دیدار علی امینی(نخست وزیر رژیم پهلوی )باامام خمینی

گزارش دیدار علی امینی ( نخست وزیر رژیم پهلوی ) با امام

دوست داشتم بدانم امام با نخست وزیر چگونه حرف می زند

حجت الاسلام دکتر احمد عقیقی بخشایشی

     در 27 اردیبهشت 1340 محمدرضا پهلوی زیر فشار مقامات آمریکایی، بناچار با نخست وزیری علی امینی موافقت کرد.

     امینی با سخنرانی و انتقاد شدید از دولتهای پیشین و دست زدن به بعضی اقدامات فریبنده تلاش کرد در میان روحانیت نفوذ پیدا کند، لذا در روز جمعه اول دی ماه 1340، به قم رفت و با مراجع و از جمله حضرت امام دیدار کرد.

     امینی انتظار داشت که حضرت امام با او پیرامون اصلاحات ارضی صحبت کنند لکن امام سخنان پندآمیز و عارفانه ای مطرح و او را نصیحت کرد و از وضعیت آموزش و پرورش و سهولت طلاق در محاضر و گسترش مفاسد انتقاد نمود. (او بعدها در گفتگو با بی.بی.سی پیرامون امام اظهار داشت: دیدم آدم روشنفکریه.)

     امام، هنگام ورود امینی به منزل از جای بلند نشد. او به بهانه باز کردن بند کفش خود مدتی خود را معطل کرد تا شاید امام را به احترام مورد نظر خویش وادار کند، ولی امام از جای خود تکان نخورد و تنها هنگام نشستن او به صورت نیم خیز حرکتی کرد. وقت رفتن نیز امام صرفا برخاست و ایستاد و بدرقه اش نکرد.

     این دیدار را یکی از حاضران مجلس به رشته تحریر در آورده که در اینجا خلاصه آن را تقدیم خوانندگان گرامی می کنیم:

     این خاطره تاریخی مهم، مربوط به ملاقات دکتر علی امینی نخست وزیر وقت (1340) رژیم گذشته با آیت الله العظمی امام خمینی می باشد، که از بعد سیاسی، از اهمیت و اعتبار بسیاری برخوردار است، چون این برخورد، چشم انداز حرکتهای بعدی امام را کاملا نشان   می دهد.

     تفضیل مساله به این صورت است که نخست وزیر وقت در سیزدهم ماه رجب 1318 هجری قمری مطابق دیماه 1340 شمسی به ملاقات علمای عظام و مراجع عالیقدر تقلید قم شتافت و با هر کدام از آنان ملاقات جداگانه نیم ساعته داشت.

     به هنگام ورود به بیت حضرت امام، واقع در باغ قلعه قم، توفیقی نصیب شد که نگارنده نیز در شرفیابی نخست وزیر حضور داشته باشد.

     در آن روز قسمتهای مهمی از سخنان و گفتگوهای آن جلسه را یادداشت کرده و پس از تنظیم و نگارش بدون وقفه و معطلی در اختیار هفته نامه «ندای حق» قرار دهد.

     هفته نامه مذکور یک هفته پس از تاریخ مصاحبه آن را چاپ و منتشر ساخت.

     حدود ساعت 30/11 بود که نخست وزیر با جمعی از یاران و معاونان و مسوولان شهر قم، وارد منزل حضرت آیت الله العظمی واقع در باغ قلعه شدند. پس از تعارفات معمولی و صرف چای و شیرینی، با حضور آیت الله پسندیده و جمعی از فضلا و طلاب، حضرت آیت الله شروع به صحبت نموده و این چنین آغاز سخن نمودند:

     خداوند متعال در وجود هر فرد از افراد بشر، استعداد خاص و شایستگی ویژه ای را به ودیعت نهاده است که اگر با روش صحیح و اسلوب درست مورد استفاده قرار گیرد، همیشه قابلیت ترقی و پیشرفت را دارد و هر فرد بشر هر مقدار ترقی و پیشرفت نمود، به همان اندازه تکالیف و مسولیت های او نیز در قبال خداوند و جامعه افزون تر و بیشتر می گردد …

     مثلا شخص جنابعالی که امروز در راس حکومت و دولت قرار گرفته اید، مسوولیت شما شبیه و همانند یک فرد عادی نیست، و به طور یقین تکالیف و مسوولیت های شما خیلی سنگین تر از دیگران است …

     اکنون که شما عهده دار دولت هستید، باید طوری به نفع مردم و اجتماع گام بردارید و خدمت نشان دهید که در پیشگاه خداوند متعال و وجدان خود احساس مسوولیت و تقصیر ننمایید.

