روایت بهروز وثوقی از سیب‌دزدی یک آخوند روضه‌خوان از خانه پدری‌اش

بهروز خان یک سئوال شرعی : این اخوندک همیشه زودتر از دیگران میامد منزل تان . بابا ای ووول عجب جیگری داشتی که مامان را با اخوند بد چشم هرزه . دزد تنها گذاشتید.

بهروز خان. اما راویان شیرین سخن چیز دیگری میگویند و ان اینکه وقتی مادرت گفت عیبی نداره سیب چیز مهمی نیست. این اخوند جدش تند است و کقش هایش خود بخود جفت میشود و دیگر از این حرفها را نزن.لذا تو برای پیدا کردن حقیقت ماجرا بخانه این شیخ رفتی و از زن ان بابت جفت شدن کفشهایش پرسیدی. زن شیخ گفت این مردک دروغ میگوید . این صبح ها یکساعت دنبال جوراب هایش میگردد و نمیتواند پیدا کند . شما ها بحرف های این دروغ گو باور نکنید.

مگر تو کتاب هم میخونی؟به جون زرتشت خودمون قسم , اصلا به قیافه ات نمیاد.

شما چرا بهت برخورد میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه نکنه تو آخوندی یا " انگل زاده " آخوند زاده

خوب همه که مثل جنابعالی چماق دست نمی‌گیرند یا اسلحه که هموطن خودشونو بکشند یا کور کنند بعضی ها هم کتاب دست میگیرند

خوب همه که مثل جنابعالی چماق دست نمی‌گیرند یا اسلحه که هموطن خودشونو بکشند یا کور کنند بعضی ها هم کتاب دست میگیرند

شما چرا بهت برخورد میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه نکنه تو آخوندی یا " انگل زاده " آخوند زاده

مگر تو کتاب هم میخونی؟به جون زرتشت خودمون قسم , اصلا به قیافه ات نمیاد.

بهروز خان. اما راویان شیرین سخن چیز دیگری میگویند و ان اینکه وقتی مادرت گفت عیبی نداره سیب چیز مهمی نیست. این اخوند جدش تند است و کقش هایش خود بخود جفت میشود و دیگر از این حرفها را نزن.لذا تو برای پیدا کردن حقیقت ماجرا بخانه این شیخ رفتی و از زن ان بابت جفت شدن کفشهایش پرسیدی. زن شیخ گفت این مردک دروغ میگوید . این صبح ها یکساعت دنبال جوراب هایش میگردد و نمیتواند پیدا کند . شما ها بحرف های این دروغ گو باور نکنید.

بهروز خان یک سئوال شرعی : این اخوندک همیشه زودتر از دیگران میامد منزل تان . بابا ای ووول عجب جیگری داشتی که مامان را با اخوند بد چشم هرزه . دزد تنها گذاشتید.

بهروز خان یک سئوال شرعی : این اخوندک همیشه زودتر از دیگران میامد منزل تان . بابا ای ووول عجب جیگری داشتی که مامان را با اخوند بد چشم هرزه . دزد تنها گذاشتید.

بهروز خان. اما راویان شیرین سخن چیز دیگری میگویند و ان اینکه وقتی مادرت گفت عیبی نداره سیب چیز مهمی نیست. این اخوند جدش تند است و کقش هایش خود بخود جفت میشود و دیگر از این حرفها را نزن.لذا تو برای پیدا کردن حقیقت ماجرا بخانه این شیخ رفتی و از زن ان بابت جفت شدن کفشهایش پرسیدی. زن شیخ گفت این مردک دروغ میگوید . این صبح ها یکساعت دنبال جوراب هایش میگردد و نمیتواند پیدا کند . شما ها بحرف های این دروغ گو باور نکنید.

مگر تو کتاب هم میخونی؟به جون زرتشت خودمون قسم , اصلا به قیافه ات نمیاد.

شما چرا بهت برخورد میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه نکنه تو آخوندی یا " انگل زاده " آخوند زاده

خوب همه که مثل جنابعالی چماق دست نمی‌گیرند یا اسلحه که هموطن خودشونو بکشند یا کور کنند بعضی ها هم کتاب دست میگیرند

بهروز خان. اما راویان شیرین سخن چیز دیگری میگویند و ان اینکه وقتی مادرت گفت عیبی نداره سیب چیز مهمی نیست. این اخوند جدش تند است و کقش هایش خود بخود جفت میشود و دیگر از این حرفها را نزن.لذا تو برای پیدا کردن حقیقت ماجرا بخانه این شیخ رفتی و از زن ان بابت جفت شدن کفشهایش پرسیدی. زن شیخ گفت این مردک دروغ میگوید . این صبح ها یکساعت دنبال جوراب هایش میگردد و نمیتواند پیدا کند . شما ها بحرف های این دروغ گو باور نکنید.

خوب همه که مثل جنابعالی چماق دست نمی‌گیرند یا اسلحه که هموطن خودشونو بکشند یا کور کنند بعضی ها هم کتاب دست میگیرند

شما چرا بهت برخورد میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه نکنه تو آخوندی یا " انگل زاده " آخوند زاده

مگر تو کتاب هم میخونی؟به جون زرتشت خودمون قسم , اصلا به قیافه ات نمیاد.

بهروز خان یک سئوال شرعی : این اخوندک همیشه زودتر از دیگران میامد منزل تان . بابا ای ووول عجب جیگری داشتی که مامان را با اخوند بد چشم هرزه . دزد تنها گذاشتید.

بهروز خان یک سئوال شرعی : این اخوندک همیشه زودتر از دیگران میامد منزل تان . بابا ای ووول عجب جیگری داشتی که مامان را با اخوند بد چشم هرزه . دزد تنها گذاشتید.

مگر تو کتاب هم میخونی؟به جون زرتشت خودمون قسم , اصلا به قیافه ات نمیاد.

شما چرا بهت برخورد میگن چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه نکنه تو آخوندی یا " انگل زاده " آخوند زاده

خوب همه که مثل جنابعالی چماق دست نمی‌گیرند یا اسلحه که هموطن خودشونو بکشند یا کور کنند بعضی ها هم کتاب دست میگیرند

بهروز خان. اما راویان شیرین سخن چیز دیگری میگویند و ان اینکه وقتی مادرت گفت عیبی نداره سیب چیز مهمی نیست. این اخوند جدش تند است و کقش هایش خود بخود جفت میشود و دیگر از این حرفها را نزن.لذا تو برای پیدا کردن حقیقت ماجرا بخانه این شیخ رفتی و از زن ان بابت جفت شدن کفشهایش پرسیدی. زن شیخ گفت این مردک دروغ میگوید . این صبح ها یکساعت دنبال جوراب هایش میگردد و نمیتواند پیدا کند . شما ها بحرف های این دروغ گو باور نکنید.