اعتراف راننده تاکسی به آتش زدن جسد دوستش
رأی دهید
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، شهریور امسال زن میانسالی با پلیس تماس گرفت و از ناپدید شدن برادر ۵۰ سالهاش خبر داد و گفت: برادرم مهران، ۲۰ سال قبل به خاطر اختلافاتی که با همسرش داشت، جدا از او و دخترش زندگی میکرد. سه روز قبل با من تماس گرفت و گفت با یکی از دوستانش به دماوند میرود، اما بعد از آن هرچه با تلفن همراه برادرم تماس گرفتم، جواب نداد، حتی به در خانهاش در شهرک اندیشه رفتم اما آنجا هم نبود .
با شکایت زن میانسال، به دستور بازپرس حبیب الله صادقی، تحقیقات در رابطه با یافتن مرد میانسال آغاز شد. در تحقیقات ابتدایی، کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت دریافتند مهران مدتی است با مرد میانسالی به نام فریبرز آشنا و طبق تحقیقات آخرین بار با او دیده شده است.
خانواده مهران مدعی شدند وی آخرین بار گفته بود که فریبرز اسناد و مدارک خانه و دو خودرواش را برداشته و او میخواسته با فریبرز صحبت و او را راضی کند تا بدون شکایت مدارک را پس بدهد.
بدین ترتیب با کنار هم قرار دادن مدارک و شواهد موجود، ردپای فریبرز در این پرونده محرز و به دستور بازپرس جنایی وی بازداشت شد.
اظهارات متناقض
فریبرز زمانی که مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، گفت: حدود ۵ سال قبل با مهران آشنا شدم، او دو خودروی تاکسی داشت و من برایش کار میکردم. از آنجایی که مدتی بود خودش نمیتوانست با تاکسی کار کند از من خواست با خودرواش کار کنم و برای تمدید مجوز تاکسیرانیاش هم باهم میرفتیم تا مشکلی برایش رخ ندهد. بعد از مدتی هم دوستانه یکی از تاکسیهایش را به من داد. روز حادثه مهران را سوار کردم تا با هم صحبت کنیم. بعد هم او را مقابل خانه خواهرش پیاده کردم و دیگر خبری از او ندارم.
اظهارات ضد و نقیض مرد میانسال و مدارکی که در تحقیقات به دست آمده نشان میداد که فریبرز حقیقت را نمیگوید و از سرنوشت مهران باخبر است، بنابراین به دستور بازپرس جنایی فریبرز در اختیار کارآگاهان اداره چهارم قرار داده شد.
ادعای عجیب
در ادامه تحقیقات فریبرز ادعای جدیدی را مطرح کرد: روز حادثه مهران را سوار خودرو کردم و با هم به سمت حسن آباد رفتیم تا در مورد اختلاف حسابی که پیش آمده بود صحبت کنیم. هوا رو به تاریکی رفته بود که ناگهان حال مهران بد شد خودش قرصی را که همراه داشت خورد اما حالش بدتر شد و من که ترسیده بودم خودرو را در کنار خرابهای نگه داشتم و مهران را از ماشین پیاده کرده و آنجا را ترک کردم. بعد از نیم ساعت عذاب وجدان به سراغم آمد و با خودم گفتم نکند بلایی سرش بیاید. بنابراین برگشتم، با اینکه نیم ساعت بیشتر نگذشته بود اما وقتی به سراغ مهران رفتم، با جسد سوخته او روبهرو شدم و از ترس فرار کردم.
با اظهارات فریبرز مأموران راهی محلی شدند که مدعی بود جسد را آنجا رها کرده اما هیچ اثری از او به دست نیامد. بنابراین از فریبرز بار دیگر تحقیق شد که این بار گفت: روز حادثه با مهران برای تسویهحساب مالی به سمت حسنآباد رفتیم. اما بین راه باهم دعوا کردیم که ناگهان حال مهران بد شد سپس او قرصهایی را که به همراه داشت، خورد اما حالش بدتر شد و دقایقی بعد هم فوت کرد. من که ترسیده بودم، به خاطر اینکه مرگش به گردن من نیفتد، جسدش را آتش زدم. بعد جنازه را داخل خودرو گذاشته به سمت پرند رفتم و زیر پل پرند گودالی حفر و جسد را داخل آن دفن کردم.
با اعترافات متهم، کارآگاهان اداره چهارم راهی پرند شده و جسد سوخته مهران را در حالی که سر نداشت، کشف کردند.
با اینکه احتمال میرود وی همچنان سعی در پنهان کردن بعضی حقایق دارد، تحقیقات از متهم در رابطه با این جنایت به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران ادامه دارد.