ابراهیم یزدی؛ معتمدی که مغضوب شد

ابراهیم یزدی روز ۱۰ مهر سال ۱۳۱۰ در قزوین چشم به جهان گشود. او که در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران از نزدیک‌ترین مشاوران آیت‌الله روح‌الله خمینی و عضو شورای انقلاب بود، در نخستین دولت پس از انقلاب معاون نخست وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد، اما به سرعت به همراه یاران دیگرش در نهضت آزادی از قدرت کنار گذاشته شد و به منتقدان حکومت جدید پیوست.
 

او در سال ۶۹ در نامه‌ای به احمد خمینی ضمن اعتراض به سخنان او نسبت به خودش یادآور شد: "اگر کسی نداند، شما خوب می‌دانید که «برنامه سیاسی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقیح نمودند که بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت... تأسیس گردید. شما به کسی این اتهامات پوچ و بی‌اساس را زده‌اید که طراح و مؤسس سپاه پاسداران بوده است، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیه برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است..."

 
مواردی که آقای یزدی در این چند سطر نوشته نقش او را در شکل‌گیری و تقویت جمهوری اسلامی نشان می‌دهد.
 
آقای یزدی خاطرات خود را از کودکی، جوانی و سال‌های انقلاب تحت عنوان «شصت سال صبوری و شکوری» در سه جلد بازگو کرده که مبنای نوشته حاضر است.
پیشینه
 اجداد او یزدی بودند اما پدر بزرگش بعد از استقرار در قزوین به کار تجارت حنا به قفقاز مشغول شد، چرا که "حنای یزد ایران بازار مصرف خوبی در روسیه و قفقاز داشت".
 
خانواده یزدی متدین و متمول بودند و بنابراین جزو "اعیان متشرع" به حساب می‌آمدند.
 
به نوشته او، پدرش «خیلی «آخوندباز» بود و سخن روحانی محل، پیش نماز یا روحانی مبلغ مذهبی را حرف و سخن خدا و حجت می‌دانست.
 
پدر آقای یزدی بعدها به تهران مهاجرت کرد و کسب و کار مستقلی برای خود راه انداخت. به این ترتیب ابراهیم یزدی دوران کودکی و تحصیلات اولیه خود را در تهران گذراند.
 
او در حالی تحصیلات را پشت سر می‌گذاشت که وقایع شهریور ۲۰ و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین را شاهد بود. در همین زمان بود که نخستین تجربه سیاسی خود را از سر گذراند.
نخستین مواجهه سیاسی
 بنا به خاطرات یزدی در جلد اول، در آذر ۱۳۲۱ زمانی که او محصل مدرسه سادات بود، ناگهان سکوت مدرسه به هم ریخت و شاگردان در پی هیاهویی به خیابان رفتند. از آنجا که منزل یزدی در خیابان ایران نزدیک مجلس شورای ملی بود، او مجبور بود از جلوی مجلس عبور کند.
 
"موقعی به جلوی مجلس رسیدم که ...جمعیت کثیری در صحن مجلس موج می‌زد" و شعار می‌دادند. "نون و پنیر و پونه-قوام گشنه مونه".
 
حسین قوام نخست‌وزیر ایران بود.
 
به گفته آقای یزدی این اولین بار بود که او خود را در میان مردمی می‌یافت که علیه دولت شعار می‌دادند.
تحصیل در رشته داروسازی
 آقای یزدی در خاطرات خود نوشته است که پدرش در آن زمان مغازه بنکداری در تهران دایر کرده بود و به دو دلیل با ادامه تحصیل او مخالفت می‌کرد. یکی به خاطر القائات روحانیون که با تحصیل جدید جوانان مخالفت بودند و دیگر آنکه پدر به کمک او در اداره کار مغازه نیاز داشت؛ بخصوص که دو برادر بزرگ‌تر ابراهیم به دنبال ادامه تحصیل رفته بودند.
 
با این حال آقای یزدی که همزمان با تحصیل به پدر هم کمک می‌کرد، توانست امتحانات دارالفنون را به اتمام برساند و سال ۱۳۲۸ در رشته داروسازی ثبت نام کرد.
 
به این دلیل که "برنامه‌های درسی دانشکده داروسازی تماماً بعد از ظهر بود...با برنامه‌هایی که با پدر داشت هم‌خوانی بیشتری داشت".
 
آقای یزدی در خاطرات خود نوشته که با ورود به دانشگاه، "فصل جدید زندگی‌ام ورق خورد".
'همه ما بی‌رگیم'
 آقای یزدی در اواخر دوره تحصیلات داروسازی، برای مدتی در سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران مشغول به کار شد.
 
