پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۷ آگوست ۲۰۲۰
از روزی که پسرم به اتهام سرقت توسط پلیس دستگیر و روانه زندان شده است، دیگر هیچ آسایش و آرامشی در محل زندگی ام ندارم. همه همسایگان طوری به من نگاه می کنند که از شدت شرم نمی توانم سرم را بالا بگیرم. در هر کجای محله سرقتی صورت می گیرد، اول از پسر من شکایت می کنند، حالا هم در حالی مستأجرم شاکی شده است که پسرم از یک ماه قبل ... این ها بخشی از اظهارات زن 45ساله ای است که در پی شکایت مستأجر منزلش، به کلانتری احضار شده بود. وی با بیان این که پسرم از یک ماه قبل در زندان به سر می برد، پس چگونه به منزل مستأجرم دستبرد زده است، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 29 ساله بودم که از همسرم به خاطر اعتیاد و ولگردی طلاق گرفتم. آن زمان پسرم سه ساله بود و من نمی خواستم زیر دست چنین پدری بزرگ شود. می ترسیدم پسرم نیز مانند پدرش به دنبال مواد افیونی برود و آینده اش را تباه کند. از سوی دیگر زندگی با چنین مردی برایم بسیار زجرآور بود چرا که هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی کرد. خلاصه تصمیم خودم را گرفتم تا فرزندم را به دور از رفتارهای زشت پدرش بزرگ کنم تا روزی موجب سربلندی و افتخارم شود، به همین دلیل 16 سال قبل به هر سختی بود از «رمضان» جدا شدم و با خرید دو منزل نقلی قولنامه ای در حاشیه شهر زندگی جدیدی را در کنار پسرم آغاز کردم. اگرچه با کارگری و تحمل سختی ها دوست داشتم «عرفان» ادامه تحصیل بدهد، اما او در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرد و علاقه ای به درس نشان نداد. من هم که کاری از دستم ساخته نبود، به ناچار او را به تعمیرگاه خودرو بردم تا حرفه و هنری بیاموزد. محمدآقا از آشنایان قدیمی برادرم بود و تلاش کرد تا فوت و فن این کار را به پسرم بیاموزد اما در همین زمان، عرفان با پسری هم سن و سال خودش آشنا شد و با تشویق و ترغیب او به خلاف روی آورد. او پنهانی با دوستانش موادمخدر مصرف می کرد و بیشتر اوقاتش را با بهزاد و دوستانش می گذراند، در حالی که من فکر می کردم پسرم شبانه روز برای آینده خودش تلاش می کند تا این که قصد داشتم او را به سربازی بفرستم اما اطرافیانم به خاطر دلسوزی هایشان از من خواستند تا دو سه ماه استراحت کند و بعد به خدمت سربازی برود. من هم که یک مادرم، این پیشنهاد را پذیرفتم اما یک ماه بعد از کلانتری تماس گرفتند که پسرم را به خاطر دستبرد با کلید یدکی به منزل مستأجرم دستگیر کرده اند. تازه فهمیدم که در این ماجرا بهزاد و دوستانش نقش داشته و پسرم را فریب داده اند. خلاصه همدستان او با سپردن وثیقه آزاد شدند اما پسر من به خاطر وثیقه 200میلیون تومانی در زندان ماند. از آن روز به بعد، مستأجر منزل را تخلیه کرد و من زمانی که خانه را به فرد دیگری اجاره دادم، به او تاکید کردم که حتما قفل و کلید درها را عوض کند! با وجود این، به خاطر رفتار زشت پسرم دیگر نمی توانستم به راحتی در محل خودمان تردد کنم چرا که به زنی انگشت نما تبدیل شده بودم و نمی توانستم از خجالت سرم را بالا بگیرم. در همین حال هر کجا سرقتی می شد اول به سراغ من می آمدند تا این که دوباره منزل مستأجرم مورد دستبرد قرار گرفت و او از پسرم شاکی شد. وقتی به کلانتری آمدم تازه فهمیدم در تاریخی که مستأجرم ادعا می کند منزلش مورد دستبرد سارقان قرار گرفته، عرفان در زندان بوده، پس چگونه توانسته است لوازم منزل مستأجرم را سرقت کند. به سراغ آن همسایه رفتم و به او گفتم چرا به همین راحتی به دیگران تهمت می زنید؟ و... حالا هم اگرچه در تربیت فرزندم دچار غفلت شدم و نفهمیدم او با چه کسانی در ارتباط است، اما باز هم می خواهم او را از مسیر تباهی بازدارم تا زندگی اش را با ادامه این خلافکاری ها نابود نکند. شایان ذکر است، به دستور سرگردجعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) این پرونده پس از بررسی های کارشناسی و مشاوره های روان شناختی در دایره مددکاری اجتماعی به مراکز قضایی ارسال شد تا مسیر قانونی خود را طی کند.