حکومت هیچ‌کس‌ها: دامادها، دخترخاله‌ها و فامیل‌های دور

مقام‌های جمهوری اسلامی مدام از یکدیگر تقدیر و تشکر می‌کنند و یکدیگر را باد می‌زنند یا باد می‌کنند تا مبادا فراموش کنند «هیچ‌کس»اندایندیپندنت فارسی :مجید محمدی
چه کسانی در نظام‌های تمامیت‌خواه مدیریت کشور را در دست می‌گیرند؟ با این سوال می‌توان سطح تمامیت‌خواهی را در ایران اندازه گرفت. هرچه مدیران یک کشور ابله‌تر و نادان‌تر و مطیع‌تر در برابر رهبر نادان‌تر از خود باشند، آن کشور بیشتر و آسان‌تر در ورطه اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی سقوط خواهد کرد. رهبران کره شمالی یکی از دیگری ابله‌تر و کودن‌تر بوده‌اند اما مدیریت کشور را به گونه‌ای سازمان داده‌اند که همه از رهبر کودن‌تر و ابله‌تر باشند.


به فهرست مدیران دولتی در دولت رئیسی نگاه کنید. جمعی از دخترخاله‌ها، دامادها، برادر دامادها، و عموزاده‌ها و عمه‌زاده‌های مقام‌های بالاتر و همسرانشان، به‌علاوه نیروهای امنیتی و نظامی. انتصاب‌های فامیلی دولت رئیسی را فرا گرفته است تا حدی که اعتراض (ملایم) برخی اعضای مجلس طرفدار وی و بوق اصلی تبلیغاتی نظام را نیز برانگیخته است. تا قبل از دولت رئیسی، مدیران دو قوه دیگر و نهادهای تحت نظر دستگاه رهبری همه به کوتوله‌هایی که ظرفیت اطاعت از یک فرد روضه‌خوان و بی‌سواد در کشورداری را داشتند و به واسطه روابط خویشاوندی قابل اعتماد بودند، تبدیل شده بودند. دولت رئیسی این امر را به سطح همه مدیران کشور بسط داد. معاون امور مجلس رئیسی علی‌رغم موج انتصاب‌های فامیلی اعلام کرد که «بنای دولت بر شایسته‌سالاری است».

توجیه این انتصاب‌ها، اعتمادپذیری است. اگر قرار باشد کار مدیران انجام وظایف حرفه‌ای با شفافیت باشد، دیگر مسئله اعتماد مدیر بالاتر محوری نخواهد بود. اعتماد مدیر بالاتر به راز نگهداری مدیر پایین‌تر وقتی لازم است که اولا همه دستگاه‌ها به کارگزاران نهادهای مذهبی و نظامی و امنیتی و تدارکاتچی اربعین و روز قدس تبدیل شوند، و ثانیا مدیریت ابزار فساد و توزیع رانت قرار گیرد. نظام‌های تمامیت‌خواه بر اساس شایستگی و لیاقت اداره نمی‌شوند. اصل بر وفاداری است، که با خویشاوندی، هم‌حزبی و هم‌گروهی بودن و پیوندهای ایدئولوژیک و مذهبی فراهم می‌شود. در نظام‌های مبتنی بر وفاداری، همه مقام‌های زیر رهبر هیچ‌کس هستند، چون اگر کسی باشند، رهبر از آن‌ها احساس خطر می‌کند و آن‌ها را سر به نیست می‌کند.

در همه نظام‌های تمامیت‌خواه چنین پدیده‌ای به‌تدریج تحقق می‌یابد. آنچه این نظام‌ها را سر پا نگاه می‌دارد، قدرت رهبری رهبران نیست، بلکه قدرت ضعیف نگاه داشتن عموم، قدرت حذف کسانی است که توانایی فردی قابل توجه و قدرت سازمان‌دهی و سرکوب دارند. چند فرد چاقوکش می‌توانند یک محله را تحت سلطه خود قرار دهند، اگر پلیسی در کار نباشد.

