احمد کسروی؛ «فرزند دوران خود و از نخستین منتقدان دین»
رأی دهید
دویچه وله: در ۱۳۵امین سالگرد تولد احمد کسروی، درباره اندیشه او و قتلش به دست فدائیان اسلام گفت وگویی کردهایم با فرج سرکوهی. او میگوید: شاید اگر روشنفکران چپ و لیبرال نقد دین را ادامه میدادند سرنوشت دیگری جز انقلاب اسلامی داشتیم.
۱۳۵ سال پیش در چنین روزی (۸ مهر ۱۲۶۹/ ۲۹ سپتامبر ۱۸۹۰) احمد کسروی در حکمآباد تبریز زاده شد. پدر احمد کسروی بازرگان بود اما چون نیاکانش روحانی بودند او را از آموزش در آن رشته بازنداشت.
در کتاب "زندگانی من" مینویسد: «مادرم مرا از رفتن به کوچه و درآمیختن با بچگان دیگر بلکه از پرداختن به بازی هم بازمیداشت. ... از زمان بچگی تا شش سالگی جز تراشیدن سرم و رنجی که از آن راه میبردم چیزی به یاد نمیدارم.»
شش ساله بود که به مکتب رفت و دیری نپایید که افزون بر ازبر کردن قرآن، صرف و نحو و آنچه را در مکتبهای سنتی محل میشد آموخت، یاد گرفت.
۱۲ ساله بود که پدرش را از دست داد و اداره کارگاه قالیبافی تا سه سال بر گردن او افتاد.
۱۵ ساله بود که در چند مکتب درس میخواند و همزمان "ملایی" میکرد.
۲۱ ساله بود که تاب تحجر همکارانش را نیاورد و این حرفه را کنار گذاشت و پس از فروختن کتابها و خرج اندوختههایش مدتی جوراببافی راه انداخت.
۲۵ ساله بود که در مدرسه آمریکاییهای تبریز آموزگار عربی شد و انگلیسی و اسپرانتو را هم به زودی آموخت.
او با هرچه بوی سنت میداد یا آن را برآمده از سنتها میدانست میرزمید و در این کار چنان زیادهروی میکرد که گاه به سوزاندن کتابهای آنان رأی میداد.
در آموختن دانشهای نوین بسیار سختکوش بود و دانش ژرف او در رشتههای زباندانی، زبانشناسی تاریخ و اخترشناسی، خودآموخته پیش میرفت.
در "زندگانی من" به فروتنی مینویسد: «یکی از روزنامههای مصر مرا داننده ۱۰ زبان شناسانیده در حالی که من جز چند زبان ترکی و فارسی و عربی و انگلیسی و ارمنی را نمیدانم و دانش من زبانشناسی بوده نه زباندانی.»
در واقع اما او بیش از ۱۰ زبان میدانست و در زبانهای کهن و باستان مانند پهلوی هم سررشته داشت.
۲۷ ساله بود که نخستین اثرش "زبانآموزی عربی" را منتشر کرد و از آن پس تألیفهای بسیاری در رشتههای تاریخ، جغرافیا، حقوق و به ویژه زبانشناسی به چاپ رساند و در برابریابی واژههای فارسی به جای عربی و اروپایی به پیشرفتهای بزرگی رسید.
خودش نوشته است: «در زبانشناسی به یک زمینه نوی درآمدم و کمابیش نامهای هشت هزار شهرها و دیهها را گردآورده درباره آنها به جستار و رسیدگی پرداختم و میخواستم معنی نامهای شهرها را از راه دانش بدست آورم.»
۳۰ ساله بود که به دادگستری راه یافت و بیش از ۱۰ سال به عنوان قاضی، دادستان، بازپرس و وکیل کار کرد.
۵۲ ساله بود که یکی از ماندگارترین آثارش "تاریخ مشروطه ایران" را به پایان رساند که بیش از هر کتاب دیگری مورد استفاده پژوهشگران این جنبش بوده است.
۵۸ ساله بود که پس از انتشار کتاب "بخوانید و داوری کنید" در انتقاد از اسلام به ویژه شیعه، بنیادگرایان اسلامی چند بار به جانش سوء قصد کردند.
