این آقا رفته سوریه زن دوم گرفته و به تمام مردهای ایرانی پیشنهاد می کند بروید از سوریه زن بگیرید

این آقا رفته سوریه زن دوم گرفته و به تمام مردهای  ایرانی پیشنهاد می‌کند بروید از سوریه زن بگیرید.

رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۱
اخوند شیپیشو - اندیمشک، استرالیا

چقد زیبا و شیوا سید ( اون اسکول اخریه ) و ناز توضیح دادن حالا بنظرم یکی بگیرید ٣-٤ تا استفاده کنید از سوریه هم خرجتون کمتر میشه هم انرژیتون کمتر استفاده میشه . 🤣🤣🤣.
جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ - ۲۳:۲۷
۴۶
کو حق - ولینتون، نیوزلند

پس چرا ننت با خواهرات نرن سوریه شوهر دوم‌، سوم بگیرن
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۶
۶۳
Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا

حتما باجناق دومش خوشتیپه!
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۱:۱۷
۵۵
مستانه شرق - هایدلبرگ، آلمان

روانیِ کثافت ، چه بلایی سر کشورمون آوردن این بیشرفها ...
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۳:۰۵
۵۵
مستانه شرق - هایدلبرگ، آلمان

از بین رفتن شرافت و اخلاق در جامعه ،فساد در کشور به صورت سیستماتیک ولی سرطان گونه در حال به مرگ کشاندن ایران هست.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۳:۴۵
۴۲
paksan - ایران، ایران

خوب الا چرا داد میزنی. برید بگیرید چرا که نه. خیلی هم خوبه. حالا چرا زن دوم همون زن اولشون رو برن بگیرن همشونم بیارید ایران فقط فارسی بهشون یاد بدید.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۳:۴۵
۳۴
ایران جویدان - جیبوتی، آنگولا

معنی اربعین رو هم فهمیدیم، در اصل شهرنوی امام حسینه.😂
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۴:۰۸
۱۷
koros_nl - آمستردام، هلند

معلومه یک دختر خانم ایرانی حاضر نمیشه مثل یه حیوان تازی زندگی کنه! تبلیغ شغل ...کشی امامان عرب را میکنی؟! بجز مسلمانان و خوک‌ها هیچ موجود دیگری اینگونه زندگی نمیکند
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۱
۳۲
Lincoln - کورنوال، انگلستان

خدا پدر زن قبلی بیامزره که داشته همچین گاوی تحمل میکرده،هموجا بمون تمام دوستاتم با خودت ببر دیگه هم به ایران بر نگردید.بپا فقط النگویی هایی که دستت کردی در حین ثواب نشکنه.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۵:۱۸
۴۵
سیمرغ ایران - برلین، آلمان

چهل و اندی سال تعلیم و تربیت آخوندی را میشه در این چند دقیقه کلبپ بخوبی دید. اما به لطف اینترنت جوانان ما چیزهای دیگری هم می‌بینند که تأثیر این نحوه تعلیم و تربیت رو از بین میبره
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۵:۱۹
۵۴
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا

تا حالا یک مسلمون دیدین که اسباب اثاثیه اش ان دست و پاش نباشه؟ همیشه میگن اگر دم دستگاه و بند و بیل جنسی رو از تو اسلام در بیاری، کل فقه و شرع توی نصف کاغذ A4 جا میشه
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰
۲۴
فاطی کماندو - قرچک، ایران

دقیقا در این ویدئو سطح آگاهی تمام انقلابیون ۵۷ بنمایش گذاشته میشه شما افکار امسال این انگل رو مقایسه کنید با تیمسار سپهبد جهان بانی و آرزوهای که شاه فقیر برای ایران داشت اخه با وجود این پارازیتها میشه به راحتی ایران رو از نو ساخت بعد از اخوند کثیف لواطکار کار سختی در پیش است.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۳
۴۴
ANTI-JAHL - هامبورگ، آلمان

این اجر و ثواب رو خوب اومدی دمت گرم . اجرت با فاطی قهرمان😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۱
۳۳
Hassan1479 - تهران، ایران

این بسیجی مثل همه مسلمانان واقعی ، تمام فکر و ذکرش شکم و زیر شکم میباشد .
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۲
۵۸
دانای نادان - آمستردام، هلند

این همونی نیست که زمان شیوع کرنا ، ضریح امام زاده رو لیس میزد؟ حالا رفته مال سوریه یی‌ها رو لیس میزنه.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۵
۸۴
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا

