روایت این آقا از ملاقات شاه و خمینی ؛ یعنی هالیوود باید جایزه بده به فیلمنامه نویس اش

. البته آن روزهای گرم تابستان خمینی در یک اطاق نبود، بر خلاف آنچه که این مردک ادعا می کند، بلکه در بازداشتگاه پادگان بود. چیز پنهانی هم نبود. حتی مهم هم نبود. اگر از کادر نظامی آنروزگار کسی زنده باشد می توانند این مطلب را تأیید کنند.

تعجب افسران و کادر نظامی عشرت آباد آنروزگار که در لشکر گارد شاهنشاهی خدمت می کردند از این بابت بود که چرا یک عمامه به سر آورده اند انداخته اند بازداشتگاه پادگان انداخته اند ، که معمولا محل بازداشت سربازان خاطی بود.

طرفداران ضحاک خون خوار. بیائید اینو جمعش کنید ببرید ، تا بیشتر آبروی نداشته تون رو نبرده.

در ضمن یاد پادگان حشمتیه هم بخیر. تقریبا روبروی دروازه ورودی پادگان عشرت آباد یک مغازه کوچک تعمیر و فروش دوچرخه فروشی بود که پدرم سال ۱۳۴۷ دست من و برادرم را گرفت و با بلیط اتوبوس دو ریالی رفتیم عشرت آباد. و اولین دوچرخه ای را که یک دوچرخه دست دوم هم بود برای من و برادرم خرید. بعدها در بزرگسالی چندین اتومبیل نوی آخرین مدل گرانقیمت که خریدم، هرگز نتوانست به پای احساس شادی کودکانه خرید آن دوچرخه دست دوم قرمز رنگ که یکی از بهترین لحظات عمرم بود برسد. یادش بخیر

اصلاً شاه ، خمینی رو پشمش حساب نمیکرد که بخواد بره واسش شمشیر بکشه و اگر قصدش کشتن اون کثافت بود ، تبعیدش نمیکرد به نجف و میداد سر متعفنش رو راحت زیر آب کُنن ! در ضمن اون یازده سید اگر جُل و بورضه ای داشتند ، با کمک اون آقا اژدهای افسانه ای این احمق مفتخور ، جون خودشون رو نجات میدادند ، یکی یکی بدرک واصل نمیشدند !!

حاجی بی ناموس Rambo رو یادت رفت، بگو که اونم با تیرکمونش اون پشت قایم شده بود.

حاجی بی ناموس Rambo رو یادت رفت، بگو که اونم با تیرکمونش اون پشت قایم شده بود.

اصلاً شاه ، خمینی رو پشمش حساب نمیکرد که بخواد بره واسش شمشیر بکشه و اگر قصدش کشتن اون کثافت بود ، تبعیدش نمیکرد به نجف و میداد سر متعفنش رو راحت زیر آب کُنن ! در ضمن اون یازده سید اگر جُل و بورضه ای داشتند ، با کمک اون آقا اژدهای افسانه ای این احمق مفتخور ، جون خودشون رو نجات میدادند ، یکی یکی بدرک واصل نمیشدند !!

در ضمن یاد پادگان حشمتیه هم بخیر. تقریبا روبروی دروازه ورودی پادگان عشرت آباد یک مغازه کوچک تعمیر و فروش دوچرخه فروشی بود که پدرم سال ۱۳۴۷ دست من و برادرم را گرفت و با بلیط اتوبوس دو ریالی رفتیم عشرت آباد. و اولین دوچرخه ای را که یک دوچرخه دست دوم هم بود برای من و برادرم خرید. بعدها در بزرگسالی چندین اتومبیل نوی آخرین مدل گرانقیمت که خریدم، هرگز نتوانست به پای احساس شادی کودکانه خرید آن دوچرخه دست دوم قرمز رنگ که یکی از بهترین لحظات عمرم بود برسد. یادش بخیر

طرفداران ضحاک خون خوار. بیائید اینو جمعش کنید ببرید ، تا بیشتر آبروی نداشته تون رو نبرده.

تعجب افسران و کادر نظامی عشرت آباد آنروزگار که در لشکر گارد شاهنشاهی خدمت می کردند از این بابت بود که چرا یک عمامه به سر آورده اند انداخته اند بازداشتگاه پادگان انداخته اند ، که معمولا محل بازداشت سربازان خاطی بود.

. البته آن روزهای گرم تابستان خمینی در یک اطاق نبود، بر خلاف آنچه که این مردک ادعا می کند، بلکه در بازداشتگاه پادگان بود. چیز پنهانی هم نبود. حتی مهم هم نبود. اگر از کادر نظامی آنروزگار کسی زنده باشد می توانند این مطلب را تأیید کنند.

. البته آن روزهای گرم تابستان خمینی در یک اطاق نبود، بر خلاف آنچه که این مردک ادعا می کند، بلکه در بازداشتگاه پادگان بود. چیز پنهانی هم نبود. حتی مهم هم نبود. اگر از کادر نظامی آنروزگار کسی زنده باشد می توانند این مطلب را تأیید کنند.

تعجب افسران و کادر نظامی عشرت آباد آنروزگار که در لشکر گارد شاهنشاهی خدمت می کردند از این بابت بود که چرا یک عمامه به سر آورده اند انداخته اند بازداشتگاه پادگان انداخته اند ، که معمولا محل بازداشت سربازان خاطی بود.

طرفداران ضحاک خون خوار. بیائید اینو جمعش کنید ببرید ، تا بیشتر آبروی نداشته تون رو نبرده.