در پایان عمرش نوشت: «کدام سیاست شما را برانگیخته که به بازگشتن قمهزنی و سینهزنی و اینگونه رسواییها میدان دهید و زنان را دوباره به چادر و چاقچور بازگردانید؟»
احمد کسروی روز ۱۲ اسفند سال ۱۳۲۴ در ۵۵ سالگی توسط گروه فدائیان اسلام در محل دادگستری تهران به ضرب گلوله و ۲۷ ضربه چاقو ترور شد.
درباره او و چرایی ترور او توسط فداییان اسلام با فرج سرکوهی، نویسنده و پژوهشگر گفت و گو کردهایم.
دویچهوله: شما در نوشتههای خود در باره زندگی و کار احمد کسروی او را انسانی چندبُعدی معرفی میکنید که برخی شاخصههای او هنوز معاصر است. کسروی چه شاخصههایی داشت؟
فرج سرکوهی: احمد کسروی زندگی پر تب و تابی داشت. در یکی از پرتلاطمترین دورههای تاریخ ایران میزیست. در تحولات سیاسی و فرهنگی روزگارِ خود حضوری فعال و اثرگذار داشت. رخدادهای بزرگی چون انقلاب مشروطه، قیام خیابانی در آذربایجان، برآمدن رضا شاه و دوران سلطنت او و چند سال پس از رضاشاه را تجربه کرد.
کسروی در ژانرهای گوناگون آثاری ماندگار آفرید. در خانوادهای روحانی و فقیر در محله فقیرنشین حکم آباد تبریز زاده شد، در نوجوانی در توفان جنبش مشروطه چشم عقل و نقد به جهان باز کرد. پس از شکست جنبش خیابانی در تبریز که سالهایی با آن همراهی داشت، به تهران و خوزستان رفت.
سرکوهی: شاید مهمترین کارِ کسروی نقد دین است، در ایران پیش از مشروطه نقد دین نداشتیمبا آدمهای موثری چون علی اکبر داور، چپ گراپی که بعدتر وزیر دادگستری شد و تیمورتاش که بعدتر وزیر دربارِ رضاشاه شد، آشنا بود. در بنیانگذاری دادگستری نو نقش مهمی داشت. در کتاب "ده سال در عدلیه" تجربه پر فراز و نشیب خود را در این عرصه نوشته است.
دوران او دوران جذب و درونی کردن تجدد بود و کسروی از پیشگامان این دوره بود.
کسروی در اغلب سالهای حیات خود استقلال فکری خود را از قدرت دینی و زمینی حفظ و به پرنسیپهای خود وفادار بود. برای مثال به عنوان وکیل، هم وکالت تقی ارانی در پرونده کاری او هست و هم وکالت پزشک احمدی از جلادان دوران رضا شاه.
کسروی تن به قدرت نمیداد و حتا با رضا شاه نیز درافتاد.
نوگرایی چه تأثیری در کارهای علمی او داشته؟
کسروی زباندانی کوشا و توانمند بود. با چند زبان آشنایی کافی داشت از جمله انگلیسی، تا حدی فرانسوی و اسپرانتو. ترکی زبان مادری او بود و عربی و پهلوی ساسانی را خوب یاد گرفته بود . حتا برخی زبانها چون مازندرانی را نیز فراگرفته بود. بر زبان فارسی مسلط بود. نثری روان و روشن و سالم داشت. بسیاری واژههایی که کسروی ساخت در زبان فارسی جذب شدند. در غنای زبان فارسی نقشی مهم داشت.
کسروی فرزند دوران خود بود یعنی پلی بود بین سنت و مدرنیته با سمتگیری به سوی تجدد و عقلگرایی.
نوگرایی و دانش در کسروی مورخ تا چه اندازه است؟
کسروی مورخی چیره دست و با مبانی تاریخنگاری نوِ اروپا آشنا بود. "تاریخ پانصدساله خوزستان"، "شهریاران گمنام" و آنچه او درباره صفویه و جز آن نوشته نمونههایی هستند از گامهای نخستین تاریخنگاری نو در ایران البته با محدویتهای دوران او در ایران آن روزگار. "تاریخ مشروطه" و "تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان" کسروی از معتبرترین مراجع و منابع تاریخ مشروطه است.