چشماش که زیباست و اینجوری که پیچیدی نظری ندارم ولی مواظب همسایه و فامیل و مخصوصا سران بسیجی ومدیر کل باش که بدستش موز و بستنی کیم ندن . اما کمی هم راجع به انگشترهات توضیح میدادی شاید وقتم ضایع نمیشد . برات دعا میکنم که عقل و شعورکسب کنی تا بتونی این بدبخت بیچاره را خوشبخت کنی . بیچاره پدر مادرش چه اوضاعی در سوره دارند که مجبور شدن دخترشان را به تو بدبخت تر ازخودشان بدهند.
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۷:۱۱
۳۲
agha_ehsan - تهران، ایران

خداییش اون الله صحرای عربستان در مورد مسایل پورن خیلی جلوتر از بقیه خدایانه . کدوم خدایی اینجوری تشویق به گروپ زدن کرده ؟ دلم آب افتاد . برم چهار تا زن سوری بگیرم با خودم بشیم پنج نفر ، شبها تا صبح حرکتهایی بزنیم که تو سایتهای پورن قفل باشه . صواب هم که داره . امام صادق و ممد هم که قراره تو آخرت پشتمون دران و حمایت کنن . دیگه چی می خواین ؟
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۸:۵۳
۶۷
اقای شاکی - برمن، آلمان

