حمله تند و افشاگرانه محبوبه بیات به فاطمه معتمد آریا

رادیو فردا: بابک غفوری آذر
 
محبوبه بیات، از بازیگران قدیمی سینما، تئاتر و تلویزیون ایران است که بیش از چهار دهه در سطح اصلی فعالیت‌های هنرهای نمایشی ایران حضور داشت.

او که از دانش‌آموختگان دانشکده هنرهای دراماتیک است، بازیگرانی و کارگردانی را از دهه ۵۰ آغاز کرد و با بازی در فیلم «گوزن‌ها» به کارگردانی مسعود کیمیایی وارد سینما شد. او در بیش از ۴۰ فیلم بلند سینمایی و ده‌ها مجموعه تلویزیونی و نمایش بازی کرد و آثار مختلفی را هم بر صحنه برد.

 محبوبه بیات در نمایی از فیلم مسافرانخانم بیات از میانه دهه ۹۰ شمسی ساکن پاریس در فرانسه است. با او درباره فعالیت‌ها و دیدگاه‌هایش گفت‌وگو کرده‌ایم.
 
خانم بیات، فکر می‌کنم نزدیک به هشت سال شده که شما از ایران خارج شده‌اید. الان که به این سال‌ها و مجموعه اتفاقاتی را که در این مدت افتاده نگاه می‌کنید، آیا همچنان فکر می‌کنید در آن زمان تصمیم درستی گرفتید که از ایران خارج شدید؟ اگر اشتباه نکنم دست‌کم در همان سال‌های آخر حضورتان در حوزه تئاتر به نسبت پرکار بودید و نمایش‌های مختلفی را در ماه‌های قبل از خارج شدنتان روی صحنه برده بودید.
محبوبه بیات در خانه‌اش در پاریسمن تنها چیزی که دلتنگم می‌کند، عاطفه‌هایم است الان. وگرنه که از نظر شرایط... ببینید شرایط کاری ما در ایران آن‌قدر غیرقابل‌تحمل شده برای کسانی که نورچشمی نیستند، که وقتی من فکر می‌کنم به بچه‌هایی که هنوز آن جا هستند، دلم خون می‌شود. یک زمانی با احترام می‌آمدند دنبالمان و می‌بردندمان سر کار، و با احترام بر می‌گرداندند. زمانی که سر پروژه بودیم، حرمت داشتیم.

شان بازیگر به خاطر حضور یک مشت آدم غیرحرفه‌ایِ درواقع وابسته و بی‌خبر از هنر آن‌قدر پایین آمده بود که حتی سطح پایین‌ترین آدم‌ها فکر می‌کردند می‌توانند با بنده و امثال بنده روابط برقرار کنند. بی‌حرمتی‌ها. کارگردان‌ها یاد گرفته بودند فحاشی کنند و اصلا من این خشونت را در هنر نمی‌فهمم. هنرمند یک ویژگی‌هایی دارد. فحاشی یعنی چه؟ داد زدن و بی‌تربیتی کردن یعنی چه؟ بازیگرت خوب بازی نمی‌کند حتما انتخاب شما اشتباه بوده، حتما کارگردانی شما اشتباه است. درستش کنید. داد و بیداد کردن نداریم.

یعنی در واقع شما از مناسبات حرفه‌ای حاکم شده بر فضای سینما، تئاتر و تلویزیون ایران به نوعی دلزده شدید؟

بله، بله.

نسبت به فضای سیاسی و فشارهای نظارتی در آن مقطع به اندازه آن مناسبات، احساس سختی نمی‌کردید؟

چرا. از نظر سیاسی که من در واقع هنرپیشه طاغوتی بودم. حقوق من در اداره تئاتر قطع شد و من از اداره تئاتر بیرون آمدم، داستانش طولانی است خیلی. در مورد فضای سیاسی که من از روز اول، پادشاهی‌خواه بودم و مخالف انقلاب و پنهان هم نمی‌کردم. به همین دلیل، نزدیک‌ترین آدم‌های همکار و رفیق من گاهی به خانه من می‌آمدند و می‌رفتند، ولی بیرون که مرا می‌دیدند با یک فاصله‌ای سلام‌و‌علیک می‌کردند.

آنقدر که من از همکاران خودم صدمه خوردم از حزب‌اللهی‌ها صدمه نخوردم در نهایت. وقتی این‌ها برادر مرا کشتند، یک نفر به من تلفن نکرد یک تسلیت ساده بگوید.