آیا کسروی و آثار او به کار امروز ما هم میآید یا او یک خاطره شیرین تاریخی است؟
شاید مهمترین کارِ کسروی نقد دین است. در ایران پیش از مشروطه نقد دین نداشتیم. برداشتهای مختلف از دین و وحی وجود داشتند و با هم در جدال بودند اما همه از منظرِ درون دینی و زندانی در نگاه دینی . اصل در نگاه دینی این است که وحی آسمانی و گفتارِ خدا، مرجع و معیارِ اصلی شناخت است و عقلِ آدمی تابعی است از آن.
می دانیم که عقلگرایی که از بسترهای اصلی مدرنتیه در اروپا است، بدین معنا است که عقل نقاد خودبنیاد آدمی، تنها مرجع و معیارشناخت است و نه وحی آسمانی. آدمی در مرکز مینشیند، عقل جای وحی را میگیرد و زمین جای آسمان را. جنبش روشنگری که بر بستر عقل گرایی برآمد، از جمله تلاشی است برای بسط و تعمیق این تحول در میان جامعه. نقد دین و نقد وحی از مهم ترین جلوههای عقل گرایی است.
مدرنتیه و در نتیجه عقلگرایی و روشنگری حاصل حرکت درونجوش جامعه ایرانی نبود، از خارج آمد اما کسانی در عصرِ قاجاری مولفههایی از این دو را جذب کردند و کسروی از جمله سرآمدترین کسان این موج است.
میتوانیم کسروی را، البته با اغماض، از چهرههای مهم عقلگرایی و روشنگری ایرانی در آن دوران بدانیم و البته باز هم با تاکید بر برخی محدودیتهای افق فکری او.
کسروی بخشی از زندگی فکری خود را به نقد دین از منظرِ عقل اختصاص داد. تشیع، تصوف و بهائیت از دینهای مهم آن روزگار در ایران بودند و کسروی در سه کتاب شیعه گری، بهائیگری و صوفیگری به نقد این سه برخاست . متنهایی هم در باره حافظ و مولوی و سعدی و.. نوشت اما در نوشتههای خود در باره ادبیات و شاعران ایرانی کلا راه خطا رفت، راهی به دور از مبانی نقد ادبی و جامعه شناسی ادبیات.
کسانی در مشروطه و کسانی چون صادق هدایت و ذبیح بهروز پس از مشروطه در آثاری چون "افسانه آفرینش" و "البعثتة الاسلامیه فی البلاد فرنجیه" و "معراج نامه" به نقد دین پرداخته بودند اما این آثار بیشتر ادبی بودند تا نظری.
کسروی ساده و روان مینوشت. آثارش برای تحصیل کردگان و جامعه شهری آن روزگار قابل فهم بود. کسروی به نوشتن بسنده نکرد و با سخنرانی، مناظره و مباحثه و تاسیس انجمنهای گوناگون در تهران و شهرهای بزرگ نقد دین را منسجم و پیگیر ادامه داد.
آثار کسروی را درنقد دین و ادبیات کلاسیک میتوان نقد کرد که کاستیهای بسیار دارند اما نقد جدی و پیگیر دین و فرهنگ دینی در پرتو بارقههایی از عقلگرایی، یعنی آن چه کسروی کرد، گامی مهم در بسترِ تجدد جامعه ایرانی بود، هرچند راه او ادامه نیافت. شاید اگر روشنفکران چپ و لیبرال نقد دین را ادامه میدادند سرنوشت دیگری جز انقلاب اسلامی داشتیم.
چرا این نقد ادامه پیدا نکرد؟
از جمله به دلایلی چون فضای رعب و وحشتی که قتل بیرحمانه کسروی ایجاد کرد، ممنوع شدن آثار او در زمینه نقد دین، فشار وحشتناک روحانیت در مقابله با هر نوع نقد دین، فضای دینی جامعه، مخالفت قدرت و دربار و دولتها با نقد دین، حمایت حکومت از دین و البته تسلط دینخویی بر جامعه و حکومت.