خوب خدا را شکر این دو اسکول از جق زدن رهایی پیدا کردند، تو دانمارک هم ما یدونه فاطی داریم میتونید یک فشاری هم به او بیاورید
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۱
۴۲
Realman - کالیفرنیا ، ایالات متحده امریکا
شبیه احمدی نژاد هستش 🤣
شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ - ۲۰:۵۷
۴۵
Humpy - سیدنی، استرالیا
پس اینجوری میشه فهمید یکی عاشقته یا دروغ میگه ! خداییش این یکی عمرا به ذهنم میرسید
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۳
۵۲
ordak - بن، آلمان
اینکه زنت رفته خواستگاری برات معلومه چه....خلی هستید.زنکه حاضره بره تو باغوحش تو قفس کرگدنها زندکی کنه ولی ویط تو نباشه
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۶
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
به فرض محال، تمام افکار و توصیه‌های ایشان، به فرض محال، درست باشد، اما نکته‌ اینکه، ایشان اهل جنوب ایران هست، که پیداست هم زبان عربی‌ می‌داند و هم زبان فارسی‌، اما!، ایشون که به مردهای ایرانی توصیه‌ می‌کنه که برن سوریه زن بگیرن، آیا فکر این رو کرده که به جز ایشان و سایر همشهری‌هاش، سایر افراد ایرانی که زبان عربی‌ بلد نیستن، در سوریه هم دخترهای سوری زبان فارسی‌ بلد نیستن، پس مرد ایرانی که بره اونجا برای ازدواج، اونوقت با چه زبونی با زن سوریه‌ای‌ش بعد از ازدواج حرف بزنه؟ - یعنی باید اول -دو سال- زبان عربی‌ بخونه؟ تا بتونه تا حدی عربی‌ حرف بزنه بعد ازدواج کنه؟؟؟!!! لول ؛))) / حال چون این مطلب پربازید شده و صحبت از سوریه به‌میان آمده، -اگر مسئولین محترم سایت تایید در درج داشته باشند-، خاطره‌ای از خودم که سال‌ها پیش در مورد سفر به سوریه نوشته بودم و در محفلی مجازی به انتشار رسیده بود را، اکنون بازنویسی و ویرایش ساختم، و در ادامه، آن‌را در هفت کامنت پسین قرار می‌دهم. خاطره‌ی سفر به سوریه‌ی اینجانب در سن بین ۹ - ۱۰ سالگی - زمستان ۱۳۶۸ ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۵
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۱) در زمستان سال ۱۳۶۸ که کلاس چهارم دبستان بودم، یک روز پس از بازگشت از مدرسه به خانه، با خبر خوشحال‌کننده‌‌ای روبرو شدم که شیرینی‌ آن‌ هنوز از پس سال‌ها، برایم خوشایند و خاطره‌انگیز است. ماجرا از این قرار بود که چند سال قبل از آن‌، اسم ما از سوی خانواده‌ی مادرم، برای توری زیارتی‌سیاحتی. نوشته شده بود و اکنون دیگر زمان آن فرا رسیده بود - سفری دوهفته‌‌ای به کشور سوریه. شاید برای من از همان دوران، زیارت و سیاحت همچون حال، مفهومی‌ نداشت و تنها دوهفته آسودگی و رهایی از درس و مدرسه بود که فکر و خیالم را با خود همراه می‌ساخت و شوق روزهای آینده آن‌هم دور از درس و کتاب، برایم خوشحال‌کننده بود. --- سرانجام روز سفر فرا رسید و من بهمراه مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، خاله و پسرخاله‌ و همچنین یک خانواده که فامیل نزدیک شوهرخاله‌ام بودند و پسرشان نیز همسن من بود، با هواپیما راهی‌ سوریه شدیم. پس از ورود به سالن فرودگاه سوریه، صحنه‌ای عجیب و کمی‌ وحشتناک نظر من را بخود جلب کرد. زمانی‌که از گمرک فرودگاه عبور کردیم و به سالن اصلی‌ رسیدیم ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۶
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۲) در دو طرف مسیر حرکت تا درب اصلی‌ که به خیابان راه داشت، نرده‌های آهنی گذاشته بودند و تعداد زیادی از ایرانی‌‌ها در پشت آنها ایستاده بودند. آنها در اصل مسافرانی بودند که دوهفته قبل به سوریه آمده و حال پس از خاتمه یافتن دوران سفرشان، آماده‌ی برگشت به ایران و سوارشدن به هواپیما می‌شدند، اما در این میان، نقش کسانی‌ را نیز ایفا می‌کردند، که برای پیشواز مسافران تازه‌وارد -که ما بودیم- آمده بودند و با صدای بلند، شعارهای آن‌زمان را سر می‌دادند. شور و شوقی که آنها داشتند، کامل همانند این بود که دو هفته در یک جا بزور نگه‌شان داشته بودند، و حال که رها می‌شدند، از روی خوشحالی داد و فریاد می‌کشیدند و به زبان بی‌زبانی می‌گفتند ما داریم آزاد می‌شویم، حال نوبت شماست. بالاخره از این دالان پر سروصدا عبور کردیم و بر طبق برنامه‌ریزی کاروان، بهمراه دیگر همسفران سوار بر اتوبوس شدیم و به سمت هتل براه افتادیم. برنامه‌ی سفر بدین‌ترتیب بود که یک بخش از روز، با اتوبوس به دیدن جاهای زیارتی و تاریخی‌ شهر دمشق می‌رفتیم که دیدن آن‌ها بخاطر قدمت تاریخی‌ بسیار جالب بود ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۸
