بلیط بخت آزمایی تقلبی

شاپور بختیار در پرسش و پاسخ با خبرنگاران در بهمن ۵۷رادیو فردا , جواد خادم ( ، وزیر کابینه شاپور بختیار و یکى از بنیان گذاران " اتحاد براى دموکراسى در ایران")
یادداشت مهدی مظفری که با عنوان «بختیار کشته شد اما نمرد»روی وبسایت رادیو فردا منتشر شد، با واکنشهای فراوان و گوناگونی رو به رو شد. من شاپور بختیار را سى سال میشناختم و سه سال با او همکاری نزدیک داشتم. از ابن رو، لازم و سودمند میدانم درباره این شخصیت تاریخ معاصر ایران توضیحاتی بدهم تا جوانان حال و آینده تصویر روشن تری از بختیار داشته باشند و اگر روزى شخصى با چنین مشخصات یافتند بخت خود را با او آزمایش کنند. 
 

شاپور بختیار مردی مؤدب، دموکرات، با فرهنگ و تحصیل کرده، مصمم، قانونمدار، سخاوتمند و وفادار بود. همزمان با جنگ جهانی دوم، او در فرانسه دانشجوی حقوق بود. اما در دوره اشغال فرانسه توسط ارتش هیتلری، با انگیزه مبارزه با نازیسم، با فرانسویانی که به طور مخفیانه با اشغالگران کشورشان مبارزه میکردند، همکاری داشت. مبارزه با فاشسیم در ذهنیت او جا گرفته بود و از همین رو، بارها خطر  فاشسیم مذهبى را به یارانش در جبهه ملى و به خصوص به آقاى مهدی بازرگان یادآور شد. تا آنجا که من اطلاع دارم، همکاری بختیار با مقاومت ملی فرانسه علیه نازیها به شکلی نبود که بختیار شخصاً اسلحه به دست گرفته و کسی را کشته باشد. او در ایران هم به سربازی نرفته بود زیرا در پایان تحصیلاتش، پیش از بازگشت به ایران، با یک دختر فرانسوی ازدواج کرده بود و طبق قانون آن زمان ایران افراد متاهل از خدمت سربازی معاف بودند.

 
بختیار ایران را، وجب به وجب خاک ایران را، به خوبی میشناخت. از عمق بیسوادى و فقر مردم آگاهی داشت و برای تامین حقوق حقه کارگران تلاش میکرد. تاریخ ایران را به خوبی میشناخت و میدانست که روحانیت چهار بار باعث تجزیه ایران شده است. با شعر و ادبیات ایران آشنا بود و هزاران بیت شعر فارسى را از برداشت. حافظ شناس بود و درباره عرفان و تصوف ایرانى مطالعات عمیق داشت. تاریخ روابط بین الملى ایران را خوب خوانده بود. اما به مسجد نمیرفت و پای منبر آخوند نمی نشست، خود را مقلد هیچ آخوندی نمیدانست و آداب دین را به جا نمیآورد.
 
در زمان نخست وزیری محمد مصدق، در گرماگرم نهضت ملی و خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس، شاپور بختیار مدیرکل کار خوزستان بود. چنین مسئولیت حساسی را، آنهم در مرکز آن مبارزه ملی، به هر کسی واگذار نمیکنند. در دوره معاونتش در وزارت کار، بختیار طرح بیمه هاى اجتماعى کارگران را تهیه کرد. او عملاً وزارتخانه را اداره میکرد زیرا دکتر ابراهیم خلیل عالمى اغلب بیمار و غایب بود و مصدق با علاقه‌ای که به عالمى نمیخواست او را برکنار کند.
 
بعد از کودتاى ٢٨ مرداد، به سبب خفقان سیاسى، مردم ایران عملاً سیاست و سیاستمداران را به دست فراموشى سپرده بودند. در سالهاى نزدیک به انقلاب، تریبون در دست مذهبیون بود زیرا شاه از سوی آنان یا خطری احساس نمیکرد یا در هر حال آنان را برای رژیم خود کمتر از ملیون خطرناک میدانست. با این حال، در سالهای پیش از انقلاب، شاپور بختیار یک از سه گرداننده اصلی جبهه ملی بود و از همین موضع، همراه با کریم سنجابی و داریوش فروهر، در خرداد ۱۳۵۶، نامه‌ای به شاه نوشت و او را به رعایت کامل اصول دموکراسی و قانون اساسی فراخواند.
 
