مستند جسورانه پگاه آهنگرانی با نام «من سعی می‌کنم فراموش نکنم» در مورد اعدام‌های دهه ۶۰

بخشی از تصاویر "من سعی می‌کنم فراموش نکنم" مستندی از پگاه آهنگرانی
بی بی سی:محمد عبدی ( منتقد فیلم)
"من سعی می‌کنم فراموش نکنم"، مستند جسورانه پگاه آهنگرانی، از اولین آثار سینمایی است که داخل ایران ساخته شده و به طور مشخص به اعدام‌های دهه شصت می‌پردازد. فیلمی که پا به حیطه‌ی ناگفته‌ها و ممنوعه‌ها‌ می‌گذارد.

این فیلم پس از نمایش در جشنواره ایدفا، به تازگی در جشنواره فیلم‌های مستند تسالونیکی به نمایش درآمد و به زودی در تورنتو، در جشنواره "هات داکس" بزرگ‌ترین جشنواره فیلم های مستند در آمریکای شمالی هم در معرض دید مخاطبان قرار خواهد گرفت؛ فیلمی تکان‌دهنده، نو و جسور از نسل جوانی که سوال می‌پرسد و به دنبال پاسخ‌هایش مرزها را در هم می‌شکند.

سیزده بدر سال ۶۷"من سعی می‌کنم فراموش نکنم" مستندی از پگاه آهنگرانیدر این فلیم مستند جهان از دیدگاه یک دختر هفت ساله روایت می‌شود، آن هم نه با تصاویر بازسازی شده و آرشیوی، بلکه با تعدادی عکس مخدوش شده و چند ویدئوی کهنه که همگی به مدد یک گفتار متن حساب شده و جذاب، همه ناگفته‌ها را با تماشاگرش در میان می‌گذارد.


راوی هفت ساله فیلم به ما می‌گوید که عاشق شاه غلام، دوست خانوادگی‌شان بوده، چهره‌ای انقلابی که "کیف می‌کرده برای او از انقلاب بگوید".

اما این راوی کوچک ناگهان شاه غلام را از دست می‌دهد؛ نه تنها دیگر از او خبری نیست، بلکه صورت او در همه عکس‌ها هم عامدانه مخدوش می‌شود و افراد خانواده حتی حضور شاه غلام در عکس را انکار می‌کنند.

این سرآغاز پرسش دختر هفت ساله‌ای است که حالا طبیعتا به جوان رعنایی بدل شده و می‌خواهد درباره بخش‌های ناگفته انقلابی بداند که حالا سرنوشت این مملکت را آشکارا به قهقرایی ترسناک و دردناک هدایت کرده است.
فیلم از یک عکس مخدوش شده آغاز می‌شود.

راوی به ما می‌گوید او شاه غلام است و این عکس اوست در سیزده بدر سال ۱۳۶۷.

روایت او آنقدر صادقانه و جذاب است (مثلاً درباره سختی یادگیری الفبا و ضرب و تفریق) که تماشاگر از همان ابتدا به راوی دل می‌بندد و با او پیش می‌رود.

تصاویری از شلوغی‌های انقلاب می‌بینیم و راوی به ما می‌گوید اینها تصاویری است که خود شاه غلام گرفته از انقلابی که در آن نقش فعالی داشته است.

شیوه روایت فیلم تا به انتها با نمایش عکس و همین‌طور نمایش فیلم‌هایی که شاه غلام خودش گرفته پیش می‌رود و عملا تماشاگر نیازی به هیچ نوع تصویر دیگری را حس نمی‌کند.

روایت، دقیق و باورپذیرتر می‌شود زمانی که جزئیات در آن نقش مهم و بسزایی ایفا می‌کنند. مثلا اشاره به اورکت آمریکایی در متن روایت انقلاب، اشاره به جزئیاتی است که در وهله اول ممکن است ضروری به نظر نرسد، اما به زیبایی فضا را می‌سازد و کمک می‌کند تا فیلم با همین تصاویر بسیار اندک، بسیار غنی به نظر برسد، در حالی که تماشاگر غالب تصاویر را تنها در ذهن خود می‌سازد.

اما همه آن شور و حال کودکی به‌علاوه شر و شور انقلابی شاه غلام، ناگهان با بن‌بست روبرو می‌شود: تصاویر انقلاب ناگهان برفکی می‌شود و فیلم به گسستی دردناک می‌رسد: "۱۰ سال از انقلاب شاه غلام گذشته بود که یک روز دیگر نیامد".
فیلم در ادامه از یک حذف تاریخی حرف می‌زند، جایی که صورت شاه غلام از عکس‌ها حذف می‌شود تا شناخته نشود: "از هر کی پرسیدم شاه غلام چرا عکسش ریخته، گفتند این شاه غلام نیست".

استفاده حساب شده و دقیق از صدا و موسیقی به کمک روایت می‌آید تا جملات تکان دهنده‌اش کارسازتر شوند: "از اون روز گفتن اسمش هم توی خانه ممنوع شد".

اینجا روایت یک خواب - که تنها در چند خط روایت می‌شود- به سندی غریب از احوال ترسناک دهه شصت ایران بدل می شود: "گفتم چرا پاکت کرده‌اند؟ گفت شاید ترسیده‌اند. گفتم هر کی می‌ترسید باید بر می‌‌داشت خودش رو پاک می‌کرد.

او گفت اون وقت صورت همه زنده‌ها پاک می‌شد و فقط اونهایی که مرده بودند می‌موندند!"

روایت راوی با روایت باقی بچه ها می‌آمیزد و بدون پناه بردن به شعار یا رویکردی سطحی و سیاسی، از جز به کل می رسد و از شاه غلام به نام‌های دیگری پیوند می‌خورد که داستان‌هایشان ناگفته مانده است: مهری، محمود، حسین و فرهاد و خیلی‌های دیگر که صورت‌هایشان خط خورد و حکومت خواست که حذف شان کند اما حالا، نسلی سربرآورده از نسل همین انقلاب، با جسارت تمام فریاد بر می‌آورد که "سعی می‌کند فراموش نکند".
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.