در چند دهه اخیر با قویتر شدن گرایش دینگریزی در جامعه و تجربه سیاه حکومت اسلامی، زمینه برای نقد دین فراهم شده است. نقد دین اکنون عمیقتر و در بسترهای متفاوت بسیار فراتر از دوره کسروی است.
آیا کسروی که بیشتر در محافل علمی مشهور بود، برای روحانیان خطر بزرگی بود که فداییان اسلام او را ترور کردند؟
کسروی تنها در محافل علمی شناختهشده نبود، او نقد دین را به میان بخشهای مهمی از مردم شهرهای بزرگ برد، جوانان بسیاری را جلب کرد، سخنرانی و مناظره میکرد. انجمن "باهماد آزادگان" که او برپا کرد، در بسیاری از شهرها شاخه و شعبه داشت. روزنامه پرچم و کتابهای او فروش خوبی داشتند و این همه روحانیت شیعه را ترساند.
افزون بر اینها، روحانیت، چه شیعه، چه سنی، همیشه علیه کسانی که اندیشههایی متفاوت با قرائت رسمی داشتند، فتوای قتل صادر کرده است. مگر منصور حلاج را نکشتند؟ عین القضات را نکشتند؟ مگر این همه جنایت علیه بهائیان نکردند؟ حکم مرتد فطری از نظر اغلب روحانیون مسلمان مرگ است. این نیز از جمله دلایل قتل کسروی بود.
۱۳۵ سال پیش در چنین روزی (۸ مهر ۱۲۶۹/ ۲۹ سپتامبر ۱۸۹۰) احمد کسروی در حکمآباد تبریز زاده شد. پدر احمد کسروی بازرگان بود اما چون نیاکانش روحانی بودند او را از آموزش در آن رشته بازنداشت.
در کتاب "زندگانی من" مینویسد: «مادرم مرا از رفتن به کوچه و درآمیختن با بچگان دیگر بلکه از پرداختن به بازی هم بازمیداشت. ... از زمان بچگی تا شش سالگی جز تراشیدن سرم و رنجی که از آن راه میبردم چیزی به یاد نمیدارم.»
شش ساله بود که به مکتب رفت و دیری نپایید که افزون بر ازبر کردن قرآن، صرف و نحو و آنچه را در مکتبهای سنتی محل میشد آموخت، یاد گرفت.
۱۲ ساله بود که پدرش را از دست داد و اداره کارگاه قالیبافی تا سه سال بر گردن او افتاد.
۱۵ ساله بود که در چند مکتب درس میخواند و همزمان "ملایی" میکرد.
۲۱ ساله بود که تاب تحجر همکارانش را نیاورد و این حرفه را کنار گذاشت و پس از فروختن کتابها و خرج اندوختههایش مدتی جوراببافی راه انداخت.
۲۵ ساله بود که در مدرسه آمریکاییهای تبریز آموزگار عربی شد و انگلیسی و اسپرانتو را هم به زودی آموخت.
او با هرچه بوی سنت میداد یا آن را برآمده از سنتها میدانست میرزمید و در این کار چنان زیادهروی میکرد که گاه به سوزاندن کتابهای آنان رأی میداد.
در آموختن دانشهای نوین بسیار سختکوش بود و دانش ژرف او در رشتههای زباندانی، زبانشناسی تاریخ و اخترشناسی، خودآموخته پیش میرفت.
در "زندگانی من" به فروتنی مینویسد: «یکی از روزنامههای مصر مرا داننده ۱۰ زبان شناسانیده در حالی که من جز چند زبان ترکی و فارسی و عربی و انگلیسی و ارمنی را نمیدانم و دانش من زبانشناسی بوده نه زباندانی.»
در واقع اما او بیش از ۱۰ زبان میدانست و در زبانهای کهن و باستان مانند پهلوی هم سررشته داشت.