     مملکت ایران تاکنون صدراعظم ها و نخست وزیران فراوانی به خود دیده است. امیرکبیرها، قائم مقامها و نخست وزیران دیگر. برخی از آنان خاطره ای خوب در تاریخ به جا گذاشته اند و برخی خاطره ای بد، یا به تعبیر دیگر، برخی مرحوم بوده اند و مورد استرحام مردم و برخی ملعون بودند و مورد نفرت. آنان که به این مملکت و ملت خدمت کرده اند و مسوولیت خود را درست انجام داده اند، هرگز از خاطره ها بیرون نمی روند. مثلا مردم ما همیشه از امیرکبیر ذکر خیری دارند و در حق او طلب رحمت و مغفرت می کنند، ولی نخست وزیرانی هم بوده اند که همیشه مورد لعن و نفرین مردم بوده اند و هستند. شما سعی کنید از آن گروه دوم نباشید.

     در حوزه علمیه قم، حدود 5 تا 6 هزار تن محصل و طلبه وجود دارد که مشغول تحصیلات دینی هستند. اینان افرادی هستند که گرمی و سردی دنیا را چشیده و با کمال عشق و علاقه درس می خوانند. آنان جوانی و نشاط زندگی و بهار عمر خود را در راه تحصیل علم صرف می کنند و با کمترین هزینه زندگی امرار معاش می نمایند. بی آن که کوچکترین تحمیلی به بودجه دولت داشته باشند، یا از دولت توقع و انتظار کمک مالی و مادی بنمایند، و یا سربار فرهنگ و آموزش شده، در بودجه دولت کسر و نقصانی به وجود آورند. اینان افرادی هستند که نتیجه مطالعات و محصول تحصیلات عالیه خود را مفت و مجانی در اختیار ملت قرار می دهند و مردم را به راه راست و صلاح دعوت می کنند، و پلیس معنوی و درونی را در ملت زنده و بیدار نگه می دارند. آنان با تبلیغات و ارشادات درست و صحیح خود، مردم را از دردی و خیانت و تعدی به مال و ناموس دیگران و تقلب و دروغ و فریب بر حذر می دارند. مسلم خدمات ارزشمند آنان خیلی نافع تر از دستگاه عریض و طویل پلیس و نیروهای انتظامی کشور است که بودجه هنگفتی را به خود اختصاص می دهد تا آن را سرپای خود نگه دارد. (تصدیق نخست وزیر و حضار) انتظار از دولت آن است که در راه تحصیلات و تبلیغات اینان، موانعی ایجاد نشود تا آنان به راحتی به گسترش و تبلیغ احکام اسلام اشتغال ورزند.

     دکتر امینی: حضرت آیت الله توجه دارند که امروز، مملکت ما بیش از حد دچار انحطاط اخلاقی و ضعف و سقوط مبانی دینی شده و دچار مشکلات گوناگون و عجیب اجتماعی است. به حدی که در هر نقطه کشور، مردم دارای عقاید و نظریات خاصی شده اند. تنها سد محکم و دژ قابل اعتماد و امید، همین آقایان روحانیون و اهل علم هستند و انصافا خدمات آنان همان گونه که اشاره فرمودید، نسبت به جامعه و کشور قابل تردید و انکار نیست؛ ولی با همه این احوال، دولت و مردم از آقایان روحانیون توقعات و انتظارات بیشتری دارد. آنان باید با دولت و فرهنگ و آموزش کشور همکاری نزدیکتری داشته باشند و علیه تمام مفاسد و آلودگی هایی که متاسفانه دامنگیر اجتماع ما شده است، قیام و اقدام نمایند.