پس از ۲۸ مرداد، بختیار از کار دولتی کناره گرفت و پیشنهادهایی برای قبول سفارت یا وزارت را نپذیرفت. او برای حفظ وفادارى خود به آرمانهای مصدق، ترجیح داد بعنوان یک حقوقدان بین الملل، براى امرار معاش، مشاور شرکت هاى خارجى در ایران باشد. زندگى ساده او نشانه درآمد مختصر او بود.
 
بختیار، با اینکه همیشه به مبارزه مسالمت آمیز در چارچوب قانون اعتقاد داشت، شش بار به زندان رفت. او در آخرین تلاشها برای حفظ ایران از فرو افتادن به ورطه حکومت دینی، به کریم سنجابى پیشنهاد کرد به جای او نخست وزیرى را بپذیرد.
 
قبولى نخست وزیرى در آن جو هیجان زده نه تنها جاه طلبى نبود، بلکه فدا کردن خود براى نجات ایران و جلوگیرى از تسلط مذهب و روحانیون بر تمام شئون زندگى مردم به شمار میرفت. سنجابی این پیشنهاد را نپذیرفت و ترجیح داد با خمینی بیعت کند. پس از تسلیم کریم سنجابى در پاریس، بختیار براى نجات کشور وارد میدان شد اما او میدانست که او آخرین کسى خواهد بود که  شاه او را نامزد نخست وزیرى کند. پس از اینکه صدیقی و سنجابی از پذیرفتن مسئولیت نخست وزیری سر باززدند، چه گزینه دیگری برای شاه باقی مانده بود؟
 
در آستانه انقلاب، سنجابی، فروهر و به ویژه مهدی بازرگان بسیار کوشیدند بختیار را با خود همراه کنند و او را به اردوی پیروان خمینی بکشانند اما بختیار فریب مهدی بازرگان را نخورد. او نگران درگیرى ارتش با مردم بود. از ارتشى که بیش از شش ماه در خیابان با تظاهرکنندگان در تماس بود نمیشد برای سرکوبی انقلاب استفاده کرد. بختیار نگران فرو پاشى ارتش بود.
 
او نمیخواست فرصتى براى دشمنان ایران فراهم سازد. تسلیم ارتش در مقابل خمینى قابل پیش بینى بود چون ارتش ایران تنها یک فرمانده داشت، شاه. با تزلزل و بی‌ارادگی شاه، شاید به سبب بیماری و تحت تاثیر داروهایی که ناگزیر بود مصرف کند، حتی اگر شاه در ایران هم میماند، نمیتوانست مانع پیروزی انقلاب شود. برخی به گونه‌ای از ارتش سخن میگویند که گویی ارتش با همه نیرو و توانش در اختیار بختیار قرار گرفته بود. واقعیت این است که اعلام حکومت نظامی، آوردن سربازان از سربازخانه‌ها به خیابانها ولی عدم اجرای قانون حکومت نظامی آسیب جدی به ارتش وارد آورده و آن را دچار آشفتگی بیسابقه‌ای کرده بود. اگر با آن ارتش میشد جلوی انقلاب را گرفت، چرا شاه و ژنرالهایش نگرفتند؟ این ادعا که ارتش به دستور آمریکایها با خمینى ساخت، ساده اندیشى است. ابر قدرتها هم خوشحال میشوند که مردم ایران چنین  بیاندیشند. 
 
ارتش در سال ۱۳۵۷ توانایى درگیرى با مردم را نداشت. امروز هم ندارد. سربازان، درجه داران و افسران ارتش از همین مردم هستند و اشتباه است اگر حکومتی بخواهد برای سرکوبی مردم از ارتش استفاده کند. کنترل شورشهای شهری و مقابله با مردم غیر از نبرد در میدان جنگ است. با آگاهی از این امر است که خامنه اى براى مقابله با خیزشهای مردمى از پاسداران استفاده کرده و میکند. 
 