۲۷ ساله بود که نخستین اثرش "زبانآموزی عربی" را منتشر کرد و از آن پس تألیفهای بسیاری در رشتههای تاریخ، جغرافیا، حقوق و به ویژه زبانشناسی به چاپ رساند و در برابریابی واژههای فارسی به جای عربی و اروپایی به پیشرفتهای بزرگی رسید.
خودش نوشته است: «در زبانشناسی به یک زمینه نوی درآمدم و کمابیش نامهای هشت هزار شهرها و دیهها را گردآورده درباره آنها به جستار و رسیدگی پرداختم و میخواستم معنی نامهای شهرها را از راه دانش بدست آورم.»
۳۰ ساله بود که به دادگستری راه یافت و بیش از ۱۰ سال به عنوان قاضی، دادستان، بازپرس و وکیل کار کرد.
۵۲ ساله بود که یکی از ماندگارترین آثارش "تاریخ مشروطه ایران" را به پایان رساند که بیش از هر کتاب دیگری مورد استفاده پژوهشگران این جنبش بوده است.
۵۸ ساله بود که پس از انتشار کتاب "بخوانید و داوری کنید" در انتقاد از اسلام به ویژه شیعه، بنیادگرایان اسلامی چند بار به جانش سوء قصد کردند.
در پایان عمرش نوشت: «کدام سیاست شما را برانگیخته که به بازگشتن قمهزنی و سینهزنی و اینگونه رسواییها میدان دهید و زنان را دوباره به چادر و چاقچور بازگردانید؟»
احمد کسروی روز ۱۲ اسفند سال ۱۳۲۴ در ۵۵ سالگی توسط گروه فدائیان اسلام در محل دادگستری تهران به ضرب گلوله و ۲۷ ضربه چاقو ترور شد.
درباره او و چرایی ترور او توسط فداییان اسلام با فرج سرکوهی، نویسنده و پژوهشگر گفت و گو کردهایم.
دویچهوله: شما در نوشتههای خود در باره زندگی و کار احمد کسروی او را انسانی چندبُعدی معرفی میکنید که برخی شاخصههای او هنوز معاصر است. کسروی چه شاخصههایی داشت؟
فرج سرکوهی: احمد کسروی زندگی پر تب و تابی داشت. در یکی از پرتلاطمترین دورههای تاریخ ایران میزیست. در تحولات سیاسی و فرهنگی روزگارِ خود حضوری فعال و اثرگذار داشت. رخدادهای بزرگی چون انقلاب مشروطه، قیام خیابانی در آذربایجان، برآمدن رضا شاه و دوران سلطنت او و چند سال پس از رضاشاه را تجربه کرد.
کسروی در ژانرهای گوناگون آثاری ماندگار آفرید. در خانوادهای روحانی و فقیر در محله فقیرنشین حکم آباد تبریز زاده شد، در نوجوانی در توفان جنبش مشروطه چشم عقل و نقد به جهان باز کرد. پس از شکست جنبش خیابانی در تبریز که سالهایی با آن همراهی داشت، به تهران و خوزستان رفت.
دوران او دوران جذب و درونی کردن تجدد بود و کسروی از پیشگامان این دوره بود.
کسروی در اغلب سالهای حیات خود استقلال فکری خود را از قدرت دینی و زمینی حفظ و به پرنسیپهای خود وفادار بود. برای مثال به عنوان وکیل، هم وکالت تقی ارانی در پرونده کاری او هست و هم وکالت پزشک احمدی از جلادان دوران رضا شاه.
کسروی تن به قدرت نمیداد و حتا با رضا شاه نیز درافتاد.
نوگرایی چه تأثیری در کارهای علمی او داشته؟
کسروی زباندانی کوشا و توانمند بود. با چند زبان آشنایی کافی داشت از جمله انگلیسی، تا حدی فرانسوی و اسپرانتو. ترکی زبان مادری او بود و عربی و پهلوی ساسانی را خوب یاد گرفته بود . حتا برخی زبانها چون مازندرانی را نیز فراگرفته بود. بر زبان فارسی مسلط بود. نثری روان و روشن و سالم داشت. بسیاری واژههایی که کسروی ساخت در زبان فارسی جذب شدند. در غنای زبان فارسی نقشی مهم داشت.
