظامی را به بی عملی در برابر "تبهکارن" واقعی معرفی می‌کردند یورش‌های شبانه به منزل این افراد شروع شد و با پوشش وسیع رسانه‌ای عکس‌ها و خبرهای آن در اختیار همه گرفت. ظاهرن باید منتقدان خلع سلاح شوند. پلیس اگر اراده کند، یک شبه همه مجرمان را زیر چکمه‌های خودش می‌گیرد. (ببینید عکسی را که با چکمه روی صورت مجرم فشار می‌آورد). مجرمانی که بنابر اظهارت رسمی، چاقوکش، متجاوز، معتاد یا توزیع کننده مواد مخدر و برهم زننده نظم عمومی بوده‌اند.

اما سوا از این تفسیرهای سیاسی که بیشتر اوضاع فعلی روز را در نظر می‌گیرد، تصاویر دارای معانی عمیق تری هم هستند. تصاویری از یک خشونت سازمان دهی شده، با استفاده از امکانات و کمک گرفتن از ابزارهای رسانه‌ای.

آیا نیروی صاحب قدرت، یا هرچه که می‌خواهید نام آن را بگذارید، احتیاج به مراسمی بزرگ برای نشان دادن بخشی از توانایی‌های خود داشته است؟ در مورد دستگیری زنان "بدحجاب" بیانیه‌های رسمی حاکی از آن بودند که این امر در کمال ملاطفت انجام می‌شود و به تذکر و ارشاد و راهنمایی محدود خواهد ماند. گرچه انتشار ویدیوها و عکس‌های غیررسمی چیز دیگری را بیان می‌کردند. با این حال مجالی برای عرضه و نشان دادن قدرت بازو، یا خشونت عریان، آن طور که در ذهن کلیشه شده است، باقی نبود. انگار این نیرو در جایی متمرکز و فشرده شده باشد.

در عین حال برخورد بسیار خشن با زنانی که جرمشان تنها به عقب رفتن تکه‌ای پارچه از روی سر و یا کوتاه بودن لباس محدود می‌شد، نمی‌توانست چندان تماشاگران را بر سر ذوق بیاورد. از طرف دیگر فرهنگ مردسالار، خشونت علنی با زن را، به دلیل ضعیف پنداشتن او از نظر جسمی، مذموم تلقی می‌کند. اما چه کسی است که از دیدن بدن لت و پار شده "لات"‌های سرگذر احساس تاسف کند؟ سهل است بسیاری برای هورا کشیدن جمع می‌شوند. به جمعیت اطراف تصاویر نگاه کنید. در این مورد ظاهرن نه NGO وجود دارد و نه کمپین و نه جمع آوری امضاء. پس خیال همه راحت است.

بحث‌های قانونیساده‌اندیشی است اگر فکر کنیم مجریان این عملیات از قوانین بی اطلاع بوده‌اند. برخورد با "اراذل و اوباش" توسط بالاترین مقام‌های پلیس تهران هدایت و اجرا شده است. بنابراین یادآوری قانون در این مورد شاید خنده دار باشد. این که پیش از اثبات جرم در دادگاه نمی‌توان کسی را مجازات کرد و یا این که وظیفه پلیس دستگیری و تحویل خلاف کار به دادگاه است و نه اجرای اعمال تنبیهی در همان شب دستگیری. این که اعمال تنبیهی به چه قصدی اعمال می‌شوند و غیره و غیره زمانی مصداق پیدا می‌کند که طرف حساب شما گروهبان ریز نقشی در یکی از روستاهای دور افتاده است و نه بالاترین مقام‌های انتظامی.


اما ماجرا جدی تر از این حرف‌هاست. بحث بر سر به نمایش گذاشتن خشونت است و گرنه سوژه فاقد اهمیت است. بعید است در دستگاه عریض و طویل پلیس با کارشناسانش فراوانش، کسی باشد که فکر کند می‌توان با آفتابه به گردن مجرم انداختن و او را به صورت علنی جلو دوربین کتک زدن، تنبیه و سر به راه کرد و از تکرار جرم او جلوگیری به عمل آورد.

بازخوانی تصاویربیایید عکس‌ها را با هم مرور کنیم: در ابتدا عکسی می‌بینیم از اتاق فرماندهی با مونیتورها و ابزار الکترونیک کنترل و هدایت. تصویری کلیدی از آن "اتاق" نامریی اما حاضر در زندگی شهری. اتاقی تمیز و پیشرفته با ابزار بی پایانی برای دیدن و شنیدن. در این عملیات درهای اتاق به روی دوربین خبرنگاران باز است. آنها باید این نکته را ثبت و مخابره کنند که "اتاق" کنترل چه طور "هدایت" ماجرا را در دست دارد و پشت هر اتفاقی در خیابان، نظارت وجود دارد.


