گفتگو با اصغر زاده تئوریسین تسخیر لانه جاسوسی

   گفتگو با اصغر زاده تئوریسین تسخیر لانه جاسوسی

  اصغرزاده: ما شماره تلفن همه ساندویچی‌ها    و چلوکبابی‌های محله را حفظ هستیم

وقتی تصمیم می گیرم با تئوریسین تسخیر لانه جاسوسی که در حال حاضر یکی از اعضای جنجالی شورای شهر تهران است، رودررو بنشینم، او مثل همیشه با چهره ای گشاده ازاین تصمیم استقبال می کند و بعد می پرسد: محل مصاحبه کجا می باشد؟ خیلی جدی می گویم چون عضو شورای شهر هستید، پس محل مصاحبه هم خیابانهای شهر تهران باشد. باصدای بلند می خندد و می گوید خدا رحم کند گورکن نشدم وگرنه محل مصاحبه را می گذاشتید در یکی از قبرهای بهشت زهرا... سرانجام تقاضایم را می پذیرد. در یکی از نقاط شهر قرار می گذاریم، دقیقا" سرساعت در محل قرار حاضر شد. با تبسم و گشاده رویی در اتومبیل پژو یشمی رنگ خود را باز کرد و گفت: بفرمایید... برای هر دوی ما این اولین بار بود که در یک اتومبیل مصاحبه کنیم. من همیشه از روی متبسم و شخصیت متین او لذت می بردم و حالا که در کنارش نشسته ام، احساس می کنم لذتم فوران کرده است. به هرحال پس از چاق سلامتی های معمول و حرف های خودمانی می پرسم: آقای اصغر زاده شما چند سال دارید؟ می گوید: چهل و... چون مکث می کند می گویم: چرا مکث می کنید می گوید: چون خیال می کنم هنوز بیست، سی ساله ام!