کسروی فرزند دوران خود بود یعنی پلی بود بین سنت و مدرنیته با سمتگیری به سوی تجدد و عقلگرایی.
نوگرایی و دانش در کسروی مورخ تا چه اندازه است؟
کسروی مورخی چیره دست و با مبانی تاریخنگاری نوِ اروپا آشنا بود. "تاریخ پانصدساله خوزستان"، "شهریاران گمنام" و آنچه او درباره صفویه و جز آن نوشته نمونههایی هستند از گامهای نخستین تاریخنگاری نو در ایران البته با محدویتهای دوران او در ایران آن روزگار. "تاریخ مشروطه" و "تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان" کسروی از معتبرترین مراجع و منابع تاریخ مشروطه است.
آیا کسروی و آثار او به کار امروز ما هم میآید یا او یک خاطره شیرین تاریخی است؟
شاید مهمترین کارِ کسروی نقد دین است. در ایران پیش از مشروطه نقد دین نداشتیم. برداشتهای مختلف از دین و وحی وجود داشتند و با هم در جدال بودند اما همه از منظرِ درون دینی و زندانی در نگاه دینی . اصل در نگاه دینی این است که وحی آسمانی و گفتارِ خدا، مرجع و معیارِ اصلی شناخت است و عقلِ آدمی تابعی است از آن.
می دانیم که عقلگرایی که از بسترهای اصلی مدرنتیه در اروپا است، بدین معنا است که عقل نقاد خودبنیاد آدمی، تنها مرجع و معیارشناخت است و نه وحی آسمانی. آدمی در مرکز مینشیند، عقل جای وحی را میگیرد و زمین جای آسمان را. جنبش روشنگری که بر بستر عقل گرایی برآمد، از جمله تلاشی است برای بسط و تعمیق این تحول در میان جامعه. نقد دین و نقد وحی از مهم ترین جلوههای عقل گرایی است.
مدرنتیه و در نتیجه عقلگرایی و روشنگری حاصل حرکت درونجوش جامعه ایرانی نبود، از خارج آمد اما کسانی در عصرِ قاجاری مولفههایی از این دو را جذب کردند و کسروی از جمله سرآمدترین کسان این موج است.
میتوانیم کسروی را، البته با اغماض، از چهرههای مهم عقلگرایی و روشنگری ایرانی در آن دوران بدانیم و البته باز هم با تاکید بر برخی محدودیتهای افق فکری او.
کسروی بخشی از زندگی فکری خود را به نقد دین از منظرِ عقل اختصاص داد. تشیع، تصوف و بهائیت از دینهای مهم آن روزگار در ایران بودند و کسروی در سه کتاب شیعه گری، بهائیگری و صوفیگری به نقد این سه برخاست . متنهایی هم در باره حافظ و مولوی و سعدی و.. نوشت اما در نوشتههای خود در باره ادبیات و شاعران ایرانی کلا راه خطا رفت، راهی به دور از مبانی نقد ادبی و جامعه شناسی ادبیات.
کسانی در مشروطه و کسانی چون صادق هدایت و ذبیح بهروز پس از مشروطه در آثاری چون "افسانه آفرینش" و "البعثتة الاسلامیه فی البلاد فرنجیه" و "معراج نامه" به نقد دین پرداخته بودند اما این آثار بیشتر ادبی بودند تا نظری.
کسروی ساده و روان مینوشت. آثارش برای تحصیل کردگان و جامعه شهری آن روزگار قابل فهم بود. کسروی به نوشتن بسنده نکرد و با سخنرانی، مناظره و مباحثه و تاسیس انجمنهای گوناگون در تهران و شهرهای بزرگ نقد دین را منسجم و پیگیر ادامه داد.
آثار کسروی را درنقد دین و ادبیات کلاسیک میتوان نقد کرد که کاستیهای بسیار دارند اما نقد جدی و پیگیر دین و فرهنگ دینی در پرتو بارقههایی از عقلگرایی، یعنی آن چه کسروی کرد، گامی مهم در بسترِ تجدد جامعه ایرانی بود، هرچند راه او ادامه نیافت. شاید اگر روشنفکران چپ و لیبرال نقد دین را ادامه میدادند سرنوشت دیگری جز انقلاب اسلامی داشتیم.
