پنجشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۸ - ۲۱ نوامبر ۲۰۱۹
ماموران کلانتری بانوان مشهد به رفتارهای دو زن و پسر بچه هشت ساله در صف اتوبوس مشکوک شده بودند به همین دلیل این سه نفر را زیر نظر گرفتند. رفتارهای پیرزن و زن جوان در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که با حرکت اتوبوس پسر بچه به ایستگاه بازگشت و دو زن دیگر نیز سوار اتوبوس نشدند. دقایقی بعد این سه نفر که گویی اعضای یک خانواده بودند به سمت نانوایی در همان نزدیکی رفتند و هر سه نفر در صف نان ایستادند. ظن ماموران هر لحظه بیشتر می شد تا این که پسر بچه گوشی تلفن همراهی را به طور پنهانی از دست زن جوان گرفت و از نانوایی بیرون رفت اما این کودک به طور اتفاقی کنار بانوی پلیسی ایستاد که آن ها را زیر نظر گرفته بود. پسر هشت ساله ناگهان با دیدن لباس فرم انتظامی و در حالی که دست و پایش را گم کرده بود گوشی را به سمت مامور انتظامی گرفت و گفت: من آن را ندزدیده ام و ... با این جمله ظن ماموران انتظامی کلانتری بانوان به یقین تبدیل شد و در یک اقدام غافلگیرانه دستبندهای قانون بر دستان دو زن گره خورد و اعضای این خانواده برای تحقیق درباره کیف زنی از شهروندان به کلانتری هدایت شدند و ... پسر هشت ساله که «صادق» نام داشت وقتی در برابر مهربانی های بانوان پلیسی قرار گرفت از نگرانی اش کاسته شد و با بیان این که من نمی خواهم دزدی بکنم! درباره سرگذشت خود به نیروهای انتظامی گفت: از زمانی که به یاد دارم پدر و مادرم اموال مردم را می دزدیدند. پدرم معتاد و بیکار بود به همین دلیل هر بار که پلیس آن ها را دستگیر می کرد من نزد پدربزرگ یا عمه ام می رفتم اما وقتی از زندان آزاد می شدند باز هم دوباره دزدی می کردند تا این که حدود یک سال قبل مادرم که از خیلی وقت پیش در زندان بود به دلیل بیماری اش آزاد شد ولی بعد از چند ماه وقتی از بازی به خانه برگشتم فهمیدم که مادرم مرده است. بعد از آن پدربزرگم سند یک خانه را برد و پدرم را که به خاطر سرقت در زندان بود آزاد کرد ولی او هنوز هم به کارهای خلاف خودش ادامه می داد. به همین دلیل من باز هم در خانه عمه ام زندگی می کردم. او و شوهرش نیز دزدی می کردند و مواد مخدر می فروختند. عمه ام که اکنون دستگیر شده است با مادربزرگم در صف های نذری، نانوایی، ایستگاه اتوبوس و ... کیف زنی می کردند و مرا هم با خودشان می بردند. مادربزرگم جلوتر از ما در صف می ایستاد و چادرش را اطراف زنانی می گشود که کیف گران قیمتی داشتند. عمه ام نیز در پوشش چادر مادربزرگم کیف آن زن را خالی می کرد و هر چه می دزدید به من می داد که کنارش ایستاده بودم من هم فوری گوشی، پول یا طلاها را بیرون از صف می بردم و بعد به مادربزرگم می دادم که آن ها را داخل لباس هایش پنهان کند. البته شوهر عمه ام به من یاد داده بود که وقتی گوشی به دستم رسید فوری سیم کارت آن را بیرون بیاورم و گوشی خالی را به مادربزرگم بدهم تا اگر کسی به ما مشکوک شد و با شماره همان تلفن تماس گرفت، گوشی زنگ نخورد و ما لو نرویم! من هم به خاطر این که کسی را نداشتم مجبور بودم به حرف های شوهر عمه ام گوش کنم چون او برایم کفش و لباس می خرید ولی هر چیزی می دزدیدیم به شوهر عمهام می دادیم تا آن ها را بفروشد فقط من دو تا از گوشی های سرقتی را به پدربزرگم دادم و ...
پس از بازجویی های تخصصی از دو زن دستگیر شده و تحقیقات میدانی به سرنخهایی رسیدند که نشان می داد پلیس با اعضای سابقه دار و خانوادگی یک باند بزرگ سرقت در مشهد روبه روست. ماموران با رصدهای اطلاعاتی و قرار صوری با شوهر زن جوان او را در حالی داخل خودرو دستگیر کردند که 10 کیف زنانه، دو گوشی سرقتی، 700 گرم تریاک و بیش از دو میلیون تومان وجه نقد از درون خودروی او کشف شد. همچنین نیروهای زبده تجسس به سرپرستی رئیس کلانتری بانوان، پدربزرگ صادق را نیز به همراه برادرزنش به دام انداختند و ده ها گوشی سرقتی دیگر را از این باند حرفه ای سابقه دار به همراه چندین بسته دستبندهای نقره ای کشف کردند. صادق نیز با دستور قضایی در حالی تحویل بهزیستی شد که تلاش پلیس برای شناسایی و دستگیری دیگر افراد مرتبط با این باند سرقت ادامه یافت.