بختیار به شاه تکلیف نکرد که از کشور خارج شود. شاه تصمیم خویش برای خروج از کشور را قبلاً گرفته بود وگرنه، میتوانست شرط غلامحسین صدیقی برای نخست وزیری را بپذیرد و در کشور بماند. به نظر بختیار، خروج شاه این امکان را میداد که  بتوان در محیطى بدون تهدید با خمینى مذاکره کرد و شاید نیروهاى چپ و ملى با جدایى از اسلامگرایان موقعیت خمینى را ضعیف کنند و دولت بتواند برای حفظ منافع ملی ایران به سازش یا توافقی با خمینى دست یابد اما این یک توهم بیش نیست که در صورت استعفای بختیار، امکانش بود که خمینی او را در نخست وزیری ابقاء کند. قانونمداری بختیار، آزاد اندیشی او و اعتقادش به جدایی دین از دولت، اجازه گرفتن حکم نخست وزیرى از خمینى را به او نمیداد.
 
پس از کوشش نافرجام براى ملاقات با خمینى در پاریس، بختیار تردیدى نداشت که بخت بسیار کمى که برای کنترل اوضاع داشت، از بین رفته و موفقیت او براى جلوگیرى از انقلاب منوط به معجزه است. بنابراین کوشش اوفقط در راستاى مذاکره  با عوامل خمینى در تهران بود که شاید نتیجه مثبت داشته باشد. 
 
یکى از ایرادهای جبهه ملى به شاه، ژاندارم خلیج فارس بودن او بود. برای تحقق خواست جبهه ملی و نیورهای چپ، بختیار قرارداد خرید هواپیماهاى اف ١٦ را لغو کرد، به مطبوعات آزادى داد، زندانیان سیاسى را آزاد و ساواک را (که از یک سال پیش از انقلاب عملاً خنثی شده بود) منحل کرد. این اقدامات کوچکترین اثرى در نتیجه انقلاب نداشت ولی ممکن بود بتواند کمکى به جدایى نیروهاى ملى و چپ از اسلامگرایان باشد. 
 
هنوز هم پس از گذشت ۳۸ سال برخی با حسرت میگویند کاش بختیار دستور میداد هواپیمای حامل خمینی را ساقط کنند یا به شیوه دیگری او را میکشت تا ایران به چنگ دیکتاتوری دینی نیفتد. این ساده اندیشی است. کشتن خمینى نه تنها راه حل نبود بلکه در آن زمان، میتوانست ایران را به وضعیت امروز سوریه دچار کند و در درازمدت، ادعای مظلومیت مذهب را تشدید و تقویت میکرد و ده‌ها نسل آینده را گرفتار میساخت. 
 
در روز ٢٣ بهمن ۱۳۵۷ لبخند دو نفر را هرگز فراموش نمیکنم؛ کریم سنجابى و مهدی بازرگان که شکست همرزم سابق را به حساب موفقیت خود گذاشتند و یادآور شدند که بختیار باید به اندرز آنها گوش میداد و نخست وزیری شاه را نمیپذیرفت. اما آنها هرگز در انتظار سرنوشت شوم خود که در سیاهى دثار خمینى رقم خورده بود، نبودند. مرگ آنان در صحنه سیاست و کشتن بختیار دو نقطه متقارن بود. شکست در پیروزى و پیروزى در شکست. جوانان و نسل هاى آینده باید از سرنوشت این سه نفر بیاموزند. قضاوت تاریخ آنى نیست. 
 
عصر روز ۲۲ بهمن، بختیار ساختمان نخست وزیری را ترک کرد و مخفی شد. حفظ جان بختیار در مدت اختفا، فقط و فقط به لطف خانواده او و دوستان بسیار نزدیکش بود و نه هیچکس دیگر. خروج او از کشور آغاز مرحله دوم مبارزات او بود. ده سال در خارج از کشور پایه هاى رژیم را لرزاند. برای خروج او از ایران، اسرائیل کمک کرد. اگر بختیار در ایران میماند و به دست شیخ صادق خلخالى اعدام میشد، فقط میتوانست یکی از هزاران قربانی این دژخیم باشد که دهها و صدها شخصیت با ارزش ایرانی را به قتل رساند و خاطره‌ای در یاد آزادیخواهان. اما مبارزات ١١ ساله او در اروپا درسی به نسلهاى آینده داد که براى از بین بردن فاشسیم باید مبارزه کرد و در این مبارزه از مرگ نهراسید. 
 