او در خاطراتش نوشته که در یکی از روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، پرستاری در یک درمانگاه می‌خواست از یک کارگر خون بگیرد، اما رگ او را پیدا نمی‌کرد.
 
کارگر اعتراض می‌کند و پرستار می‌گوید او رگ خوبی ندارد. «ناگهان کارگر برافروخته و عصبانی فریاد می‌زند، همه‌ی ما بی‌رگیم، اگر رگ داشتیم، مصدق سقوط نمی‌کرد و زندانی نمی‌شد.»
 
گفتنی است سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران را مصدق تأسیس کرده بود.
اولین محافل سیاسی
 آقای یزدی در خاطرات خود اشاره می‌کند که در سال ۱۳۲۵ زمانی که در دارالفنون تحصیل می‌کرد به واسطه برادر بزرگ‌ترش جذب «نهضت خداپرستان سوسیالیست» شد.
 
اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست، مسلمانانی نوگرا بودند که می‌خواستند هویت دینی خود را در جهان مدرن حفظ کنند.
 
به گفته یزدی، ایده این جمعیت «اندیشه سوسیالیسم بر پایه خداپرستی» بود.
 
برادر او برایش از «مسئولیت مسلمان بودن، ضرورت شناخت مبانی فکری دینی و فعالیت جمعی» حرف می‌زند.
 
محل برگزاری جلسه در خیابان ری در منزل محمد نخشب، مؤسس نهضت خداپرستان سوسیالیست بود. نخشب در این جلسات «با چشمان نافذ خود» بر مخاطب تأثیر می‌گذاشت و درباره محرومیت مسلمان‌ها و ضرورت مبارزه با ستم، برقرار عدالت اجتماعی، اهمیت استقلال کشور و لزوم تغییر سرنوشت مردم سخنرانی می‌کرد.
 
به گفته یزدی، نخشب بعد از صحبت‌هایش «با اصرار از هرکس می‌خواست تا نظر بدهد... و در بحث شرکت کند.»
 
آقای یزدی در این دوره از زندگی در نشر چند مجله مانند «دانش آموزان»، «فروغ علم» و «گنج دانش» مشارکت کرد و در «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» و «انجمن اسلامی دانشجویان» فعالیت کرد.
 
در وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که مصدق از سمت نخست‌وزیری استعفا داد، فعال بود و همان روز جلوی رد اصلی دانشگاه سخنرانی کرد.
 
یزدی که جزو دانشجویان فعال در صحنه آن ایام بود به یاد می‌آورد که "بعد از ظهر آن روز [پس از استعفای قوام]، نه پلیس و نه هیچ سربازی در خیابان‌ها دیده نمی‌شد. نظم شهر به طور کامل در دست مردم بود. در آن شب و چند شب و چند روز بعد از آن، دزدی و دعوایی و کار خلافی از کسی سر نزد و کلانتری‌ها به طور کامل خلوت بودند".
 
بعد از استعفای مصدق از نخست‌وزیری، قوام جای او را گرفت که با اعتراضات مردمی نخست‌وزیری او چند روز بیش دوام نیاورد.
 
او همچنین پس از کودتای ۲۸ مرداد، با «نهضت مقاومت ملی» همکاری و در آن عضویت داشت.
مهاجرت به آمریکا
 آقای یزدی در سال ۱۳۳۹ تصمیم گرفت برای تکمیل تحصیلات به آمریکا برود.
 
او در آمریکا به فعالیت سیاسی ادامه داد و به عنوان یک "مسلمان روشنفکر" به فعالیت پرداخت. او بعد از تأسیس نهضت آزادی ایران، به عنوان رئیس شورای خارج از ایران این تشکل سیاسی انتخاب شد.
 
آقای یزدی همچنین با برخی گروه‌های مبارز اسلامی در خاورمیانه ارتباط برقرار کرد و با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی در جنوب لبنان یک پایگاه آموزش نظامی راه اندازی کرد. از این‌رو نام او برای برخی جنبش‌ها و کشورهای اسلامی نامی آشنا بود.
ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده در کنار آیت‌الله خمینی رابطه با آیت‌الله خمینی
 آقای یزدی نوشته که در جریان "هجده سال غربت"، با آیت‌الله خمینی ارتباط داشته و «سال‌ها نماینده ایشان برای دریافت و هزینه‌ی وجوهات» بوده است.
 
او حداقل سالی یکبار به خاورمیانه و نجف سفر می‌کرد. هر وقت که دولت وقت عراق، آقای خمینی را تحت فشار می‌گذاشت، او برای رفع زحمت از یزدی و دوستانش کمک می‌خواست.
 
آقای یزدی می‌گوید که رابطه‌ای سازمان‌یافته با آقای خمینی داشت و به همین دلیل آقای خمینی در زمان ترک عراق از او خواست که با او همراه شود.
 
