چرا با خودتان حرف میزنید؟ مرز باریک عادت طبیعی تا نشانهای از یک بیماری روانی
رأی دهید
در فرهنگ عامه، گاهی اوقات این کار به عنوان یک عادت عجیب یا حتی نشانهای از مشکلات روانی قلمداد میشود، اما حقیقت بسیار پیچیدهتر است. در واقع، در بیشتر موارد، گفتوگو با خود نه تنها نشانهای از اختلال نیست، بلکه میتواند یک مکانیزم سالم و مفید برای پردازش اطلاعات و مدیریت احساسات باشد. این رفتار میتواند شامل مرور یک گفتوگوی گذشته، تمرین یک ارائه مهم، یا صرفاً ساماندهی افکار درونی باشد.
یکی از دلایل اصلی که افراد با خودشان صحبت میکنند، بهبود عملکرد شناختی است. تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که صحبت کردن با خود میتواند به ما در تمرکز بهتر و حل مسائل کمک کند. وقتی با صدای بلند فکر میکنیم، میتوانیم افکار خود را ساختارمندتر کنیم و به راهحلهای خلاقانهتری دست یابیم. این کار به ما کمک میکند تا اطلاعات را بهتر پردازش کنیم و تصمیمات منطقیتری بگیریم. به عنوان مثال، در هنگام جستوجو برای یک شیء گمشده، زمزمه کردن نام آن شیء یا محلی که آخرین بار آن را دیدهایم، میتواند به مغز ما کمک کند تا جستوجو را به صورت سازمانیافتهتری انجام دهد و سریعتر به نتیجه برسیم.
از دیدگاه روانشناسی رشد، گفتوگو با خود یک مرحله طبیعی و مهم در رشد کودکان است. کودکان اغلب با خودشان صحبت میکنند تا افکار و احساسات خود را نظم دهند و رفتارهایشان را هدایت کنند. این پدیده که به آن «گفتار درونی خصوصی» نیز گفته میشود، بخش مهمی از فرآیند یادگیری و خودکنترلی است. این گفتار درونی به تدریج با بزرگتر شدن کودک، به شکلی ناخودآگاه و خاموش تبدیل میشود. با این حال، حتی در بزرگسالان نیز این عادت میتواند به عنوان یک ابزار مفید برای برنامهریزی و خودکنترلی باقی بماند.
گفتوگو با خود همچنین میتواند به عنوان یک ابزار برای مدیریت احساسات و استرس عمل کند. در لحظات پرفشار یا استرسزا، صحبت کردن با خود میتواند به ما کمک کند تا احساساتمان را تخلیه کرده و آرامش بیشتری پیدا کنیم. برای مثال، گفتن جملاتی مانند «آرام باش، همه چیز درست میشود» یا «من میتوانم از پس این کار بربیایم» میتواند به ما در مقابله با اضطراب و افزایش اعتماد به نفس کمک کند. این نوع گفتوگو به نوعی شبیه به داشتن یک مربی خصوصی درونی است که ما را تشویق و هدایت میکند.
علاوه بر این، گفتوگو با خود میتواند به افزایش خلاقیت و حل مسائل پیچیده کمک کند. هنرمندان، نویسندگان و محققان اغلب در حین کار با خودشان صحبت میکنند تا ایدههایشان را بررسی کرده و راهکارهای جدیدی را کشف کنند. این گفتوگو به آنها اجازه میدهد تا از دیدگاههای مختلف به یک موضوع نگاه کنند و ایدههای پراکنده را به یکدیگر متصل نمایند. این فرآیند به نوعی یک طوفان فکری انفرادی است که میتواند به نتایج بسیار نوآورانه منجر شود.
با این حال، مهم است که تفاوت میان گفتوگوی معمولی با خود و پدیدههایی که ممکن است نشانهای از مشکلات روانی باشند را درک کنیم. اگر گفتوگو با خود با شنیدن صداهایی همراه است که از بیرون میآیند و فرد احساس میکند که منبع آنها شخص دیگری است، این میتواند نشانهای از توهمات شنیداری باشد که در بیماریهایی مانند اسکیزوفرنی شایع است. در این موارد، فرد نمیتواند صدای درونی خود را از صدای دیگری که واقعاً وجود ندارد، تشخیص دهد. این وضعیت به وضوح با گفتوگوی درونی که فرد میداند منبع آن خودش است، تفاوت دارد.
همچنین، اگر گفتوگو با خود به شکلی اجباری، مکرر و غیرقابل کنترل درآید، یا با افکار منفی و انتقادی شدید همراه باشد، میتواند نشانهای از اختلالات روانی مانند اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) یا افسردگی شدید باشد. در این حالتها، گفتوگو با خود به جای اینکه مفید باشد، میتواند منجر به افزایش اضطراب، عزت نفس پایین و تشدید علائم بیماری شود. اگر گفتوگو با خود به حدی است که در زندگی روزمره فرد اختلال ایجاد میکند و توانایی او را برای تعامل با دیگران کاهش میدهد، نیاز به توجه و مشاوره تخصصی وجود دارد.
بنابراین، تشخیص بین گفتوگوی سالم با خود و علائم یک بیماری روانی به ماهیت و محتوای این گفتوگو بستگی دارد. در گفتوگوی سالم، فرد کنترل کامل بر افکار خود دارد و محتوا معمولاً سازنده و هدایتکننده است. اما در موارد آسیبشناختی، گفتوگو اغلب خارج از کنترل فرد است، با احساسات منفی همراه است و ممکن است با توهمات یا افکار غیرمنطقی ترکیب شود. همچنین، شدت و دفعات این رفتار نیز میتواند به تشخیص کمک کند.
در نتیجه، در اکثر موارد، گفتوگو با خود یک رفتار کاملاً طبیعی و حتی مفید است که به افراد در پردازش افکار، حل مسائل و مدیریت احساسات کمک میکند. این رفتار میتواند ابزاری برای خودآگاهی، برنامهریزی و آرامش باشد. بنابراین، اگر خود را در حال صحبت با خودتان دیدید، لازم نیست نگران باشید؛ بلکه میتوانید از آن به عنوان یک ابزار مثبت برای بهبود عملکرد ذهنی خود استفاده کنید.
با این حال، اگر این رفتار با علائم دیگری مانند توهمات، انزوای اجتماعی، یا افکار منفی شدید همراه است، یا اگر به طور مداوم در زندگی روزمره شما اختلال ایجاد میکند، بهتر است با یک متخصص سلامت روان مشورت کنید. یک درمانگر میتواند به شما کمک کند تا ریشههای این رفتار را درک کرده و در صورت لزوم، راهکارهای مناسبی برای مدیریت آن ارائه دهد. در نهایت، مرز بین یک رفتار طبیعی و یک علامت بالینی، در ماهیت و تأثیری است که آن رفتار بر زندگی فرد میگذارد.
