خاطرات یک پنجاه‌وهفتی فلان فلان شده (بخش چهارم)

تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همت «شهبانو فرح» و «لیلی امیر‌ارجمند»، پدیده‌ای هم‌سوی اعتنا به پیش‌نیازهای فرهنگی بود که دیر بر‌پا شدایران وایر، مهرانگیز کار:
به تدریج فهمیده شد که جامعه رو به توسعه محتاج  پیش‌نیازهای فرهنگی است. باید کار فرهنگی با هدف روشنگری در جامعه‌ای که پاره بزرگی از آن پایبند محدودیت‌های سنتی و دینی بود، جدی گرفته می‌شد. تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همت «شهبانو فرح» و «لیلی امیر‌ارجمند»، پدیده‌ای هم‌سوی اعتنا به پیش‌نیازهای فرهنگی بود که دیر بر‌پا شد. کافی نبود. به بیش از آن نیاز بود. فرهنگ‌سازی با یک تاسیس میسر نمی‌شود.

***

معلم تبریزی جوان و با استعدادی به نام «صمد بهرنگی» در تولید کتاب و قصه برای کودکان درخشیده بود. پیش از ورود به کانون بارها در تبریز بازجویی شده و گویا از شغل آموزگاری کنارش گذاشته بودندمعلم تبریزی جوان و با استعدادی به نام «صمد بهرنگی» در تولید کتاب و قصه برای کودکان درخشیده بود. پیش از ورود به کانون بارها در تبریز بازجویی شده و گویا از شغل آموزگاری کنارش گذاشته بودند. در کانون هم پیاپی احضار می‌شد. او قصه اثرگذار «ماهی سیاه کوچولو» را که تم سیاسی داشت نوشت و چیزی نگذشت که در رود ارس غرق شد. بنابر خواست «جلال آل احمد»، نویسنده نامدار و مخالف شاه، همه اهالی فرهنگ شایعه کردند و شاهد آوردند که شاه او را کشته. پس از انقلاب روشن شد که حکومت در این مرگ دستی نداشته. بازجویی‌های ‌تکراری و اشاعه ترس از بیکاری در جمع اهالی فرهنگ، به مخالفان و مردم فرصت می‌داد تا هر مرگ مشکوک را به شاه نسبت دهند و روز دادخواهی و انتقام‌کشی را انتظار بکشند.  

شاه در لحظاتی از بحران بی‌اعتمادی مردم نسبت به حکومت به این فکر افتاد تا برخی مخالفان چیزفهم خود را که زندانی بودند متقاعد کند تا همراه با اصلاحات او شوند. در این تحول فکری، شاه می‌خواست بر فراز کوته‌فکری برخی رجال محافظه‌کار پرواز کند.

«کورش لاشایی»، عضو فعال کنفدراسیون دانشجویی خارج از کشور و مخالف شاه یکی از چند نخبه‌ای بود که پس از سفر به کردستان ایران زندانی شد. مدتی بعد روی صفحه تلویزیون اعلام کرد به این نتیجه رسیده که انقلاب نه شدنی است و نه مفید و به اصلاحات پایبند شده است. او با این اقاریر اجباری با گذشته وداع گفت. از کنفدراسیون گسست و تصمیم گرفت از اصلاحات شاه حمایت کند و جوان‌ها را از لاک بی‌تفاوتی بیرون بکشد و  آن‌ها را با خواست اصلاحات شاه همراه کند.

لاشایی در مقام ریاست لژیون خدمت‌گزاران بشر که نهادی فرهنگی و اجتماعی بود، قرار گرفت و با برنامه‌ریزی درصدد جلب و جذب نوجوان‌های دانش‌آموز برآمد. مدیرانی در برابرش کارشکنی می‌کردند و از این‌که به قول آن‌ها شاه برای مهره‌های کمونیست راه باز می‌کرد، عصبانی بودند و می‌گفتند عاقبت این‌ها شاه را بر باد می‌دهند. احدی از این مدیران به نیروهای سنتی و مذهبی مخالف شاه بها نمی‌داد.

 شاهدی بوده‌ام بر سخت‌کاری و شکست لاشایی در این لژیون. مثل این بود که جوان‌ها در چاه بی‌تفاوتی فرو رفته بودند و در سفرهایی که لژیون به خرج دولت برای بازدید آن‌ها از مناطق محروم ترتیب می‌داد، از پوسته  بی‌تفاوتی ملی خارج نمی‌شدند. نه چپ بودند، نه راست. نه می‌دانستند ارتجاع سرخ چیست، نه ارتجاع سیاه. نه با شاه دوست بودند، نه دشمن. فقط جوان بودند و انگیزه می‌خواستند برای بیرون ریختن انرژی جوانی. گرفتاری‌های فقر مالی و انواع محرومیت‌ها در مناطق بزرگی از ایران که سکنی داشتند، آزارشان می‌داد. دیسکوها و مراکز تفریح و ورزش خاص شهرهای بزرگ و اقلیتی بود که می‌توانستند هزینه بپردازند و تفریح کنند. امکانات رایگان و مجهز تفریحی و ورزشی و کتاب‌خانه عمومی در دسترس نداشتند. ایران ثروت‌مند بود و بهای نفت صادراتی افزایش چشم‌گیری را نشان می‌داد.

جوان ها در سفرهای لژیون فقط دوست داشتند با هم گپ بزنند و از این که چند روزی از محیط کسالت‌بار زندگی خانوادگی یا روستا دور بودند، لذت ببرند. لاشایی را که جوان تحصیل‌کرده و باتجربه و ایران‌دوستی بود، نمی‌شنیدند و او را که تن به انواع خطرها داده بود، نادیده می‌گرفتند و به او برچسب ساواکی هم می‌زدند. باور نمی‌کردند که او برای تحقق آرمان از شاخه‌ای به شاخه‌ای پریده باشد.

این درجه از بدبینی و بی‌اعتمادی نشانه‌ای بود از این که به کم راضی نمی‌شوند و با برنامه‌های این چنینی از لاک خود بیرون نمی‌آیند و اصلاحات را جدی نمی‌گیرند.

حکومتی‌ها نمی‌خواستند نشانه‌ها و ارتفاع دیوار بی‌اعتمادی مردم را ببینند و در گزارش‌های شرف‌عرضی، کلیشه‌ها را بشکنند‌‌. این‌گونه شنیده می‌شد که شاه طاقت ندارد تا نشانه‌ها را ببیند یا بشنود. سیاست مبتنی بر اخذ اقاریر اجباری از نخبگان مخالف شکست خورد و عملکرد این نخبگان دیوار بی‌اعتمادی مردم را کوتاه نکرد. پنجاه‌و‌هفتی‌ها نام این سیاست را گذاشتند «ساواک شو» و خلاص!

ادامه دارد
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.