خانم بیات، با همه این نکاتی که می‌گویدد، شما به خصوص در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بازیگر پرکاری بودید و در کارنامه شما هم فیلم‌هایی بوده که در مواردی در ستایش وقوع انقلاب سال ۵۷ است. بازی در آن فیلم‌ها با این روحیاتی که داشتید و اشاره کردید از ابتدا پادشاهی‌خواه بوده‌اید، اذیتتان نمی‌کرد؟ چگونه حاضر می‌شدید در آن فیلم‌ها بازی کنید؟
محبوبه بیات پیش از انقلاب ۵۷مسلماً همه چیز مطابق میل من نبود. ولی عزیزم، من یک زن تنها بودم. موقعی که انقلاب شد مجرد بودم و حقوقم هم در اداره تئاتر قطع شد. من مسئول زندگی خودم بودم. من روزها هم والیوم می‌خوردم بخوابم چون پول نداشتم یک نان بخرم. می‌خوابیدم تا نفهمم گرسنه‌ام. ولی مجبور شدم، برای اینکه به هر حال صاحبخانه کرایه‌اش را می‌خواست. هزینه زندگی سر جایش بود. حتی رفتم دنبال شغل‌های دیگر.

یک جایی رفتم و منشی شرکتی شدم اما مجبور شدم کیفم را بزنم زیر بغلم و از روی میز و صندلی‌ها بپرم در را باز کنم و بروم بیرون، چون که طرف فهمیده بود من هنرپیشه بوده‌ام فکر کرد من خیلی در دسترسم. حتی رفتم برای شغل‌های دیگر ولی جایی نبود که من کار کنم. مجبوری است، به هرحال همه آدم‌ها در آن مملکت دارند کار می‌کنند. این که آدم‌ها دارند کار می‌کنند با این‌که تعمداً بوق تبلیغاتی حکومت باشند، خیلی فرق می‌کند عزیزم.

در گفت‌وگویی هم که پیش‌تر داشتید، اشاره کردید که از همکاری با آقای مسعود ده‌نمکی در فیلم «رسوایی» ابراز پشیمانی کرده‌اید. اما فکر می‌کنید چه فضایی در سینما و تئاتر ایران بعد از انقلاب شکل گرفت که بسیاری از افراد برخلاف اعتقاداتشان مجبور به حضور در آثاری می‌شوند که به هر جهت می‌تواند جنبه‌های تبلیغاتی برای حکومت داشته باشد؟

ما کار دیگری که بلد نیستیم. کارمان همین است. آن مخابراتی با آن که مخالف است سر کارش مانده است. آن معلم مخالف است، سر کارش مانده. آن پزشک سر کارش مانده ولی مخالف است. وقتی شرایط زور و خشونت حاکم می‌شود، ناخودآگاه آدم مجبور به ماندن می شود. بعد هم وقتی ببیند تنهاست، وقتی یک گروهی همراهت نیستند که بتوانی یک اعتراضی بکنی ...

در تمام تظاهراتی که راجع به حجاب بود در اول انقلاب یا راجع به هر چیز دیگر، من در جمعیت بودم. با تمام وجود می‌رفتم، ولی حرف ما و سخن ما به جایی نرسید. مسئله چماق‌دارها بود. مسئله داستان‌های خشونت‌باری بود که این‌ها شروع کردند. از همه مهم‌تر همسایه‌های تو، نزدیکان تو، من می‌دیدم مخالفند و تن داده‌اند به این شرایط. و بعد هم زندگی است، تو باید بین مرگ و زندگی انتخاب می‌کردی در اصل. و امید به این که خب، من زنده بمانم شاید بتوانم کاری بکنم. شاید بتوانم یک روزی بر چیزی تأثیر بگذارم و تغییری بدهم.
محبوبه بیات در نمایی از فیلم مسافرانبعد هم اگر شما کارنامه من را نگاه کنید، بیشتر کارهایم آثار خانوادگی و مسائل اجتماعی روزمره است. انتخاب‌های من این جور کارها بود. مگر این که یک جاهایی به خاطر شرایط اقتصادی مجبور شدم یک پروژه‌ای را قبول کنم.