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۳) جاهایی‌ همچون باب‌الصغیر، آرامگاه آقای علی‌ شریعتی‌، چند مقبره و عبادتگاه‌های‌‌ باستانی و امثال آن. --- یک روز صبح همین‌که سوار اتوبوس شدیم، از بیرون ماشین و نزدیک درب هتل، ناگهان همهمه‌ای به گوش رسید و عده‌‌ای از ایرانی‌‌ها که هنوز سوار نشده بودند، به سمت خیابان کناری هتل دویدند. در این میان، برخی‌ دیگر از همسفرها نیز از جای خود برخواستند و در این جوزدگی از ماشین پیاده شده و به آن‌سو رفتند. ماجرا از این قرار بود که گویا در جلوی یکی‌ از مغاز‌های واقع در خیابان کنار هتل، یک زوج اروپایی یا امریکایی، با لباس سبک خودشان، مشغول به خرید بودند - چراکه کشور سوریه، از جهت قوانین پوشش، همانند قبل از ۵۷ در ایران بود - سینماها، کلوب‌های شبانه و مکان‌های مشابه نیز، عکس‌هایی از ستارگان زن نیمه‌برهنه را بر سردرب و تابلوهای خود داشتند و مدیر کاروان هر روز هشدار می‌داد، که اگر از زائران محترم ما، کسی‌ به چنین جاهایی برود و دیده شود!، با او برخورد خواهد شد!. آن روز صبح هم یکی‌ از مسافران تور ما، در جلوی آن مغازه، توریست‌های خارجی‌ را می‌بیند و قصد به‌ارشاد آنها می‌گیرد ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۹
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۴) سپس کار بالا گرفته، تا جایی‌که در جلوی هتل اپتدا زمزمه و سپس فریادهایی از سوی ایرانی‌‌ها آغاز می‌شود که در آنجا، دو خارجی‌ لخت هستند! و بدین‌ترتیب عده‌ای از مردان! با شعارهای مرگ بر --- راهی‌ آنجا می‌شوند. بودند مردانی نشسته در اتوبوس، که وقتی‌ واژه‌ی *زن لخت* را از بیرون شنیدند، از کنار همسرشان بلند شدند و آنها نیز در حالی‌که سر از پا نمی‌شناختند، با شوری وصف‌ناپذیر و شعارگویان، به سمت آن خیابان دویدند!. --- سرانجام آن‌روز با تاخیری یک‌ساعته، اتوبوس به‌راه افتاد و از منطقه‌ای به نام *بلندی‌های جولان* دیدن کردیم. یکی‌ از بهترین بخش‌های سفر برای بیشتر ما ایرانی‌ها، به‌ویژه در سفرهای زیارتی، *خرید کردن* می‌باشد - انگار که همه نذر دارند تا پول‌شان را برای خرید همان لباس‌ها و یا اشیایی که در وطن خودشان هم هست، حتم در چنین کشورهایی‌ زیارتی خرج کنند و سپس با دستی‌ پر و از همه مهمتر با حالتی پیروزمندانه و آسمانی، به آغوش میهن خود بازگردند. از این‌رو بود که ما نیز بهمراه فامیل، در ساعت‌های آزاد که تور برنامه نداشت، به خرید و سرکشی -بیش از اندازه- به مغازه‌ها می‌رفتیم ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۹
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۵) بازار شهر دمشق (حمیدیه) یا همان بازار معروف *شام*، یکی‌ از مکان‌های تاریخی‌ سوریه می‌باشد که قرار گرفتن در آنجا، خیال انسان را به قرن‌های دور پرواز می‌دهد. یک‌روز عصر بود که به‌خواست مادربزرگم، وارد مغازه‌ای در بازار شام شدیم که کاپشن و لباس‌های زمستانی می‌فروخت. فروشند‌های آن، دو جوان عرب سوریه‌ای بودند که با دیدن گروه چند نفری ما، شروع به پچ‌پچ و خندیدن کردند و هر وقت در بین گفتگوی پدربزرگ و مادربزرگ که برای ما نوه‌ها مشغول انتخاب لباس بودند کلمه‌ی *کاپشن* گفته می‌شد، این دو جوان با صدایی بلند‌تر از آنچه در حرف‌های بین خودشان داشتند می‌گفتند *کا پی‌ پی‌*، و سپس می‌خندیدند. آنها نمی‌دانستند که من، پسرک ۹-۱۰ ساله‌‌ای که دور از بقیه در گوشه‌ای از مغازه‌ی کم‌نور آنها ایستاده، برخلاف بقیه، حواسش به خرید و چانه‌زدن‌های زشت ایرانی‌وار که روی فروشنده را به خریدار باز می‌کند نیست، بلکه حواسش به آن‌ دو هست، آنها را می‌بیند، می‌شنود و حرص می‌خورد. --- شاید تنها مورد تحسین‌برانگیز در سوریه، آزادی در انتخاب پوشش و احترام به تمامی سلیقه‌ها بود ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۰
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۶) برخی‌ عصرها که از خرید و مغازه‌گردی برمی‌گشتیم، در خیابان اصلی‌ شهر دمشق که هتل ما (هتل*ایران*) قرار داشت، کمی‌ قدیم می‌زدیم و در این بین بود که نکته‌ی بسیار جالبی‌ نظر مرا بسیار بخود جلب می‌کرد. --- تقریب تمامی مغازه‌ها، در جلوی درب ورودی خود، دو بلندگوی بزرگ داشتند که سیم آن‌ها، به دستگاه دوست‌داشتنی آن سال‌ها، که همان ضبط استریو بود وصل شده بود. هنگامی که در پیاده‌رو از کنار مغازه‌ها عبور می‌کردیم، بصورت گوناگون و گاه یکی‌درمیان، از بلندگوهای یک مغازه، آهنگ شاد عربی‌ یا خارجی‌ پخش می‌شد که خواننده‌اش زن بود یا مرد، و از بلندگوهای مغازه‌ی کناری، صدای خواندن قرآن بگوش می‌رسید. هیچ‌یک از فروشنده‌ها و مغازه‌دارها، به دیگری و همسایه‌ی کنار دستی‌ خود نمی‌گفت که صدای ضبط را کم کن، بلکه با شیوه‌ای مسالمت‌آمیز، هر یک از آن‌ها به پخش موسیقی‌ و یا نوار قرآن مورد علاقه‌ی خود می‌پرداخت ~
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱
۴۴
Adamat7775 - خارکف، اوکراین
۷) --- سرانجام سفر ما پس از دو هفته به پایان رسید و خوشبختانه بدون شرکت در مراسم استقبال از گروه تازه، سوار بر هواپیما شدیم و به سوی ایران براه افتادیم، --- بسوی درس و مشقی اجباری که دیگر دلتنگ شده بودند، و از همه مهمتر، امتحانات ثلث دومی، که در انتظار بودند و پیش روی --- / پایان.
یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.