سیب سرخ - بعد از پدر

 بعد از پدر
    


    گه چشم سوی آسمان گه سوی بابا می کند

    گریانتر از ابر بهار در سینه فجرا می کند
    گوید به دل خون گریه کن آرام جانت می رود
    آنکه پناهت بوده است از آشیانت می رود
    بعد از پدر کو سایه‌ای تا
    در سایه سارش گل کند گل واژه ای ربنا
    آخر گواهی می دهد قلبم علی مظلوم شود
    ظلم تا به جایی سر کشد فرزند من مسموم شود
    بر پیکر یاران حق اسب نشان سازندرها
    در سرزمین کربلا ماند حسینم سر جدا
    بعد از پدر بر ما آن چنان جسارت می کنند
    که زینب دل خسته را عزم اسارت می کنند
    ای کاش پس بعد از پدر من کالبدم بی جان شود
    مرگ چون کبوتر آید و در نزد من مهمان شود
    تا که نبینم این همه اندوه و ماتم در جهان
    یا که نگیرد سینه ام آتش زجور ناکشان
    چون دید گریان دخترش گفتا به او ختم الرسول
    نزدم بیا ای دخترم ام ابیهایم بتول
    با رفتنش نزد پدر چشم‌ها تمامی خیره شد
    تا جمله ای گفت مصطفی شادی به زهرا چیره شد
    یک باره حیرت آن چنان سایه فکند بر مردمان
    که گوییا مهری زدند هم بر لب و هم بر دهان
    گفتند یکایک با نگاه آخر مگر احمد چه گفت
    که اشکش از چشمش زاد تا جمله او را شنفت
    اما چه کس دارد توان تا آورد این بر زبان
    کای خاتم پیغمبران با ما نکن سرش نهان
    مانند همچون دخترت از هجرتت نالان شویم
    پهلو زنیم بر ابرها در سوگ تو گریان شویم
    اما نپرسید کس چرا بنت محمد شاد شد
    آندم چه بشنید از پدر که این چنین آباد شد
    تا که حدیث آورده اند جمعی زآن سر نهان
    که مصطفی گفت به او آرام باش ای مهربان
    دیگر دمی گریان مباش ای راحت جان پدر
    من می روم اما بدان از عالم غیب این خبر
    در این میان اول کسی که می شود مهمان من
    گفت جبرئیل که فاطمه است یعنی توای جانان من
    پس نیست چندان فاصله بین من و تو ای بتول
    این را بگفت و چشم بست از این جهان ختم الرسول
    
    

جعفر سهرابی ـ طالقان


    
    
    جنگ بی تفنگ
    
    مسافرم در این غروب و جاده‌های تنگ تنگ
    و می روم به جنگ یاد عاشق تو بی تفنگ
    بخوان مرا به سوی دست‌های عاشقت، شبی
    نگاه کن به لحظه‌های غم گرفته ام، قشنگ
    به یاد من که می روم از این غبار نقره ای
    همیشه بی ریا بمان در این خزان رنگ رنگ
    و می روم ببین تو هم به احترام عشق پاک
    بگو بمان، بگو نرو، بگو که یک قدم درنگ
    همیشه دوست دارمت از این زمان که می روم
    اگر چه دور می کند دو دست تو مرا زسنگ
    و می روم ولی مرا به دوستی قسم به خواه
    که می روم به جنگ یاد عاشق تو بی تفنگ 
    
    

مهدی گلستانی نسب

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.