رهایی با گذشتن از وابستگیها

رهایی با گذشتن از وابستگیها

دارایی، افکار و عقاید ما چه چیز خاصی دارند که این چنین محکم به آنها چسبیده ایم و حاضر به رها کردنشان نیستیم؟ چرا خود را در دریایی از ابزار و لوازم غرق میکینیم؟ چگونه میتوانیم الگوهای رفتاریمان را چنان تغییر دهیم که خود را از هر قید و بندی آزاد کرده و از زندگی لذت ببریم؟


لاما سوریا داس (Lama Surya Das)، که یک محقق بودایی و نویسنده کتاب "رها کردن شخصیتی که داشتی" (Letting Go of the Person You Used to Be)، به این پرسشها پاسخ میدهد.

در اصطلاح بودایی، رها کردن و گذشتن، در واژه ناپایداری معنا میشود. ناپایداری، اولین حقیقت زندگی در مکتب بودا است. همه چیز در حال تغییر است، همه چیز به وجود می آید، میمیرد و متلاشی میشود. هر کسی در زمانی چیزی را از دست داده یا خواهد داد.

ما کسانی را که دوست داریم از دست میدهیم، سلامتی خود را از دست میدهیم، عینکمان را گم میکنیم، حافظه مان ضعیف میشود، پول گم میکنیم، کلید خانه را جا میگذاریم و بالاخره خود زندگی را هم از دست میدهیم.

سوریا داس میگوید : "دیر یا زود، همه چیز از دست میرود، فقط ما نمیدانیم این اتفاق در چه زمانی می افتد. اگر ما بیش از حد این (موجودات فانی) را نگه داریم، تنها چیزی که برایمان باقی میماند، زخم ناشی از فشار این نگهداشتن است."

او میگوید: "اینجا است که حکمت رها کردن، وارد ماجرا میشود. بر خلاف روشی که بیشتر ما با آن تربیت شده ایم و آموخته ایم که وابسته باشیم و اعتقاد داشته باشیم که در هر چیز، پول و اموال و اطلاعات، همواره "بیشتر، بهتر است"،

روشی میانه نیز وجود دارد که نمیگوید همه چیز باید دور انداخته شود، بلکه ما را راهنمایی میکند تا در این اشتباه که "همواره بیشتر، بهتر، بزرگتر و سریعتر است" باقی نمانیم. به این ترتیب ما زندگی را آغاز میکنیم که معتدلتر، متوازن تر و هماهنگتر است، یک نوع زندگی ساده."

مادیات مانند بارهایی هستند که تنها کارشان سنگین کردن انسان است. زمانی که ما به اندوختن اشیا روی می آوریم، به راحتی از حالت تعادل خارج میشویم زیرا به جای اینکه تنها به اندازه محکم کردن جای خود مصالح برداریم، که نه تنها نمیتوانیم قدم از قدم برداریم، بلکه ممکن است در زیر این بار دفن شویم.
سوریا داس زمانی معنای عمیق وابستگی را شناخت که پس از هشت سال، برای اولین بار رهبانگاه بودایی تبت را ترک کرد. او تازه وارد چهل سالگی شده بود.

"من هیچ اثاثیه ای نداشتم و از این مساله ناراحت نبودم. من اموال بسیار اندکی برای ترک کردن داشتم زیرا نه ملک داشتم نه اتوموبیل، نه کامپیوتر، نه کارت اعتباری، نه کارت بیمه و هیچ کس به هیچ دلیلی به من وابسته نبود. من هیچ نگرانی مالی نداشتم چون اصولا مالی نداشتم. من تازه در میانه چهل سالگی و زمانی که درآمد و اموالی پیدا کردم، متوجه مسایل مالی شدم."

"من مثال زنده این گفته حکیمانه هستم که میگوید : مادیات مانند بارهایی هستند که تنها کارشان سنگین کردن انسان است. زمانی که ما به اندوختن اشیا روی می آوریم، به راحتی از حالت تعادل خارج میشویم زیرا به جای اینکه تنها به اندازه محکم کردن جای خود مصالح برداریم، که نه تنها نمیتوانیم قدم از قدم برداریم، بلکه ممکن است در زیر این بار دفن شویم."

سوریا داس میگوید که زندگی در حالت میانه، با خود آرامش و یگانگی به همراه می آورد؛ حالتی که از تجربه کردن هر چیز آنچنان که هست، ناشی میشود نه با اندوختن مدام. اینجا است که ما با فضیلت "رها کردن" آشنا میشویم.

"از آنجایی که اشیا می آیند و میروند، ما باید بدانیم که اگر به آنها وابسته شویم چه اتفاقی میافتد. چیزی که میخواهم بگویم کاملا غیر عقلانی به نظر میرسد، اما هنگامی که من کمد لباسم را از لباسهایی که سه یا پنج سال پوشیده نشده اند خالی میکنم، یا زیرزمین، کشوها و کمدها یا صندلی اتوموبیلم را تمیز میکنم، حس میکنم که بهتر نفس میکشم، انگار که لوله های تنفسی ام هم پاکیزه شده باشند."

به قول تورو نویسنده و عالم امریکایی قرن 19 : دارایی یک انسان در چیزهایی است که میتواند نداشته باشد.
"این یک بعد روحانی در زندگی ما است، هنگامی که آنچه در بیرون رخ میدهد، درون ما را تحت تاثیر قرار میدهد. اگر میز تحریر یا اتاق ما آشفته است، شاید انعکاسی از این باشد که زندگی ما نیز آشفته است. صد البته که نظم بخشیدن به زندگی بسیار مهمتر از منظم کردن اتاق است، اما من اعتقاد دارم که اگر ما با آنچه قابل لمس است شروع کنیم، زندگی معنوی ما نیز شروع به نظم یافتن و پاک شدن خواهد کرد."

"من به قانون 'سه سال' اعتقاد دارم. اگر من - به غیر از یکی دو مورد کوچک - سه سال از چیزی استفاده نکردم، آن چیز باید برود. این کار با تقویت کردن این حس درونی ایجاد میشود که بدانیم واقعا چقدر نیازهایمان اندک هستند. به قول تورو (Thoreau نویسنده و عالم امریکایی قرن 19)، 'دارایی یک انسان در چیزهایی است که میتواند نداشته باشد.' "

"این شیوه زندگی را باید با قدم برداشتن در آن آغاز کرد. باید از یک جا شروع کرد. من از تمیز کردن میز تحریرم شروع کردم زیرا من یک نویسنده و آموزگار هستم و هر روز پشت این میز مینشینم. به جای اینکه بگویم از امروز تمام زندگیم را پاک و منظم میکنم، کارم را با تمیز کردن میز یا اتوموبیل آغاز کردم."

"همچنین من کار پاکسازی را با حرکتی دست و دلبازانه درآمیختم. برای مثال، من یک ورزشکار و ورزش دوست بودم و مقدار زیادی لوازم ورزشی، دستکشهای بیس بال امضا شده و کارتهای ورزشی داشتم و همه اینها را بدون دلیل موجهی نگه داشته بودم. بعد تصمیم گرفتم آنها را به نوجوانانی بدهم که علاقمند به ورزش بودند."

"قاعده کار این است که لوازم خود را به حرکت وادار کنی. هر چیزی در حال جریان داشتن است، زندگی جریان دارد و کسی نمیتواند با آویختن به اشیا موجب ایستادن این روند سیال شود. هنگامی که چیزی را به کسی میبخشم، احساس بسیار خوبی دارم و جالب اینکه هر چه بیشتر ببخشی، بیشتر به دست خواهی آورد."
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.