     امام خمینی: … روحانیت هم از دولت خواستها و انتظارات دینی و معنوی دارد که اگر برآورده شود، صددرصد به نفع خود دولت و جامعه و مردم خواهد بود. من این درخواست ها را در دوران زعامت حضرت آیت الله بروجردی (رحمه الله علیه) به ایشان نوشتم تا با دولت در میان بگذارند و به مسوولان تذکر دهند، نمی دانم ایشان غفلت فرموده، تذکر ندادند، یا گوشزد کردند، ولی دولت عمل ننمود. از تقوی و تعهد آیت الله بروجردی بعید می دانم مسائلی را که در رابطه با سرنوشت اعتقادی و اسلامی عموم مردم مسلمان بود، به دولت تذکر نداده باشند. یقینا ایشان تذکر داده اند، ولی این دولت بوده است که به تذکرات روحانیت توجه نداشته است …

     من تاکنون به کشف این راز موفق نشده ام که چه ارتباطی بین دانشگاههای کشور و بی اعتقاد شدن جوانان به مبانی دینی وجود دارد؟ امروز ما شاهدیم که اکثر جوانانی که از آموزشگاههای دولتی فارغ التحصیل می گردند و جذب اجتماع و خدمت می شوند اغلب به احکام اسلام و معتقدات مذهبی پایبندی و علاقه نشان نمی دهند …

     دکتر امینی: ما از روز نخست به این امر مهم توجه داشتیم و می دانیم مملکت بدون دیانت و فضیلت، بقا و ثبات ندارد و فرهنگ اسلامی، ستون فقرات این مملکت را تشکیل می دهد. از این رو سعی و کوشش به عمل آمده است که آموزگاران نسبتا متدین در فرهنگ و آموزش استخدام شوند و درباره استخدام روحانیون و تنظیم کتابهای تربیتی و اخلاقی تاکیدات فراوانی صورت گرفته است و هم اکنون وزارت فرهنگ مشغول مطالعه و تنظیم برنامه صحیح و مفید دینی است و دستور داده شده است کتابهایی چاپ و در اختیار فرهنگ قرار گیرد که شامل مواد دینی و برنامه های تربیتی و اخلاقی بوده باشد …

     عنایت دارید پیش از آنکه نظام آموزشی جدید بر اساس شیوه های غربی در کشور ما پیاده شود درست قبل از تاسیس دانشگاه تهران که در سال 1313 صورت پذیرفت، در این کشور جز روحانیون، با سوادی وجود نداشت و سررشته آموزش فرهنگ مردم در اختیار آنان قرار داشت. ولی پس از آن که نظام آموزشی جهان تغییراتی پیدا نمود و تمدن غربی وارد محیط آموزشی ما شد، در برنامه های تعلیم و تربیت نیز تغییرات و تحولاتی به وجود آمد، ولی آقایان روحانیون به جای آن که فرهنگ و مراکز آموزشی ما را قبضه کنند و از نفوذ مفاسد تمدن بیگانه جلوگیری به عمل آورند، متاسفانه اغلب آنان انزوا و عزلت را اختیار نمودند و مساجد و منابر را انتخاب کردند و اکنون پس از گذشت نیم قرن از آن تاریخ، آقایان وااسلاما! سر می دهند.

     من اعتراف می کنم در دانشگاههای ما اساتید یهودی، مسیحی، زرتشتی، حتی بهایی و غیره وجود دارد، ولی چه باید کرد؟ وقتی درب دانشگاه باز است، نمی توان آن را بدون استاد گذاشت و هنگامی که استاد صالح و درستکاری وجود ندارد، طبیعی است که خلا ایجاد شده از اساتید غیر صالح پر شود. مسوولیت این کار هم بر عهده روحانیون می باشد که همکاری لازم را از روز نخست با فرهنگ نداشته اند …

     امام خمینی: شما اشاره ای به ورود فرهنگ بیگانه و تاسیس دانشگاه نمودید و تقصیر این مفاسد اخلاقی را بر عهده روحانیت گذاشتید. پس به حساب شما روحانیت می خواهد مردم بی دین باشند؟ به گمان شما روحانیت می خواهد مردم در مفاسد اخلاقی به سر برند؟ ولی یادتان می آید در آن روزگار تاسیس دانشگاه، حکومت در دست چه کسی بود؟ کی ها بودند که حکومت ایران را اداره می نمودند؟ می دانم شما نمی توانید پاسخ صریح به این سوال بدهید، اجازه بدهید من خودم توضیح دهم تا کاملا رفع شبهه شود، آن روز حکومت در دست سردار سپه، رضاخان بود. آیا می دانستید که رضاخان را انگلیسی ها روی کار آوردند و او سر سپرده بریتانیا و یک حکومت دست نشانده بیگانه بود؟ شما می فرمایید روحانیون با یک حکومت دست نشانده بیگانه همکاری می نمودند؟ روحانیت هرگز نمی توانست با یک حکومت دست نشانده اجنبی همکاری و معاضدت داشته باشد. خود آنان مردم را از اعانت به ظلم و ظالم برحذر می دارند، می فرمایید خودشان می آمدند اعوان الظلمه می گشتند و بر ستمکار کمک می نمودند؟ نه! روحانیت هرگز چنین اجازه ای را نداشت. آنان به هیچ قیمت حاضر نمی شدند با دست نشاندگان خارجی تفاهم و مساعدت داشته باشند. ناچار در انتظار حکومت صالحه به سر می بردند تا با آن همکاری و مساعدت داشته باشند و چون در آن ایام، چنین حکومتی وجود نداشت و خودشان نیز امکانات برپا ساختن چنین حکومتی را نداشتند، ناچار خانه نشین می شدند و به گوشه حجرات مدارس و مساجد پناه می بردند و منتظر فرصتی بودند که بتوانند به وظیفه شرعی خود قیام نمایند.