او در خاطرات خود شرح می‌دهد که به دشواری خود را به نجف رسانده و یک شب هم تحت نظر نیروهای امنیتی عراق در مهمانخانه‌ای اقامت کرده بود. صبح روز بعد درست موقع حرکت آقای خمینی به سمت کویت خود را به منزل او رساند.
 
آقای یزدی می‌گوید که پس از خودداری کویت از پذیرفتن آقای خمینی، او پیشنهاد سفر به پاریس را مطرح کرد، اما سال‌ها بعد از انقلاب احمد خمینی و برخی نزدیکان دیگر آقای خمینی منکر این ماجرا شدند.
گفت‌وگوهای صبحگاهی
 ابراهیم یزدی که در مدت اقامت آقای خمینی در نوفل لوشاتو همراه و یکی از افراد حلقه مشاورش بود، گفته است که برخی صبح‌های زود که در کوچه‌های «بسیار آرام، زیبا و خوش‌منظره» با بنیان‌گذار جمهوری اسلامی قدم می‌زد، درباره حکومت آینده ایران حرف زده است.
 
«آقا حالا دنیا خوب می‌داند که ملت ایران و شما چه نمی‌خواهید، ولی نمی‌داند چه می‌خواهید. اینکه بگوییم شاه برود کافی نیست. شاه باید برود، اما چگونه و به علاوه با رفتن او کشور با خلاء روبه رو می‌شود، ما چه برنامه‌ای برای بعد از رفتن او داریم؟»
 
سپس آقای خمینی از یزدی می‌خواهد که برنامه راهبردی تنظیم کند.
 
یزدی رئوس برنامه را تدوین کرد و آقای خمینی اصلاحاتی در «کپی متن‌ها» انجام داد.
 
این راهبرد شامل تشکیل شورای انقلاب، تشکیل دولت موقت و برگزاری رفراندوم برای تغییر سلطنت به «حکومت جمهوری اسلامی» بود. آقای یزدی اشاره کرده است که خمینی کلمه جمهوری را خط زد.
 
به گفته یزدی «برخی از اصلاحات خط خود آقای خمینی است و برخی خط حاج سید احمد آقا.»
پیشنهاد تدوین قانون
 چند ماه پیش از وقوع انقلاب، زمانی که مرتضی مطهری برای ملاقات با خمینی به پاریس آمده بود، یزدی به او می‌گوید که «تدوین پیش‌نویس قانون اساسی جدید» محتوای حقوقی نظام جدید حکومت یا جمهوری اسلامی را مشخص می‌کند.
 
او این نکته را به آقای خمینی پیشنهاد داده و او پذیرفته بود. سپس حسن حبیبی مسئول تهیه این پیش‌نویس شده بود.
آقای خمینی نباید این قدر حرف بزنند
 یزدی در خاطرات خود اشاره کرده که آقای خمینی در پاریس هر روز بعد از نماز شامگاهی برای حضار حرف می‌زد و این حرف‌ها ضبط و تکثیر می‌شد.
 
«آقای خمینی در این صحبت‌ها، از هر دری سخن می‌گفتند، که بعضاً ارتباطی با هم نداشتند. در فضای پاریس، به عنوان رهبر یک انقلاب بعضاً مطالب جالبی هم نبودند.»
 
مطهری در این باره به یزدی اظهار ناخرسندی می‌کند و می‌گوید: «نباید اولاً این قدر زیاد حرف بزنند و ثانیاً این حرف‌ها را بزنند.»
 
یزدی به مطهری پاسخ می‌دهد که قبلاً آقای اشراقی، داماد آقای خمینی به او تذکر داده، اما رهبر انقلاب توجهی نکرده است.
 
این بار مطهری به اتفاق یزدی این موضوع را به آقای خمینی یادآوری می‌کنند.
 
«بعد از سخنان مطهری، آقای خمینی به من نگاه کردند، یعنی نظر مرا جویا شدند. من سخنان مطهری را تأیید و پیشنهاد کردم که ایشان فقط روزهای شنبه، بعد از نماز ظهر و عصر، صحبت کنند.»
 
قرار شد یزدی مهم‌ترین مسائل روز ایران و جهان را برای او یادداشت کند و خمینی هم روزهای شنبه همان را بگوید.
مذاکره با آمریکا در آستانه انقلاب
 یکی از سرفصل‌های مهم زندگی یزدی حضورش در کنار خمینی در پاریس است. آن‌طور که از خاطراتش برمی‌آید یزدی یکی از مشاوران سیاسی مؤثر خمینی بود.
 
یزدی در خاطرات خود به پیام دادن آمریکا اشاره کرده است.
 