خیلی وقت‌ها هم مثلاً قصه قرار بوده مذهبی نباشد و عرفانی باشد، بعد که می‌روی سر کار می‌بینی طرف به خاطر سانسور و مشکلاتی که دارد، خط قصه را تغییر می‌دهد. مثلاً سریال‌های مذهبی و سریال‌های حکومتی را ببینید من در آنها نیستم، مثل آن سریال «امام رضا» و «امام علی» و این داستان‌ها؛ برای اینکه تأثیرگذاری این پروژه‌ها بالاست و من نمی‌خواهم در آن‌ها باشم. یا «معمای شاه» و چیزهایی که راجع به خانواده پهلوی ساختند. من رسماً گفته‌ام من گوشت و خونم از پهلوی است. من اینی که الان هستم، به عنوان یک زن آزاده که می‌توانم روی پای خودم بایستم، از پهلوی است. من هرگز نمی‌توانم در پروژه‌ای باشم که به پهلوی فحش بدهم.

شما هم تجربه کار در جریان اصلی سینما و تئاتر پیش از انقلاب را دارید و هم بعد از انقلاب را. به خصوص چند اثر شاخص پیش از انقلاب، فیلم‌هایی مثل «گوزن‌ها» و فیلم پر فروش و بسیار پرتماشاگر «در امتداد شب». نکته‌هایی در سال‌های اخیر مطرح می‌شود مبنی بر اینکه فضای کلی و روحیه و مضمون اصلی حاکم بر آثار هنری پیش از انقلاب معترض بود. چیزی که به نسبت قابل توجهی در آثار بعد از انقلاب دیده نشد و حجم فیلم‌های پروپاگاندا و همراه حکومت در زمینه‌های مختلف به شدت زیاد شد. چه اتفاقی افتاد؟ تاثیر سانسور بود یا در واقع روحیه خود سینماگران و آفرینشگران همین بود؟ چگونه شد که پیش از انقلاب ما فیلمی مثل «گوزن‌ها» را داشتیم، اما بعد از انقلاب نمونه چنین فیلم‌های معترض و معتقدی را نداشتیم؟

برای این که اصلاً شما بعد از انقلاب حق اعتراض نداشتید! مسئله سانسور به خصوص در آن شروع مصیبت ۵۷ آن‌چنان مانع می‌شد... حتی می‌توانم یک نکته مثبتش را هم بگویم. در دو سه سال اول به خاطر ترس از این ایدئولوژی اسلامی که مردم هم باور کرده بودند که این‌ها مسلمانند، حتی به عنوان یک زن آدم امنیت بیشتری هم احساس می‌کرد! چون مردها می‌ترسیدند و سراغ آدم نمی‌آمدند.

این‌ها فقط یک دو سال یک سخت‌گیری‌های سانسوری خیلی سنگین کردند، بعد قضیه خودی ناخودی شد. برای یک عده بود، برای یک عده نبود. خب کسی که برایش اجازه نبود و تحت سانسور بود، نمی‌توانست آن کاری را که دلش می‌خواست بکند. آن یکی هم که اجازه داشت و امکانات داشت، به خاطر این که جیره‌خور بود و در روابط بود علیه کسی حرف نمی‌زد.

بعد مسئله این است که ما یک مشکل بزرگ بین روشنفکران‌مان، هنرمندان و نویسندگان‌مان داریم، و آن این است که یک مشت آدم احساساتی که دنبال عدالت بودند و دنبال این بودند که دنیای بهتری در اطرافشان باشد، چون بسیار آدم‌های رمانتیک نازک‌دل آن‌چنانی و رویایی بودند، چپ را باور کردند و فکر کردند کمونیست‌ها یا سوسیالیست‌ها می‌توانند آن دنیای ایده‌آل را برایشان بسازند. به خصوص حزب توده که سرمایه‌گذاری سنگینی می‌کند و بسیار نفوذ دارد. این‌ها در محیط هنری نفوذ کردند و منویات خودشان را دیکته کردند.
محبوبه بیات در نمایی از فیلم مسافرانخانم بیات، در کارنامه شما، فیلم «مسافران» و همکاری‌تان با آقای بیضایی اثر شاخصی اثر است. برای آن فیلم نامزد دریافت جایزه جشنواره فیلم فجر هم شدید. به تازگی هم در کلاب‌هاوس شما یادآوری‌هایی داشتید از آن فیلم و نامزدی در آن دوره جشنواره فجر و جایزه‌ای که به شما نرسید. از همکاری با آقای بیضایی بگویید و از فضایی که آن سال حاکم بود و از جایزه‌ای که خودتان گفتید به نظر قرار بود به شما داده شود اما نهایتا به بازیگر دیگری داده شد.