    
    کجا به دنیا آمدید؟         اصغرزاده: ۴۶ سال پیش در خاش استان سیستان و بلوچستان، ۶ ساله بودم که آمدم تهران و ۴۰ سال است که در اینجا زندگی می کنم.         چند فرزند دارید؟         اصغرزاده: سه فرزند دارم که بزرگترین آنها کلاس اول دبیرستان است. با توجه به اینکه مادر بچه ها هم در عرصه سیاست فعالیت می کند         علاقه بچه ها به سیاست چه اندازه است؟         اصغرزاده: صفر، به خصوص پسرم که به شدت مخالف سیاست است.         شما خودتان از چه زمانی وارد سیاست شدید؟         اصغرزاده: من سه دهه است که کار سیاسی می کنم، یعنی از پانزده سالگی و بعد هم در دانشگاه و الی آخر.         در دوره ای که جوانتر بودید تفریح و سرگرمی شما چه بود؟         اصغرزاده: تفریح زیادی نداشتم جز سینما رفتن و ورزش و مطالعه (بدون آنکه سئوال کنم می خندد و می گوید) حالا خیال نکنید فیلم فارسی می رفتم، نخیر در آن زمان سینمای روشنفکری تازه شکل گرفته بود و من به شدت به آن سینما علاقه داشتم.         یعنی اصلا" به تماشای فیلم فردین و قیصر نرفتید؟         اصغرزاده: باور کنید نه.         چه ورزشی می کردید؟         اصغرزاده: بیشتر کوهنوردی، اما عاشق فوتبالم به خصوص پرسپولیس و استقلال و خیلی هم دلم می خواهد برای این دو تیم کاری انجام دهم.     (صحبت به ورزش که کشیده می شود احساس می کنم، اصغرزاده یک دنیا حرف برای گفتن دارد. با دقت به همه سوالهای ورزشی ام جواب می دهد و گاهی با متد یک کارشناس فوتبال از نقاط ضعف و قوت فوتبال حرف می زند).         بعد می پرسم آیا وقت می کنید که بازیهای جام جهانی را نگاه کنید     می خندد و می گوید: وقت تماشای همه آنها را ندارم و در حالی که چشمانش برق می زند می گوید: «بازی آرژانتین و انگلیس را دیدی؟ عجب فوتبالی بود!»         فکر می کنید کدام کشور قهرمان می شود؟         اصغرزاده: نمی دانم اما خیلی دوست دارم پرتغال قهرمان بشود چون من این تیم را خیلی دوست دارم، فرانسه را هم دوست دارم، اگر یکی از این دو تیم قهرمان شود خیلی خوشحال می شوم (جالب اینکه هر دو تیم آنها حذف شده است!)         همچنان که در خیابانهای پرترافیک تهران دور می زنیم، بحث را کمی خانوادگی می کنم و می پرسم با توجه به اینکه شما و همسرتان تا حدودی اختلاف سلیقه در مباحث سیاسی دارید، این اختلاف در زندگی شخصی شما مشکل ایجاد نمی کند؟         اصغرزاده: رفتی سر اصل مطلب، خوب این اختلاف ها وجود دارد اما مشکل ساز نیست چون ما هر دو اهل گفتمان هستیم و گاهی ساعت ها با هم بحث می کنیم.         بحث ها به دعوا تبدیل نمی شود؟         اصغرزاده: بعضی وقت ها به دعوا تبدیل می شوند. البته خیلی جدی نمی شود. سپس با صدای بلند می خندد و می گوید: چرا گاهی مشکل ایجاد می شود.         چه مشکلی؟         لطفا" صریح جواب دهید؟ اصغرزاده: بدون شام می مانیم.         یعنی خانم طاهرزاده لج می کند و شام درست نمی کند؟         اصغرزاده: نخیر، بحث به درازا که می کشد فرصت آشپزی پیش نمی آید.         یعنی بدون شام می خوابید؟         اصغرزاده: نخیر، ما شماره تلفن همه ساندویچی ها و چلوکبابی های محله را حفظ هستیم. بنابراین بچه ها وقتی می بینند ما گرم بحث هستیم، خودشان تماس می گیرند و شام سفارش می دهند.         معلوم می شود وضعتان توپ است!         اصغرزاده: بله اما توپ تخم مرغی! البته شایعه کرده اند من کارخانه دارم یا سهام دار هستم، در حالی که اصلا" اینطور نیست و زندگی من واقعا" از جنس کارمندان است و همیشه تلاش کردم همین جنس را در زنگی حفظ کنم.         زندگی سیاسی شما و همسرتان، بچه ها را دچار محدودیت نمی کند؟         اصغرزاده: چرا به شدت همینگونه است. البته همسرم به رغم مشغله فراوان و اینکه بالاخره نماینده مجلس شورای اسلامی است و گرفتاریهای خاص خود را دارد، تلاش می کند تا حدی این محدودیت ها را از بین ببرد اما بالاخره تاثیر خود را می گذارد.         همان طور که می دانید خیلی از نوجوانان و جوانان ما متاسفانه هم سیگار می کشند و هم انواع دیگر مواد مخدر را، برای حل این معضل چه باید کرد؟         اصغرزاده: به نظرم دولت و دست اندرکاران باید تلاش کنند تا بتوانند با بهره گیری از نخبگان و کارشناسان علوم مختلف، فکری برای این قضیه بکنند. جوانان روحیه خاص خود را دارند، همینطور که نیازهای خاص خود را دارند. جوان و نوجوان تفریح می خواهد، شادی می خواهد، امکانات می خواهد. به خصوص نوجوان و جوان ایرانی که به اعتقاد من بسیار احساسی است و از طرفی نباید از یاد ببریم که بی تردید ده سال آینده مال جوانان است و این یعنی آنکه باید جدا" فکری کرد.         اصلا" مایل نیستیم وارد مباحث سیاسی شویم اما ناچاریم یک سئوال را مطرح کنیم و آن اینکه طی سالهای گذشته مدام درباره جوانان و جوانگرایی بحث شد، حاصل این بحث ها و شعارها چه بود، آیا جز این بود که انتظارات و توقعات آنها را بیشتر کرد؟         اصغرزاده: متاسفانه اصلاح طلبان روی دو بخش، یکی جوانان و یکی زنان که درباره آنها خیلی هم شعار دادند و رای بالایی هم از آنها گرفتند، نتوانستند برنامه ریزی کنند. شما نگاه کنید در دولت جدید افغانستان چه تعداد زن راه پیدا کرد یا در کابینه افغانستان چند زن مشارکت دارد. متاسفانه در وضعیت فعلی ایران شرایط و قوانینی وجود ندارد که زنان یا جوانان بتوانند نقش خود را ایفا کنند. اینجا مردسالاری حاکم است، همین امر باعث شده تا شرایط ناعادلانه ای برای جوانان به وجود آید. در اینجا یک جوان اگر متکی به قدرت و کانال یابی باشد تند و سریع رشد می کند و از همه امکانات بهره مند می شود اما اگر بی پشت و پناه باشد متاسفانه هیچ امکانی برای رشد و پیشرفت ندارد.         بالاخره چه باید کرد؟         اصغرزاده: یک کلام باید از نخبگان خواست تا چاره اندیشی کنند و نگذارند که فرصت ها بیش از این از دست برود.        اصغرزاده که دیگر حسابی خسته به نظر می رسید، نگاهی کرد و با زبان بی زبانی گفت: «تمومش می کنی؟» من هم دفتر و دستکم را جمع کردم و در کیفم گذاشتم تا بازبان بی زبانی گفته باشم که «بسیار خب تمومش کردم». اتومبیل را در حاشیه خیابان متوقف کرد، دستم را به گرمی فشرد و گفت: «مدت ها بود اینجوری مصاحبه نکرده بودم.» من هم به گرمی از او تشکر کردم و ضمن آرزوی موفقیت برای او گفتم: راستی شب هایی که غذا از بیرون تهیه می کنید، شما حساب می کنید یا خانم طاهرزاده؟ و او لبخند می زند و می گوید: دانگی حساب می کنیم!l

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.