در ضمن یاد پادگان حشمتیه هم بخیر. تقریبا روبروی دروازه ورودی پادگان عشرت آباد یک مغازه کوچک تعمیر و فروش دوچرخه فروشی بود که پدرم سال ۱۳۴۷ دست من و برادرم را گرفت و با بلیط اتوبوس دو ریالی رفتیم عشرت آباد. و اولین دوچرخه ای را که یک دوچرخه دست دوم هم بود برای من و برادرم خرید. بعدها در بزرگسالی چندین اتومبیل نوی آخرین مدل گرانقیمت که خریدم، هرگز نتوانست به پای احساس شادی کودکانه خرید آن دوچرخه دست دوم قرمز رنگ که یکی از بهترین لحظات عمرم بود برسد. یادش بخیر

اصلاً شاه ، خمینی رو پشمش حساب نمیکرد که بخواد بره واسش شمشیر بکشه و اگر قصدش کشتن اون کثافت بود ، تبعیدش نمیکرد به نجف و میداد سر متعفنش رو راحت زیر آب کُنن ! در ضمن اون یازده سید اگر جُل و بورضه ای داشتند ، با کمک اون آقا اژدهای افسانه ای این احمق مفتخور ، جون خودشون رو نجات میدادند ، یکی یکی بدرک واصل نمیشدند !!

حاجی بی ناموس Rambo رو یادت رفت، بگو که اونم با تیرکمونش اون پشت قایم شده بود.

طرفداران ضحاک خون خوار. بیائید اینو جمعش کنید ببرید ، تا بیشتر آبروی نداشته تون رو نبرده.

در ضمن یاد پادگان حشمتیه هم بخیر. تقریبا روبروی دروازه ورودی پادگان عشرت آباد یک مغازه کوچک تعمیر و فروش دوچرخه فروشی بود که پدرم سال ۱۳۴۷ دست من و برادرم را گرفت و با بلیط اتوبوس دو ریالی رفتیم عشرت آباد. و اولین دوچرخه ای را که یک دوچرخه دست دوم هم بود برای من و برادرم خرید. بعدها در بزرگسالی چندین اتومبیل نوی آخرین مدل گرانقیمت که خریدم، هرگز نتوانست به پای احساس شادی کودکانه خرید آن دوچرخه دست دوم قرمز رنگ که یکی از بهترین لحظات عمرم بود برسد. یادش بخیر

اصلاً شاه ، خمینی رو پشمش حساب نمیکرد که بخواد بره واسش شمشیر بکشه و اگر قصدش کشتن اون کثافت بود ، تبعیدش نمیکرد به نجف و میداد سر متعفنش رو راحت زیر آب کُنن ! در ضمن اون یازده سید اگر جُل و بورضه ای داشتند ، با کمک اون آقا اژدهای افسانه ای این احمق مفتخور ، جون خودشون رو نجات میدادند ، یکی یکی بدرک واصل نمیشدند !!

حاجی بی ناموس Rambo رو یادت رفت، بگو که اونم با تیرکمونش اون پشت قایم شده بود.

. البته آن روزهای گرم تابستان خمینی در یک اطاق نبود، بر خلاف آنچه که این مردک ادعا می کند، بلکه در بازداشتگاه پادگان بود. چیز پنهانی هم نبود. حتی مهم هم نبود. اگر از کادر نظامی آنروزگار کسی زنده باشد می توانند این مطلب را تأیید کنند.

تعجب افسران و کادر نظامی عشرت آباد آنروزگار که در لشکر گارد شاهنشاهی خدمت می کردند از این بابت بود که چرا یک عمامه به سر آورده اند انداخته اند بازداشتگاه پادگان انداخته اند ، که معمولا محل بازداشت سربازان خاطی بود.

تعجب افسران و کادر نظامی عشرت آباد آنروزگار که در لشکر گارد شاهنشاهی خدمت می کردند از این بابت بود که چرا یک عمامه به سر آورده اند انداخته اند بازداشتگاه پادگان انداخته اند ، که معمولا محل بازداشت سربازان خاطی بود.

. البته آن روزهای گرم تابستان خمینی در یک اطاق نبود، بر خلاف آنچه که این مردک ادعا می کند، بلکه در بازداشتگاه پادگان بود. چیز پنهانی هم نبود. حتی مهم هم نبود. اگر از کادر نظامی آنروزگار کسی زنده باشد می توانند این مطلب را تأیید کنند.

حاجی بی ناموس Rambo رو یادت رفت، بگو که اونم با تیرکمونش اون پشت قایم شده بود.

اصلاً شاه ، خمینی رو پشمش حساب نمیکرد که بخواد بره واسش شمشیر بکشه و اگر قصدش کشتن اون کثافت بود ، تبعیدش نمیکرد به نجف و میداد سر متعفنش رو راحت زیر آب کُنن ! در ضمن اون یازده سید اگر جُل و بورضه ای داشتند ، با کمک اون آقا اژدهای افسانه ای این احمق مفتخور ، جون خودشون رو نجات میدادند ، یکی یکی بدرک واصل نمیشدند !!

در ضمن یاد پادگان حشمتیه هم بخیر. تقریبا روبروی دروازه ورودی پادگان عشرت آباد یک مغازه کوچک تعمیر و فروش دوچرخه فروشی بود که پدرم سال ۱۳۴۷ دست من و برادرم را گرفت و با بلیط اتوبوس دو ریالی رفتیم عشرت آباد. و اولین دوچرخه ای را که یک دوچرخه دست دوم هم بود برای من و برادرم خرید. بعدها در بزرگسالی چندین اتومبیل نوی آخرین مدل گرانقیمت که خریدم، هرگز نتوانست به پای احساس شادی کودکانه خرید آن دوچرخه دست دوم قرمز رنگ که یکی از بهترین لحظات عمرم بود برسد. یادش بخیر

طرفداران ضحاک خون خوار. بیائید اینو جمعش کنید ببرید ، تا بیشتر آبروی نداشته تون رو نبرده.