ببینید، کار کردن با آقای بیضایی آرزوی هر بازیگری است در ایران. برای من هم یک فرصت و شانس جالبی بود و تجربه والایی بود. برای این که خیلی وقت‌ها کارگردان‌ها، درک نقش را سطحی منتقل می‌کنند. ولی آقای بیضایی جوری برای تو نقش را ترسیم می‌کند که احساس می‌کنی خودتی. و بعد نقش مال خودت می‌شود.

من خیلی خوشحالم، چون فکر می‌کنم توانستم ثابت کنم که به من ظلم شده در این سینما، و آن کارهایی که شایسته من بوده و نقش‌هایی که توانایی من در آن بوده به خاطر روابط سیاسی و به خاطر این که خلقیات من یک جوری است که اصولاً منزوی هستم، اهل مهمانی‌های آنچنانی نیستم و کلاً آدم گوشه‌گیری هستم، ... خب یک جاهایی هم آدم به ضرورت می‌رود و آن موقع هم می‌رفتیم. جشنواره فیلم بود، مهمانیِ بعد از جشنواره بود، معاشرت با دوستان بود، ولی من اصولاً لذتی از جمعِ زیاد نمی‌برم.

یعنی فکر می‌کنید جوایز جشنواره فجر به این دلایل به شما تعلق نگرفت؟ اگر اشتباه نکنم شما دو بار نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن نقش دوم بوده‌اید.

بله، سال بعدش هم بودم، با کار آقای قویدل.
در صحنه‌ای از فیلم مسافران، به همراه فاطمه معتمدآریاولی جایزه را نگرفتید. فکر می‌کنید آن مناسبات موجب شد؟

سال دوم اصلاً دعوتنامه هم برایم نفرستادند دیگر. برای این‌که خودشان از اول می‌دانستند مادر کیومرث پوراحمد جایزه را می‌گیرد. به هرحال آن خانم را خدا رحمتشان کند، با احترام یادشان می‌کنم، ولی آن خانم نقش خودش را بازی می‌کرد. یک مادربزرگ بود که در زندگی عادیش هم یک مادربزرگ بود. خلاقیت هنری‌ای نبود در آن کار.

خانم بیات، در مورد سانسور و نوع خاص مناسبات هنرهای نمایشی بعد انقلاب از همان سال‌های اولیه تاکنون، صحبت‌های مختلفی بود و هست. هر از چندی هم از سینماگران شاخص بعد از انقلاب صحبت‌های مختلفی درباره چگونگی مواجهه با این سانسور و مناسباتش منتشر می‌شود، درباره موضوع حجاب بازیگران زن تا نوع روابط انسانی. به تازگی هم اظهار نظری از یکی از بازیگران زن شناخته‌شده سینمای ایران بحث‌انگیز شده. شما که کاملاً این فضا را تجربه کردید و کاملاً در آن حضور داشته‌اید، بگویید بازیگران زن سینمای ایران چگونه با این فضا کنار آمدند؟ این موضوع پذیرش حجاب، پذیرش نوع ارتباط بین زن و مرد در آثار نمایشی، چگونه شد که در این فضای سینما و تئاتر و تلویزیون بعد از انقلاب حاکم شد و به نوعی انگار همه آن را پذیرفته‌اند؟

ما با شکنجه این چیزها را تحمل می‌کردیم! ما با جنگ اعصاب تحمل می‌کردیم. مسئله سانسور هم در جمهوری اسلامی باز خودی و ناخودی داشت. برای یک عده یک چیزهایی آزاد بود و برای یک عده نبود. باز در سینما دستمان بازتر بود، در تئاتر یک مقدار دستمان بازتر بود، ولی تلویزیون واقعاً شکنجه‌گاه است! حتی شما فکر کنید این‌ها با پارچه سینه‌های زن‌ها را می‌بندند که برجستگی سینه دیده نشود. حالا باز یک مقدار بهتر شده. ولی با مبارزه‌ای که زنان می‌کنند، یا اگر کارگردان قوی‌تر است و نفوذ بیشتری دارد، اوضاع کمی بهتر شده.