تصاویر بعدی یورش نیروهای نقابدار را نشان می‌دهد. کمتر پیش می‌آید پلیس بخواهد صحنه‌های خشونت فیزیکی خود را به نمایش بگذارد. اما این بار نه تنها جلوگیری نکرده بلکه ظاهرن تمام شرایط را برای تصویربرداران مهیا کرده‌اند. به عکس بعدی دقت کنید. دست و دهان خونین فرد دستگیر شده و حالت چشمانش نشان دهنده آنست که همین چند ثانیه پیش ضربه‌ای خورده و در انتظار ضربه بعدی چشمان خود را بسته است. بعد دستگیر شدگان کتک خورده که پیراهن خودشان را روی سرشان کشیده‌اند، روی زمین نشسته‌اند و ناله می‌کنند. اما تصاویر بعدی تکان‌دهنده‌ترند.

ذهنیتی عجیب این‌جا به کار آمده تا خشونت را به سیرک یا تئاتر نیمه شب تبدیل کند. مجرم از نفس افتاده و کتک‌خورده به جای آن که سوار ماشین شود و به بازداشتگاه انتقال پیدا کند باید در خیابان به اجرای نمایشی بپردازد که در آن قرار است به بدترین وجهی تحقیر شود. عدالت در همان لحظه در مورد او تصمیم گرفته است بدون آن که فرصت دفاع بیابد. اما وسایل صحنه چیستند: دو عدد آفتابه پلاستیکی، یک شمشیر پلاستیکی، بلندگوی پلیس و تعدادی مرد نقابدار به اضافه بازیگر اصلی و تعداد زیادی تماشاگر.


آفتابه را با بند فانوسقه از گردن مجرم آویزان کرده‌اند. در تصویر دیگری لوله آفتابه را به دهان او فرو کرده‌اند. آفتابه یعنی وسیله پاک کننده کثافت. بعید می‌دانم چیزی در فرهنگ ما کم ارزش‌تر از آفتابه باشد. لوله آفتابه در مجاورت مقعد برای پاک کردن کثافت است. کثافتی که در فرهنگ مذهبی، بار "نجاست" هم دارد. حالا این لوله آفتابه را به دهان مجرم فروکرده‌اند تا درون آن صحبت کند. او را همنشین دهانه آفتابه کرده‌اند.

در تصویری دیگر شمشیری پلاستیکی به دستش داده‌اند تا بداند قدرت او در برابر "آن" قدرت دیگر وبرتر هیچ است. یعنی تو حقانیتی نداری زیرا شمشیر تو پلاستیکی است و شمشیرهای مقابل تو حقیقی.در این جا اصل شمشیر نفی و طرد نشده بلکه "بی قدرت" بودن یا پلاستیکی بودن شمشیر مجرم عامل تحقیر اوست. و این یعنی آن که اگر می‌خواهی تحقیر نشوی به دنبال شمشیر واقعی باش. بعد هم بلندگو را جلو دهانش گرفته‌اند تا لابد اظهار ندامت کند و یا شاید خودش را به باد ناسزا بگیرد.


تاریخ را می‌شود از زیر تصاویر برداشت. اصلن فرض بگیریم این عکس‌ها مربوط به چهل سال گذشته یا ده سال آینده‌اند. آن چه تکان دهنده است استفاده از خشونتی جمعی برای مقابله با خشونتی فردی است. خشونتی سازمان یافته همراه با تماشاگر و قدرت وسیع پخش و انتشار آن، آیا فقط به قصد تنبیه مجرم است؟ آیا در این عمل باید به دنبال آیین‌های جمعی و نمایشی بود؟ راز این خشونت و اصرار به نمایش آن در چیست؟ مگر می‌شود پلیسی با این همه تجهیزات نتواند مجرم را بدون سر و صدا دستگیر و روانه بازداشتگاه وسپس دادگاه کند؟ علنی کردن اعمال قدرت برای چیست؟

وقتی خشونت، ابزاری نمایشی می‌شود، وقتی به جشنی همگانی تبدیل می‌شود که حتا بسیاری از شهروندان هم از دیدن آن لذت می‌برند و هورا می‌کشند، انگار که به نبرد گلادیاتورها نگاه می‌کنند، وقتی تمام تخیل جهت تحقیر مجرم به کار می‌رود نه بهبود شرایط زندگی او، آن وقت عرق سردی روی مهره‌های پشت آدم می‌نشیند.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.