در نسل اول مدیران جمهوری اسلامی ایران افراد تحصیل‌کرده و دانشگاهی که با شایستگی خود به دانشگاه (و البته نه به مقام‌های سیاسی) رفته بودند وجود داشتند، اما بعد از این نسل، کسانی که در پست‌های مدیریتی جای گرفتند از بسیجیان، کمیته‌چی‌ها، اعضای سپاه پاسداران، نیروهای حراستی، و طلاب بودند که پس از کسب مقام برای گرفتن مدرک قلابی یا پولی اقدام می‌کردند. در دهه‌های سوم و چهارم، نوبت به آقازاده‌ها و دانشجویان دانشگاه‌های دو-زیست (حوزوی-دانشگاهی) و همه اعضای خانواده رسید.

ویژگی همه این‌ها این است که به علت وفاداری به «نظام» و خدمت به آن در مقام‌های نظامی، امنیتی، انتظامی، و خویشاوندی با مقام‌ها توانسته‌اند به این مدارج برسند. هیچ‌یک از این‌ها باقیات صالحاتی برای کشور و جامعه و نهادی باقی نخواهند گذاشت جز اتلاف، فساد، و ناکارآمدی. این‌ها بعد از کنار رفتن به‌سرعت از یادها نیز می‌روند، چون خدمتی به جامعه نکرده‌اند.

در جمهوری اسلامی ایران ۴۳ سال طول کشید تا ولی فقیه دوم و گروه وفادارش غیرخودی‌ها را که بی‌بصیرت، غیرمخلص، غیرجهادی، و غیرانقلابی نامیده شده‌اند از سر راه خود بردارند. هماهنگی نظامیان و روحانیت و دانشگاهیان و هنرمندان و غیره در حدی است که اگر یک فقیه کاملا وفادار به نظام سخنی در مورد عادی شدن روابط با دیگر کشورها بگوید، بوق‌های تبلیغاتی رژیم به وی حمله می‌کنند. رژیم جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گاه به اندازه سال ۱۴۰۰ هماهنگ و یکدست نبوده است و این یکدستی به اعمال سیاست‌های فاشیستی آن به‌شدت یاری رسانده است.

هیچ‌کس‌ها هیچ هنری جز تهدید و تحقیر و لاف‌زنی برای نمایش «خودِ فربه» و قلابی‌شان ندارند. از همین رو، مقام‌های سیاسی و نظامی و مذهبی جمهوری اسلامی ایران مدام خود را در حال جنگ با آمریکا و پیروزی مدام بر این کشور در همه عرصه‌ها می‌بینند. بعد از هر ادعای پیروزی، سیل تبریک مقام‌ها به سوی فرماندهان سپاه سرازیر می‌شود. مقام‌های جمهوری اسلامی مدام از یکدیگر تقدیر و تشکر می‌کنند و یکدیگر را باد می‌زنند یا باد می‌کنند تا مبادا فراموش کنند «هیچ‌کس»اند.

هیچ‌کس‌ها (افراد بدون منزلت اجتماعی و شایستگی) در جمهوری اسلامی ایران را در پنج گروه می‌توان مقوله‌بندی کرد:

سرداران. این گروه جمعی بسیجی بودند که بلافاصله بعد از پایان جنگ به آن‌ها درجات عالی نظامی به صورت کیلویی اهدا شد. این‌ها همان لات‌های محله‌ها و بدون هیچ‌گونه شایستگی هستند که فقط بر قامتشان لباس نظامی دوخته و درجاتی آویزان شده است.

آیت‌الله‌ها. عنوان آیت‌الله از هیچ گونه شایستگی علمی و اجتماعی در ایران حکایت نمی‌کند. این عناوین مثل نقل و نبات توسط رسانه‌ها و مقام‌های توزیع می‌شود و آن‌قدر تکرار می‌شود که حتی رسانه‌های دولتی فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان در خارج کشور هم آن‌ها را تکرار می‌کنند. این افراد حتی در دانش‌های قرون وسطایی حوزوی بی‌اطلاع هستند و با نظام تطبیقی تحصیلی عنوان دکتری نیز بدان‌ها داده می‌شود. طالبان پس از به قدرت رسیدن دارد همین کار را می‌کند و به ملاهای خود عنوان «دکتر» می‌دهد. اسلام‌گرایی شیعه و سنی تروریست‌ها را به عناوین دکتر و آیت‌الله مزین کرده است.