زمان ما، من حتی سرم را کج می‌کردم یک دیالوگ بگویم یارو می‌گفت نه، دارید دلبری می‌کنید. ولی بعد دیدم در همان زمان کلوزآپ من سانسور می‌شود چون لب‌های من درشت است مثلاً. ولی فلان خانم، او اشکالی نداشت کلوزآپش را بگیرند. خیلی چیزهای ریزی در سیستم سانسور جمهوری اسلامی وجود دارد که فاجعه است. ولی خودی و ناخودی هم دارد و برای یک عده خیلی کارها آزاد است و برای عده‌ای نیست. حتی برای کارگردان‌ها. الان این داستان می‌تو و این‌ها هم هست. من خودکشی کردم به خاطر این که مدیر تلویزیون گفت یا من یا اوین. رگ‌هایم را زدم...
در صحنه دیگری از فیلم مسافران به همراه مژده شمساییخانم بیات، حالا در مجموع وقتی سال‌های رفته را می‌بینید، از کارنامه کاری‌تان راضی هستید؟ فکر می‌کنید آن قابلیت‌های هنری شما در مجموع و آن توانایی‌هایی که داشتید، توانست به عرصه برسد و با نسل بعدی ارتباط برقرار کند؟

ببینید، من خوشبختانه در فضای مجازی که می‌بینم، حتی پاریس که هستم و مردم مرا در خیابان می‌دیدند و ایرانی‌ها ابراز احساسات می‌کردند، خوشحالم که من هنوز در یادشان هستم. نسل جوان می‌روند کارهای مرا می‌بینند و می‌آیند نظر می‌دهند، در توئیتر، در اینستاگرام و فیسبوک. البته این حساب‌های ما آن‌قدر بسته می‌شود و دوباره حساب جدید باز می‌کنیم که فالوورهای ما... خب می‌دانید چه سانسورهایی در فضای مجازی هست. سانسور در دنیا دارد آدم را دیوانه می‌کند.

ولی من خوشبختانه از یک نظر تأثیر خوبی بر تماشاگرم و مخاطبم داشته‌ام و آن این است که می‌دانند من ایرانی‌ام و به ایشان فکر می‌کنم و دغدغه‌شان را دارم. ولی من حتی قبل از این مصیبت ۵۷ هم گرفتار دوستانی بودم که... ما در جامعه همه تقصیرها را می‌اندازیم گردن حکومت و شاه، ولی نمی‌گوییم ما مردم خودمان چه قدر آدم‌های بدی هستیم. ما همدیگر را آزار می‌دهیم. ما غرورمان خدشه‌دار می‌شود و برای این که یکی از خودمان بهتر نباشد هزارجور توطئه می‌کنیم.

من در تمام زمینه‌ها پر از خاطره هستم، ولی خوشحالم به خاطر این که مردم باورم دارند و متوجه شده‌اند که من در جهت درستَ تاریخ ایستاده‌ام.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۶۲
آلترناتیو - فرانکفورت، آلمان

این که آدم‌ها دارند کار می‌کنند با این‌که تعمداً بوق تبلیغاتی حکومت باشند، خیلی فرق می‌کند. 🙏
یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۳:۴۱
۶۲
آلترناتیو - فرانکفورت، آلمان

(مردم هم باور کرده بودند که این‌ها مسلمانند)، خانم بیات از روز اول تو سال ۵۷ تمام مسببین انقلاب و سازندگان ج.ا. مسلمون واقعی بودند و هستند! دین شما و جمعیت عظیمی از ایرانیان فقط اسم اسلام را یدک می‌کشد بدون آنکه بدانند اسلام چیست، اسلام زن‌ستیز است، اسلام انسان‌ستیز است!! 😤
یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۳:۴۹
۴۷
Vafadar - برلین، آلمان
«متوجه شده‌اند که من در جهت درست تاریخ !!!!!! ایستاده‌ام».این حرف را فقط نان بنرخ روز ها می زنند.یکنفر از سران معروف اپوزیسیون درهمین برلین دوسه سال قبل همین حرف را زد و با پوزخند جمعیت ایرانی و ایرانی تبار روبروشد.بگذریم ازاینکه آخرماجرا درگیری وزدوخوردپیش آمد.
یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۴
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.