چرا این نقد ادامه پیدا نکرد؟
از جمله به دلایلی چون فضای رعب و وحشتی که قتل بیرحمانه کسروی ایجاد کرد، ممنوع شدن آثار او در زمینه نقد دین، فشار وحشتناک روحانیت در مقابله با هر نوع نقد دین، فضای دینی جامعه، مخالفت قدرت و دربار و دولتها با نقد دین، حمایت حکومت از دین و البته تسلط دینخویی بر جامعه و حکومت.
در چند دهه اخیر با قویتر شدن گرایش دینگریزی در جامعه و تجربه سیاه حکومت اسلامی، زمینه برای نقد دین فراهم شده است. نقد دین اکنون عمیقتر و در بسترهای متفاوت بسیار فراتر از دوره کسروی است.
آیا کسروی که بیشتر در محافل علمی مشهور بود، برای روحانیان خطر بزرگی بود که فداییان اسلام او را ترور کردند؟
کسروی تنها در محافل علمی شناختهشده نبود، او نقد دین را به میان بخشهای مهمی از مردم شهرهای بزرگ برد، جوانان بسیاری را جلب کرد، سخنرانی و مناظره میکرد. انجمن "باهماد آزادگان" که او برپا کرد، در بسیاری از شهرها شاخه و شعبه داشت. روزنامه پرچم و کتابهای او فروش خوبی داشتند و این همه روحانیت شیعه را ترساند.
افزون بر اینها، روحانیت، چه شیعه، چه سنی، همیشه علیه کسانی که اندیشههایی متفاوت با قرائت رسمی داشتند، فتوای قتل صادر کرده است. مگر منصور حلاج را نکشتند؟ عین القضات را نکشتند؟ مگر این همه جنایت علیه بهائیان نکردند؟ حکم مرتد فطری از نظر اغلب روحانیون مسلمان مرگ است. این نیز از جمله دلایل قتل کسروی بود.
دیدگاه خوانندگان
۲۵
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
این خلاف اصول روزنامه نگاری است که بیوگرافی را مطابق سلیقه سیاسی نشر بدهیم. کسروی پهلوی را نوکر اسلام میدانست و رضا و محمد رضا با اخوندها جمع میبست. رضا شاه نوکر هیتلر بود و محمد رصا نوکر انگلیس و مانع هر گونه آگاهی مردم. بابی ها و بهایی ها هم از دشمنان خونی زنده یاد کسروی بودند. کسروی یک راستگوی بی طرفدار بود که به همه آدم پرستان میتاخت و شرافت و شجاعت را به نمایش میگذاشت. وقتی در توظئه مشترک همه این صد پدرها جاوید نام شد. پهلوی بزدل که متل سگ از آیت الله ها میترسید قاتلان را آزاد کرد و نشان داد که یک بزدل مسلمان بیشتر نیست
دوشنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
۴۰
کیانپور - ونکوور، کانادا
کسروی منتقد دین داران بود نه خود دین...او برای اسلام احترام قایل بود و پیامبر اسلام را پاکمرد عرب می نامید....انتقاد او به خرافاتی بود که در طول تاریخ به دین اضافه شده بود...
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
۴۰
کیانپور - ونکوور، کانادا
کسروی منتقد دین داران بود نه خود دین...او برای اسلام احترام قایل بود و پیامبر اسلام را پاکمرد عرب می نامید....انتقاد او به خرافاتی بود که در طول تاریخ به دین اضافه شده بود...