بختیار مردى نبود که براى نابودى دشمن مردم ایران از چیزى کوتاهى کند، حتى از دریافت کمک از خارجى. کدامیک از گروههای سیاسی چپ و راست و مذهبی آن روزگار ایران کمک خارجی دریافت نکردند؟ او با صداقت تمام دریافت کمک از عراق را اعلام کرد. بر عکس خمینى، احمد مدنى و ابوالحسن بنى صدر که جسارت آن را نداشتد. آنها میاندیشیدند که از بختیار زیرک تر هستند ولی در دنیاى دیجیتال کنونى که دنیا را به دهکده کوچکى تبدیل کرده، هیچ چیز پنهان نمیماند. اما دریافت کمک از عراق بختیار را به همدست و مدافع صدام حسین تبدیل نکرد. در روزگاری که صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را کان لم یکن اعلام کرده بود، بختیار در همه پیامها، مصاحبه ها، بیانیه‌ها و سخنرانیهایش بر اعتبار و ضرورت احترام و اجرای قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره تاکید میکرد و سیر حوادث نشان داد که حق با او بود.
 
کودتای نوژه یکی از نقاط عطف در مبارزات سیاسی شاپور بختیار است. برخی  شکست کودتاى نوژه و حمله صدام به ایران را به یکدیگر وابسته میدانند و بر این باورند که دولت عراق در جریان طرح کودتا قرار داشت، آن را به حکومت خمینی لو داد تا ارتش تصفیه شود و او امکان حمله به ایران را بیابد. در اینجا به دو نکته اشاره می کنم:
 
نخست اینکه طرح و تشکیلات کودتا اشکالهای فراوانی داشت تا جایی که تقریباً همه آنهایی که ادعا کردند کودتا را کشف کرده اند (مشخصاً حزب توده و ادعای هاشمی رفسنجانی مبنی بر اینکه یکی از پرسنل نیروی هوایی کودتا را به او لو داد) به احتمال زیاد راست میگفتند. 
 
و دوم، تا آنجا که به عراق مربوط میشود، من میتوانم بگویم که آنها میدانستند قرار است یک حرکت نظامی صورت بگیرد اما از جزئیات طرح کودتا اطلاع نداشتند و نمیتوانستند آن را لو داده باشند.
 
بسیاری از مردم به برنده شدن در بخت آزمایی امید میبندند. شاید این تشبیه از واقعیت به دور نباشد که در ١٥ دى ١٣٥٧ پس از ٢٥ سال انتظار، بلیط بخت آزمایی سیاسی آزادیخواهان، دموکراتها و ملیون ایران برنده شد اما در جنجال و غوغای تندروانه آن روزها، نه تنها هیچکس براى نقد کردن بلیط برنده شتاب نکرد بلکه آن را دریدند و به بلیط دیگری امید بستند که میپنداشتند از نور الهی درخشان است. اکنون پس از ٣٧ سال، کسی نمانده است که نفهمیده باشد که بلیط برنده با بلیط تقلبی تعویض شد و جایزه‌ای در کار نیست.
 
امروز پس از ٣٧ سال که مشروعیت رژیم از بین رفته و ادامه حکومت فقط بر پایه سرکوبی های خشونت بار است، وفتى فساد گسترده هم به آن اضافه شود، فروپاشى بدون براندازى در افق نزدیک به خوبى ملاحظه میشود و اگر نخبگان و کنشگران سیاسى به آن بى توجه بماند و برنامه اى براى بعد از فروپاشى نداشته باشند، آینده خطرناکی در انتظار ایران خواهد بود.
 
اعلام نکردن جمهورى بلافاصله بعد از خروج شاه، نکشتن خمینى و عدم موفقیت کودتاى نوژه از جمله نکاتى هستند که تاریخ باید قضاوت کند آیا هر یک از آنها میتوانست مسیر انقلاب اسلامی را تغییر دهد و سرنوشت دیگری برای ایران رقم بزند یا نه.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.