اساتید دانشگاه. اساتید دانشگاه در ایران پنج گروه هستند: فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌هایی که روحانیون ایجاد کرده‌اند (مثل جامعة‌الصادق یا دانشگاه مفید) که موسسه مدرک‌سازی برای خودی‌هاست، حوزه‌های علمیه که مدارک طلبه‌هایشان تطبیق شده و به عنوان دکتر در دانشگاه‌ها استخدام می‌شوند، فارغ‌التحصیلان رشته‌های تبلیغاتی و ایدئولوژیک مثل مهدویت و علوم قرانی و حدیث و مداحی که به حافظان قرآن و مداحان دکتری می‌دهند، بورسیه‌های تحصیلی داخل و خارج کشور که فقط به خودی‌ها داده می‌شود، و گروهی اندک از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های خارجی که همه گزینش شده و مثل میت در کف مرده‌شوی‌خانه عمل می‌کنند و ظرفیت علمی پایینی دارند. به همین دلیل، مدارک دانشگاهی در ایران از هیچ‌چیز جز نظام مدرک‌سازی اسلامی حکایت نمی‌کنند و نشانه ارزش علمی نیستند.

چهره‌های مشهور. با توجه به دولتی شدن ورزش و هنر و فرهنگ و ادبیات، هر کس که در ایران به شهرتی از این جهات می‌رسد کارمند دولت یا سپاه است یا به صورت ابزار تبلیغاتی برای آن‌ها کار می‌کند (مثل اصغر فرهادی یا عباس کیارستمی). مواردی که افراد توانسته باشند به این سیستم مافیایی نفوذ کنند یا شهرتی کسب کنند و بر فراز رژیم بایستند، بسیار اندک است. آن‌ها در درازمدت نمی‌توانند در شغل خود دوام بیاورند. فردی مثل شجریان که چنین مشخصه‌ای داشت شهرتش را از زمان دیگری داشت. حتی این افراد پس از چندی به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند.

ستاره‌ها یا سلبریتی‌های دولتی وضع مالی خوب خود را نه به واسطه کار برای ماشین تبلیغات دولتی، بلکه شایستگی خود می‌دانند، و مردمی را که چنین باوری ندارند، تحقیر می‌کنند: «هر آدمی که بعد از ۳۰ سال کار کردن نتواند برای خود و خانواده‌اش آسایش و رفاه فراهم کند، آدم بی‌دست‌وپایی است.» (بهاره رهنما، بازیگر سینما و تلویزیون دولتی) این چهره‌های مشهور معمولا با امنیتی‌ها و افراد درون رژیم رفت‌و‌آمد دارند (نگاه کنید به ارتباطات مدال‌آوران کشتی با سرداران سپاه و مقام‌های سابق قوه قضاییه که حتی پرونده‌های فساد دارند).

وزرا، وکلا و قضات. بی‌اعتبارترین اقشار اجتماعی در ایران مقام‌های رده دوم حکومتی در قوای سه‌گانه‌اند. همه می‌دانند که این‌ها بر اساس کدام روابط در مسندهای مذکور نشسته و به چه کارهایی مشغول‌اند. در منظر افکار عمومی، این‌ها از فاسدترین اقشار اجتماعی به حساب می‌آیند. تنها کسانی که می‌خواهند از قبال این افراد فسادی را بی‌هزینه انجام دهند یا به رانت و نان و نوایی برسند، در حول و حوش این افراد جمع می‌شوند. اکثریت قریب به اتفاق مردم حتی دیگر نام آن‌ها را نمی‌دانند و برای آن‌ها تره هم خرد نمی‌کنند.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۵
کیخسرو - کلن ، آلمان
بهترین و گویا ترین تحلیلی بود که تابحال در تفسیر رژیم اهریمنی ولایت وقیح خونده بودم!
شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۵
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.