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
۲۵
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
این خلاف اصول روزنامه نگاری است که بیوگرافی را مطابق سلیقه سیاسی نشر بدهیم. کسروی پهلوی را نوکر اسلام میدانست و رضا و محمد رضا با اخوندها جمع میبست. رضا شاه نوکر هیتلر بود و محمد رصا نوکر انگلیس و مانع هر گونه آگاهی مردم. بابی ها و بهایی ها هم از دشمنان خونی زنده یاد کسروی بودند. کسروی یک راستگوی بی طرفدار بود که به همه آدم پرستان میتاخت و شرافت و شجاعت را به نمایش میگذاشت. وقتی در توظئه مشترک همه این صد پدرها جاوید نام شد. پهلوی بزدل که متل سگ از آیت الله ها میترسید قاتلان را آزاد کرد و نشان داد که یک بزدل مسلمان بیشتر نیست
دوشنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
۲۵
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
این خلاف اصول روزنامه نگاری است که بیوگرافی را مطابق سلیقه سیاسی نشر بدهیم. کسروی پهلوی را نوکر اسلام میدانست و رضا و محمد رضا با اخوندها جمع میبست. رضا شاه نوکر هیتلر بود و محمد رصا نوکر انگلیس و مانع هر گونه آگاهی مردم. بابی ها و بهایی ها هم از دشمنان خونی زنده یاد کسروی بودند. کسروی یک راستگوی بی طرفدار بود که به همه آدم پرستان میتاخت و شرافت و شجاعت را به نمایش میگذاشت. وقتی در توظئه مشترک همه این صد پدرها جاوید نام شد. پهلوی بزدل که متل سگ از آیت الله ها میترسید قاتلان را آزاد کرد و نشان داد که یک بزدل مسلمان بیشتر نیست
دوشنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
۴۰
کیانپور - ونکوور، کانادا
کسروی منتقد دین داران بود نه خود دین...او برای اسلام احترام قایل بود و پیامبر اسلام را پاکمرد عرب می نامید....انتقاد او به خرافاتی بود که در طول تاریخ به دین اضافه شده بود...
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
۲۵
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
این خلاف اصول روزنامه نگاری است که بیوگرافی را مطابق سلیقه سیاسی نشر بدهیم. کسروی پهلوی را نوکر اسلام میدانست و رضا و محمد رضا با اخوندها جمع میبست. رضا شاه نوکر هیتلر بود و محمد رصا نوکر انگلیس و مانع هر گونه آگاهی مردم. بابی ها و بهایی ها هم از دشمنان خونی زنده یاد کسروی بودند. کسروی یک راستگوی بی طرفدار بود که به همه آدم پرستان میتاخت و شرافت و شجاعت را به نمایش میگذاشت. وقتی در توظئه مشترک همه این صد پدرها جاوید نام شد. پهلوی بزدل که متل سگ از آیت الله ها میترسید قاتلان را آزاد کرد و نشان داد که یک بزدل مسلمان بیشتر نیست
دوشنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
۴۰
کیانپور - ونکوور، کانادا
کسروی منتقد دین داران بود نه خود دین...او برای اسلام احترام قایل بود و پیامبر اسلام را پاکمرد عرب می نامید....انتقاد او به خرافاتی بود که در طول تاریخ به دین اضافه شده بود...
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
۴۰
کیانپور - ونکوور، کانادا
کسروی منتقد دین داران بود نه خود دین...او برای اسلام احترام قایل بود و پیامبر اسلام را پاکمرد عرب می نامید....انتقاد او به خرافاتی بود که در طول تاریخ به دین اضافه شده بود...
چهارشنبه ۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۵
۲۵
راستگوی بی طرفدار - سالزبورگ، اتریش
این خلاف اصول روزنامه نگاری است که بیوگرافی را مطابق سلیقه سیاسی نشر بدهیم. کسروی پهلوی را نوکر اسلام میدانست و رضا و محمد رضا با اخوندها جمع میبست. رضا شاه نوکر هیتلر بود و محمد رصا نوکر انگلیس و مانع هر گونه آگاهی مردم. بابی ها و بهایی ها هم از دشمنان خونی زنده یاد کسروی بودند. کسروی یک راستگوی بی طرفدار بود که به همه آدم پرستان میتاخت و شرافت و شجاعت را به نمایش میگذاشت. وقتی در توظئه مشترک همه این صد پدرها جاوید نام شد. پهلوی بزدل که متل سگ از آیت الله ها میترسید قاتلان را آزاد کرد و نشان داد که یک بزدل مسلمان بیشتر نیست
دوشنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۵