ماجرا از این قرار است که نماینده دولت آمریکا به محل اقامت خمینی تلفن می‌زند و خواستار صحبت با ایشان می‌شود و آقای خمینی یزدی را مأمور تماس و انتقال پیام‌ها می‌کند.
 
آن‌طور که یزدی نوشته ملاقات‌های کوتاهی در اواخر دی و اوایل بهمن ۵۷ صورت گرفته. مأمور آمریکایی به مهمانخانه‌ای نزدیک محل اقامت آقای خمینی می‌آمده و از روی یک متن پیام را می‌خواند. یزدی ترجمه آن را روی برگه می‌نوشته و با آقای خمینی در میان می‌گذاشته است. او پاسخ را هم مکتوب از روی یادداشت برای مأمور آمریکایی می‌خوانده است.
 
این ملاقات‌ها پنج بار تکرار شد.
 
محتوای آنها به طور کلی بر چند محور بود. ترس از کودتای ارتش در نبود شاه و راه افتادن حمام خون و جنگ داخلی در ایران، ترس از قدرت گرفتن «توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها»، تأخیر در برگشتن رهبر انقلاب به ایران، آینده رابطه ایران و آمریکا و اموال و سرمایه‌گذاری‌ها در ایران.
 
یزدی همچنین در خاطرات خود به ملاقات یک آمریکایی از طریق رابط دیگر با خمینی اشاره کرده است.
 
شخصی به نام مجتبی نوربخش یک آمریکایی به نام لئونارد فریمن را به شهاب‌الدین اشراقی، داماد آقای خمینی معرفی می‌کند. فریمن آقای خمینی را در محل اقامتش می‌بیند. خمینی از یزدی می‌خواهد که در ملاقات حضور داشته باشد و او در خاطراتش شرحی از آن دیدار ارائه داده است.
 
فریمن خود را تاجر معرفی کرد و محتوای حرف‌ها نگرانی آمریکا از قدرت گرفتن کمونیسم به خاطر خلأ بعد از شاه بود.
 
همچنین باید افزود که یزدی در خاطرات خود اشاره کرده که آقای خمینی از موضع مثبت فرانسه در کنفرانس گوادالوپ نسبت به ایران آگاه شده بود. آقای یزدی تصور می‌کند که ایشان از طریق صادق قطب‌زاده آگاه شده باشد.
پایان راه
 آقای یزدی با پیروزی انقلاب ابتدا در شورای انقلاب و سپس به عنوان معاون نخست‌وزیر و وزیر خارجه در دولت موقت مشغول شد. ضمن اینکه همچنان به آقای خمینی مشاوره می‌داد.
 
او مدتی نیز سرپرست روزنامه کیهان بود.
 
با استعفای دولت موقت، آقای یزدی به عنوان نماینده راهی مجلس اول شد.
 
اما او و همفکرانش با آغاز دهه شصت و حذف رقیبان توسط جمهوری اسلامی از حاکمیت خارج شدند. به نظر می‌رسد ارتباط او با آقای خمینی قطع شد.
 
آخرین دیدار او با بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در سال ۶۴ بود که به خواست آقای خمینی صورت گرفت و یزدی درباره جنگ توصیه‌هایی به او کرده بود.
 
آقای یزدی پس از درگذشت مهدی بازرگان در سال ۱۳۷۳ به عنوان دبیرکل نهضت آزادی انتخاب شد.
 
او پس از انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۷۶ و در دوران اصلاحات به همراه گروهی دیگر از چهره های سیاسی منتقد حکومت بر فعالیت‌های سیاسی خود افزود.
 
آقای یزدی در سال ۱۳۸۴ و در پایان دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد و گفت این فرصتی است برای حکومت که رفتار خود را در قبال منتقدان اصلاح کند، اما شورای نگهبان صلاحیت او را رد کرد.
 
پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ که اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد در آن به اعتراضات گسترده انجامید، آقای یزدی چند بار بازداشت و هر بار مدتی زندانی شد.
 
او در سال‌های پایانی عمر با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۴
فارسان - مرکزی، ایران
این جانور انقلابی مصدقی تازه سقط شده !چند گانه سوز بودند هم سر در آخور آخوند داشتن وهم سردر آخور سوسیالیست و کمونیست!!و سر آخر مزدور و نوکر و جاسوس ciaکار خیانت را تمام کردن!!!!!؟؟؟؟؟خدایش نیامرزد و روحش با خاعنین ایران محشور گردد
دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۹
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
[::فارسان - مرکزی، ایران::]. آخه تو خودتو چی حساب میکنی همش درباره مصدق نظر میدی. برو سر زمینت به کشاورزیت برس.
دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۷
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.