     شما درست می فرمایید که پنجاه سال پیش اکثریت با سوادان کشور را روحانیون تشکیل می دادند، ولی آنان چگونه می توانستند بر خلاف علم خودشان با حکومت های دست نشانده همکاری و همراهی نمایند؟ ایران آن روز حکومت مستقلی نداشت و روحانیت نمی توانست با همکاری خود بر اعمال حکومت های دست نشانده، صحه بگذارد و آنان را مورد تایید و تصدیق قرار دهد. آن روزها تنها راه چاره را انفصال از وضع موجود و انتخاب عزلت و گوشه گیری می دانستند.

     این گفتگوها تقریبا سه ربع ساعت طول کشید. پس از پایان گفتگو، نخست وزیر و همراهان به عنوان صرف نهار، عازم سالاریه بودند. به هنگام خداحافظی که درست موقع ناهار بود، حضرت آیت الله تعارف نمودند که می توانید ناهار را هم اینجا تشریف داشته باشید و به غذای طلبگی اکتفا نمایید. دکتر امینی اظهار داشت: بسیار خوشوقت می شدیم که در محضر شما باشیم، ولی چون وعده کرده ایم و منتظر هستند، معذرت می خواهم. شریف العلماء گفت: آقای نخست وزیر! می دانید مقصود حاج آقا چیست؟ منظور حضرت آیت الله اینست که شما هم با سفره علما آشنا شوید تا معلوم شود علماء و طلاب چه می کشند؟

     مجلس با تبسم حضرت آیت الله و خنده حضار پایان پذیرفت، آنان به طرف سالاریه به میهمانی تولیت آستان حضرت معصومه (س) رهسپار شدند.

     در روز ملاقات که روز ولادت مولای متقیان علی (ع) بود، طرف صبح نگارنده همراه جمعی از طلاب به دیدن حاج آقا رفته بودیم. با چای و نقل و شیرینی پذیرایی شده بودیم. هر کس از احترام و موقعیت خاصی برخوردار بود. دست دادن به وارد شوندگان و ادای کلمه «یا الله» نیم قد بلند شدن به احترام تازه واردین و زیارت کنندگان و از این قبیل … حساسیت نگارنده بر حسب تقاضای سن نوجوانی به هنگام ورود نخست وزیر به این نکته متمرکز شده بود که آیا احترامی که حضرت آیت الله نسبت به نخست وزیر قائل خواهندشد، همانند احترام به دیگران خواهد بود، یا احترامی ویژه و فوق العاده در بر خواهد داشت و استنتاجی که بر این دو نوع احترام مترتب می شد، باز هم بر حسب اقتضای شور نوجوانی آن بود. اگر شق دوم پیاده شود، یقینا ایشان به انسان ها برحسب مقامهای ظاهری شان، شان و منزلت قائلند. پس؟!! و اگر شق اول انتخاب می گردید، یقینا ایشان نشان خدا در روی زمین و آیتی از آیات نورانی او خواهند بود.

     خوشبختانه انتظار بزودی سرآمد، احترام از نخست وزیر بسان همان احترام از ما طلاب جوان مدرسه حجتیه و فیضیه، دارالشفاء و شاید کمی هم کم رنگ تر بود، ولی احترام از برادر بزرگترشان، آیت الله پسندیده که لحظاتی پس از ورود نخست وزیر وارد اتاق شدند، بسیار با شکوه و تمام قد بود. او بین این دو شخصیت روحانی و سیاسی نشست و صحبتها شروع شد.

     بدین ترتیب شبهه یا حساسیتی که در ذهن نویسنده به وجود آمده بود، با عمل روحانی و معنوی ایشان به بهترین وجه ممکن حل و برطرف گردید.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.